دستورالعملی از عالم متقی، شیخ عباس قمی
[مجله حوزه، شماره ۴۷، پاییز ۱۳۷۰]
حوزههای علوم دینی را ویژگیهای است درخور اقتدا، و نارساییهایی است بایستهٔ پیرایش.
طالبان علوم دینی، بیآنکه از مجازات و پاداشی در سیستم آموزشی برخوردار باشند، با حرص و ولعی شگفتآور به فراگیری دانشهای موجود میپردازند و در این راه نستوهاند و ناآرام.
آنان در این تلاش مقدّس، نه تنها به نام و نان نمیاندیشند، که رفاه و آسایش خویش را فدای تعلیم و تبلیغ علم دین میکنند.
عامل پیدایی این خصلت علمپرور، انگیزههای دینی و فریضهٔ شرعی است.
آنان در قلمرو عمل به تکلیف، همهٔ توان و داراییهای خویش را به مسلخ میبرند، تا علوم آل محمد را در هر دوره و زمانی زنده نگه دارند.
در این راستاست که عالمان بسیاری در این حوزهها پرورش یافت و قلّههای بلندی در عرصهٔ دانش دینی پدید آمد.
سوکمندانه، در بستر تاریخ، بر تارک این سیمای نورانی، لکّههایی پدید آمد که حوزهها را از درخشندگی و بالندگی بازداشت و از نقشآفرینی در عرصهٔ زندگی بشر، به گوشهٔ اذهان و قلمرو اعمال فردی، محصور کرد.
این پدیده، عدم نگرش به اسلام به عنوان آیین زندگی و قانون ادارهٔ جامعه و کاستی در عرضهٔ اسلام در این ابعاد بود.
لذا در حوزهها عالمان بسیاری پرورده شد، ولی هادیان بشر و منادیان فضیلت و آنانکه شمع جمع حیات انسان باشند اندک بودند.
در هر دورهای افرادی انگشتشمار رسالتی برونحوزوی احساس کرده و بر اساس نیاز مردم و با زبان روز، زلالِ احکام دین را نشر دادند.
محدّث عالیمقام، مورّخ بزرگوار و زاهد وارسته، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، قدّس سرّه الشّریف، از ستارگان درخشان حوزههای علوم دینی در تاریخ معاصر است.
او با اینکه علوم رسمی حوزهها بویژه فقه اصول و رجال را بهخوبی فرا گرفت، رسالت خویش را در بسندهکردن به کرسی تدریس ندانست، بلکه چونان اسلاف و اساتید خویش، مرحوم شرف الدّین، میرزای نوری و آغابزرگ طهرانی در دو سنگر منبر و قلم، به تبیین معارف، ارزشها و اسوههای دینی پرداخت و در این زمینه کتابهای گرانسنگی پدید آورد.
امواج معنوی مواعظ او هنوز در فضای این مرز و بوم طنینانداز است و کتاب مفاتیح الجناناش روح و جان ما را نشاط و شادابی معنوی میبخشد.
نوشتهٔ فرادید شما دستآوردهای گرانسنگ او از متون نورانی دین و تجربههای طولانی او در زمینهٔ تبلیغ و اخلاق مبلّغ میباشد.
امید آنکه مبلّغان دین را معنویت و مهارت افزاید. روحاش شاد و راهاش پررهرو باد.
[متن دستورالعمل]
بر اهل منبر و روضهخوانهاست که در کار خویش اموری را پاس دارند تا در زمره بزرگشماران شعائر الهی قرار بگیرند و بر ارشاد و هدایت بندگان خدا توفیق یابند.
۱. اخلاص و دوری از ریا.
از پیامبر اسلام (ص) روایت شده است :
«إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْکمُ اَلشِّرْک اَلْأَصْغَرُ قَالُوا وَ مَا اَلشِّرْک اَلْأَصْغَرُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هُوَ اَلرِّيَاءُ يَقُولُ اَللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ إِذَا جَازَى اَلْعِبَادَ بِأَعْمَالِهِمْ اِذْهَبُوا إِلَى اَلَّذِينَ کنْتُمْ تُرَاءُونَ فِي اَلدُّنْيَا فَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمُ اَلْجَزَاءَ. »[۱]
ترسناکترین چیزی که از آن بر شما بیم دارم، شرک کوچک است.
گفته شد: ای پیامبر خدا، شرک کوچک چیست؟
فرمود: «ریا»
سپس فرمود: خدا در روز قیامت که پاداش بندگان را اعطا میکند به آنان فرماید: بروید نزد آنانی که برایشان ریا کردید و بنگرید که پاداش کارهایتان پیش آنان است.
امام صادق، علیه السلام، به عباد بن کثیر بصری فرمود:
«وَيْلَک يَا عَبَّادُ إِيَّاک وَ اَلرِّيَاءَ فَإِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِغَيْرِ اَللَّهِ وَکلَهُ اَللَّهُ إِلَى مَنْ عَمِلَ لَهُ.»[۲]
وای بر تو ای عباد! از ریا دوری کن. هر کس برای غیر خدا کار کند، خدا او را به همان کس واگذارد.
بایسته است واعظ در کار خویش، وجه خدای تعالی و امتثال فرمان او را در نظر بگیرد و اصلاح نفس خود و ارشاد را نردبان رسیدن به متاع و موقعیت دنیایی قرار ندهد که در صف تبهکارانی درآید که رشتهٔ کار خویش از دست دادهاند و گمان دارند که خوب کار می کنند.[۳] مقام اخلاص بسیار والاست و خطرهای بسیاری هم دارد و خیلی دقیق است و تحصیل آن دشوار؛ از این روی، طالبِ آن باید تیزبین باشد و نستوه. سزاوار است واعظ آنچه را میگوید خود به کار بندد، تا چونان چراغی نباشد که خود را تباه سازد و بسوزد و دیگران را نور و فروغ بخشد.
۲. راستی و راستگویی.
از امام ششم علیه السلام روایت شده است :
«إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَى لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلاَّ بِصِدْقِ اَلْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ إِلَى اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ.»[۴]
همانا خدای عزوجل هیچ پیامبری را نفرستاد مگر به راستگویی و برگرداندن امانت به امانتگذاران، چه نیک و چه بد.
ابی کهمس گوید: از امام صادق، علیه السلام، پرسیدم : عبدالله بن ابی یعفور شما را سلام میرساند. حضرت میفرمود: بر تو و بر او سلام. وقتی نزد عبدالله رفتی سلام مرا به او برسان و بگو: جعفر بن محمد گفت: بنگر چه عاملی علی، علیه السلام، را نزد پیامبر به این مقام رساند، همو را مراعات کن و پاس دار. همانا علی علیه السلام با راستی در سخن و ادای امانت آن جایگاه بلند را نزد پیامبر کسب کرده است.[۵]
و نیز امام صادق علیه السلام فرمود:
«لاَ تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُکوعِ اَلرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِک شَيْءٌ اِعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکهُ اِسْتَوْحَشَ لِذَلِک وَ لَکنِ اُنْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ.»[۶]
به رکوعها و سجدههای طولانی افراد نگاه نکنید؛ زیرا ممکن است به آن عادت کرده باشند و اگر آن را ترک کنند وحشت کنند؛ بلکه راستگویی و امانتداری او را بنگر.
بنا بر این، از سخن دروغ و افترا به خدا و حجّتهای او و علمای دین دوری کن. نه بر حدیث بیفزای و نه در آن تدلیس کن و نه دروغی را به عنوان «زبان حال» نقل کن.
از امام باقر علیه السلام نقل شده است:
«إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالاً وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْک اَلْأَقْفَالِ اَلشَّرَابَ وَ اَلْکذِبُ شَرٌّ مِنَ اَلشَّرَابِ»[۷]
البته خدا بر بدیها قفلها زده و کلید آنها را میخوارگی قرار داد. دروغگویی از شرابخواری هم بدتراست.
باز می فرماید:
«إِنَّ اَلْکذِبَ هُوَ خَرَابُ اَلْإِيمَانِ »[۸]
دروغ ایمان را ویران می کند.
امیرالمؤمنین، علیه السلام، فرمود:
«لاَ يَجِدُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ اَلْإِيمَانِ حَتَّى يَدَعَ اَلْکذِبَ جِدَّهُ وَ هَزْلَهُ»[۹]
بنده، حقیقت ایمان را نچشد تا اینکه دروغ جدّی و شوخی را وانهد.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
«اِتَّقُوا اَلْکذِبَ اَلصَّغِيرَ مِنْهُ وَ اَلْکبِيرَ فِي کلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ اَلرَّجُلَ إِذَا کذَبَ فِي اَلصَّغِيرِ اِجْتَرَأَ عَلَى اَلْکبِير»[۱۰]
از دروغ کوچک و بزرگ، جدّی و شوخی آن پروا گیر؛ زیرا آن که دروغ کوچک را مرتکب شود، نسبت به دروغ بزرگ جرأت یابد.
۳. اجتناب و دوری از غنا.
مجلسی (ره) در بحار به نقل از تفسیر عیاشی، از امام باقر، علیه السلام، روایت میکند:
«روای گفت: در محضر امام صادق، علیه السلام، بودم که مردی به آن حضرت عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت من مستراح میروم، همسایههایی دارم که کنیزانی دارند، آواز میخوانند و تار میزنند؛ بسا میشود که در آنجا بیشتر مینشینم تا به آواز آنان گوش دهم.
حضرت فرمود: این کار را مکن. مرد گفت: با پای خود که به سراغ آن نمیروم، بلکه بهطور اتفاق بهگوش میخورد.
فرمود: مگر نشنیدی خداوند میفرماید:
«إِنَ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُ أُولٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً »[۱۱]
آن مرد گفت: چرا، به خدا سوگند. گویا تاکنون این آیهٔ قرآن را از هیچکس نشنیدهام. به خواست خدا، این کار را نخواهم کرد و از آن استغفار میکنم و از خدا آمرزش میطلبم.
حضرت فرمود: بلند شو و برو غسل کن تا میتوانی نماز بگذار؛ زیرا به کار بزرگی اشتغال داشتهای. اگر بر همان حال میمردی، بدترین حالت را داشتی. خدا را سپاس گوی، توبه کن از آنچه او را ناگوار است؛ زیرا آنچه را خدا مکروه میدارد زشت و قبیح است. زشتیها را به اهلاش واگذار؛ زیرا هر کاری را اهلی باشد»[۱۲]
۴. اباطیل را ترویج نکند و فاجر و فاسق را مدح ننماید.
از پیامبراسلام (ص) روایت شده است:
«إِذَا مُدِحَ اَلْفَاجِرُ اِهْتَزَّ اَلْعَرْشُ وَ غَضِبَ اَلرَّبُّ»[۱۳]
آنگاه که فاجر مدح شود، عرش خدا بلرزد و پروردگار خشمگین گردد.
۵. بزرگان دین را سبک نشمارید.
۶. اسرار آل محمّد، علیه السلام، را در منبر فاش نکند؛ زیرا ممکن است عامّهٔ مردم ظرفیت درک مقامات آنان را نداشته باشند و انکار آن کنند.
۷. سخنان او باعث اختلاف و فساد در زمین و مایهٔ نشر فتنه نشود.
۸. اعانت ظالمان نکند.
خدا در قرآن کریم میفرماید:
« وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ»[۱۴]
و در روایت از پیامبراسلام (ص) آمده است:
«إِذَا کانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ اَلظَّلَمَةُ وَ اَلْأَعْوَانُ لِلظَّلَمَةِ مَنْ لاَقَ لَهُمْ دَوَاةً أَوْ رَبَطَ لَهُمْ کيساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّةً اُحْشُرُوهُ مَعَهُم»[۱۵]
چون روز قیامت شود منادی ندا دهد: ستمکاران، یاران آنان و آنان که برایشان دواتی جوهر کرده و سر کیسهای بستهاند و یا قلمی سر کردهاند کجایند؟ همه را با هم محشور کنید.
در وصیت امام امیرالمؤمنین، علیه السلام، به کمیل، علیه الرحمه، چنین آمده است:
«يَا کمَيْلُ لاَ تَطْرُقْ أَبْوَابَ اَلظَّالِمِينَ لِلاِخْتِلاَطِ بِهِمْ … وَ إِنِ اُضْطُرِرْتَ إِلَى حُضُورِهِمْ فَدَاوِمْ ذِکرَ اَللَّهِ وَ اَلتَّوَکلَ عَلَيْهِ وَ اِسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِهِمْ وَ أَطْرِقْ عَنْهُمْ وَ أَنْکرْ بِقَلْبِک فِعْلَهُمْ وَ اِجْهَرْ بِتَعْظِيمِ اَللَّهِ تُسْمِعْهُمْ فَإِنَّک بِهَا تُؤَيَّدُ وَ تُکفَى شَرَّهُم»[۱۶]
مبادا در خانهٔ ستمکاران را بکوبی و با آنان همدم گردی… ای کمیل! اگر مجبور شدی با آنان هممجلس شوی، پیوسته خدا را یاد کن و بر او توکّل نما و از شرّ آنان به خدا پناه ببر. از آنان چشم برگیر، سر به زیر انداز و با قلب خود کارشان را انکار کن. بلند، خدا را به بزرگی یاد کن، تا آنان بشنوند و هیبت تو آنان را بگیرد و از شرّشان در امان مانی.
امام، علی ابن الحسین، علیه السلام، در ضمن نامهای به محمدبن شهاب زهری مینویسد:
«…أَ وَ لَيْسَ بِدُعَائِهِ إِيَّاکَ حِينَ دَعَاک جَعَلُوک قُطْباً أَدَارُوا بِک رَحَى مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً يَعْبُرُونَ عَلَيْک إِلَى بَلاَيَاهُمْ وَ سُلَّماً إِلَى ضَلاَلَتِهِمْ دَاعِياً إِلَى غَيِّهِمْ سَالِکاً سَبِيلَهُمْ يُدْخِلُونَ بِک اَلشَّک عَلَى اَلْعُلَمَاءِ وَ يَقْتَادُونَ بِک قُلُوبَ اَلْجُهَّالِ إِلَيْهِمْ فَلَمْ يَبْلُغْ أَخَصُّ وُزَرَائِهِمْ وَ لاَ أَقْوَى أَعْوَانِهِمْ إِلاَّ دُونَ مَا بَلَغْتَ مِنْ إِصْلاَحِ فَسَادِهِمْ وَ اِخْتِلاَفِ اَلْخَاصَّةِ وَ اَلْعَامَّةِ إِلَيْهِمْ فَمَا أَقَلَّ مَا أَعْطَوْک فِي قَدْرِ مَا أَخَذُوا مِنْک وَ مَا أَيْسَرَ مَا عَمَرُوا لَک فَکيْفَ مَا خَرَّبُوا عَلَيْک فَانْظُرْ لِنَفْسِک فَإِنَّهُ لاَ يَنْظُرُ لَهَا غَيْرُک وَ حَاسِبْهَا حِسَابَ رَجُلٍ مَسْئُول…»[۱۷]
…آیا چنین نیست که با فراخوانی تو به دربار خود میخواهند تو را قطبی کنند تا آسیاب مظالمشان را بر محور تو به گردش در آورند و پُلی کنند تا از آن، به سوی ظلم و ستم بر مردم عبور کنند و نردبان گمراهی خویش سازند و مبلّغ روزگار سیاه، و به راه خود بکشانندت؟ در دل تو نسبت به علمای حقیقی، تردید افکنده و به وسیلهٔ تو، دل مردم نادان را به خود جلب کنند. مقرّبترین وزیران و نیرومندترین معاونان آنان، ویرانی آنان کمتر از تو، که مفاسدشان را در نظر مردم توجیه کردی و خاصّه و عامّه را به دربار آنان میکشانی. چه مزد ناچیز و اندکی در برابر بهرهٔ سرشاری که از تو میبرند به تو میدهند. در برابر آبادی مختصری که در زندگی تو پیش میآورند چه ضربه سختی بر بنیاد هستی و انسانیت و زندگی جاودان تو میزنند. تو خود باید خود را بپایی، دیگری نیست که تو را بپاید. باید خود را به عنوان کسی که بهزودی مورد بازخواست الهی قرار خواهد گرفت حسابرسی و مؤاخذه کنی….
۹. گناهکاران را مغرور نسازد و مطلبی را که به فاسقان جرأت در کارشان دهد نگوید؛ زیرا «فقیه کامل آن است که مردم را از رحمت خدا و از روح و بشارت الهی مأیوسشان نگرداند و از مکر الهی در امانشان ندارد»[۱۸]
۱۰. گناهها را در انظار مردم سبک و کوچک نشمارد.
در ضمن وصایای پیامبر (ص) به ابن مسعود آمده است:
«هیچ گناهی را خُرد و حقیر مشمار. از گناهان بزرگ برکنار باش؛ زیرا در روز قیامت هر بندهای که به گناهان خود بنگرد به جای اشک از چشماناش چرک و خون بارد»[۱۹]
خدای تعالی میفرماید:
«يَوْمَ تَجِدُ کُلُ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ مَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً…»[۲۰]
امام ششم، علیه السلام، فرمود:
«اِتَّقُوا اَلْمُحَقَّرَاتِ مِنَ اَلذُّنُوبِ فَإِنَّهَا لاَ تُغْفَرُ قُلْتُ وَ مَا اَلْمُحَقَّرَاتُ قَالَ اَلرَّجُلُ يُذْنِبُ اَلذَّنْبَ فَيَقُولُ طُوبَى لِي لَوْ لَمْ يَكُنْ لِي غَيْرُ ذَلِک»[۲۱]
از گناهان کوچک بپرهیز؛ زیرا آنها آمرزیده نشوند. گفتم: آنها کداماند؟
فرمود: مرد گناهی کند و با خود گوید: خوشا بر من اگر جز آن گناهی نداشته باشم.
آن حضرت در جای دیگر می فرمایند:
« إِذَا أَخَذَ اَلْقَوْمُ فِي مَعْصِيَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ كَانُوا رُكْبَاناً كَانُوا مِنْ خَيْلِ إِبْلِيسَ وَ إِنْ كَانُوا رَجَّالَةً كَانُوا مِنْ رَجَّالَتِهِ»[۲۲]
هنگامی گروهی گناهی را مرتکب شوند، اگر سواره باشند از سوارهنظامان شیطاناند و اگر پیاده باشند، پیادهنظام اویند.
۱۱.قرآن را با رأی خود تفسیر نکنند.
به سند صحیح، از پیامبر و امامان، علیهم السلام، رسیده است که: تفسیر قرآن، جز با روایت صحیح و نصّ صریح جایز نیست.
ابن عباس از پیامبر روایت کرده است:
«مَنْ قَالَ فِي اَلْقُرْآنِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ»[۲۳]
هرکس قرآن را بدون آگاهی و دانش تفسیر کند، نشیمنگاه او بر آتش گردد.
و عامّه، از پیامبر، صلی الله علیه و آله روایت کردهاند:
هرکس قرآن را از پیش خود تفسیر کند ولو در این تفسیر به حق رسد خطا کار باشد»[۲۴]
۱۲. برای سخنان معصومین، توجیهات ناسالم و باطل نکند و در آنها تصرّفات و تحلیلهای خنک و رکیک ننماید چنانچه در روزگار ما رواج دارد؛ اعاذنا الله تعالی.
۱۳. اگر مجتهد نیست در زمینهٔ احکام فتوا ندهد.
نقل گفتار تکاندهندهٔ سید بزرگوار پارسا، زاهد، سعادتمند دوران، قُدوهٔ عارفان، چراغ فروزان مجتهدان، صاحب کرامتهای روشن، ابی القاسم، رضی الدین، سید بن طاووس، قدس سره، که خداوند ناماش را در ملکوت اعلی بلند گرداند، در این زمینه بس است:
«من مصلحت و نجات خود را در دنیا و آخرت، در کنارهگیری از فتوای در احکام شرعیه دانستم؛ زیرا روایات رسیده در احکام، از فقهای اصحاب ما، در مورد تکالیف شرعیه بسیار مختلف است و شنیدم که خدای، جل جلاله، به عزیزترین آفریدهٔ خود در بین خلایق، محمد، صل الله علیه و آله فرمود:
«وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ – لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ»[۲۵]
دیدم اگر کتابی در فقه برای عمل به آن بعد از خود مینوشتم، خلاف پارسایی و ورع از فتوا دادن بود و مشمول تهدید آیات نامبرده میشدم؛ زیرا وقتی خداوند، پیامبر عزیز خود و دانای جهانیان را چنین عتاب کند، پس اگر من به ناحق حکمی کنم یا فتوای خلافی دهم یا تألیفی ناصواب کنم یا در این موارد خطا کنم، در حضور او روز قیامت چه حالی خواهم داشت»
۱۴. به هنگام بیان فضایل و مقامات پیامبران و امامان معصوم، علیهم الصلوات و السلام، مطالبی را نگوید که (نزد خردمندان) مایهٔ نقص آنان گردد.
۱۵. اگر توان پاسخ نیکو به شبهههای عقیدتی را ندارند، وارد آن نشود و اساس دین و عقیده مردم را ویران نسازد.
۱۶. با نرمی و مدارا رفتار کند؛ که نرمی در همه کارها، اصلی است اساسی و بزرگ.
در پایان وصیت خضر به حضرت موسی علیه السلام آمده است:
«هیچکس را برگناهی سرزنش مکن. دوستترین کارها نزد خدای تعالی سه چیزاست:
میانهروی به هنگام توانگری، گذشت در توانایی و قدرت بر کیفر، و نرمی با بندگان خدا.
هرکس در دنیا با دیگری نرمی کند، خداوند در آخرت با او نرمی و مدارا کند»[۲۶]
در این زمینه پیامبر (ص) فرمود:
«إِنَّ هَذَا اَلدِّينَ مَتِينٌ فَأَوْغِلْ فِيهِ بِرِفْقٍ وَ لاَ تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِكَ عِبَادَةَ اَللَّهِ فَإِنَّ اَلْمُنْبَتَّ لاَ أَرْضاً قَطَعَ وَ لاَ ظَهْراً أَبْقَی»[۲۷]
البته این دین متین و محکم است؛ در او با نرمی داخل شوید. عبادات خدا را بر نفسات ناگوار مکن. شتابنده، درسفرمانده گردد، نه راه به جایی بَرَد و نه مرکَبی برای او ماند.
این معنا را سعدی شیرازی چنین بیان کرده است :
«کارها بر وفق و تأمّل برآید و مستعجل به سر درآید. به چشم خویش دیدم در بیابان که آهسته، سبق برد از شتابان. سمند بادپا از تک فروماند، شتربان همچنان آهسته میراند.»[۲۸]
۱۷. سخن را برای هدفهای باطل دراز نکند و در وعظ خویش منظور شخصی نداشته باشد.
۱۸. سزاوار است (بویژه در غیر ایّام عاشورا) حالتهای روحی مردم را مراعات نماید.
به اندازهای ذکر مصیبت نماید که دلها رمیده نشود و گفتهها سُست نگردد. مثلاً مصیبتهای بسیار فجیع و دلخراش را بر زبان نیاورد. محدّث فاضل، مورّخ متبحّر، میرزا هادی خراسانی نجفی، ایّدالله، برایم نقل کرد:
«در عالم خواب دیدم: گویا در یکی از حجرههای صحن امیرالمؤمنین، علیه السلام، هستم و همه امامان معصوم، علیهم السلام، یا بیشتر آنان در آنجا نشستهاند و مردی از اهل منبر برای آنان روضه میخواند تا گفتارش به اینجا رسید که: شمر به سکینه گفت: ای دختر خارجی! دیدم حضرت امیر (ع) از این سخن ناراحت شد و به سختی روی در هم کشید و رنگ چهره آن حضرت تغییر کرد. چون چنین دیدم به آن مرد روضهخوان اشاره کردم و گفتم : بس کن! حال امیرالمؤمنین (ع) را نمیبینی.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: آن سخن هم که دیروز خودت گفتی کمتر از این نبود.
به یادم آمد که من دیروز مصیبت آویختن سر ابوالفضل را از سینهٔ اسب خوانده بودم. عذر خواستم و توبه کردم.»
۱۹. امر به معروف و نهی از منکر کند.
پیامبر اسلام، صلی الله علیه وآله، فرمود:
« إِذَا ظَهَرَتِ اَلْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ اَلْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ إِلاَّ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِكَةِ وَ اَلنّٰاسِ أَجْمَعِينَ.»[۲۹]
وقتی بدعتها، مطالب نوپیدای مخالف دین، پیدا شد، بر عالم است آنچه را حق است به مردم بگوید و علماش را آشکار کند وگرنه، لعنت و نفرین خدا، فرشتگان و همه مردم بر او باد.
نیز روایت شده است: امیرالمؤمنین، علیه السلام، در خطبهای، پس از حمد و ستایش خداوند فرمود:
«إِنَّهُ لَمْ يَهْلِكْ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنَ اَلْأُمَمِ إِلاَّ بِحَيْثُ مَا أَتَوْا مِنَ اَلْمَعَاصِي وَ لَمْ يَنْهَهُمُ اَلرَّبَّانِيُّونَ وَ اَلْأَحْبَارُ فَلَمَّا تَمَادَوْا فِي اَلْمَعَاصِي وَ لَمْ يَنْهَهُمُ اَلرَّبَّانِيُّونَ وَ اَلْأَحْبَارُ عَمَّهُمُ اَللَّهُ بِعُقُوبَةٍ فَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ اِنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْكَرِ قَبْلَ أَنْ يَنْزِلَ بِكُمْ مِثْلُ اَلَّذِي نَزَلَ بِهِمْ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ لاَ يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لاَ يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ فَإِنَّ اَلْأَمْرَ يَنْزِلُ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَى اَلْأَرْضِ كَقَطْرِ اَلْمَطَرِ إِلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا قَدَّرَ اَللَّهُ لَهَا مِنْ زِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ.»[۳۰]
عامل تباهی و هلاکت پیشینیان آن بود که خدا را نافرمانی میکردند، ولی عالمانِ آنان، بازشان نمیداشتند. چون نافرمانی آنان ادامه یافت و عالمان، آنان را جلوگیر نشدند، عقوبتها بر آنان فروریخت؛ بنابر این، امر به معروف و نهی از منکر کنید. بدانید که اجرای این دو فریضه، نه اجل را نزدیک میکند و نه روزی را قطع مینماید؛ زیرا روزی هر کس، چونان قطرههای باران از بالا کم یا زیاد برسد.
مرحوم کلینی و دیگران از امام صادق، علیه السلام، روایت کردهاند:
«خدای، عزّوجل، دو فرشته را فرستاد تا شهری را بر سر اهل آن خراب کنند. چون به آن شهر رسیدند مردی را دیدند که با خدا راز و نیاز میکند.
یکی از آن دو به رفیق خود گفت: این اهل دعا و زاری را نمی بینی؟
گفت: او را میبینم ولی باید دستور پروردگارم را اجرا کنم.
او گفت: ولی من کاری نکنم تا به پروردگار مراجعه کرده و کسب دستور جدید کنم.
به درگاه حق رجوع کرده و آنچه را دیده بود عرضه داشت. خداوند دستور اجرای فرمان را داد و فرمود: این مرد هرگز برای اجرای دستورات من روی ترش نکرده است»[۳۱]
از امام رضا، علیه السلام، روایت شده است:
«كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ: إِذَا أُمَّتِي تَوَاكَلَتِ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ فَلْيَأْذَنُوا بِوِقَاعٍ مِنَ اَللَّهِ تَعَالَى»[۳۲]
رسول خدا بارها میفرمود: هرگاه امّت من، امر به معروف و نهی از منکر به یکدیگر وانهند، باید منتظر بلای الهی باشند.
نیز از امام ششم (ع) روایت شده است :
«پیرمرد عابدی در بنیاسرائیل بود. پیوسته عمرش به عبادت الهی میگذشت. یک وقت، به هنگام عبادت، چشم او به دو کودک افتاد که خروسی را گرفته پرهای او را میکندند.
او به عبادت خود ادامه داد و آنان را از آزار خروس باز نداشت. خدا به زمین دستور داد: این مرد را در خود فرو ببر و او تا روزگار روزگار است و تا ابدالابدین به قعر زمین فرو رود»[۳۳]
و همان حضرت فرمود:
«پیامبراکرم (ص) فرمود: چه حالی خواهید داشت وقتی زنان شما بدکار گردند و جوانان شما فاسق شوند و شما امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟
عرض شد یا رسول الله چنین چیزی ممکن است پیش آید؟
فرمود: آری بدتر از آن! چگونه باشید وقتی امر به منکر کنید و نهی از معروف نماید؟
عرض شد چنین خواهد شد؟ فرمود: آری. بدتر از آن! چطور خواهید بود آنگاه که معروف را منکر بدانند و منکر را معروف شمارند؟»[۳۴]
نیز آن حضرت فرمود:
«مردم رو به خوبی باشند مادامی که امر به معروف و نهی از منکر کرده و همدیگر را در انجام خوبیها یار و کمککار باشند ولی چنانچه ترک این دو فریضه بزرگ کنند، برکت از زندگیشان گرفته شود، به جان هم افتند و در زمین و آسمان فریادرسی نیابند»[۳۵]
۲۰. مطلبی را که ذلّت امام حسین، علیه السلام، و اهل بیت گرانمقاماش را برساند نگوید؛
زیرا آنجناب، آقا و بزرگ سرفرازان و غیرتمداران بود. جان دادن زیر شمشیر را، بر خواری و ذلّت برگزید و با ندای بلند روز عاشورا فریاد کرد:
«أَلاَ وَ إِنَّ اَلدَّعِيَّ اِبْنَ اَلدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اِثْنَتَيْنِ اَلسِّلَّةِ وَ اَلذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا اَلذِّلَّةُ يَأْبَى اَللَّهُ لَنَا ذَلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ…»[۳۶]
ناپاک و پسر ناپاک، مرا بر سر دو راهی نگهداشته: مرگ یا ذلّت! هرگز من تن به ذلّت نمیدهم. هیهات که زبونی را قبول کنم. نه خدا به ذلّت من راضی است و نه رسول خدا و نه مردان باایمان
استاد محدّث متبحّر ما، حاج میرزا حسین نوری، خدا مرقدش را نورباران کند، در دارالسّلام حکایتی دارد که گزیدهٔ آن این است:
یکی از بزرگان اهل منبر، در خواب دید رستاخیز برپا شده است، مردم وحشت زدهاند و هر کس به احوال خویش مشغول، کارگزاران و موکّلان حساب، مردم را به پای حساب میبرند و با هر فردی گواه و مأمور جلْبی است تا اینکه مرا به پای حساب بردند. در آنجا منبری بود بسیار بلند و پُرپلّه. سیّد المرسلین، صلی الله علیه و آله، بر بالای آن منبر نشسته و علی (ع) بر پلّه اوّل بود و مردم را حساب میرسید. همه در برابر او صف کشیده بودند. نوبت به من رسید. با عتاب به من فرمود:
چرا فرزند عزیزم حسین را به خواری نام بردی و او را به خواری نسبت دادی؟ من در جواب آن حضرت حیران شدم و چارهای جز انکار ندیدم. ناگاه در بازوی خود دردی احساس کردم گویا میخی بر آن فرو کردند. چون به پهلوی خود نگاه کردم دیدم مردی طومار در دست دارد. آن مرد طومار را به من داد. طومار را گشودم. تمام صورت مجلسها و منابر من در آن بهطور مفصّل ثبت شده بود. آنچه از من پرسش شد و من منکر گشتم در آن درج شده بود. آن خواب سبب گردید که آن سیّد، منبر و موعظه را رها کند.[۳۷]
نیز استاد ما فرمود:
سیّد حمیری با جعفر بن عفان الظائی برخورد کرد. سیّد حمیری به جعفربن عفان گفت: وای بر تو! آیا تو درباره آل محمد، صلی علیه و آله، این شعر را سرودی.
ما بال بیتکم تخرب سقفه و ثیابکم من ارذل الاثواب
چه شد خانه آنان را که سقفاش خراب، چرا جامهتان پستترین جامهها شد
جعفر در پاسخ گفت: مگر غیر از این بود؟
سیّد با ناراحتی گفت: اگر از مدح نیکوی آنها ناتوانی، لب فروبند. آیا آل محمّد، علیهم السلام، را چنین وصف میکنند؟ من تو را معذور میدارم طبعات چنین است و سطح فکرت همین، ولی من مدح گفتهام که ننگ مدح تو را از دامن پاک آنان میسترد:
«أُقْسِمُ بِاللَّهِ وَ آلاَئِهِ
وَ اَلْمَرْءُ عَمَّا قَالَ مَسْئُولٌ
إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ
عَلَى اَلتُّقَى وَ اَلْبِرِّ مَجْبُولٌ
…
كَانَ إِذَا اَلْحَرْبُ مَرَّتْهَا اَلْقَنَا
وَ أَحْجَمَتْ عَنْهَا اَلْبَهَالِيلُ
يَمْشِي إِلَى اَلْقِرْنِ وَ فِي كَفِّهِ
أَبْيَضُ مَاضِي اَلْحَدَّ مَصْقُولٌ
مَشْىَ اَلْعَفَرْنَى بَيْنَ أَشْبَالِهِ
أَبْرْزَهَ لِلْقُنَّصِ اَلْغِيلِ
ذَاكَ اَلَّذِي سَلَّمَ فِي لَيْلَةٍ
عَلَيْهِ مِيكَالُ وَ جِبْرِيلُ
مِيْكَالُ فِي أَلْفٍ وَ جِبْرِيلُ فِي
أَلْفٍ وَ يَتْلُوهُمْ سَرَافِيلُ
لَيْلَةَ بَدْرٍ مَدَداً أُنْزِلُوا
كَأَنَّهُمْ طَيْرٌ أَبَابِيلُ»[۳۸]
[ترجمه]
به خدا قسم و آیاتاش،
مرد، مسؤول قول و گفتارش
که علی، زاده ابی طالب،
برّ و تقواش بود قالب
…
چون که پیکار نیزهباران بود
خیر گردان از آن گریزان بود
میشدی سوی هر نبرد و به دست
تیغ بران و تیرش اندر شست
همچو شیری میان اشبالش
برشکاری گشوده چنگالش
آن که دادش سلام در یک شب
جبرئیل و مکال خوش مشرب
هر کدامی هزارهای همراه
بد سرافیلشان ز پی درگاه
در پی بدر بهر امدادی
چون ابابیل آمدند ز پی
دربارهٔ آن بزرگان چنین باید شعر سرود. سروده تو لایق تنگدستان و درماندگان است. جعفر پیشانی او را بوسید و گفت: تو ای اباهاشم به حق سرور شاعران و ما پیروان توایم.
والسلام
پینوشتها
[۱] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱ / ۱۰۶
[۲] . اصول کافی، ج ۲ / ۲۹۳
[۳] . آیه ۱۰۴ سوره کهف در این عبارت به استخدام گرفته شده است.
[۴] . اصول کافی، ج ۲ / ۱۰۴؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۸ / ۴۵۵.
[۵] . همان مدرک
[۶] . الکافی، ج ۲ / ۱۰۵
[۷] . الکافی، ج ۲ / ۳۳۸
[۸] . الکافی، ج ۲ / ۳۳۹
[۹] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۶۹ / ۲۶۲
[۱۰] . تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ج ۱ / ۱۷۸
[۱۱] . سوره اسراء، آیه ۳۶
[۱۲] . تفسیر عیاشی، ج ۲ / ۲۹۲
[۱۳] . تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ج ۱ / ۴۶
[۱۴] . سوره هود ، آیه ۱۱۳
[۱۵] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۷۲ / ۳۸۰
[۱۶] . تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ج ۱ / ۱۷۱
[۱۷] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۷۵ / ۱۳۱
[۱۸] . برگرفته از سخن امیرالمومنین علیه السلام است در ویژگیهاى فقیهان. اصول کافى، ج ۲ / ۳۶
[۱۹] . مکارم الاخلاق / ۲۵۱
[۲۰] . سوره آل عمران، آیه ۳۰
[۲۱] . الکافی، ج ۲ / ۲۸۷
[۲۲] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۷۰ / ۳۵۷
[۲۳] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۳۰ / ۵۱۲
[۲۴] .مجمع البیان، ج ۱ / ۲۷، چاپ ۱۰ جلدى دارمکتبه الحیاه بیروت .
[۲۵] . سوره حاقه ، آیه ۴۴ – ۴۵
[۲۶] . کشف المحجة / ۱۰۹، چاپ نجف .
[۲۷] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۶۸ / ۲۱۸
[۲۸] . کلّیات سعدى / ۱۷۸، چاپ امیرکبیر تهران ۱۳۶۳
[۲۹] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۵۴ / ۲۳۴
[۳۰] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۹۷ / ۹۰
[۳۱] . اصول کافی، ج ۵ / ۵۹
[۳۲] . همان
[۳۳] . بحارالانوار، ج ۹۷ / ۸۸.
[۳۴] . همان مدرک / ۹۱، ۹۲، ۹۷
[۳۵] . همان مدرک
[۳۶] . لهوف / ۸۶
[۳۷] . دارالسلام، ج ۲/ ۲۳۴
[۳۸] . امالی طوسی / ۱۲۴