وصیتنامه فقیه پارسا ابراهیم بن سلیمان قطیفی
[مجله حوزه، شماره ۶۶، زمستان ۱۳۷۳]
ابراهیم بن سلیمان قطیفی در قطیف بالید و پس از فراگیری مقدمات علوم دینی برای تکمیل تحصیلات و کسب علوم آل محمّد (ص) در سال ۹۱۳ ه ق. به نجف مهاجرت کرد. علوم معهود آن زمان بویژه فقه، رجال و حدیث را از اساتید مبرّز حوزه علمیه نجف فرا گرفت. سالها در حلقه درس شیخ ابراهیم بن حسن، مشهور به ورّاق و شیخ محمدبن زاهد نجفی شرکت جست تا خود در زمره فاضلان نامور قرار گرفت. پارسا بود و محتاط. هدیه شاه طهماسب صفوی را نپذیرفت با این که محقق کرکی مصرف آن را روا میشمرد. بسیاری از شرححالنویسان او را با القابی چونان: عابد، زاهد، متّقی، تارک دنیا، شیخ اجل، اکمل، فاضل، صالح، عالم ربّانی و صاحب مقامات عالیه ستودهاند.
میرزا عبداللّه افندی در ریاض العلماء مینویسد:
«وکان رحمة اللّه زاهداً عابدا ورِعا مشهورا تارکا للدّنیا برمّتها»[۱]
صاحب روضات ویژگیهای او را چنین بر میشمارد:
«کان عالما فاضلا ورعا صالحا من کبار المجتهدین واعلام الفقها والمحدّثین»[۲]
پُرمطالعه بود و متتبّع. در علوم شرعی ید طولایی داشت و در موضوعهای گوناگون نوشته دارد. حدود دوازده اثر در فقه، چند رساله در ردّ محقق کرکی، کتابهایی در کلام، مجموعههایی موضوعی در احادیث و کتابی مبسوط و پرفایده در شرح اسماء حسنی.[۳]
او افزون بر تالیف و تحقیق، شاگردانی نیز تربیت کرد. مشهورترین دستپروردگان او عبارتاند از: سید معزّالدّین، سید شرف الدّین الحسینی المرعشی التستری، پدر صاحب مجالس المؤمنین، سیّد آقا میرزا نعمة اللّه حلی.
بزرگانی چون: مولی شمس الدّین محمّدبن ترکی، شیخ شمس الدّین محمدبن الحسن استرابادی، شاه محمود خلیفه شیرازی و شیخ حسین بن عبدالحمید از او اجازه روایت گرفتهاند و از محضر پرفیض او بهره بردهاند.
دستورالعمل فرادید شما وصیّتنامهای است مبسوط، خطاب به شمس الدّین محمّدبن ترکی. امید است چونان که آن بزرگ در پایان وصیّت آورده است همه ما را سود بخشد و در پیروی از اولیای الهی و بهرهوری از گفتههای روح افزای آنان راه نماید.[۴]
إن شاء اللّه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خداوند تو و ما را بر آنچه مایه خرسندی اوست توفیق دهاد و بر انجام دستورات خود یاری کناد. بدان! مواعظ کتاب و سنّت گوشنواز است و آثار و گفتههای عالمان شایسته و صالحان در این زمینه بس. بلکه آنچه در بعضی آثار و کتابها و یا حتّی اندکی از آنها آمده پندگیران و وعظپذیران را کفایت میکند. مانند آنچه در کتاب «الغیبة»[۵] محمدبن بابویه صدوق و کتابهای دیگر آمده است (چه، موعظه بسیار شنیدن و در حقیقت و معانی آنها تدبر نکردن اثر موعظه را کاهش میدهد.) در خبر قطعی السّند آمده است:
وقتی آیهای از قرآن تلاوت میشد، برخی از مسلمانان برای این که گوشهایشان به مفاهیم اسلامی اُنس و عادت پیدا کرده بود و آیههای عظیمه مکرّر به گوش آنان خورده بود و نفسشان به ظاهر و الفاظ آیات عادت کرده بود آیههای ربوبی و کلمات وحی تأثیری درخور بر آنان ننهاد؛ زیرا بر اثر اشباع بیرویّه نفس و دلبستگی به دنیا، حجابی غلیظ فکر و چشم و دل آنان را پوشانیده بود.
با این که از این مواعظ الهی و آیات قرآنی تأثیر نمیپذیرند، خود را پیراسته از حجابها میدانند بی آن که بفهمند خود را میفریبند.
نگاه کنید به گاه نزول آیه « وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ»[۶] چگونه رسول اللّه آشفته شد که هیچکس را یارای سخن گفتن با او نبود تا این که برادرش امام علی (ع) بلند شد، بوسه بر سر آن بزرگوار زد و از حادثه پیش آمده پرسش کرد. رسول اللّه(ص) فرمود: جبرائیل این آیه را آورد. با این که حبیب خدا حضرت رسول اللّه (ص) میدانست که خداوند پیامدهای اعمال او را بخشوده و او بزرگترین شفاعتگر خلق در بین انبیاء، فرشتگان و رسولان در روز قیامت است.
همانطور که در روایات تحریص بر توسّل به محمّد و آل او آمده است:
«همه در روز قیامت نیازمند عنایت و شفاعت محمّد(ص) و وصیّ بزرگوار اویند حتّی فرشتگان مقرّب الهی و پیامبران مرسل.»[۷]
با این همه، شدّت ترس پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) از خداوند متعال مشهود است و بینیاز از توصیف. بهگونهای که به گاه نماز، از خود بی خود میشدند و مستغرق در حق.
در موقفی علی(ع) را در سجده مییابند که ناله میکند و مناجات خداوند تا از نفس میافتد. ابودردا میگوید:
«بر بالیناش[۸] آمدم و او را حرکت دادم بلند نشد. به نزد فاطمه (س)، همسر علی (ع) رفتم و به او تسلیت گفتم. حضرت فاطمه فرمود: هنوز اجل او فرا نرسیده است. بگو او را در چه وضعی دیدی. عرض کردم: در حال سجده جان به جانان تسلیم کرد. فاطمه(ص) فرمود: برو این عادت همیشگی اوست»
وقتی آنان چنین بیم و ترسی از خدا داشتند، حال و روزگار کسی که خدا را به دل، زبان، دست، پا، شکم، زیرشکم و همه اعضاء به عصیان برخاسته چه خواهد بود؟
سفارشهایی که برای خودم و برای تو ضرور میدانم دوگونهاند:
سفارشهای عمومی و سفارشهای خصوصی
۱ . سفارشهای عمومی: نخست تقوای الهی. معنی و حقیقت تقوا آن است که: پروا گیری از خداوند مثل کسی که یقین دارد به توجه خداوند بر نعمتهایی که در کف دارد از اوست و با بهرهوری از همان نعمتها اموری را که او را ناخوشایند میآید انجام میدهد. حال آنکه او قادر است که نعمتها را بگیرد و دیگری را بهرهمند سازد.
بترس از خدا بسان کسی که میداند همه اعمال اهل آسمانها و زمین توان شکر نعمتهای او را ندارد و نمیتواند با آنچه خداوند در بهشت برای بندگان مطیع و گوش به فرمان مهیا کرده برابری کند. اگر در خود چنین تقوایی را نمیبینی با عشق الهی به معالجه خود پرداز؛ زیرا طبیعت سالم بشر به کسی که نسبت به او مهر ورزد گرچه با لبخندی علاقهمند میشود و دوستی او را در دل جای میدهد.
جان خویش را وارسی کن که آیا محبت و عشق به خدا وجودت را لبریز کرده است. اگر معاذ اللّه جانات مشروب به عشق حق نیست در زمره مؤمنان راستین قرار نداری؛ زیرا خدای تعالی درباره مشرکان فرمود:
« يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ »[۹]
مشرکان با این که شیفته خدا بودند بتها را واسطه میدانستند و در کنار خدا میپرستیدند. امّا مؤمنان را کسانی میداند که شدت عشق الهی جایی در قلب آنان برای دلبستگی به غیر او باقی نگذاشته است و به مقام حق الیقین رسیدهاند.
شگفتا! انسان آن را که پس از بدی به او شفقت میورزد، به خاطر محبت او دوستاش میدارد، چگونه است حال و وضعیّت او نسبت به خدای مهربانی که جز احسان به خلق خویش نکند و همو مالک جان او و متعلقات اوست. تنها پناهگاه و چارهساز است. خدایی که هیچچیز و هیچکس، بینیاز از او نیست و غیر او نمیتواند انسان را بینیاز کند. هر کس هر چه را بخواهد باید از او بخواهد.
اگر این راه هم تو را بیدار نکرد با داروی (حیاء) به درماناش برخیز؛ زیرا او در همه حال به تو احسان میکند و تو نیکیهای او را به بدی پاسخ میدهی باز هم به تو مهر میورزد. با این که بدی و نافرمانی او را میکنی، زیر سایه رحمت او هستی و در همه حال به تو احسان میورزد و نیکی میکند. در همه این احوال زیر نظر او هستی و در محضر او گناه میکنی.
با این که بینیاز از توست، ولی لطف و احسان به تو را سزاوار میداند. شاید که حیاء کنی، شرمسار شوی و بازگردی و اصلاح شوی.
واقعاً در پیشگاه چنین کسی باید شرمسار و سرافکنده بود. در قرآن کریم فرمود:
« أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ »[۱۰]
آیا زمان آن نرسیده که مؤمنان دلهایشان به یاد خدا و در برابر حق خاشع شود و مانند کسانی نباشند تورات و انجیل به آنان دادند درنگ ایشان دراز شد تا دلهاشان سخت شد و بیشتر آنان فاسق شدند.
اگر نفس تو از این راه متحول نشد، از تمایل سودپرستی و تجارتپیشگی او بهره گیر؛ زیرا تجارت سودآور آن است که تاجر به دسیسه گرفتار نشود. سود آن است که سوداگر زیان نبیند. امانتداری به آن است که از کالای به امانت گذاشته شده کم نگردد. وکیل خوب آن است که بهره نیکوتری را برای موکّلاش به بار نشاند.
بنگر تلاش خویش را چقدر مصروف سود اندک دنیا کردهای، چه اندازه اوقات با ارزش خویش را در راه آن بذل کردهای بیآنکه ذرّهای در این کار تردید رواداری و خسته شوی.
اگر از این راه هم سود نبردی و متنبه نشدی، بدان قلب تو در عذاب و درد جانکاهی گرفتار آمده که خداوند در کتاب خویش بدان اشارت کرده است:
«بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ »[۱۱]
بلکه دلهای ایشان از این سخن ما در غفلت است و ایشان را جز اینها کارهایی است که انجام دادند و ناگزیر ایشان عامل آن کارهایند.
نیز خداوند پس از بیان سرگذشت حضرت یوسف(ع) فرمود:
« وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ – وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ »[۱۲]
این چنین فرمانروایی در زمین را برای یوسف هموار کردیم، که در هر جایی بخواهد مأوا گیرد. ما هر که را بخواهیم مشمول رحمت خویش میکنیم. اجر و پاداش نیکوکاران به تمام و کمال میدهیم، بیشک مزد آخرت برای مؤمنان و با تقوایان بهتر است.
و از سوی دیگر در داستان قارون دو نگرش به دنیا را چنین ترسیم میفرماید:
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ – وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ.»[۱۳]
قارون با زینتهای بر خود آویخته بر قوم خویش ظاهر شد. اهل دنیا گفتند کاش ما چونان قارون ناز و نعمتی داشتیم او سرخوش و کامیاب است. مؤمنان خردمند به آنان گفتند: وای بر شما. مزد و پاداش الهی برای مؤمنان و شایستهکاران بهتر است. و این پاداش را ندهند مگر به شکیبایان.
۲ . سفارشهای خصوصی:
اوقات عمر را پاس بدار. مباد که لحظههای عمر خود را ضایع کنی و به خسران گرفتار آیی. هنگامیکه کاری نداری و فراغت حال پیدا میکنی به ذکر خدا مشغول شو؛ زیرا یاد خدا در هر حال برابر اعمال صالح و شایسته است.
وقتی آماده نیایش با معبود شدی، درون سینه را از وسوسهها و دلمشغولیهای دنیا بپیرای.
شرم کن از پروردگار خود هنگامیکه از بندهای حاجت دنیوی را میطلبی و با تمام وجود به او روی میآوری ولی به هنگام نیاز به پیشگاه بینیاز، روی تو به سوی حق است و دلات جایی دیگر. اگر چنین باشی سزاوار خشم و عذاب الهی هستی.
در شب و روز از نفس خویش حساب بکش؛ زیرا نفس را اگر رها کنی، مهارگسیخته میشود و اگر مقیّد کنی رام میگردد.
به دهانت لگام زن. کلماتی را که در روز قیامت تو را مفید افتد و ثبت آنها در نامه اعمالت مایه خرسندی تو گردد بگو. از سخنانی که شرمساری آن روز را در پی دارد دامن گیر. روایت شده است:
مردی از اصحاب پیامبر(ص) در یکی از غزوات در رکاب آن بزرگوار شهید میشود. مادرش به قتلگاه میآید و بر بالین فرزندش مینشیند. میبیند که از گرسنگی سنگی به شکم بسته و با مقاومتی دلیرانه با دشمن جنگیده است. او را با دست نوازش کرد و گفت: فرزندم گوارایت باد، پیامبر این کلمه را شنید. فرمود: بس کن ای مادر. او بیهودهگوی بوده است.
بر خواندن ادعیه مواظبت کن؟ و با زاری و تضرع دعا بخوان؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود:
«ما فتح لأحد باب دعا إلاّ فتح اللّه له فیه باب إجابة»[۱۴]
خداوند باب دعا را بر روی بندگان نگشود مگر اینکه راه و باب اجابت آن دعا را نیز گشود.
در دعا برای برادران دینی خود بکوش؛ زیرا آنچه را برای آنان بخواهی صدهزار برابر آن را خدا به تو میدهد. ولی تضمینی در اجابت دعای برای خود نیست. هنگامیکه عقیده فردی را درست یافتی، کینه او را به دل مگیر؛ زیرا گناهان او برای خدا سنگین و عظیم است روایت شده:
«انّ رجلاً قال: واللّه لایغفر اللّه لفلان فقال تعالی: «قد غفرت ذنوبه وحبطت عمل الذی تأبی علی ان أغفر لعبدی»»[۱۵]
مردی گفت: خدا فلان کس را نیامرزاد. خداوند فرمود: من گناهان مرد نفرینشده را آمرزیدم و عمل آن را که آمرزش مرا بر بندهام روا نداشت تباه شد.
نباید نقص و عیب یکی از برادران دینی باعث انکار مراتب و کمالات دیگر او شود.
چنان باش که کسی را پایینتر از خویش ندانی؛ زیرا به گناهان خویش واقفی و بیپایگی توجیهات خود را میشناسی. ولی از درون و باطن دیگری آگاه نیستی و فرجام کار بندگان بر تو پوشیده است. چهبسا گناهکاری نیکفرجام شود و مطیعی بدعاقبت.
مباد و صد مباد که به ریاست بر دیگران دل بندی گر چه این ریاست بهجا و بهحق باشد؛ چه، حُبّ ریاست از بزرگترین گناهان است؛ زیرا خداوند وقتی به پاسخگویی نسبت به رفتار خودت بسنده میکند چه ضرورتی دارد وِزر وبال دیگران را بر عهده گیری. او نیازی ندارد که تو متولّی اداره بندگاناش باشی بویژه اگر این تولیت ازحُبّ ریاست سرچشمه گیرد. مواظب باش خود را به اینکه این کار برای خداست و تکلیف نفریبی؛ زیرا مکروه شمردن و ناخوش داشتن ریاستی که به تو روی آورد اگر برای خدا باشد سیره صالحان بلکه معصومان علیهم السلام است آنان که همه سکنات حرکات و نیّاتشان خدایی بوده.
اگر ریاست به تو روی آورد و تو از رویکرد آن شادمان شدی، دل از آن برگیر و از پذیرش آن واهمه داشته باش و بر این امر پا بفشار. مباد این ریاست را حق خویش بینگاری و از این راه عملت را تباه سازی. اگر این ریاست زیبنده تو بوده است، تو غیر از وظیفه انجام ندادهای. اگر واقعاً حقّ تو نباشد و تو مجبور به پذیرش آن شدی عمل تو مزد و پاداش دارد.
بپرهیز و بترس از تلاش برای فتوا دادن و دوستی مقام افتا و مرجعیّت؛ زیرا در روایت آمده:
«إنّ اسرع الناس إلی افتحام جراثیم جهنّم اسرعهم الی الفتوی»[۱۶]
فردی سریع تر از همه جذب جهنّم میشود و به سوی آن سرازیر میگردد که در فتوا شتاب کند.
بس است تو را فرموده و خطاب خدا حبیباش رسول الله را:
« وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ – لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ – ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ »[۱۷]
اگر پیامبر جز گفته ما سخنی میگفت دست او را به سختی میبستیم سپس رگ دل او را میبریدیم.
و گهر گفته دیگر خدا:
« وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ.»[۱۸]
آنچه پسند شماست و از توجیهات واهی سرچشمه میگیرد به دین نسبت ندهید. این بهتان بر خداست. بیشک آنانی که به خدا دروغ میبندند رستگار نخواهند شد.
وقول دیگر خدا در کتاب کریم:
«قل الله أذن لکم ام علی اللّه تفترون»[۱۹]
آیا خدا به شما چنین اجازهای داده یا از پیش خود و بدون دلیل آن را به خدا نسبت میدهید.
و…
ذکری برای خویش برگزین و در شب آن را زمزمه کن تا در زمره غافلان قرار نگیری.
این وصیت من است نخست به خودم سپس به برادران دینیام بویژه به تو. خدا تو، ما و دیگر مومنان را از این وصیت و دیگر مواعظ سود دهاد.
به حق و عظمت محمّد، علی، فاطمه، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمدبن علی، جعفربن محمّد، موسی بن جعفر، علی بن موسی الرّضا، محمّدبن علی، علی بن محمّد الجواد، حسن بن علی العسکری، قائم آل محمّد و حجّت خدا بر خلق، درود پیاپی خدا بر همه آنها باد، فرجام ما و شما را به آنچه رضا و خوشنودی او در آن است بدارد؛ چه او شایسته این تفضّلها و عنایتهاست.
سعی کن این مواعظ را هر روز با توجه بخوانی. اگر امکان نداشت لا اقل در هر هفته یک بار بر آنها مواظبت داشته باش؛ زیرا تکرار این مواعظ قلب را صیقل میدهد، زنگار دل را میزداید و یاد آخرت را در دلت زنده میکند.
بر تو باد به کتاب خدا، سنّت پیامبر و پیوند و مودّت با ذریّه رسول اللّه، صلواة اللّه علیهم اجمعین.
این مکتوب را، نیازمند عنایت خدای منان، ابراهیم بن سلیمان، به تاریخ ششم عاشورای هفتصد و پانزده، در نجف اشرف نوشت.
سبحان ربک ربّ العزة عمّا یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین.
پینوشتها
[۱] . ریاض العلماء، میرزا عبداللّه افندی اصفهانی، ج۱.
[۲] . روضات الجنات، میرزا محمد باقر موسوی خوانساری، ج ۱ / ۲۵، اسماعیلیان.
[۳] . اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۲ / ۱۴۳، دار التعارف للمطبوعات بیروت؛ طبقات اعلام الشیعه فی القرن العاشر، آقا بزرگ تهرانی/۵.
[۴] . برای اطلاع بیشتر ر . ک: لؤلؤة البحرین، شیخ یوسف بحرانی/۱۵۹ مؤسسه آل البیت قم؛ الکشکول، للبحرانی، ج۱ / ۲۸۹؛ روضات الجنّات، ج۱ / ۲۵؛ طبقات اعلام الشیعه فی القرن العاشر، آقا بزرگ تهرانی/۵؛ قصص العلما/۳۴۸؛ اعیان الشیعه، ج۲ / ۱۴۱؛ فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی/۶؛ امل الآمل، حر عاملی، تحقیق سید احمد حسینی، ج ۲ / ۸، دارالکتاب الاسلامی قم؛ السّراج الوهاج، احیاء الاحیاء قم.
[۵] .آقا بزرگ تهرانی در الذریعة، ج۱۶ / ۸۰، درباره این کتاب نوشته است: «کتابی بزرگ در غیبت حضرت حجة (عج) است و این غیر از رسالهای است که در همین زمینه با عنوان: «رسالة الغیبة» نگاشته است.
شیخ طوسی در فهرست/ ۱۵۷ از این دو نوشته یاد کرده است. مصحح کتاب در پاورقی/۱۵۶ ادّعا کرده که کتاب «الغیبة» همان «کمال الدین و تمام النعمة» است. این گفته را تأیید میکند نسخههای خطی کتاب که تحت عنوان «کمال الدین و تمام النعمة فی اثبات الغیبة وکشف الحیرة» آمده. شیخ صدوق نیز در چند مورد از کتاب به نام «کتاب فی الغیبة» نام میبرد: «ولکن صنّف الآن کتاباً فی الغیبة واذکر فیه غیبات الانبیاء علیهم السلام». بنابراین کتاب «کمال الدین و تمام النعمة، همان کتاب «الغیبة» است که علامه، شیخ ابراهیم قطیفی، در این دستورالعمل آن را ستوده است.
[۶] . سوره فجر، آیه ۲۳.
[۷] . البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، ج ۴ / ۴۵۹؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷ / ۱۲۴، مؤسسه الوفاء بیروت.
[۸] . بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۱ / ۱۱.
[۹] . سوره بقره، آیه ۱۶۵:
«ومن النّاس من یتّخذ من دون اللّه انداداً یحبّونّهم کحبّ اللّه والّذین آمنوا اشد حبّا للّه..»
[۱۰] . سوره حدید، آیه ۱۶.
[۱۱] . سوره مؤمنون، آیه ۶۳.
[۱۲] . سوره یوسف، آیه ۵۶ – ۵۷.
[۱۳] . سوره قصص، آیه ۷۹ -۸۰.
[۱۴] . بحارالانوار، ج ۹۰ / ۳۶۴.
[۱۵] . بحارالانوار، ج۶ / ۴.
[۱۶] . ر . ک: منیةالمرید، شهید ثانی. در آن کتاب حقیقت فتوا، فتوای مجاز، فتوای ممنوع و شرایط فتواداران نموده شده است.
[۱۷] . سوره الحاقّه، آیه ۴۴ – ۴۶.
[۱۸] . سوره نحل، آیه ۱۱۶.
[۱۹] . این وصیتنامه اخلاقی در ضمن اجازه شیخ ابراهیم قطیفی به شیخ شمس الدین بن ترکی آمده است. او در پایان اجازهاش مینویسد:
«ولنختم ذلک بتتمّة تشتمل علی فائدة و وصیة)»