دو احیاگر: شهیدان مطهری و محمد باقر صدر (قدس سرهما)
این نوشته سالها پیش نوشته و در مجله حوزه نشر شد. اینک در سالیاد این دو دانشور و معلم بزرگ جهان تشیع فرادید شما قرار میگیرد:
[مجله حوزه، شماره ۶۷، ششم اردیبهشت ۱۳۷۴]
[سرمقاله]
پیدایش تمدنها و فرهنگهای اصیل و با ارزش، مرهون تلاش رادمردان اندیشهوری است که با دانش گسترده و بینش ژرف خویش، بنیاد اندیشههای نو را پی ریختند و در این راه از هیچ نهراسیدند، نه از قدرتها و نه از غوغای عوام و نه حسد خواص.
اینان، با این که در هر دورهاندکشمارند، ولی به خاطر پایداری در راه هدف و ایمان به راه، پایه تمدنهای عظیمیرا پی ریختهاند و اندیشههای نوی را بنیان نهادهاند.
اینان، چونان پیامآوران الهی، بر بام تاریخ بشر، نور افشاندند و رهگمکردگان را ره نمودند. این طلایهداران، چنان نبود که با تشویق و بهبه خاص و عام در کار سترگ خویش باشند که بارهای بار، در هر آن و لحظه، زهر کین بود که در کام آنان فرومیچکاندند. آماج تهمتها بودند و نامردمیها.
ولی آن روی قضیّه، پاکان و پاکسیرتان و بیآلایشانی بودند، که در نهانخانه دل خود، جایشان داده بودند و افکار و دیدگاههای آنان را میپذیرفتند و در کوی و برزن میگستراندند و از این سرزمین به آن سرزمین انتقال میدادند و جامه جهانی بر قامت اندیشههای نو پیدای تمدن آفرینان، میپوشاندند. اینان بودند که پیام آنان را به نسلها و عصرها رساندند.
هسته مرکزی و اصلی ملتها، مکانت بزرگان خویش را پاس داشتند و با شرح اندیشه آنان و حفظ آثار و کشف راز و رمز توفیق و پیروزی اندیشهوران خود، زندگی و مشی اینان را اسوه خویش و نسلهای امروز و فردای ملت خویش قرار دادند و در کشاکش دهر، از اندیشههای ناب این اسوهها بهره بردند و به سوی ترقی و تعالی و بهروزی پیش رفتند.
تاریخ جهان، بویژه تاریخ تمدن ملتها، گواه این مدعاست. ملتهای با تمدن و بزرگ، نه تنها دانشوران و مصلحان خود را بر قله نشاندند که با انتقال افکار و آثار آنان به جای جای گیتی، از آنان، چهرههای جهانی و تاریخی ساختند.
ملت ما، بزرگ میدارد دانشوران خود را، پاس میدارد از شخصیت آنان، مزارشان را الهام بخش قرار میدهد، ولی این گرامیداشتها، در سطح انجام مییابد و به ژرفا راه نمییابد و بیرون مرزها را در نمینوردد و برای گشودن کار بسته زندگی، از اندیشههای ناب این خداوندان اندیشه، کمک گرفته نمیشود.
امروز، نسل تحصیلکرده ما، (کانت)، (هاید گر)، (پوپر) و. . . را از شخصیتهای برجسته و نوآور و تحولآفرین خود، بهتر میشناسد. چنان به دور از اندیشهوران زیستهایم که آثار گرانقدر آنان، طعمه موریانه شدهاند و یا به تاراج رفتهاند. اگر تنی چند از میراثبانان بزرگ، چونان: آقا بزرگ تهرانی، سید محسن امین و. . . نبود، امروز ما از پیشینه تاریخی خود، بریده شده بودیم و از آن همه حماسه در عرصه دانش، معنویت، فرهنگ و ایثار محروم.
امروز که دولت کریمه، پاگرفته و همه امکانات، برای شناختن و شناساندنِ معارف، فرهنگ و رجال اسلامی مهیاست، باید دامنه تلاش را گسترد و ناکامیها و کاستیهای گذشته را جبران کرد و افتخارات و سرمایههای فرهنگی و معنوی خود را به بهترین وجه، شناساند. امروز، باید تلاش اندیشهوران بزرگ ما، در متون آموزشی، نمایانده شود، تا طالبعلمان در حوزه و دانشگاه، افزون بر بهرهوری، به پیشینه پرافتخار خویش، آشنا شوند. اگر چنین شود، نسلی پیشرو، سازنده و پیشبرنده فرهنگ و تمدن اسلامی، ظهور میکند و جامعه موعود قرآن را (وراثت مستضعفان و حاکمیت آنان) جامه عمل میپوشاند. پیمودن این راه، مجاهدتهای خالصانه در عرصههای گوناگون میطلبد که از مهمترین آنها، اسوهکردن طلایهداران و بزرگانی است که خاستگاه و عامل این انقلاب، افکار و اندیشهها و جهاد علمی و فکری آنان بوده است. آنان که پرچم فرهنگ نواندیشی دینی را برافراشتند و اصول و قواعد تفکر این انقلاب را پی ریختند.
امام راحل، در همه عرصهها، علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید صدر، شهید بهشتی و دیگر اندیشهوران روشناندیش اسلامی اسوههای قلهسان امت محمدی(ص) هستند. آنان که از مشرب فکری این بزرگان، ارتزاق کردهاند و اهداف، خطمشی و روش آنان را نه در یک بعد که کامل و جامع، نوش کردهاند، بایسته است راه و رسم، خط تفکر، شیوه دریافت، چگونگی برخورد آنان را با توطئههای فکری و فرهنگی دشمنان، دلیل راه طالبعلمان کنند و خود، چونان آنان بیندیشند و کاری را در اولویت قرار دهند که اگر آنان بودند، چنین میکردند.
اگر در نبود آن بزرگواران، پرچم افکار و انظار آنان، بر بام فرهنگ و اندیشه این مرز و بوم برافراشته نماند و بسان آغاز پیروزی انقلاب، دلیل راه جوانان، دانشجویان، طالبعلمان و دیگر گروههای این مملکت نباشد، نسل جدید حوزه و نسلهای آینده مسلمان، راه گم خواهند کرد و دشمنان آگاه، به تحریف راه و رسم و چهره آنان خواهند پرداخت و دوستان تنگاندیش نیز، در همین تور، گرفتار خواهند آمد و به جای فراخکردن اندیشه خویش و کمال بخشیدن به فهم و شعور فرهنگی خود، وجود دریاوش و افکار بیکرانه آنان را در برکه بیعمق ذهن و تصور خود، به تفسیر خواهند نشست و دوباره اندیشههای جاهلی پیش از انقلاب اسلامی، سر بر خواهد آورد و ساحت فکری و فرهنگی جامعههای اسلامی را فرو خواهد پوشاند و میدان را بر اندیشه ناب اسلامی، تنگ خواهد کرد و آن همه تلاش و رنج را، که شخصیتهای والامقامیچون: مطهری و صدر، در راه احیای اسلام، متحمل شدند، در باتلاق جهل، از فرادید مشتاقان و شیدایان اسلام ناب، نهان خواهند داشت.
از این روی، امروز، که لشکر جهل، از هرسوی بر جامعه اسلامی یورش آورده و تاریکی میپراکند، بیش از هر حرکت بازدارنده، بایسته است صاحبان اندیشههای بیداریآفرین را بشناسانیم و الگوی آموزشی و تربیتی نسل نوخواسته قرار دهیم، تا آسمان قلعه آگاهی، برای همیشه از ابرهای تیره جهل، مصون بماند.
به باور ما، اگر شهید مطهری و شهید صدر، درست برای ملت ما شناسانده شوند و همه ابعاد فکری آنان شرح شود و در حوزه، به گونه جدّی و دقیق، محور بحث و کندوکاو قرار بگیرند و بویژه روی نقاط مشترک اندیشه آنان، درنگ و دقت بیشتری شود، اندیشه و فرهنگ در جامعه ما، در مسیر درستی ره خواهد پیمود.
در این مقال، روی ویژگیهای مشترک این دو فرزانه، که امروز گره از کار بسته ما میگشاید و سمت و سوی حرکت فرهنگی ما را استوار میسازد، تکیه میکنیم. به امید آن که مفید افتد.
هماندیشی
گویا، در دو سرزمین (ایران و عراق)، دو پیامآور را پروردگار برگزید، تا معارف ناب اسلامی را به جهانیان بنمایانند و غبار سالیان دراز انزوای اندیشه دینی را بسترند و چراغ هدایت دو ملت مسلمان را در این روزگار تاریک، در دست گیرند و از سر درد و تعهد، امواج خروشان و ایمانسوز فرهنگ و اندیشه ناسازگار با ارزشهای دینی را بشکافند و دلهای جوانان مسلمان را، مجذوب گوارای زلال معارف اسلامی کنند و در اندیشه آنان انقلابی ژرف، بیافرینند.
این دو عالم ربانی، با این که دور از یکدیگر میزیستند و در کار آموختن و آموزاندن و بازسازی اندیشه دینی بودند، امّا از آن جا که از لایههای رویین گذشته بودند و به هسته اصلی دست یافته بودند و روح اسلام، در جان، روان، خطمشی و زندگی آنان، اثر ژرفی گذارده بود، بسیار نزدیک به هم میاندیشیدند. این یگانگی و پیوند، چنان بود که نظارهگر از برون، اگر آشنایی با دو حوزه درسی آنان نمیداشت، چنین میپنداشت که در محضر یک استاد چیرهدست، تیزبین و جامعنگر، پرورده شده و بالیدهاند و در مقولههای گوناگون اسلام و چگونگی احیای آن، به طراحی پرداختهاند و نقشه بنای عظیم تفکر تحولآفرین اسلام را، باهم ترسیم کردهاند.
وقتی در آثار آن دو، به تفرّج میپردازی، بوی اسلام ناب محمّدی به مشام میرسد. در روش تبیین، شیوه استدلال، جهتگیری سخن، یک آهنگ دارند. دغدغهها و دردهای هر دو، یکی است. هر دو، اندیشههای درست را از نادرست، خیلی زود تشخیص میدادند و آنچه درست بود، بر جامعه علمی و فرهنگی عرضه میداشتند و از آنچه نادرست بود، حذر میدادند. هر دو، اندیشه وارداتی و تباهیآفرین شرق و غرب را، عالمانه و موشکافانه به نقد میگذاردند: یکی با نوشتن (اقتصادنا) نظام اقتصادی شرق و غرب را به بوته بررسی مینهاد و عالمانه و به دور از هو و جنجال، آن جاها که به حال جامعه زیان داشت، مینمایاند و موضع اسلام را، در برابر آنها اعلام میداشت و دیگری با درسهایی درباره مارکسیسم و درنگی عمیق و راهگشا و واقعبینانه در اصول حاکم بر اقتصاد اسلامی، آب را از سراب متمایز میکرد و راه درستِ معیشت را روشن میکرد.
یکی با ارائه تحلیلی درست از تاریخ اسلام، تشیّع را مولود طبیعی اسلام معرفی میکند که شالوده آن، به دست پیامبر(ص) و به فرمان پروردگار، پیریزی شده و اساس آن، استوار گردیده است و دیگری، با سیری تحقیقی و ژرف در نهج البلاغه، و نمودن و آشکارکردن جاذبهها و دافعههای علی(ع) و تحلیل حساسترین فراز تاریخ اسلام، چنان علی(ع) را میشناساند که هر خواننده منصفی از گروههای اسلامی، به خوبی درک میکند که زندگی بدون حضور جدّی علی(ع)، تاریک است و پریشان.
او، با بررسی حماسه حسینی، سیره امامان، کندوکاو در رهبری در اسلام و ولاءها و ولایتها، راه را از کژراهه باز میشناساند و غبار خرافه را از سیمای امامان میزداید و بهگونهای به ترسیم زندگی آنان میپردازد که برای هرکس که اراده پیروی از آنان بکند، به آسانی عملی باشد. امامی مطرح نمیکند در هالهای از تقدس و دستنیافتنی و غیرقابل الگوگیری.
شیعه، پس از غیبت حضرت مهدی(عج)، با موجی از پرسش روبهرو شد، چه از درون و چه از برون. فرقههای گوناگونی به وجود آمدند، گروهی به انکار برخاستند و گروهی به دفاع. عالمان بیدار و موقعشناس شیعی، توان علمیخود را به کار بستند تا ابهامها را بزدایند و شیعه را که به خاطر این باور مقدس، در تنگنای سختی گرفتار آمده بود و از هرسو امواج تهمت، سیلی به صورت او میزد و غریبتر و بیکستر از پیش سر در گریبان داشت، به ساحل رهایی برساند و سرفراز در برابر هر گردنفرازی بایستد و از عقاید خود به دفاع برخیزد.
این کار سترگ، پس از غیبت امام عصر، تاکنون، در هر زمانی به اقتضای همان زمان و پرسشها و ابهامها، ادامه داشته و در عصر ما، از جمله کسانی که عالمانه به این وادی گام نهادند و شیعه را بحق سرافراز کردند و چهره علمی و دقیقی از شیعه در این بعد، نمایاندند، این دو عزیز بودند.
آن دو، فلسفه اسلامی را درست شرح کردند و نقاط قوّت آن را بهگونهای شایسته نمایاندند و برتریهای آن را بر فلسفه غرب و شرق، نشان دادند و شبهات را با این ابزار کارآمد، برطرف کردند و به پرسشهای گوناگون، پاسخ در خور، عرضه داشتند.
با قرآن، انسی ویژه داشتند و در عمومیکردن فهم قرآن و حضور جدّی کتاب الهی در متن جامعه و نظام آموزشی حوزهها، تلاشها کردند. روشهای نوی را در تفسیر قرآن، عرضه داشتند. هردو، حرکت عظیم مردم مسلمان ایران را، به رهبری معمار بزرگ انقلاب، حضرت امام خمینی از عمق جان میستودند و برای تغذیه فکری آن از دل و جان مایه گذاشتند و سرمایه عظیم علمی را که در کف داشتند، بیدریغ نثار کردند.
شهید صدر، با شجاعتی شگفتانگیز، در عراق مخوف و در دوران حاکمیت ستمپیشهترین حاکمان روزگار، همه امکانات خود را در خدمت انقلاب گذارد و با همت و پشتکارداری فراوان، یک سری نوشتههای عمیق و کارگشا، عرضه داشت، تا در پیریزی جامعه اسلامی به کار آید.
او، علاقه شدید خود را به امام خمینی در سختترین شرایط اعلام میدارد. همه حوزویان و آزادگان را به ذوب شدن در وجود نورانی و ملکوتی امام راحل، فرامیخواند. خالصانه از خدای خود میخواهد که دامنه مبارک جمهوری اسلامیرا به همه کشورهای اسلامی، بگستراند.
شهید مطهری نیز، هرچه داشت در کف گرفت و تقدیم ملت خداجوی ایران کرد.
او، تحقق هدفهای خود را در جمهوری اسلامیمیدید. تلاش فراوان کرد، تا مبانی اسلامی این حرکت عظیم را روشن کند. با سرمایه عظیم علمی خود، به تبیین اهداف و برنامههای انقلاب اسلامی پرداخت و با این حرکت سنجیده، در برابر اندیشههای باطل ایستاد و برای حاکمیت ارزشهای اصیل اسلامی، پای فشارد.
آن دو عزیز، از آن جا که هر حرکت فکری را بدون جهاد اکبر و حرکت عمیق معنوی و تحول عظیم روحی، سترون میدیدند، تلاش فراوان کردند، تا روح معنویت را به جامعه بدمند و حرکت فکری اسلامی را با این ویژگی، از دیگر حرکتها، مشخص کنند و راه را از بیراهه، بنمایانند و به همه علاقهمندان به اسلام راستین و تحولآفرین، این نکته را گوشزد کنند که حرکت اصلاحی اسلام، مبارزات سیاسی اسلام و. . . از اخلاقیّات و معنویات، جداییناپذیر است.
آری، شهید مطهری و شهید صدر، با پاسخ به پرسشهای زمان، حلّ معضلات فکری جدید، عرضه افکار نوپیدا بر منابع اسلامی، حرکت فکری جدیدی را پی ریختند و بنای تمدن نوی را گذاردند.
اینان، با نشان دادن قدرت دین، در اداره زندگی بشر و تفسیر عصری از دین، معمار تمدّن و فرهنگ جدید، در این روزگار شدند.
استمرار راه آن دو بزرگ، در گرو شناخت آرمانهای آنان، روشهایی که در تفسیر دین، به یادگار گذاردند، قواعدی که برای احیای عصری دین، پی ریختند و. . . است.
آن دو بزرگ، حساسیتها و دردهای مشترک داشتند. شناخت و تبیین این حساسیتها و دردها، کاری است بزرگ بر دوش متفکران و فرهیختگان ایران اسلامیکه باید با بهرهوری درست از امکانات موجود، در رأس برنامه فکری خود بگذارند، تا نسلی متفکر، هدفمند، درستاندیش، ظهور کند و ببالد و بازوی توانمند انقلاب اسلامی شود.
در این جا، برخی از موضوعاتی را که دو متفکر اسلامی، روی آنها حساسیت ویژه داشتند و در جای جای آثارشان، بدانها پرداختهاند، اشاره و چند نمونه را گزینش میکنیم و با شرح بیشتری میآوریم:
۱ . دغدغه کارآمد کردن دین و نمایاندن تواناییهای آن، در اداره جامعه و حلّ مشکلات آنها.
۲ . اصلاح و سامان دادن به حوزهها.
۳ . برخورد دقیق و بر اساس موازین، با انظار و اندیشههای دیگران.
۴ . آزاداندیشی و آزادگی.
۵ . حراست از مرزهای عقیدتی و ارزشی اسلام.
۶ . مبارزه اصولی و بسامان با علل انحراف و پرهیز از درگیری با معلولها.
۷ . نگاه نظامواره به اسلام.
۸ . احیای ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و دمیدن روح حماسه به اندام فکری دینی.
۹ . دغدغه حلّ مشکلات فکری نظام و سلامت حرکت نظام اسلامی.
۱۰ . برهانگرایی و احیای جایگاه خرد انسانی در فرهنگ و نظام تعلیمی، استنباطی و معرفتی اسلام.
۱۱ . تلاش برای حضور جدّی قرآن در متن جامعه و حوزههای علمی، به عنوان محک منابع و ادله دیگر.
۱۲ . توجه به نقش زمان و مکان و فرادید داشتن مقتضیات زمان در استنباط و عرضه معارف، احکام و مقررات اسلامی.
۱۳ . استخراج اصول و قواعدی نو، برای بالندگی و شکوفایی معارف و دانشهای دینی.
دغدغه کارآمد کردن دین
درد دینی و دغدغه حفظ عزّت و صلابت اسلام و برتری منطق قرآن بر همه منطقها، فلسفهها و مکتبها، ویژگی این دو اندیشهور بود. پیاده شدن احکام دین در جوامع، تفهیم و تعلیم روزآمد حقایق و معارف وحی به انسانها، همِّ جدّی و عینی زندگیشان بود.
تب و تاب این دو عالم ربّانی، اثبات منطق و شعار: (ولاتهنوا ولاتحزنوا و انتم الأعلون ان کنتم صادقین) بود. از نفاق، عدم صدق و فاصله عمل و عنوان مسلمانی رنج میبردند و در پی ساختن زندگی بر اساس اندیشهها و ارزشهای اسلامی بودند.
طرح مباحث نهاد خانواده، نظام حقوق زن و. . . . پیش از پاسخ به یاوهگویی آنانی که دین را کهنهپرستی میشمردهاند و غیر قابل عمل، نشان دادن کارآمدی و توانایی دین بود.
آنان بر این باور بودند که برای نشان دادن کارآمدی دین، باید اصول زیر را تبیین، احیاء و پی گرفت.
۱ . فطری بودن احکام، ارزشها، مقررات و قوانین دینی: در این باب، معارف مهمی را نمایاندند که خود نوشتاری جدا میطلبد. آنان به این باور بودند که: اگر جمال حقایق و معارف دین بر جان پاک و خرد سالم بشر عرضه شود و احساس نیاز انسانها به دین زنده شود، خود، به دین روی خواهند آورد، هم پاسدارِ آن خواهند شد و هم پیاده کننده آن:
«وظیفه ما این است که این احساس احتیاج [به دین] را در بشر بیدار کنیم و این امر مورد نیاز را به این بشر محتاج عرضه بداریم. . . سپس اسلام را عاری از هر پیرایهای عرضه بداریم. دیگر همین کافی است، لازم نیست ما و شما نگهدارش باشیم، او، خود جای خود را باز میکند.»[i]
۲ . دمیدن روح حماسه در دین: اسلام، دین حماسه است. آیین پیشبرنده انسانها به سوی ارزشهای متعالی است. خدای انسان، امور متعالی و والا را دوست دارد و خلق خویش را نیز بدان سو، فرا میخواند. تکیه قرآن و اسلام بر عزت اسلام و مسلمانان: (العزّة للّه وللرّسول وللمؤمنین) اهتمام قرآن به کرامت و برتری بشر، دعوت قرآن به استخدام همه توان خلقت برای عروج و پیشرفت. معارف، گفتار و توصیههای بسیاری از این دست در قرآن و سنّت، همه و همه نشانه جایگاه بلند حماسه در پیکره اسلام است.شهید صدر و شهید مطهری، یکی از علل انحطاط مسلمانان را همین گرفتن روح حماسه از پیکره دین میدانستند. وقتی حماسه حسینی به غمخانه حسینی بدل میشود، مطهّر دین (حماسه حسینی) را میسراید و (تحریفات عاشور) را برملا میکند. او بر آن است که امامان(ع) را به عنوان اسوه راه و روش، اسوه معاد و معاش، اسوه کار و تلاش و ستیز با نفاق و رو در رویی با بازدارندگان از کمال، معرفی کند و این فکر باطل را که سالهای سال است در خانه دل مسلمانان آشیان گزیده که ما کجا و ائمه کجا و آنان چنان در اوج عظمت و مجدند که ما خاکیان را به ساحت مقدس آن مقدسان راهی نیست، از صفحه ذهن مسلمانان بزداید. شهید صدر نیز، از همین زاویه به مشکل مینگرد. مشکل رکود، خمودگی، رهگمکردگی و. . . را در چگونگی ارتباط شیعه با امامان خود، میبیند. از این روی، تلاش میکند، شیعه را از این حالت بَرکَند و او را علیه باورهایی که زمینگیرش کرده، بشوراند. روح حماسه در باورها میدمد. بهگونهای به زندگی سرتاسر حماسه ائمه(ع)، نگاه میاندازد که به کار زمینیان بیاید، در قالب نهضت ظلمبرافکن و مظلومنواز، حماسی و هدفدار. اینک، برماست که با مطالعه دقیق آثار این بزرگان، حماسه دینی را در رفتار، تعلیم و تربیت، قوانین اجتماعی، سیاست، اداره حوزهها، دانشگاهها و . . . متبلور سازیم، تا در پرتو این حرکت حماسی، نسلی برومند، سربلند، شجاع و حماسه ساز، پا به عرصه زندگی بگذارد.
۳ . خرافهزدایی از سیمای دین: خرافه، رسوبات فرهنگ جاهلی، عادات و رسوم ناهماهنگ با ارزشهای دینی، بویژه آنگاه که رنگ دینی میگیرند و در تفسیر و دریافت از دین، نقش بازی میکنند، از پیچیدهترین بازدارندگان حرکتهای اصلاحیاند. دشوارترین مبارزه انبیا، امامان و مصلحان بزرگ تاریخ، مبارزه با خرافهها بوده است. مبارزه با فرهنگ به ظاهر مقدسی بود که از سوی مقدسمآبان بیگانه با روح حرکت و تلاش مؤمنانه، ترویج میشد و انسانها را از انرژی گرمابخش و زندگیساز دین، بیبهره میکرد. شهید صدر و شهید مطهری، با شجاعت تمام، با خرافهگرایان درگیر شدند و از غوغای عوام نهراسیدند و به خواص، نهیب زدند و تهمتها و تکفیرها و نامهربانیها، آنان را از مبارزه بازنداشت و به تلاش روشنگرانه خویش، ادامه دادند و رد پای خرافه را در جای جای معارف اسلامی نشان دادند و دینِ به دور از خرافه، ارائه کردند و حقایق ناب را از باتلاق خرافهها به درآوردند و علیه متولیان و کشیکبانان خرافه به پا خاستند و دیگران را به خیزش، فراخواندند.
۴ . عقلمداری: دو شهید، بر این باور بودند: آنان که بر ظاهر، جمود میورزند و در گذر از نقل، شهامتی ندارند و پایشان میلرزد، نمیتوانند در برخورد فرهنگها، درآوردگاه فکرها، نقشی داشته باشند و اثری بگذارند. آنان که جایگاه خود را خوب شناختهاند و از آن بهره میبرند و با منطق خود به مصاف اندیشهها میروند، در جولانگاه فکرها، جایگاهی خواهند داشت و به حساب خواهند آمد.
«ای بسا یک مجتهد میتواند یک حلال منصوص شرعی را به خاطر مفسدهای که عقلش کشف کرده، تحریم کند، یا حتّی یک واجب را تحریم کند، یا یک حرام را به حکم مصلحت لازمتری که فعلاً عقلش آن را کشف کرده، واجب کند و. . . »[ii]
چنین جایگاهی برای عقل و اینگونه توانی برای اسلامشناسان در بهرهوری از خرد، حرفی است بسیار بلند و درخور مطالعه دقیق و درنگ بسیار. اصلی که جاودانگی اسلام را و نقش سازنده آن را در هر دوره و زمانی، تضمین میکند و احکام و مقررات و معارف و ارزشهای آن را بر قلّه میدارد.
۵ . مرزبانی: عالم دینی بسان مرزبانی تیزنگر، که حرکات دشمن را آن به آن زیر نظر دارد، تا از مرز، پا به این سو ننهد، اندیشههای مهاجم و ناسازگار با اندیشه خودی را، با تمام وجود، زیر نظر دارد و حرکات آن را دنبال میکند و در گاه رخنه، سریع به سراغش میرود و با قوّت منطق و استدلال، راه را بر آنها میبندد. در روزگار گذشته، اندیشههای بیگانه، با این زرق و برق امروز، جلوهگری نمیکردند، اندیشه تا این حدّ، پل و راه سلطه نبود. قدرتها، تا این اندازه احساس نیاز به جلوداری اندیشه نمیکردند. بیشتر زر و زور به کار میآمد. امّا امروز اندیشه و فکر، مثل گازهای تخدیرکننده، ابتدا سرزمینی را فرامیگیرند و مردم آن سرزمین را از خود بیخود میکنند، آن گاه لشکر مجهز دشمن، آن هم، نه با توپ و تانک، که با صنعت و تکنیک و دستهای به ظاهر آبادگر، وارد آن سرزمین میشوند. فکر، راه را هموار میکند، زمینه میسازد، در پناه فکر، دشمن به کار خود مشغول است و برای به دست آوردن منافع و حفظ آن، نقشه میکشد. امروز فکر و اندیشه قدرتهای غالب، برای ورود به جهان مغلوب و ضعیف و عقب نگهداشته شده از قافله تکنیک و صنعت، دَر و دَروازه مشخصی ندارد، سوار بر امواج، از دیوارهای قطور، درهای بسته، اتاقهای تودرتو، وارد میشود و حتی اندرونیها و نهانیترین جای خانه را در مینوردد و پیام خود را، بی کم و کاست، به گوش اعضای خانه میرساند. چنان دشمن برای رساندن پیام خود، پیچیده عمل میکند و تور صیدش نامرئی است که انسان فکر نمیکند که با آهنگهای او گام برمیدارد، صحبت میکند، معاشرت با دیگران را ترتیب میدهد و در تور او میزید. در چنین عصری، رهانیدن مردم از سلطه امواج و تورهای نامرئی، کاری است بسیار مشکل و پیچیده. نخست این که، فهماندن این نکته به انسان گرفتار که تو، گرفتاری، کار آسانی نیست. برمیآشوبد و مبلغ را مزاحم آسایش و راحت خود میپندارد و تباهکننده زندگی خوش خود و بازدارنده از کمال و ترقی.
دو این که، گفتار، پند و اندرز، آن هم به گونه مستقیم، نمیتواند این انسان گرفتار را رهایی بخشد، زیرا نصیحت در این جا، بسان نصیحت و راهنمایی کسی است به مراعات نکات ایمنی، که در شعلههای سرکش آتش گرفتار آمده است.
سه این که، تشخیص این که کدام فکر درست است و کدام نادرست، به ظاهر درست، چه هدفی در سر دارد و آن جایی که انسان را میخواهد فرود بیاورد، کجاست و نادرست چه ویژگیها دارد، با چه لباس وارد میشود و چه حرکات و سکناتی دارد، روی چه نکاتی بیشتر تکیه دارد و حساسیت، از چه سوژههایی بهره میبرد، با چه گروهی در میافتد، با چه گروهی، همراه میشود، ابزارش چیست و . . . کاری است پیچیده و از کسی ساخته است که به پیچیدگیهای دشمن، دقیق آشنا باشد و ریشهها و سرچشمههای اندیشهها را بداند و از برنامههای آنها، برای انسان و جامعهها، آگاهی عمیق و همهجانبه داشته باشد.
چهار این که، در دنیای پیچیده کنونی، که روی هر حرف و نظری حساب باز میشود، دفاع از دین، از هرکسی ساخته نیست. زبان دفاع، زبان ویژهای است. اگر در دفاع، آشنایی به تمام زوایای دینی که به دفاع از آن پرداخته میشود، زبان ویژه به کار گرفته نشود، در شرایط مقتضی، دفاع انجام نگیرد، چه بسا، دفاع به ضد دفاع تبدیل شود و از اصل، اندیشه را ویران کند.
پنج این که، شناخت دشمن، از مشغولکنندگان و بازدارندگان از دشمن، به آسانی میسور نیست. دشمن، گاه برای اجرای نقشهها و بسط تفکر و اندیشههای خود، افرادی را میآراید و به لباس دشمن درمیآورد، تا اندیشهوران دفاعکننده از دین، از برنامههای اصلی که دشمن دارد، غافل بمانند. شهید صدر و شهید مطهری، با آشنایی با این پیچ و خمها، پا به عرصه مرزبانی و دفاع گذاشته بودند. آنان، دیدهبانان و مرزداران تیزنگر بودند و هوشیارانه، کوچکترین حرکات دشمن را در هرشکل و چهرهای میشناختند: باطل حق نما و حقِ در باطل فروپوشانده. چون مولی که فرمود:
«و ایم اللّه لابقرن الباطل حتی اخرج الحق من خاصر»[iii]
به خدا سوگند، درون باطل را چاک میزنم، تا حق را از تهیگاه آن بیرون کنم.
با استمداد از بصیرت ملکوتی، فرقان الهی، زیرکی مؤمنانه، زمانشناسی دقیق، خاستگاه جریانهای فرهنگی و فکری را نیک شناسایی کرده، باطل را در مقدسترین و انقلابیترین چهره آن رسوا کردند و رگههای مادی را از لابه لای گفتهها و نوشتهها به درآوردند و نقد کردند. آنان، نیک دریافته بودند که تفکر جدید، تنها مدعی ستیز با ادیان الهی نیست، بلکه داعیه جانشینی در سر دارد. آراء و مکتبهای نو، خود را چنان عرضه میدارند که گویی مذهبهای جدیدند که برای رهایی انسان آمدهاند. چنان به پیش میآیند که ذهن و فکر و زندگی بشر را پر میکنند و مذاهب و ادیان، منزوی میشوند. از این روی، این دو بزرگوار، منطقی، خردپسند، سیستمی و با پیریزی پایههای محکم و اصیل، به مقابله برخاستند و همان سوژههایی را که دشمن به بوته تفسیر و تحلیل گذارده بود، اینان با تکیه دقیق و برنامهریزی شده به منابع اسلام و کندوکاو در دل منابع، همان سوژهها و موضوعات را به تحلیل و بررسی گذاردند و موضع اسلام را روشن کردند. جهان بینی الهی، انسانشناسی، شناخت، فلسفه، اقتصاد، فرد و جامعه و. . . از آن جملهاند.
آزادگی و آزاداندیشی
آزاداندیشی، ثمره آزادگی است. آن که جانش در زنجیر (احتیاط)های بیجا و وسواس جانکاه گرفتار است و در زندان ترس حفظ موقعیت و جلب ذهن و زبان مردم اسیر است، کی میتواند حق را بدون ترس از غوغای عوام و تکفیر خواص بگوید، حق سنگین است و تلخ (الحقّ مرّ ثقیل). آزاداندیشان جهان، در مهد آزادگی پروریدند تا توان و توفیق آزادسازی جوامع و بشر را پیدا کردند.
شهید مطهری و شهید صدر، از آن دست عالمان وظیفهبانی بودند که در حفظ و صیانت اسلام واقعی، تبیین و بازگویی حقایق اسلامیو مبارزه با جمود، خود را نمیدیدند. آنچه مطمح نظر آنان بود و دلمشغولشان داشت، حراست از مکتب و نمایاندن توانائیها آن بود. آنان، با ژرفایی اندیشه، تخصّص در علوم اسلامی، کندوکاو در قرآن، نهج البلاغه وجوامع روایی به میدان مبارزه اندیشهها میرفتند و با آزادی تمام، توصیه قرآن را آویزه گوش کرده بودند: سخنها را میشنیدند و نیکوترین را برمیگزیدند. آنان، از اسارت اندیشه، در دام تلقینات عوام، محیط، عرف و عادات در رنج بودند.
«. . . مطلب دیگر، مسأله آزاد بودن و آزاد کردن عقل است از حکومت تلقینات، محیط، عرف، عادات و به اصطلاح امروز از نفوذ سنتها و عادتهای اجتماعی و به تعبیر عربهای امروز، از ایقاعات اجتماعی»[iv]
آنان کسانی را که قوت خویش را در جلوگیری از سخن دیگران میدیدند و از این راه، برضعفهای خود، سرپوش مینهادند، محکوم کرده و صراط مستقیم و راه صحیح انقلاب را در آزاد گذاشتن اندیشهها و افکار میدانستند.
«. . . هرکس، میباید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد. تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقاً، تجربههای گذشتگان نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادفکری (ولو از روی سوء نیت) برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است.» [v]
آزاداندیشی، طرح پرسش و اشکال را رمز پیشرفت فرهنگ و شکوفایی معارف دینی میشمردند و در این عرصه، تسامح و تساهل را روا و لازم میدانستند.
اصلاح حوزهها
به روحانیت، عشق میورزیدند، از این روی هیچ کژی را بر نمیتابیدند. خدمات روحانیت را و پیشینه افتخارآفرین او را، دربه دریها، گرسنگیها، رنجها، شکنجهها و مصیبتهای او را به خوبی میشناختند. خدماتی را که این نهاد مقدس به کشورهای اسلامیو اسلام کرده بود، یک یک میدانستند. از دانشهایی که عالمان برخاسته از این نهاد، پی ریخته بودند، با سربلندی یاد میکردند و به تشریح آنها میپرداختند و. . . امّا از اوضاع کنونی، در رنج بودند و این رنج را چنان ظریف و دقیق مطرح میکردند که دشمن نتواند سوء استفاده کند و براین با روی مقدس، یورش برد و کارهای سترگ این نهاد برومند را به سخره بگیرد.
طرح درست درد، نیمی از درمان درد است. اینان، چون در کار درمان بودند، ناگزیر از درد سخن میگفتند و درست ابعاد آن را باز میکردند، تا بهتر بتوانند درمان کنند و نقاط کور درد را بشناسند. مصلح، یعنی این. شهید مطهری، در قضاوت نسبت به روحانیت، طبیعیترین، منطقیترین و منصفانهترین نظرگاهها را دارد. اگر خرده میگیرد، نمیخواهد بنیان را برکند. اگر عیب را میبیند و میگوید، هنر را هم میبیند و میگوید. اگر انتقاد میکند، برای واداشتن به شتاب بیشتر است. بر آن است که حوزه را کارآمد سازد، روشن است که این، بدون آفتزدایی، امکان ندارد.
«همواره گفته ام و میگویم که روحانیت ما، درخت اصیل و با ارزش و زنده آفت زده است که خودش را باید حفظ کرد و با آفاتش، مبازره نمود و. . .» [vi]
تز اسلام، منهای روحانیت را استعماری میداند. سیاستگریزی و کنار رفتن روحانیت از صحنهها و عرصههای اجتماعی را، تنگنظرانه، جاهلانه و به دور از روح اسلامی میشمارد. شهید صدر نیز، برای اصلاح امور حوزه و مرجعیت، طرح میدهد و خود، پا پیش میگذارد.
او، برای تحول در رسالهنویسی، (الفتاوی الواضحة) را مینگارد، با تقسیمبندی و جهتگیری و نگاه جدید. و در (المحنه)، طرحی نو در باب مرجعیت ارائه میدهد.
پس کار این دو مصلح بالیده در حوزه، از نوعی دیگر است، نباید برداشتهای ناروا از آنها بشود و سخنان آنان حربهای برای کوبیدن روحانیت اصیل و خدمتگزار و انقلابی و پرتلاش در میدان سیاست و مدافع سرسخت استقلال و تمامیت ارضی کشورهای اسلامی باشد.
آنان، با روحانیت کژاندیش و گریزان از سیاست و خدمت به مردم و نان به نام دین خور در ستیز بودند، نه با روحانیتی که همه زندگی خود را وقف دین و مردم کرده و تمام توان و دانش خود را در راه اصلاح جامعه و مردم به کار بسته است. این گروه، نه نان دین میخورند که نان از بازوی خود میخورند.
مطهری و شهید صدر، عاشق این چنین خدمتگزارانی بودند و همه تلاش آنان در این جهت بود که افرادی این چنین، در حوزهها تربیت شوند و کمر به خدمت خلق خدا بربندند و وجوه شرعی در چنین راههایی به مصرف برسد، همانگونه که مراجع عظام عقیده داشته و دارند که وجوه شرعی بر کسانی رواست که خدمت به دین خدا و خلق خدا، برنامه اصلی زندگی آنان باشد.
[i] . اسلام و مقتضیات زمان)، مرتضی مطهری، ج۲/۱۸، صدرا
[ii] . همان مدرک)، ج۲/۳۰
[iii] . ۳ . (نهج البلاغه)، صبحی صالح، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، خطبه ۱۰۴
[iv] . تعلیم و تربیت)، مرتضی مطهری/ ۲۷، صدرا.
[v] . پیرامون انقلاب اسلامی)، مرتضی مطهری/۴۴، صدرا.
[vi] . ده گفتار)، شهید مطهری/۲۷۵، صدرا.