چهل دستورالعمل برگزیده از آثار امام خمینی (ره)
[مجله حوزه، شماره ۴۹، بهار ۱۳۷۱]
حضرت حق، با نفخ پرتوی از روح خود در کالبَد آدمی، گرامیترین گوهر را در «فی اسفل» بنهاد. بلندپروازترین و والامکانَتترین موجود با زمینیوشترین مرکَب، باید راهیِ راه و شناورِ دریایی گردد که هیچاش انتها و کناره نیست .
این مرکَب، تا وصول بر فرامرز طبیعت و سکّوی موّاج، چموشی کرده و به آهنگ مام خویش واپس گراید. تقیّد بر شریعت و پاس فرمانهای اخلاقی احکام الهی، نفْس زمینی سرکش را رام مینماید و او را از سنگلاخها و بیغولهها عبور میدهد. شیطان، در هر مقطعی حجاب خاصّ خود را نماید. خصیصهٔ او، هزارچهرگی و هزاردستانی است. او با هزار دست و داستان بر سر راه سالک، آتش افروزد، سراب را آب، و نار را نور نماید و در هر گامی ابزار رهزنی درخور را برگزیند.
دلام سخت است مگر یار شود لطف الله
ورنه انسان نبرد صرفهٔ شیطان رجیم
سالک، در هر مقطعی باید نور را از نار شناسد، تفاوت الهام و القاء را بیابد، با تیر القای خود پیامبران را نشانه رود، گرچه با سپر عصمت رجم گردد و واپس گریزد و یا بُرد تیرش مقام بلند آنان را نرسد؛ ازاین روی، سالک را در هر مرحله، راق و یراقی باید تا از دامها برهد، بگذرد و از آفات آن.
رهرفتهٔ فیروز از موانع راه، چنین خبر میدهد:
«غفران ذنوب، لازمهٔ مقامات و مدارج است؛ زیرا که هر موجودی در این عالم است ولیدهٔ همین نشئهٔ مُلکیه و مادّهٔ جسمانیه است و دارای تمام شؤون مُلکی، حیوانی و بشری و انسانی است؛ بعضی بالقوه و برخی بالفعل. پس اگر بخواهد از این عالم به عالم دیگر، و از آنجا به مقام قُرب مطلق سفر کند، باید این مدارج را طی کرده و از منازل متوسّطه کوچ نماید، و به هر مرتبهای که رسد در آن مرتبه، مغفور شود ذنوب مرتبهٔ سابق، تا در تحت تجلّیات ذاتیهٔ احدیه، تمام ذنوب مغفور گردد و ذنب وجودی که مبداء و منشأ تمام ذنوب است، در ظلّ کبریای احدی مستور گردد. و این غایتِ عروج کمال موجود است، و در این مقام موت و فنای تام دست دهد و لهذا وقتی که آیهٔ شریفهٔ: «اذا جاء نصر الله و الفتح» نازل شد، رسول اکرم، صلی الله علیه و آله فرمود: «این سوره، خبر موت من است» و الله العالم![۱]
آموزه ها و دستورالعملهای سلوکی امام راحل که – «فُرادی»، در این تاریکروزگاری که حجابهای وصول و لقاء، در عین رهزنی دیرنفوذاند-، قیام لله و بالله را از بیت نفْس آغاز کرد و با توفیق تامّ و تمام، اسفار اربعه را پیمود و خطاب: «یا ایّتها النّفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة» را با دلی آرام پاسخ گفت، بهترین و مطمئنترین صراط سالکان کوی یار است .
در سومین سالیاد عروج او، درخور فهم و سعهٔ وجود خویش، از کوثر زلال کلمات حیاتبخش، قطرههایی برگرفتیم و از گلزار آموزهای سلوکی، گلواژههایی چیدیم و آنها را بر نَسَقی که درخور حرکت یک سالک است تنظیم نمودیم، به امید آن که خداوند به رحمت خویش، با رایحهای محمّدی از گلزار نبوّت، جانمان را از هر زایده بپیراید و با اخگر عشق خویش، اهواء نفسانیمان را بسوزاند و از معبر نبیّ و آل، به وصال خویش رساند .
اکنون به امید نجات و با توسّل بر هادیان صراط، بر قیام لله و برخاستن از سر هواها همّت کرده و جان خویش را با زمزمهٔ کلمات نوری او بالنده میسازیم . بعونه و عنایته .
[دستورالعملها]
بانگ بیداری صلای رحیل، بلند است.[۲]
هان ای دل غافل! از خواب برخیز و مهیّای سفر آخرت شو: «فقد نودی فیکم بالرحیل»[۳] صدای رحیل و بانگ کوچ بلند است. عُمّال حضرت عزرائیل در کارند و تو را در هر آن به سوی عالم آخرت سوق میدهند و باز غافل و نادانی:
«اَللَّهُمَّ اُرْزُقْنِی [انی اسئلک] اَلتَّجَافِی عَنْ دَارِ اَلْغُرُورِ وَ اَلْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ اَلْخُلُودِ [السرور] وَ اَلاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ اَلْفَوْتِ»[۴]
بارخدایا! از تو مسألت دارم که به من، دوری از خانه غرور و مستی و بازگشت به دار سرور و آمادگی قبل از حلول فرصت عنایت فرمایی.[۵]
به در آی تا ببینی طیران آدمیّت
ای عزیز! با آنکه این عالم دار جزا نیست و محل بروز سلطنت حق نیست و زندان مؤمن است اگر تو از اسارت نفس بیرون آیی و به عبودیت حق گردن نهی و دل را موحّد کنی و زنگار دوبینی را از آیینهٔ روح بزدایی و قلب را به نقطهٔ مرکزیّه کمال مطلق متوجّه کنی، در همین عالم آثار آن را بالعیان مییابی.
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
چنان وسعتی در قلب حاصل میشود که محل ظهور سلطنت تامّهٔ الهیه شود و از تمام عوالم سعهٔ آن بیشتر گردد:
«لا یسعنی ارضی و لا سمائی بل یسعنی قلب عبدی المؤمن»
زمین و آسمانام وسعت تحمّل مرا ندارند، بلکه قلب بنده مؤمنام آن وسعت را دارد.
و چنان غنا در آن ظاهر گردد که تمام ممالک باطن و ظاهر را به پشیزی نشمری و چنان ارادهات قوی گردد که متعلق به مُلک و ملکوت نگردد و هر دو عالم را لایق خود نداند.[۶]
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به درآی تا ببینی طیران آدمیت.
پیامبر و آل او را خجل و شرمسار مکن. جناب رسول خدا، صلی الله علیه و آله، فرمود:
«شَیَّبَتْنی سورةُ هود لِمکان هذه الایة»
یعنی آیه:
«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ»[۷]
یعنی پیر کرد مرا سوره هود به علت وجود این آیه در آن. شیخ عارف کامل، شاهآبادی، روحی فداه فرمود:
«با این که این آیهٔ شریفه، در سوره شوری نیز وارد است ولی بدون: «و من تاب معک»، جهت اینکه حضرت، سورهٔ هود را اختصاص به ذکر دادهاند، برای آن است که خدای تعالی، استقامت امّت را نیز از آن بزرگوار خواسته است و حضرت بیم داشت که مأموریت انجام نگیرد و الّا خود آن بزرگوار استقامت داشت، بلکه آن حضرت، مظهر اسم حکیم عدل است.»
پس ای برادر من! اگر تو خود را از متابعان آن حضرت میدانی و مورد مأموریت آن ذات مقدّس، بیا و نگذار آن بزرگوار در این مأموریت خجل و شرمسار شود به واسطه کار زشت و ناهنجار تو. خود ملاحظه کن اگر اولاد یا سایر بستگان تو کارهای زشت و نامناسب کنند که با شؤون تو مخالف باشند چقدر پیش مردم خجل و شرمسار و سرشکسته میشوی. بدان که رسول خدا، صلی الله علیه وآله، و امیرالمؤمنین، علیه السلام، پدر حقیقی امّتاند، به نصّ خود آن بزرگواران که فرمود:
«انا و علی ابوا هذه الامة»[۸]
من و علی دو پدر این امّتایم
و اگر ما را در محضر ربوبیت حاضر کنند و حساب کنند، در مقابل روی آن بزرگواران و از ما جز زشتی و بدی در نامه عمل نباشد، به آن بزرگواران سخت میگذرد و آنها در محضر حقتعالی و ملائکه و انبیاء شرمسار شوند. پس ما چه ظلم بزرگی کردیم به آنها و به چه مصیبتی مبتلا شدیم و خدای تعالی با ما چه معامله خواهد کرد.[۹]
مایهٔ عروج در جان تو نهفته است
ای سرگشتگان وادی حیرت، و ای گمشدگان بیابان ضلالت، نه، بلکه پروانههای شمع جمال جمیل مطلق، و ای عاشقان محبوب بیعیب و بیزوال، قدری به کتاب فطرت رجوع کنید و صحیفهٔ کتاب ذات خود را ورق بزنید، ببینید که با قلم قدرت فطرت الهی در آن مرقوم است:
«وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»[۱۰]
آیا «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا»[۱۱]، فطرتِ توجّه به محبوب مطلق است. آیا فطرت غیر متبدّلهٔ «لا تبدیل لخلق الله» فطرت معرفت است؟
تا کی به خیالات باطله، این عشق خداداد فطری و این ودیعهٔ الهیه را صرف این و آن میکنید. اگر محبوب شما این جمالهای ناقص و این کمالهای محدود بود، چرا با وصول به آنها، آتش اشتیاق شما فرو ننشست و شعلهٔ شوق شما افزون گردید.
هان! از خواب غفلت برخیزید و مژده دهید و سرور کنید که محبوبی دارید که زوال ندارد. معشوقی دارید که نقصی ندارد. مطلوبی دارید بیعیب، منظوری دارید که نور طلعتاش، «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[۱۲]، محبوبی دارید که سعهٔ احاطهاش «لو دلیتم بحبل الی الارضین السفلی لهبطتم علی الله»[۱۳] است. پس این عشق فعلی شما، معشوق فعلی خواهد و نتواند این موهوم و متخیّل باشد؛ زیراکه هر موهوم، ناقص است و فطرت، متوجّه به کمال است. پس عاشق فعلی و عشق فعلی، بیمعشوق نشود و جز ذات کامل، معشوقی نیست که متوجّهٌ الیه فطرت باشد. پس لازمهٔ عشق به کمال مطلق، وجود کمال مطلق است.»[۱۴]
موانع عروج
۱. انکار مقامات، شاهکار بزرگ شیطان
بدترین خارهای طریق کمال و وصول به مقامات معنویّه، که از شاهکارهای بزرگ شیطان قطّاع الطّریق است، انکار مقامات و مدارج غیبیّهٔ معنویّه است، که این انکار و جحود، سرمایهٔ تمام ضلالات و جهالات است و سبب وقوف و خمود است و روح شوق را که بُراق وصول به کمالات است میمیراند و آتش عشق را که رفرف معراج روحانی کمالی است خاموش میکند، پس انسان را از طلب باز میدارد. به عکس اگر انسان به مقامات معنویه و معارج عرفانیه عقیدت خالص کند و ایمان آورد، چهبسا شود که این خود به آتش عشق فطری که در زیر خاک و خاکستر هواهای نفسانیّه خمود شده کمک و مدد کند و نور اشتیاق را در اعماق قلب روشن کند و کم کم به طلب برخیزد و به مجاهده قیام کند تا مشمول هدایت حق و دستگیری آن ذات مقدس شود. والحمدلله.[۱۵]
۲. غفلت از حق، مانع عینیتیافتن ایمان در زندگی انسان
اگر نفوس، یکسره متوجّه به دنیا و تعمیر آن باشند و منصرف از حق باشند، گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند، منکوس هستند، و میزان در انتکاس قلوب، غفلت از حق و توجّه به دنیا و تعمیر آن است و این اعتقاد یا ایمان نیست…. یا ایمان ناقصِ ناچیزی است که منافات با انتکاس قلب ندارد، بلکه کسی که اظهار ایمان بالغیب و حشر و نشر کند و خوف از آن نداشته باشد و این ایمان، او را به عمل به ارکان نرساند، او را باید در زمرهٔ منافقین بهشمار آورد نه مؤمنین…. این یکی از مهمّاتی است که باید نفوس ضعیفهٔ ما به آن خیلی اهمّیت دهند و مراقبت کنند که آثار ایمان در جمیع ظاهر و باطن و سرّ و علن، نافذ و جاری باشد و چنانچه به قلب، دعوی ایمان دارند، ظاهر را هم محکوم به حکم آن کنند تا ریشهٔ ایمان در قلب محکم و پابرجا شود و به هیچ عایق و مانعی و تبدّل و تغییری زایل نشود، و این امانت الهی و قلب طاهر ملکوتی را که به فطرت الهی مخمر بود، بیتصرّف شیطان و دست خیانت، به آن ذات مقدّس بازپس دهند و الحمدلله اوّلا و آخراً…[۱۶]
۳. تسویف، حیله و دام بزرگ شیطان
تا جوانی در دست توست کوشش کن در عمل و تهذیب قلب و در شکستن اقفال و رفع حجب؛ که هزاران جوان که به افق ملکوت نزدیکترند موفّق میشوند و یک پیر موفّق نمیشود.
قید و بندها و اقفال شیطانی، اگر در جوانی، غفلت از آنها شود، هر روز که از عمر بگذرد، ریشهدارتر و قویتر شوند.
درختی که اکنون گرفت است پای
به نیروی شخصی برآید ز جای
گرش همچنان روزگاری هلی
به گردوناش از بیخ برنگسلی
از مکاید بزرگ شیطان و نفس، خطرناکتر از آن، آن است که به انسان وعدهٔ اصلاح در آخر عمر و زمان پیری میدهد و تهذیب و توبه الی الله را به تعویق میاندازد، برای زمانی که درخت فساد و شجرهٔ زقّوم قوی شده و اراده و قیام به تهذیب، ضعیف بلکه مرده است.[۱۷]
۴. اصطلاحات، دام بزرگ ابلیس
به این اصطلاحات که دام بزرگ ابلیس است بسنده مکن و در جستجوی او، جلّ وعلا باش.[۱۸] بسا شود که انسان به واسطه شدّت توجه به اصطلاحات و فهم کلمات و غور در اطراف آن، از قلب، به کلّی، غافل شود و از اصلاح آن باز ماند. در مقام شرح حقیقت و ماهیّت قلب و اصطلاحات حکما و عرفا استادی کامل شود، ولی قلب خودش ـ نعوذبالله ـ از قلوب منکوسه یا مطبوعه باشد، مثل کسی که از خواص ادویه مضرّه و نافعه مطلّع باشد و شرح هر یک را خوب بدهد، ولی از ادویه مضرّه احتراز نکند و مفیده را بهکار نبرد. ناچار چنین شخصی، با همهٔ علم دواشناسی به هلاکت رسد و این علم موجب نجات او نشود.[۱۹]
۵. دوستی حلال دنیا، خاستگاه همهٔ خطاها
پسرم! هیچگاه دنبال تحصیل دنیا، اگر چه حلال او باشد مباش؛ که حبّ دنیا گرچه حلالاش باشد، رأس همهٔ خطایاست؛ چه، خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیای حرام میکشد. تو جوانی و با قدرت جوانی که حق داده است میتوانی اوّلین قدم انحراف را قطع کنی و نگذاری به قدمهای دیگر کشیده شوی که هر قدمی قدمهایی در پی دارد.[۲۰]
۶. بنگر «که» را نافرمانی میکنی؟
پسرم! گناهان را هر چند کوچک به نظرت باشد سبک مشمار: «انظر الی من عسیت»[۲۱] و با این نظر، همهٔ گناهان، بزرگ و کبیره است. هر گناهی گرچه کوچک، به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را میکشد، بهطوریکه گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز آید، بلکه گاهی اشخاص به ارتکاب بعضی کبائر به یکدیگر فخر میکنند و گاهی به واسطهٔ شدّت ظلمات و حجابهای دنیوی، منکَر به نظر معروف و معروف منکر میگردد…»[۲۲]
۷. حبّ نفس، بزرگترین دام ابلیس
پسرم! برای ماها که از قافلهٔ «ابرار» عقب هستیم، یک نکته دلپذیر است و آن چیزی است که به نظر من شاید در ساختن انسان که درصدد خود ساختن است دخیل است. باید توجّه کنیم که منشأ خوشآمد ما از مدح و ثناها و بدآمدنمان از انتقادها و شایعهافکنیها حبّ نفس است که بزرگترین دام ابلیس لعین است. ماها میل داریم که دیگران ثناگوی ما باشند، گرچه برای ما افعال ناشایسته و خوبیهای خیالی را صدچندان جلوه دهند و درهای انتقاد، گرچه به حق، برای ما بسته باشد یا به صورت ثناگویی درآید.[۲۳]
۸. زبان سرخ، سرِ سبز بر باد دهد.
دخترم! آفات زیاد بر سر راه است. هر عضو ظاهر و باطن ما، آفتها دارد که هر یک حجابی است، که اگر از آنها نگذریم به اوّل قدم سلوک الی الله نرسیدیم ….به بعض آفات این عضو کوچک و این زبان سرخ که سرِ سبز بر باد دهد و آنگاه که ملعبهٔ شیطان است و آلت دست او، جان و روح و فؤاد را تباه کند اشاره میکنم:
از این دشمن بزرگ انسانیت و معنویت غافل مشو. گاهی که در جلسات انس با دوستان هستی، خطاهای بزرگ این عضو کوچک را آنقدر که میتوانی شمارش کن و ببین با یک ساعت عمر تو که باید صرف جلب رضای دوست شود، چه میکند و چه مصیبتها بهبار میآورد که یکی از آنها، غیبت برادران و خواهران است….[۲۴]
دخترم ! نگاهی کوتاه به آنچه دربارهٔ غیبت و آزار مؤمنین و عیبجویی و کشف سرّ آنان و تهمت آنان وارد شده دلهایی را که مهر شیطان بر آنها نخورده میلرزاند و زندگی را بر انسان تلخ میکند.
اینک برای علاقهای که به تو و احمد دارم، توصیه میکنم از آفات شیطانی، خصوصاً آفتهای بسیار زبان خودداری کنید و همّت به نگهداری آن کنید. البته در آغاز قدری مشکل است، لکن با عزم و اراده و تفکّر در پیآمدهای آن آسان میشود. از تعبیر بسیار تعبیرکننده و سرزنشدهندهٔ قرآن کریم عبرت بگیر[۲۵] که می فرماید :
«و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتا»[۲۶]
۹. یأس و غرور، دو پرتگاه مخوف سالک
ای دخترم! مغرور به رحمت مباش که غفلت از دوست کنی، و مأیوس مباش که خسر الدنیا و الاخره شوی.[۲۷]
۱۰. اسارت نفس و شهوات آن
ای عزیز! مغرور مشو و بدان که تا انسان در قید اسارت نفس و شهوات آن است و سلسلههای طولانی شهوت و غضب در گردن اوست، به هیچیک از مقامات معنوی و روحانی نایل نمیشود و سلطنت باطنیهٔ نفس و ارادهٔ نافذهٔ آن بروز نمیکند و مقام استقلال و عزّت نفس که از بزرگترین مقامات کمال روحانی است در انسان پیدا نمیشود.
سلسلههای پیچدرپیچ شهوات و هواها را پاره کن و کند قلب را بشکن و از اسارت بیرون بیا و در این عالم آزادانه بزیست تا در آن عالم آزاد باشی وگرنه صورت این اسارت را در آنجا حاضر خواهی دید و بدان که آن، طاقتفرساست. اولیاء خدا با آن که از اسر و رقّیت بهکلّی خارج شده بودند و به حرّیت مطلقه نایل بودند، با این حال، دلهای آنها چنان لرزان بود و از عاقبت امر چنان ناله میکردند و جزع مینمودند که عقول متحیّر از آن است.»[۲۸]
۱۱. عصبیت و نخوت، حجاب غلیظ سکوت
از احادیث شریفهٔ اهل عصمت و طهارت استفاده میشود که خُلق عصبیّت، از مهلکات و موجبات سوء عاقبت و خروج از ایمان است، و آن از ذمائم اخلاق شیطان است.
کافی فی الصحیح عن ابی عبدالله علیه السلام قال :
«ان الملائکه کانوا یحسبون ان ابلیس منهم و کان فی علم الله انه لیس منهم فتاستخرج ما فی نفسه با لحمیه والعصب فقال : خلقتنی من نار و خلقته من طین .»
یعنی: همانا ملائکه گمان میکردند که شیطان از آنهاست و در علم خدا چنین بود که او از آنها نیست پس او خارج کرد آنچه در نفساش بود به حمیّت و عصبیّت. پس گفت: مرا خَلق کردی از آتش و آدم را خلق کردی از گل .
پس ای عزیز بدان که این از خباثت شیطان است و اغلوطه آن ملعون، و قیاس باطل و غلطاش به واسطهٔ این حجاب غلیظ بود. این حجاب، کلّیهٔ حقایق را از نظر میبرد بلکه تمام رذائل را محاسن جلوه میدهد و تمام محاسنِ غیر را رذیله نمایش میدهد.[۲۹]
۱۲. عُجب، اعمال نیک را به باد فنا دهد
ای برادر! در مکاید نفس و شیطان دقیق شو و بدان که نمیگذارند تو بیچاره، یک عمل خالص بکنی و همین اعمال غیرخالصه را که خداوند به فضلاش از تو قبول کرده نمیگذارند به سرمنزل برسانی. کاری میکند که به واسطه این عُجب و تدلل بیجا، همهٔ اعمالات به باد فنا برود و این نفع هم از جیبات برود. از خدا و رضای او که دوری هیچ، به بهشت و حورالعین هم نمیرسی، سهل است، مخلّد در عذاب و معذّب در آتش قهر هم میشوی.[۳۰]
پلکان عروج
۱. وارستگی از تعلقات دنیا
آنچه مایهٔ نجات انسانها و آرامش قلوب است، وارستگی و گسستگی از دنیا و تعلّقات آن است، که با ذکر و یاد دائمی خدای تعالی حاصل شود. آنانکه درصدد برتریها به هر نحو هستند، چه برتری در علوم، حتی الهیِ آن، یا در قدرت و شهرت و ثروت، کوشش در افزایش رنج خود میکنند. وارستگان از قیود مادّی که خود را از این دام ابلیس تا حدودی نجات دادهاند، در همین دنیا در سعادت و بهشت رحمتاند.
در آن روزهایی که در زمان رضاخان پهلوی و فشار طاقتفرسا برای تغییر لباس بود و روحانیون و حوزهها در تب و تاب بهسر میبردند ـ که خداوند رحمن نیاورد چنین روزهایی برای حوزههای دینی ـ شیخ نسبتاً وارستهای را نزدیک دکّان نانوایی، که قطعهنانی را خالی میخورد دیدم که گفت:
«به من گفتند عمامه را بردار، من نیز برداشتم دادم به دیگری که دو تا پیراهن برای خودش بدوزد. الان هم نانام را خوردم و سیر شدم تا شب هم خدا بزرگ است.
پسرم! من چنین حالی را اگر بگویم به همهٔ مقامات دنیوی میدهم باور کن، ولی هیهات… آنچه گفتم بدان معنی نیست که خود را از خدمت با جامعه کنار کشی و گوشهگیر و کَلّ بر خلق الله باشی که این از صفات جاهلان متنسّک است یا درویشان دکّاندار. سیرهٔ انبیاء عظام، صلی الله علی نبینا و علیهم اجمعین، و ائمهٔ اطهار، علیهم السلام، که سرآمد عارفان بالله و رستگان از هر قید و بند و وابستگان به ساحَت الهی در قیام به همهٔ قُوا علیه حکومتهای طاغوتی و فرعونهای زمان بوده و در اجرای عدالت در جهان، رنجها برده و کوششها کردهاند، به ما درسها میدهد و اگر چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم راهگشایمان خواهد بود:
«من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم»[۳۱]
۲. خدایی کردن انگیزهها
پسرم! نه گوشهگیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزههای آنهاست؛ چهبسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دامگستر، با آنچه مناسب اوست چون: خودبینی و خودخواهی و غرور و عُجب و بزرگبینی و تحقیر خلق الله و شرک خفیّ و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک میکشاند، و چهبسا متصدّی امور حکومت که با انگیزهٔ الهی، به معدن قرب حق نائل میشوند چون: داود نبیّ و سلیمان پیامبر، علیها السلام، و بالاتر و والاتر چون: نبی اکرم، صلی الله علیه و آله و سلم، و خلیفهٔ برحقّاش، علی بن ابی طالب، علیه السلام، و چون: حضرت مهدی، ارواحنا لمقدمه الفدا، در عصر حکومت جهانیاش. پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هر قدر انگیزهها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حُجُب، و حتّی حُجب نور وارستهتر، به مبدأ نور وابستهترند؛ تا آنجا که سخن از وابستگی نیز کفر است…[۳۲]
۳. قیام لله
یکتا موعظهٔ خدا را با دل و جان بشنو، با تمام توان بپذیر، و در آن خط سیر نما:
«قل انما اعظکم بواحدة انتقوموا لله مثنی و فرادی»
میزان، در اوّل سیر قیام لله است در کارهای شخصی و انفرادی و هم در فعّالیتهای اجتماعی. سعی کن در این قدم اوّل موفق شوی که در روزگار جوانی آسانتر و موفّقیتآمیزتر است.[۳۳]
۴. دل را به خدا بسپار.
پسرم ! مجاهده کن که دل را به خدا بسپاری و مؤثّری را جز او ندانی. مگر نه عامّهٔ مسلمانان متعبّد، شبانهروزی چندین مرتبه، نماز میخوانند و نماز، سرشار از توحید و معارف الهی است و شبانهروزی چندین مرتبه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» میگویند و عبادت و اعانت را خاصّ خدا (در بیان) میکنند، ولی جز مؤمنان بحت و خاصّان خدا، دیگران برای هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند کُرنش میکنند و گاهی بالاتر از آنچه برای معبود میکنند و از هرکس استمداد مینمایند و استعانت میجویند و به هر حشیش برای رسیدن به آمال شیطانی تشبّث مینمایند و غفلت از قدرت حق دارند.[۳۴]
۵. انتقادها، سکّوی پرش برای عارفاناند.
پسرم! چه خوب است به خود تلقین کنی و به باور خود بیاوری یک واقعیت را، که مدح مدّاحان و ثنای ثناجویان، چهبسا که انسان را به هلاکت برساند و از تهذیب دورتر سازد. تأثیر سوء ثنای جمیل در نفس آلودهٔ ما، مایه بدبختیها و دورافتادگیها از پیشگاه مقدّس حقّ، جلّ و علا، برای ما ضعفاء النّفوس خواهد بود، و شاید عیبجوییها و شایعهپراکنیها برای علاج معایب نفسانی ما، سودمند باشد، که هست، همچون عمل جرّاحی دردناکی که موجب سلامت مریض میشود…[۳۵]
من و تو، اگر این حقیقت را باور کنیم و حیلههای شیطانی و نفسانی بگذارند واقعیات را آنطور که هستند ببینیم، آنگاه از مدح مدّاحان و ثنای ثناجویان آنطور پریشان میشویم که امروز از عیبجویی دشمنان و شایعهسازی بدخواهان… و عیبجویی را آنگونه استقبال میکنیم که امروز از مدّاحیها و یاوهگوییهای ثناخوانان. اگر از آنچه ذکر شد به قلبات برسد از ناملایمات و دروغپردازیها ناراحت نمیشوی و آرامش قلب پیدا میکنی که ناراحتیها اکثراً از خودخواهی است. خداوند، همهٔ ما را از آن نجات مرحمت فرماید.[۳۶]
۶. تقوای از محرّمات، قدم اوّل سلوک
راه چارهٔ خلاص از عذاب الیم منحصر است به دو چیز:
یکی اتیان به مصلحات و مستصحّات نفسانیّه، و دیگر پرهیز از مضرّات و مؤلمات آن؛ و معلوم است که ضرر محرّمات در مفسدات نفسانیّه از همهچیز بیشتر است و از این سبب محترم شدهاند. و افضل از هر چیز و مقدّم بر هر مقصد و مقدّمهٔ پیشرفت و راه منحصر مقامات و مدارج انسانیّه، این دو مرحله است که اگر کسی مواظبت کند از اهل سعادت و نجات است .
مهمتر بین این دو، تقوا از محرّمات است، واهل سلوک نیز این مقام را مقدّم شمارند بر مقام اوّل، و از مراجعه به اخبار و آثار و خطب نهج البلاغه واضح شود که حضرات معصومین، علیهم السلام، نیز به این مرحله بیشتر اهمّیت دادهاند.
پس ای عزیز! این مرحلهٔ اوّل دوری از گناه را خیلی مهم شمار و مواظبت و مراقبت در امر آن نما؛ که اگر قدم درست برداشتی و این پایه را محکم کردی، امید وصول به مقامات دیگر است و الّا رسیدن به مقامات، ممتنع و نجات بسمشکل و صعب شود.[۳۷]
۷. تفكّر
بدان که تذکّر، از نتایج تفکّر است؛ و لهذا، منزل تفکّر را مقدم دانستهاند از منزل تذکّر.
جناب خواجه عبدالله فرماید:
«التذکّر فوق التفکر. التفکر طلب و التذکر وجود»
تذکّر، فوق تفکّر است؛ زیرا که این طلب محبوب است و آن حصول مطلوب. تا انسان در راه طلب و دنبال جستوجوست، از مطلوب، محجوب است؛ چنانچه با وصول به محبوب، از تعب تحصیل، فارغ آید. و قوّت و کمال تذکّر بسته به قوّت و کمال تفکّر است، و آن تفکّر که نتیجهاش تذکّر تامّ و تمام معبود است، در میزان سایر اعمال نیاید و با آنها در فضیلت، طرف مقایسه نشود؛ چنانچه در روایت شریفه، از عبادات یکسال و شصت سال و هفتاد سال، تفکّر یک ساعت را بهتر شمردهاند .
معلوم است غایت و ثمرهٔ مهمّهٔ عبادات، حصول معارف و تذکّر از معبود حق است، و این خاصیت از تفکّر صحیح بهتر حاصل میشود. شاید تفکّر یک ساعت، ابوابی از معارف را بهروی سالک بگشاید که عبادات هفتاد سال نگشاید، و یا انسان را چنان متذکّر محبوب نماید که از مشقّتها و زحمتهای چندین ساله این مطلوب حاصل نشود.[۳۸]
۸. اصلاح قلب
انسان باید عمده توجّه و اصل مقصدش، اصلاح قلب و اکمال آن باشد تا به کمال سعادت روحانی و درجات عالیه غیبیّه نایل شود. و اگر از اهل علوم و دقایق و حقایق نیز هست، در ضمن سیر در آفاق و انفس، عمده مطلوباش، بهدست آوردن حالات نفسانیهٔ خود باشد، که اگر از مهلکات است، به اصلاح آن پردازد و اگر از منجیات است، به تکمیل آن بکوشد.[۳۹]
۹. حقجویی و عشق به او چراغ راه سالک است
دخترم! سرگرمی به علوم، حتّی عرفان و توحید، اگر برای انباشتن اصطلاحات است (که هست) و برای خود این علوم است، سالک را به مقصد نزدیک نمیکند که دور میکند: «العلم هو الحجاب الاکبر» واگر حقجویی و عشق به او انگیزه است (که بسیار نادر است) چراغ راه است و نور هدایت: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» و برای رسیدن به گوشهای از آن، تهذیب و تطهیر و تزکیه لازم است. تهذیب نفس و تطهیر قلب از غیر او، چه رسد به تهذیب از اخلاق ذمیمه که رهیدن از آن بسیار مجاهده میخواهد و چه رسد به تهذیب عمل از آنچه خلاف رضای او، جلّ و علا است، و مواظبت به اعمال صالحه از قبیل: واجبات که در رأس است، مستحبّات به قدر میسور، به قدری که انسان را به عُجب و خودخواهی دچار نکند.[۴۰]
۱۰. هجرت از بیت نفس
اوّل قدم سفر الی الله، ترک حبّ نفس است و قدم بر انانیت و فرق خود گذاشتن است، و میزان در سفر همین است. و بعضی گویند یکی از معانی آیهٔ شریفهٔ «و مَنْ یخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ»[۴۱] این است که کسی که خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوی حق کرد به سفر معنوی، پس از آن او را فنای تامّ ادارک کرد، اجر او بر خدای تعالی است. معلوم است برای چنین مسافری، جز مشاهدات ذات مقدّس و وصول به فناء حضرتاش اجری لایق نیست.[۴۲]
۱۱. نوشیدن حقیقت «لااله الاالله»
کوشش کن، کلمهٔ توحید را – لااله الاالله- که بزرگترین کلمه و والاترین جمله است، از عقلات به قلبات برسانی، که حظّ عقل همان اعتقاد جازم برهانی است، و این حاصل برهان، اگر با مجاهدت و تلقین به قلب نرسد، فایده و اثرش ناچیز است. چهبسا بعضی از همین اصحاب برهان عقلی و استدلال فلسفی، بیشتر از دیگران در دام ابلیس خبیث میباشند. (پای استدلالیان چوبین بود.) و آنگاه این قدم برهانی و عقلی، تبدیل به قدم روحانی و ایمانی میشود، که از افق عقل به مقام قلب برسد و قلب باورکند آنچه را استدلال اثبات عقلی کرده است [۴۳].
۱۲. ذکر مدام
ای عزیز! در راه ذکر خدا و یاد محبوب تحمّل شاق هر چه بکنی کم کردی. دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا صورت قلب، صورت ذکر حق شود و کلمهٔ طیّبهٔ «لااله الاالله» صورت اخیر و کمال اقصای نفس گردد؛ که از این، زادی بهتر برای سلوک الی الله و مُصلحی نیکوتر برای معایب نفس و راه بهتری در معارف الهیه یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستی و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر سیرالی الله هستی، قلب را عادت بده به تذکّر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالی.[۴۴]
بُراق وصول
۱. تأدّب به آداب شریعت
بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمیشود، مگر اینکه انسان ابتدا کند از ظاهر شریعت، و تا انسان متأدّب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچیک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت، پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهی، در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود. و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدّب به آداب ظاهر خواهد بود.[۴۵]
۲. دوام بر وضو
برای جلوگیری از شرّ نفس و شیطان، دوام بر وضو را سفارش میفرمودند و شیخ ما میگفتند: «وضو، به منزلهٔ لباس جُندی است»[۴۶]
۳. نمازهای پنجگانه، شجرهٔ طیّبهٔ توحید و تفرید را در قلب محکم کردند.
این نمازهای پنجگانه که عمود دین و پایهٔ محکم ایمان است و در اسلام چیزی بعد از ایمان، به اهمّیت آن نیست، بعد از توجّهات نورانیّهٔ باطنیّه و صور غیبیّهٔ ملکوتیه، که غیر از حقتعالی و خاصّان درگاه او کسی ندارد، یکی از جهات مهمّه که در آن هست، این تکرار تذکّر حقّ، با ادب و اوضاع الهی است که در آن منظور گردیده است، که رابطهٔ انسان را با حق تعالی و عوالم غیبیّه محکم میکند و مَلَکهٔ رایحهٔ خضوع لله را در قلب ایجاد کند و شجرهٔ طیّبهٔ توحید و تفرید را در قلب محکم کند، بهطوریکه، با هیچ چیز، آن زایل نشود و در امتحان بزرگ حق تعالی، که در حال ظهور سَکَرات موت و اهوال مطّلع و شهود نمونهٔ غیب، حاصل شود، از امتحان درست بیرون آید و دیناش مستقر باشد نه مستودع و زایلشدنی، که به اندکفشاری نسیان عارض نشود.
پس ای عزیز! ایّاک ثم ایّاک والله معینک فی اولیک و اخراک، مبادا در امر دیانت و خصوصاً این نمازهای پنجگانه تهاون کنی و آنها را سست شماری[۴۷]
۴. سرچشمهٔ فیوضات، تخلیص نیّت است
ای عزیز! علاج و کلّ العلاج در این است که انسان میخواهد علماش الهی باشد، وارد هر علمی که شد مجاهده کند و با هر ریاضت و جدّیتی شده، قصد خود را تخلیص کند. سرمایهٔ نجات و سرچشمهٔ فیوضات، تخلیص نیّت و نیّت خالص است:
«من اخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه»
اخلاص چهل روزه آثار و فوایدش این است. پس شما که چهل سال یا بیشتر در جمیع اصطلاحات و مفاهیم در هر علمی کوشیدید و خود را علّامه در علوم میدانید و از جندالله محسوب میکنید و در قلب خود اثری از حکمت و در لسان خود قطرهای از آن نمیبینید، بدانید تحصیل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده، بلکه برای شیطان و هوای نفس کوشش کردید. پس اکنون که دیدید از این علوم، کیفیت و حالتی حاصل نشد، چندی برای تجربه هم باشد به اخلاص نیّت و تصفیهٔ قلب از کدورات و رذایل بپردازید. اگر از آن اثری دیدید، آن وقت بیشتر تعقیب کنید، اگرچه باب تجربه که پیش آمد، درِ اخلاص بسته میشود ولی باز شاید روزنهای به آن باز شود و نور آن تو را هدایت کند.[۴۸]
۵. سوز و گداز امامان (ع) سرلوحهٔ کارت باشد
مطالعه در ادعیه معصومین، علیهم السلام، و سوز گداز آنان از خوف حق و عذاب او، سرلوحهٔ افکار و رفتارت باشد.[۴۹]
آنچه در ادعیه و مناجات معصومین، علیهم صلوات الله و سلامه، مییابیم، در اخبار که اکثراً به زبان عرف و عموم است، کمتر یافت میشود.[۵۰]
در هر حال، کتب فلسفی، خصوصاً، از فلاسفه اسلام و کتب اهل حال و عرفان، هر کدام اثری دارد: اوّلیها انسان را ولو به طور دورنما آشنا میکند با ماوراء طبیعت و دومیها، خصوصاً، بعضی از آنها چون: منازل السائرین و مصابیح الشریعه، که گویی از عارفی است که به نام حضرت صادق بهطور روایت نوشته است، دلها را مهیّا میکنند برای رسیدن به محبوب. و از همه دلانگیزتر، مناجات وا دعیهٔ ائمهٔ مسلمین است، که راهبرند به سوی مقصود، نه راهنما، و دست انسان حقجو را میگیرند و به سوی او میبرند. افسوس و صدافسوس که ما از آنها فرسنگها دور هستیم و مهجور.[۵۱]
۶. تدبّر در قرآن، انسان را به مقامات والا هدایت میکند
منِ قائل بیخبر و بیعمل، به دخترم میگویم: در قرآن کریم، این سرچشمهٔ فیض الهی، تدبّر کن، هر چند صِرف خواندن آن که نامهٔ محبوب است، به شنوندهٔ محجوب، آثاری دلپذیر دارد، لکن تدبّر در آن، انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدایت کند: «أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»[۵۲]
و تا این قفل و بندها باز نگردد و به هم نریزد، از تدبّر هم آنچه نتیجه است حاصل نگردد. خداوند متعال پس از قسم عظیم میفرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ فِی كِتَابٍ مَكْنُونٍ لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»[۵۳] و سرحلقهٔ آنها آنان هستند که آیه تطهیر در شأنشان نازل گردیده .
تو نیز مأیوس نباش که یأس از اقفال بزرگ است، به قدر میسور در رفع حجب و شکستن اقفال برای رسیدن به آب زلال و سرچشمهٔ نور کوشش کن.[۵۴]
۷. قرائت و تدبّر در آیات آخر سورهٔ حشر، نفس را اصلاح میکند.
پسرم! سورهٔ مبارکهٔ حشر را مطالعه کن، که گنجینههایی از معارف و تربیت در آن است و ارزش دارد که انسان یک عمر در آنها تفکّر کند و از آنها به مدد الهی توشهها بردارد، خصوصاً آیات اواخر آن، از آنجا که میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون»[۵۵]
جناب عارف و شیخ عالیمقدار ما میفرمودند که: مواظبت به آیات شریفهٔ آخر سوره «حشر» از آیه شریفهٔ: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد…» تا آخر سورهٔ مبارکه، با تدبّر در معنی آنها، در تعقیب نمازها و خصوصاً در اواخر شب که قلب فارغالبال است، خیلی مؤثّر است در اصلاح نفس.[۵۶]
۸. توسّل، به امامان معصوم، علیهم السلام، در هر پگاه
چون صبح، اشتغال به کثرات و ورود در دنیاست و با مخاطرهٔ اشتغال به خلق و غفلت از حق انسان مواجه است، خوب است انسان سالک بیدار، در این موقع باریک، برای ورود در این ظلمتکده تاریک، به حق تعالی متوسّل شود و به حضرتاش منقطع گردد و چون خود را در آن محضر شریف آبرومند نمیبیند به اولیاء امر و خُفَرای زمان و شفعاء انس و جانّ، یعنی رسول ختمی، صلی علیه و آله، و ائمهٔ معصومین، علیهم السلام، متوسّل گردد و آن ذوات شریفه را شفیع و واسطه قرار دهد.
و چون برای هر روز خفیر و مجیری است، پس روز شنبه به وجود مبارک رسول خدا، صلی الله علیه و آله، و روز یکشنبه به حضرت امیرالمؤمنین، علیهم السلام، و روز دوشنبه به امامان همامان، سبطان، علیهما السلام، و روز سهشنبه به حضرات سجّاد و باقر و صادق، علیهم السلام، و روز چهارشنبه به حضرات کاظم و رضا و تقی و نقی، علیهم السلام، و روز پنجشنبه به حضرت عسکری، علیه السلام، و روز جمعه به ولی امر، عجل الله فرجه الشریف، متعلّق است.
مناسب آن است که در تعقیب نماز صبح، برای ورود در این بحر مهلک ظلمانی و دامگاه مهیب شیطانی، متوسّل به خفرای آن روز شود و با شفاعت آنها، که مقرّبان بارگاه قدس و محرمان سراپردهٔ انساند، از حقتعالی، رفع شرّ شیطان و نفس امّارهٔ بالسّوء را طلب کند و در اتمام و قبول عبادات ناقصه و مناسک غیرلایقه، آن بزرگواران را واسطه قرار دهد. البته حق تعالی، چنانچه محمّد، صلی الله علیه و آله و دودمان او را وسایط هدایت و راهنماهای ما مقرّر فرموده و به برکات آنها، امّت را از ضلالت و جهل نجات مرحمت فرموده، بهوسیله و شفاعت آنها قصور ما را ترمیم و نقص ما را تتمیم فرماید و اطاعت و عبادات ناقابل ما را قبول میفرماید: «انه ولی الفضل و الانعام»[۵۷]
و در این توسّل باید به گوش جان نوش کند و به قلب خود بیابد که :گاه شود، ولیّ امر، متّصل به ملأ اعلی و اقلام عِلیّه و الواح مجرّده شود و برای او مکاشفهٔ تامّهٔ جمیع موجودات شود ازلاً و ابداً، و گاه، اتّصال به الواح سافله حاصل شود، پس مدّتی مقدّر را کشف فرماید. و تمام صفحه کوْن نیز در محضر ولایتمآبی او حاضر است و هر چه از امور واقع شود به نظر آن حضرات بگذرد و در روایات عرض اعمال بر ولیّ امر وارد است که: هر پنجشنبه و دوشنبه عرض اعمال بر رسول خدا و ائمهٔ هدی، علیهم السلام، شود، و در بعضی روایات است که: در هر صبح و در بعضی هر صبح و شب عرض شود اعمال عباد. و اینها به حسب اجمال و تفصیل و جمع و تفریق است.[۵۸]
۹. انفاق و ایثار، مادّهٔ فساد را از درون انسان قطع کند
در آیهٔ شریفه آمده است: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون»
هرگز به خوبی نایل نشوید مگر اینکه در راه خدا انفاق کنید از آنچه دوست دارید.
… باید دانست که انسان با علاقهمندی و محبّت به مال و منال و زخارف دنیویّه بزرگ شده است و تربیت گردیده و این علاقه در اعماق قلب او جایگزین گردیده و منشأ بیشتر مفاسد اخلاقی و اعمالی، بلکه مفاسد دینی همین علاقه است… اگر انسان به واسطهٔ صدقات و ایثار بر نفس، این علاقه را بتواند سلب کند یا کم کند، البته قطع مادّهٔ فاسد و جرثومهٔ قبایح را کرده و طریق نیل به حصول معارف و انقطاع به عالم غیب و ملکوت و حصول ملکات فاضله و اخلاق کامله را برای خود مفتوح نموده.[۵۹]
۱۰. دعای «یا من اظهر الجمیل» تحفهٔ حق برای رسول خداست.
از ادعیهٔ شریفه که بسیار فضیلت دارد و نیز مشتمل بر آداب مناجات بنده با حق است و مشتمل بر تعداد عطایای کاملهٔ الهیه است که با حال قنوت که حال مناجات و انقطاع به حق است تناسب تام دارد و بعضی از مشایخ بزرگ، رحمه الله، بر آن تقریباً مواظبت داشتند دعای «یا من اظهرالجمیل» است که از کنوز عرش است و تحفهٔ حق برای رسول خداست و برای هریک از فقرات آن، فضایل و ثوابهای بسیار است چنانچه در توحید صدوق رحمه الله است.[۶۰]
۱۱. مناجات شعبانیه انسان را به یک جایی میرساند
مناجات شعبانیه را خواندید؟ بخوانید آقا مناجات شعبانیه از مناجاتهایی است که اگر انسان دنبالاش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایی میرساند. آن کسی که این مناجات را گفته و همهٔ ائمه به حسب روایات میخواندند، اینها آنهایی بودند که وارسته از همه چیز بودند.[۶۱]
۱۲. تذکّر تام، صراط لقاء حق
بدان ای عزیز که تذکّر تام از حضرت حق و توجّه مطلق، به باطن قلب، به آن ذات مقدّس، موجب گشوده شدن چشم باطنی قلب شود، که به آن لقاءالله که قرّة العین اولیاء است حاصل گردد: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»[۶۲]
پینوشتها
[۱] . اربعین حدیث، ج ۲ / ۱۶، چاپ چهارم
[۲] . عنوانهاى سرفصلها، با الهام از محتواى هر فصل تنظیم شده است .
[۳] . نهج البلاغه، خطبه ۲۰۴
[۴] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، علیهم السلام،ج۹۵ / ۶۳؛ روایت شده است که امام سجاد در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان این دعا را به طور مکرّر مىخواندند. مفاتیح الجنان اعمال شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان .
[۵] . اربعین حدیث، ج ۱ / ۱۷۴
[۶] . همان / ۲۵۱
[۷] . سوره هود، آیهٔ ۱۱۲
[۸] . بحارالانوار، ج ۲۳/ ۲۵۹ – ۲۶۰:
«و قال الحسن بن على، علیه السّلام: محمّد و على ابوا هذه الأمّه، فطوبى لمن کان بحقها عارفا و لهما فى کل احواله مطیعا، یجعله الله من افضل سکان جنانه و یسعده بکراماته و رضوانه»
امام مجتبى (ع) فرمود: محمّد و على صلواة الله علیهما، پدر این امّتاند، خوشا به حال کسى که عارف به حق آن دو است و در همه حال فرمانبر و مطیع آنان باشد خداوند او را از بلندمقامترین ساکنان بهشتهایش قرار مىدهد و او را با کرامت و رضوان خویش سعادتمند مىکند.
[۹] . اربعین حدیث، ج ۱ /۱۰۷
[۱۰] . سوره انعام ، آیه ۷۹
[۱۱] . سوره روم، آیه ۳۰
[۱۲] . سوره نور، آیه ۳۵
[۱۳] . سنن ترمذى، ج ۵ / ۴۰۴
[۱۴] . اربعین حدیث، ج ۱ / ۱۸۲
[۱۵] . همان، ج ۲ / ۱۶۴
[۱۶] . همان، ج ۱ /۱۸۲
[۱۷] . ره عشق/۲۸
[۱۸] . باده عشق/۱۳
[۱۹] . اربعین حدیث، ج ۲ / ۱۷۵
[۲۰] . نقطه عطف / ۴۲
[۲۱] . همان / ۴۰
[۲۲] . همان/ ۴۳
[۲۳] . همان / ۲۹
[۲۴] .
[۲۵] . ره عشق/ ۳۸
[۲۶] . سوره حجرات، آیه ۱۲
[۲۷] . باده عشق / ۱۳
[۲۸] . اربعین حدیث، ج ۱ / ۲۴۹
[۲۹] . همان / ۱۴۷ – ۱۴۹
[۳۰] . همان/ ۷۵
[۳۱] . نقطه عطف/ ۱۱ – ۱۴
[۳۲] . همان / ۱۵
[۳۳] . همان / ۱۷
[۳۴] . همان / ۲۵ – ۲۶
[۳۵] . همان / ۳۱-۳۳
[۳۶] . همان
[۳۷] . اربعین حدیث، ج ۱ / ۲۰۷
[۳۸] . همان / ۲۷۸
[۳۹] . همان، ج ۲ / ۱۷۵
[۴۰] . ره عشق / ۲۵
[۴۱] . سوره نساء، آیه۱۰۰
[۴۲] . اربعین حدیث، ج ۱ / ۲۰۷
[۴۳] . نقطه عطف / ۲۴
[۴۴] . اربعین حدیث، ج ۱ / ۲۷۹
[۴۵] . همان / ۱۵
[۴۶] . همان / ۲۰۷
[۴۷] . همان، ج ۲ / ۱۵۴
[۴۸] . همان، ج ۲ / ۶۳
[۴۹] . نقطه عطف / ۴۲
[۵۰] . ره عشق / ۲۹
[۵۱] . ره عشق / ۳۵
[۵۲] . سوره محمد (ص) ، آیهٔ ۲۴
[۵۳] . سوره واقعه، آیه ۷۷ – ۷۹
[۵۴] . ره عشق / ۲۷ – ۲۸
[۵۵] . نقطه عطف / ۱۹
[۵۶] . اربعین حدیث، ج ۱ / ۲۰۷
[۵۷] . آداب الصلوة / ۴۰۹
[۵۸] . همان / ۳۷۰
[۵۹] . اربعین حدیث، ج ۲ / ۱۵۰
[۶۰] . آداب الصلوة / ۴۰۵
[۶۱] . صحیفه نور، ج ۱۹ / ۱۵۸
[۶۲] . آداب الصلوة / ۳۸۲