دستورالعمل محیی شریعت در قرن ظلمت، حضرت امام خمینی
[مجله حوزه، شماره ۱۳، زمستان ۱۳۶۴]
«يَحمِلُ هذا الدِّينَ فی كُلِّ قَرنٍ عُدولٌ يَنفُونَ عَنهُ تَأويلَ المُبطِلينَ و تَحريفَ الغالِينَ و انتِحالَ الجاهِلينَ…»؛ پیغمبر اکرم (ص)
در هر قرنی، عادلمردانی نگهبانی دین را بر دوش گیرند و تأویلهای اهل باطل، وارونهسازی افراطگرایان و نسبتهای بیپایهٔ جاهلان را از چهره دین بزدایند.[۱]
شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها مَه بدر است روح تو کز او بشکافت ظلمتها
در پایان سدهٔ چهاردهم هجری قمری و آغاز پانزدهمین قرن، مهاجری که از شرق به غرب رانده شده بود، در برابر دیدگان اشکبار منتظران ستمدیده، و بهت و حیرت ستمگران و زورمداران و بزدلان، از غرب طلوع کرد و با تابش خود روزگار سرد پابرهنگان و گرسنگان را حرارت و گرمی بخشید و معارف گرانبار اسلام را دوباره در جهان زنده کرد.
بر این قرار شده که در هشتمینِ این سالگشت، دستورنامهٔ اخلاقی از او آورده شود. با مطالعه آثار او، موعظه حسنهای را برای آغازگران سلوک از کتاب چهل حدیث او گزیدیم. تصمیم بر آن شد که بر روال دیگر دستورالعملها دیباچهای بر این گوهرسخن بنویسیم:
سخن گفتن از ابعاد علمی و عرفانی و سیاسی او و حرکتی که در حوزههای علمیه و جهان اسلام به وجود آورد، نه در گنجایش این نوشتار و نه در توان این نگارنده است؛ تنها به بهانه این دستورالعمل عرفانی لبی از دریای عرفان تر میکنیم که:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید.
حقیقت عرفان
عرفان، مصدر است برای همه اعمال، و قلب است برای تمام علوم. شرف و حیات هر علمی بر بهرهای است که از این حقیقت برگرفته است. عرفان، یافتن «حق» است و فانی شدن در او. مگر نه این است که آفرینش جهان بر «حق» است. معیار جدایی سره از ناسره، حق است. روح حاکم بر همه پدیدهها، حق است. پس وقتی انسان حق را شناخت، حقّ مطلبی را یافت، جهان را شناخته است. از این رو، هنگامی که فانی در حق شد و او را دید و خود را ندید، بیشک، روح جهان را دیده است.
اگر کسی بر عرفان طعنهای زند، بر جهل خود طعنه زده است، بافته و ساختههایی را به نام عرفا باور خود ساخته و بر آن میتازد.[۲] حضرت امام خمینی در پاسخ این حملههای نابهجا نزدیک بدین معنا فرموده است:
آنهایی که میگویند: فلسفه از اسلام نیست، عرفان از اسلام نیست، چه در زمان معصومین – صلوات الله علیهم – نبوده است چه میگویند! اگر منظورشان این است که حکمت و عرفان این چنین مدوّن نبوده است، اگر این نقص است، علم فقه هم در زمان امامان معصوم – صلوات الله علیهم – به صورت امروزی نبوده است. علم اصول هم نبوده است. همچنانکه احادیث و روایاتی از پیامبر و ائمه معصومین – صلوات الله علیهم – در زمینه احکام به ما رسیده است و فقهای عالیمقام آنها را جمعآوری کرده و مدوّن ساختهاند و از تدوین آنها علم فقه پدید آمد، بزرگانی هم آیات و احادیث اعتقادی ـ اخلاقی ما را گرد آورده و شکل دادند و علمای پس از آنان در جهت تبیین و تفسیر این آیات و روایت رنج بردند، زحمت کشیدند، ریاضتها دیدند تا این علم حکمت و علم عرفان پدید آمد.
البته منظورایشان از عرفان، عرفان شیعی است که از کوثر علوی و نور ولوی سرچشمه گرفته است و دارای ویژگیهایی مخصوص به خود است .
به برخی از این ویژگیها بهگونهای گذرا اشارتی کرده و گوش دل را به مواعظ حسنه حضرت امام میسپاریم:
تعبّد به ظواهر مکتب
یکی از ویژگیها و یا مهمترین مرز عرفان شیعی با نحلههای عرفانی دیگر، پایبندی و تعبّد عرفای شیعه به ظواهر مکتب است. آنان راه رسیدن به قرب و وصال را تنها در عمل و گردن نهادنِ به تمام معنا، به ظواهر مکتب میدانند، کلام حق (قرآن ) و کلمات حق (چهارده معصوم ) را صراط قرب و فنای حق میشمارند.
امام خمینی در اینباره میفرماید:
«عارفی کامل است که همه مراتب را حفظ کند و حقّ هر صاحب حقّی را ادا کند و دارای هر دو چشم و هر دو مقام و هر دو نشئه باشد، ظاهر و باطن کتاب را قرائت کند، و در صورت و معنایش و تفسیر و تأویلاش تدبّر نماید؛ که، ظاهر بدون باطن، و صورت بدون معنا، مانند پیکری است بدون روح، و دنیایی است بدون آخرت، همانگونه که باطن را به جز از رهگذر ظاهر نمیتواند به دست آورد؛ زیرا دنیا کشتزار آخرت است. پس کسی که فقط ظاهر را بگیرد و در همانجا بایستد، تقصیر کرده و خود را معطّل نموده است و آیات و روایات بسیاری نیز بر ردّ آن است که دلالت دارند بر اینکه تدبّر در آیاتالله و تفکّر در کتابهای الهی و کلماتاش را نیکو شمرده و بر آن کس که از تدبّر و تفکّر روی بگرداند و در قشر و ظاهر آیات و روایات متوقّف گردد، اعتراض دارند. و کسی که فقط راه باطن را پیش گیرد، بدون آنکه به ظاهر نگاه کند، خودش از صراط مستقیم گمراه و دیگران را نیز گمراه خواهد نمود. و کسی که ظاهر را برای وصول به حقایق بگیرد و نگاهاش به آیینه برای دیدن جمال محبوب باشد، اوست که راه مستقیم را پیموده و قرآن را همچنانکه شاید تلاوت نموده و از آنانکه از ذکر رب اعراض کردهاند نخواهد بود.و خداست که به حقیقت کتاباش دانا است و علم کتاب نزد او است[۳]
علم به احکام و احادیث اخلاقی مقدمهٔ عرفان شیعی
عارفان شیعه، سلوک را بدون شناخت احکام و آگاهی از احادیث و روایات اخلاقی روا ندانسته و این دو معرفت را شرط متّصل ورود به میدان عرفان شمردهاند.
عارف صمدانی، حضرت آیت الله آقا محمد بیدآبادی در دستورالعملی به شاگردش فرموده است:
«…اوّل چیزی که بر او (مؤید حق) واجب است مراعات و تحصیل آن، تخلیه است. و مقدّم بر همهٔ اسباب و مبادی آن، توبه است از آنچه سابق بر آن بوده است و باک نداشتن از ملامت مردم. و مراقب نفس باشد، و یک چشم بر هم زدن از او غافل نشود، و سعی و کوشش نماید که از او معصیتی سر نزند، و هرگاه از روی غفلت و سهو از او معصیتی سر بزند، همان ساعت تدارک آن نماید به توبه و انابه، امّا به شرط آنکه اوّلاً:
شریعت مصطفوی و طریقت مرتضوی را تحصیل کرده باشد؛ یعنی به این طریق که عالِم بشود به آنچه امر و نهی از شارع شده باشد و آن دو چیز است:
اوّل، علم به آنچه تعلّق به افعال و جوارح دارد.
دوم، آنچه تعلّق به دل دارد از اوصاف جمیله و اخلاق رذیله
علم اول به دو طور است، یا به تقلید است یا به اجتهاد. و این را اهل تحقیق علم شریعت مینامند و علم دوم را علم به طریقت گویند.»[۴]
عرفان عملی و مسؤولیت زندگی و سیاست
در تشیّع، رهبانیت محکوم و رهبانیت پیروان و امت محمد (ص)، جهاد در راه خداست:
«انما رهبانیه امَتی الجهاد فی سبیل الله»[۵]
در این مکتب، بدون تلاش و حرکت، مقامی به انسان ندهند. بستر لقاء، عمل است. سالک، با کوشش پیگیر و عمل در جمع و جامعه، عیوب و نواقص خود را شناخته و به تصحیح آنها میپردازد. عرفان شیعه، مسؤولیتآور و تعهّدآفرین است. هنگامیکه خود در راه قرار گرفتی باید دست خلق را بگیری. اگر در بدایات سلوک هم انزوا روا شمرده شده است برای آمادهسازی فرد است. برای این است که صفحه وجودش را نورانی کرده تا ید بیضائی برگیرد و فطرتهای پاک را منوّر و درونهای ظلمانی را نورانی گرداند. آنکه اِنْدِثار را هدف گرفته و در گلیم خود پیچد و با خلق نیامیزد در چاه غرور و اوهام خود زندانی شده، ره به جایی نبرد. اندثار باید به قیام و انذار ختم شود که «یا ایها المدثر، قم فانذر»[۶]
مولیالکَونین، حضرت ختمی مرتبت (ص) برای رسانیدن خلق به حق، آنقدر رنج میبرد، میسوزد و میگدازد که «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی»[۷] نازل میشود.
آنکه خدایاب شد، رأفت و رحمت آن سویی به خلق پیدا کرده و جوش مردم را پیش از خود آنها میزند.
ابوالعارفین، مولی الموحدین، امیرالمؤمنین (ع) را مینگریم که شبانگاه در نخلستانهای مدینه از عشق حق مدهوش شده و به محبوب میپیوندد. و در پگاه چنان از ستمی که بر یک زن ذِمّی رفته است به درد میآید که فریاد میزند:
«فلو ان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ماکان به ملوما بل کان به عندی جدیرا»[۸]
تنها اگر انسان از این غُصّه بمیرد کم است.
کوتاهسخن آنکه، عارف این مکتب در سجدهٔ خون، به کام وصال میرسد و زمزمهٔ شورانگیز: «فزت برب الکعبه» بر لب دارد و با وضوی خون به نماز عشق میایستد و با محاسنی خونین، شهد گوارای شهود محبوب را نوش میکند. و به تمام سالکان این پیام را میدهد:
گر مرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت
جامعیت و همسانی با سرشت آفرینش
عارف شیعه، همه جوانب زندگی را مینگرد و هیچ کنش، حرکت و نیازی از دید نافذ او پوشیده نیست. او از علل به معلولها مینگرد و از سبب به سراغ اسباب میرود. او فانی در فاطر و پردازندهٔ آفرینش است. ذرّه ذرّهٔ وجود او عاشقانه قیام به حق میکند و حرکات و سکنات او، تبلور مکتب فطرت میشود:
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله فطر الناس علیها ذلک الذین القیم»
قطبیّت معصوم (ع)
قطب عارفان شیعه، نور محمّدی است که به یمن وجود او آفرینش بر پا شده است:
«لولاک لما خلقت الافلاک»
تجلّی نور وَلَوی است که جهان بدان برجای مانده است:
«لو بقی الارض بغیر امام لساخت»[۹]
و این انوار، واسطه نزول فیوضات و باب عروج عاشقاناند:
«انهم ابواب الله»[۱۰]
اینکه حضرت امام خمینی در سلوک خویش با بهرهگیری از دعا، به شرح عرفانی دعای سحر اقدام کرده و در پرتو آن نفْس خود را عروج داده و با عبور از آداب الصلاة به سرّ آن میپیوندد و حقیقت آنرا مییابد و در آخرین سفر ملکوتیاش به مصباح الهدایة و الولایة رسید، خود چراغ هدایتی فرا راه انسانها گشته، رسالت خود را آغاز میکند. علیوار بر این رسالت پافشاری کرده تا خواب را از چشم فرعونیان ربوده و کشور اسلامی ایران را از وجود شوم مهمترین ژاندارم آمریکا در منطقه، پاک ساخته و حکومتی براساس اسلام بنیان مینهد.
امروزها که هشتمین سالگشت این پیروزی بزرگ است، پرتوی از نور وجودش بر جان مستضعفان جهان تابیده و فریاد حقخواهان در گوشه و کنار جهان به مرگ بر آمریکا و خمینی رهبر بلند شده است. باشد که این پرچم خونین تشیّع را به همین زودی به صاحب زمان و وارث زمین و ولیّ کَونین، حضرت قائم (عج) بسپارد.
[متن دستورالعمل]
هان ای عزیز! از خواب بیدار شو! از غفلت تنبّه پیدا کن! دامن همّت بر کمر زن و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار و تا عمر باقی است و قوای تو در تحت تصرّف تو است و جوانی برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده و ملکات رذیله بر تو چیره نگردیده، چارهای کن! و دوائی برای رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن و راهی برای اطفاء نائرهٔ شهوت و غضب پیدا نما.
بهترین علاجها [که علمای اخلاق و اهل سلوک] از برای این مفاسداخلاقی فرمودهاند، این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود میبینی در نظر بگیری و بر خلاف آن تا چندی مردانه قیام و اقدام کنی و همّت بگماری بر خلاف نفس تا مدتی و بر ضد خواهش آن رذیله رفتار کنی و از خدای تعالی در هر حال توفیق طلب کنی که با تو اعانت کند در این مجاهده .
مسلّماً بعداز مدّت قلیلی آن خُلق زشت رفع شده و شیطان و جُندش (لشکریاناش) از این سنگر فرار کرده، جنود رحمانی به جای آنها برقرار میشود.
مثلاً: یکی از ذمائم اخلاق که اسباب هلاکت انسان است و موجب فشار قبر است و انسان را در دو دنیا معذّب دارد بدخُلقی با اهل خانه یا همسایگان یا همشغل یا اهل بازار و محلّه است که این زائیدهٔ غضب و شهوت است.
اگر انسان مجاهد، مدّتی در صدد برآید که هر وقت ناملائمی پیشآمد میکند، از برای او و آتش غضب شعلهور میشود و بنای سوزاندن باطن را میگذارد و دعوت میکند او را به ناسزا گفتن و بدگویی کردن، بر خلاف نفس اقدام کرده، عاقبت بد و نتیجهٔ زشتی این خُلق را یاد بیاورد، در عوض ملایمت به خرج دهد و در باطن، شیطان را لعن کند و به خدا ازاو پناه ببرد، من به شما قول میدهم که اگر چنین رفتار کنی، بعد از چند مرتبه تکرار آن، بهکُلّی خُلق عوض شده، و خلق نیکو در مملکت باطن شما منزل میکند.
ولی اگر مطابق میل نفس رفتار کنید، اوّلاً، در همین عالم ممکن است شما را نیست و نابود کند. پناه میبرم به خدای تعالی از غضب که میشود در یک آن، انسان را در دو دنیا هلاک کند، خدای نخواسته موجب قتل نفس بشود. ممکن است انسان در حال غضب به نوامیس الهیّه ناسزا بگوید چنانکه دیدهایم مردم در حال غضب، «رده» (سخنی که سبب ارتداد میشود) گفتند و مرتد شدند.
حکماء فرمودهاند: کشتی بی ناخدا که در موجهای سخت دریا گرفتار شود به نجات نزدیکتر است از انسان در حال غضب.
یا اگر خداینخواسته، اهل جدال و مراء در مباحثه علمیه هستی کما اینکه بعضی از ما طلبهها گرفتار این سریرهٔ زشت هستیم، مدتی بر خلاف نفس اقدام کن. در مجالس رسمی که مشحون به علماء و عوام است، مباحثه پیشآمد کرد، دیدی طرف صحیح میگوید، معترف به اشتباه خود بشو و تصدیق آن طرف را بکن.
امید است در اندک زمانی رفع شود این رذیله. خدا نکند که حرف بعضی از اهل علم و مدّعی مکاشفه درست باشد.
میگوید: برای من در یکی از مکاشفات کشف شد که تخاصم اهل نار که خدای تعالی اطلاع میدهد، مجادله اهل علم و حدیث است. انسان اگر احتمال صحّت هم بدهد، باید خیلی در صدد رفع این خصلت باشد.
«وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي اَلدَّرْدَاءِ وَ أَبِي أُمَامَةَ وَ وَاثِلَةَ وَ أَنَسٍ قَالُوا: خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَوْماً وَ نَحْنُ نَتَمَارَى فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ اَلدِّينِ فَغَضِبَ غَضَباً شَدِيداً لَمْ يَغْضَبْ مِثْلَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِهَذَا ذَرُوا اَلْمِرَاءَ فَإِنَّ اَلْمُؤْمِنَ لاَ يُمَارِي ذَرُوا اَلْمِرَاءَ فَإِنَّ اَلْمُمَارِيَ قَدْ تَمَّتْ خَسَارَتُهُ ذَرُوا اَلْمِرَاءَ فَإِنَّ اَلْمُمَارِيَ لاَ أَشْفَعُ لَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ذَرُوا اَلْمِرَاءَ فَأَنَا زَعِيمٌ بِثَلاَثَةِ أَبْيَاتٍ فِي اَلْجَنَّةِ فِي رِبَاضِهَا [رُبُضِهَا] ،وَ أَوْسَطُهَا وَ أَعْلاَهَا لِمَنْ تَرَكَ اَلْمِرَاءَ وَ هُوَ صَادِقٌ ذَرُوا اَلْمِرَاءَ فَإِنَّ أَوَّلَ مَا نَهَانِي عَنْهُ رَبِّي بَعْدَ عِبَادَةِ اَلْأَوْثَانِ اَلْمِرَاءُ»
و عنه صلی الله علیه و آله:
«لاَ يَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ اَلْإِيمَانِ حَتَّى يَدَعَ اَلْمِرَاءَ وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً.»[۱۱]
از گروهی از یاران پیامبر روایت شده است: روزی پیامبر (ص) بر ما در آمد در حالیکه ما مشغول جدل و مراء در مسألهای از مسائل دینی بودیم. آن حضرت بهگونهای خشمگین شد که همانندش را ندیده بودیم، سپس با همان حالت خشم فرمود: پیشینیان شما به همین مراء تباه شدند، رها کنید! مؤمن مراء نمیکند. رها کنید مراء را! زیانکاری و خسران انسان ستیزهگو به نهایت رسیده است. واگذارید مراء را! من در روز قیامت شفاعت او نکنم. مراء را رها کنید که من برای آنانیکه این صفت پست را رها کنند و راستکردار باشند در بهشت سه خانه را در سه جای آن – گلزار وسط و بالای آن – ضامنام. از مراء دوری کنید که پروردگار من مرا پس از بتپرستی، از این خوی نکوهیده نهی کرده است.
نیز از آن حضرت نقل شده است:
هیچ بندهای ایماناش به کمال حقیقی نرسد، تا آنگاه که مراء را ترک کند، گر چه حق با او باشد.
احادیث در این باب بسیار است. چقدر زشت است که انسان، به واسطهٔ یک مغالبهٔ جزئی، که هیچ ثمری و اثری ندارد از شفاعت رسول اکرم (ص) محروم بماند و مذاکره علم را که افضل عبادات و طاعات است ـ اگر با قصد صحیح باشد ـ به صورت اعظم معاصی در آورد و تالی عبادت اوثاناش کند.
در هر حال انسان باید یک یک اخلاق قبیحهٔ فاسده را در نظر گرفته به واسطهٔ خلاف نفس، از مملکت روح خود بیرون کند. وقتی غاصب بیرون رفت، صاحب خانه خودش میآید، محتاج به زحمت دیگری نیست و عدّهخواهی نمیخواهد.
چون که مجاهدهٔ نفس در این مقام به اتمام رسید و انسان موفّق شد که جنود ابلیس را ازاین مملکت خارج کند و مملکتاش را سکنای ملائکة الله و معبد عبادالله صالحین قرارداد، کار سلوک الی الله آسان میشود و راه مستقیم انسانیت روشن و واضح میگردد و ابواب برکات و جنّات به روی او مفتوح میگردد و خدای تبارک و تعالی، به نظر لطف و مرحمت به او نظری میکند و در سلک اهل ایمان منخرط میشود و از اهل سعات و اصحاب یمین میشود و راهی از باب معارف الهیه که غایت ایجاد جن و انس است بر او باز میشود و خدای – تبارک و تعالی – در آن راه پر خطر از او دستگیری میفرماید. ان شاءالله
پینوشتها
[۱] . اختیار معرفة الرجال، چاپ دانشگاه، ص ۴.
[۲] . حضرت امام خمینی در نصیحتی به مخالفان عارفان فرمود:
«…من تو را ای برادر عزیز سفارش میکنم که به این عارفان و حکیمان که از شیعیان خالص علی ابن ابیطالب و اولاد معصوم او علیهم السلام هستند و در راه آنان قدم برمیدارند و به ولایت و دوستی آنان متمسّکاند، گمان بد مبر و مبادا که دربارهٔ آنان سخن ناپسند بزنی و یا با آنچه دربارهٔ آنان گفته شده، گوش فرا دهی که میافتی به آنجا که باید بیافتی و تنها مطالعهٔ کتابهای آنها بدون آنکه به اهل اصلاح مراجعه شود، کافی نیست که از مقاصد آنان اطلاع حاصل شود؛ زیرا هر قومی را زبانی مخصوص و هر طریقهای را بیان ویژهای است و اگر نبود اینکه میترسم سخن به درازا بکشد و از منظور اصلی بیرون روم، آن قدر از گفتار آنان برای تو میگفتم که بر آنچه ادعا کردیم، یقین کرده و به آنچه بر تو خواندیم اطمینان حاصل کنی…»؛ مصباح الهدایه / ۷۳
[۳] . گزینش از کتاب الاربعین امام خمینی.
[۴] . دستورالعملی است که هنوز در مجله حوزه منتشر نشده است
[۵] . بحارالانوار، ج۷۰ / ۱۱۵؛ میزان الحکمه، ج ۴ / ۱۸۰
[۶] . سوره مدثر، آیه ۱ و ۲
[۷] . سوره طه، آیه ۲
[۸] . نهج البلاغه، خطبه ۲۷
[۹] . اصول کافی عربی ج ۱.۱۷۸.
[۱۰] . زیارت جامعه و دراصول کافی ج: ۱۹۳.۱ الاوصیاء هم ابواب الله عزوجل التی یوتی منها ولولاهم ما عرف الله عزوجل
[۱۱] . بحارالانوار، ج ۲ / ۱۳۸.