دستورالعمل‌های اخلاقی و عرفانی

نامه‌ای از حکیم متألّه، فقیه متبحّر، محمد ‌بن ‌آقا مُلّا محمّد رفیع گیلانی، معروف به «بیدآبادی»

[مجله حوزه، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۶۴]

حکیم متألّه، عارف واصل، فقیه بیداردل، مرحوم آقا محمّد بن آقا ملا محمّد رفیع گیلانی، مشهور به بیدآبادی، از اعاظم حکماء و بزرگان عرفاء حوزه‌های علمیه در قرون اخیر است .

آفاق زندگی این بزرگ‌مرد، فراتر از آن است که در این سطور بگنجد و گستره‌ فضائل او در قلمرو قلم بیاید. تنها به گوشه‌ای از آثار وجودی او اشارتی کرده تا خوانندگان به اهمیّت و والایی این دستورالعمل بیش‌تر آگاه گردند.

پدر او، ملّا محمّد رفیع گیلانی، که از فضلای گیلان و برخوردار از وَرَع و اجتهاد بوده است، از گیلان به اصفهان هجرت و در آن‌جا وفات کرده است.

(آقا محمّد) در دامن چنین پدر و در بستر علمی ـ تربیتی حوزهٔ اصفهان آن زمان که رونقی بسزا داشت، به تحصیل علم و کمالات پرداخت. او با ذهن وقّاد و روح حق‌جوی‌اش در درس بزرگان فقهاء، حکماء و عرفاء آن زمان حضور به هم رسانیده و حقایق حکمی و علمی را به‌خوبی فرا گرفت.

او علم را با عمل به‌گونه‌ای آمیخت که در زهد و ورع و تقوی سرآمد زمان خود و حتّی صاحب کرامات گردید. در تواضع و زهد او داستان‌ها نوشته‌اند. با آن‌که در زمان خود از اعلام و مورد توجّه خاص و عام بود، به‌گونه‌ای که مقامات حکومتی آن زمان در تلاش برای تقرّب به او بودند، زندگی ساده و بی‌پیرایه و سختی را انتخاب کرده بود. همین زهد و سخت‌زیستی و روی‌گردانی از متاع دنیوی، وجود او را شایسته پذیرش فیوضات ربّانی گردانید. در دورانی که زندگی بر مردم سخت شده بود و مردم اصفهان از نظر معیشت در تنگنا قرار گرفته بودند، به مدّت شش ماه برای همدردی با مردم، خوراک خود و خانواده‌اش هویج خام یا پخته قرار داده بود و با شادمانی و حرص به خوردن آنها می‌پرداخت. ساده‌زیستی و تواضع او به‌گونه‌ای بود که با وجود آن همه مقام و موقعیت، از سوار شدن بر الاغ رعیتی و رفتن بیرون با آن ابائی نداشت.

پرتوی از آفاق وجودی او:

در دوران زندگی پر برکت‌اش، افزون بر تربیت شاگردانی بلند‌مقام (که نام آن‌ها خواهد آمد) دو کار مهم و بی‌نظیر انجام داد.‌

الف. احیاء حکمت متعالیه یا فلسفهٔ صدرایی

فلسفهٔ صدرالمتألّهین در آن دوران مورد توجه نبود. او شاگردانش را متوجّه این گنجینهٔ گرانبها نموده و با این سرچشمهٔ سرشار از علوم و معارف عرشی آشنا کرد. زمانی نگذشت که کتب ملاصدرا به‌وسیله «ملا علی نوری» دست‌پروردهٔ «آقا محمّد» جزء متون عالی درسی در حوزه اصفهان و حوزه‌های دیگر گردید.

استاد مطهّری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران در این‌باره چنین می‌گوید:‌

«اندیشه‌های «صدرا» تدریجاً شناخته شد و رو آمد. ظاهراً آن دهانهٔ فرهنگ که این آب جاری زیرزمینی از آن‌جا کاملاً ظاهر شد و بر همه پدیدار گشت، مرحوم آقا محمّد بیدآبادی است».

دربارهٔ چگونگی احیاء این فلسفه و نقش آن در حوز‌ه‌های علمیه سخنان دل‌پذیری است که مقام دیگری می‌طلبد.

ب. پی‌ریزی عرفان شیعی یا شرعی:

برخی از مورّخین تاریخ حکمت، «آقا محمّد» را بنیانگذار روش عرفانی نُوی می‌دانند که از ویژگی‌های خاصّی برخوردار بوده است. این شیوهٔ عرفانی به وسیلهٔ مرحوم، سیّدمهدی بحرالعلوم و مرحوم کربلایی و ملاحسین‌قلی همدانی، نشر و تکامل یافت.

استاد آشتیانی در این‌باره چنین می‌گوید:

«آقامحمّد، از نوادر دوران اخیر، و در علم و سلوک دارای مقامی رفیع و کم‌نظیر است، و در تحریر مسائل عرفانی دارای قلمی رسا و روان و شیوا و در فارسی‌نویسی چنان مسلّط است که در انسان اعجاب به‌وجود می‌آورد. سلسلهٔ عرفاء متشرّعهٔ ساکنان اعتاب مقدّسه، مثل آقا میرزا علی آقای قاضی و سیداحمد تهرانی کربلائی مشهور به واحدالعین و ملاحسینقلی همدانی و سیدمهدی بحرالعلوم و آقا سید مرتضی کشمیری و آخوند ملافتح‌علی سلطان‌آبادی عراقی و غیر این‌ها از اکابر عرفاء به «آقا محمّد» منتهی می‌شود و «آقا محمّد» شعلهٔ تابناکی بود که مستعدّان را به سلوک راه معرفت و توحید هدایت نمود و شرح فصوص و مصباح‌الانس و تمهیدالقواعد و دیگر آثار در عرفان نظری را در اصفهان تدریس می‌نمود. و حقیر گمان بلکه یقین دارد که میرزا عبدالجواد شیرازی، عارف مشهور، از شاگردان «آقا محمّد» است. ما مدّت‌ها در این فکر بودیم که آیا سلسلهٔ مدرّسان عرفان در عصر اخیر بعد از میرزا عبدالجواد به چه شخصی منتهی می‌شود؟ بعد از مراجعه به آثار مختصری که فعلاً از «آقا محمّد» در دست داریم (و شواهدی دیگر) فهمیدیم که آن حضرت در عرفان سرآمد متأخّران است».

درباره ویژگی‌های شیوهٔ عرفانی او مطالبی ظریف و سودمند است که مقام دیگر می‌طلبد. تنها در این‌جا به یک مطلب اشاره می‌کنیم.

وصف شیوهٔ عرفانی او به شرعیّت نه بدین معناست که «عرفان» پیش از او خلاف شریعت بود؛ که آن عرفان نیز خاستگاه‌اش قرآن و گفتار نبوی بوده است، بلکه در شیوهٔ عرفانی «آقا محمّد»، ظواهر مکتب و عمل به آن، مَعْبَر شهود حقایق و رسیدن به لقاء است و ساختار و ساختمان این شیوه را سنّت پیامبر، اهل‌البیت و قرآنی که زبان آن آل رسول‌اند تشکیل می‌دهد. ‌

«آقا محمّد» در فقه نیز از مقام شامخی برخوردار و دارای حوزه درسی مهمّی بوده است. نماز جمعه را واجب عینی می‌دانست و برای اقامهٔ آن – چون در اصفهان نماز جمعه برگزار می‌شده است و باید بین دو نماز جمعه حداقل یک فرسنگ فاصله باشد – به قریهٔ رنان از بلوک ماربین اصفهان رفته و در آن‌جا نماز جمعه به‌جا می‌آورده است.

دست‌پروردگان او

نفَس مسیحایی «آقا محمّد» وجودهای مستعد را به حوزهٔ درسی خود جذب و معادن وجودی آنان را کشف و جهت داده و آنان را بر زندان تن مسلّط کرد. او هم اندیشه‌های ژرف‌نگر تشنه را از علوم و معارف دقیقه سیراب و هم دل‌های سوخته را با دَمیدن کیمیای عشق کامیاب می‌ساخت؛ از این رو شاگردانی در حوزه درسی و پرورشی او تربیت شدند که هر کدام از ستارگان درخشان تاریخ حوزه‌های علمیه‌اند. برخی از اسامی آن‌ها را در این‌جا می‌آوریم:

  • حکیم بزرگ، «مُلا علی نوری» (م ۱۲۶۴).
  • مُلا محراب گیلانی، حکیم و عارف مشهور (م ۱۲۱۷).
  • حاج محمّدابراهیم کلباسی، فقیه و اخلاقی بلندمرتبه .
  • میرزا ابوالقاسم مدرّس خاتون‌آبادی (م ۱۲۰۲).
  • سیداسماعیل ابن سید مرتضی ابن سید نورالدین علی جزایری .
  • آقا میرسیدعلی ابن میر محمّد باقر، میر محمّد صادقی.
  • میرزا محمّد مهدی شهیدی .
  • آقا سیدصدرالدین محمّد دزفولی که گویند جانشین آقا محمّد بوده است .
  • ملا عبدالکریم اشراق قاینی .
  • سیدحسین قزوینی، صاحب معارج الاحکام و فقیه بزرگ حوزه‌های تشیع. از دستورالعمل‌های باقی مانده برمی‌آید که ایشان نیز راهنمایی‌های اخلاقی و دستورالعمل‌های عرفانی از«آقا محمّد» می‌گرفته است.
  • میرزای قمی، صاحب قوانین الاصول، دستورالعملی از «آقا محمّد» خطاب به ایشان باقی مانده است
  • ملا نظرعلی گیلانی.
  • بعضی ملامحمّد مهدی نراقی را نیز از شاگردان «آقا محمّد» شمرده‌اند.

آثار و تألیفات او

شیوهٔ او نوشتن کتاب نبوده است. او به تألیف کتب انفس می‌پرداخت، معارف و حقایق را در صفحهٔ خِرد و لوح دل خداگرایان و عاشقان با قلم قُدسیِ روح ربّانی خود می‌نگاشت؛ از این‌رو آثار قلمی و کتاب‌های کاغذی اندکی از او باقی مانده است. همین  آثار قلمی باقی‌مانده نیز بیش‌تر دستورالعمل‌هایی می‌باشند که برای راهیان سلوک نوشته است. آثاری را که ما از آن‌ها آگاه شدیم به قرار ذیل است:

  • رسالهٔ مبدأ و معاد: این رساله در برخی فهرست‌ها به نام رسالهٔ توحیدیه ضبط شده است و در جلد چهارم منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران به چاپ رسیده است .
  • تفسیری درباره قرآن: که با قلمی بسیار زیبا به زبان عربی نگاشته شده است. (کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران، نسخه شماره ۱۸۵۴. فهرست دانشگاه، ج ۸ / ۴۴۸. گویا درس تفسیر او در مدرسه حکیم اصفهان بوده است).
  • رسالهٔ «حس و دل»: کتابخانهٔ مجلس، نسخه‌های خطی، ج ۵ / ۱۷۷۹، در پنجاه و سه برگ.
  • رساله‌ای در سیر و سلوک: در پاسخ میرزای قمی، صاحب قوانین، به عربی. فهرست ادبیات، دانشکده ادبیات، ج ۱ / ۱۶۵.
  • رساله‌ای در سیر و سلوک فارسی: نامه‌ای است که در پاسخ سیدحسین قزوینی از بزرگان فقهای هم عصر خویش (صاحب معارج الاحکام) نوشته شده است.
  • رساله‌ای در طریق تخلیه و تحلیه و آداب سلوک
  • حواشی و تعلیقاتی بر اسفار و برخی کتب حکمی و عرفانی داشته‌اند که در دسترس بعضی شاگردان او بوده است و به آن حواشی در آثارشان استناد کرده‌اند. به عنوان نمونه، ملا عبدالله زنوزی در لمعات الهیه/ ۴۲۵، مطلبی را در تفسیر معنای حیات از حواشی اسفار «آقا محمّد» به نقل از شاگرد برجسته او «ملاعلی نوری» آورده است.

برای آشنایی بیش‌تر با زندگی این بزرگ‌مرد (به کتاب‌های: روضات الجنّات، ج ۷ / ۶۲۴؛ منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج ۴؛ تاریخ حکماء و عرفا / ۱۵۱؛ اعیان الشیعه، ج۴۵ / ۳۲۱؛ تذکرة القبور، طرائق الحدائق، ج ۳ / ۴۸۳؛ مکارم الاثار، ج ۱؛ خدمات متقابل اسلام و ایران/۵۹۴ مراجعه شود.

[متن نامه]

بسم الله الرحمن الرحیم

یا اخی و حبیبی ان کنت عبدالله، فارفع همّتک و وکّل الیه امر مایهمّک

(ای برادر و دوست من، اگر بنده خدایی، همّت بلند دار و کارهایی که نزد تو مهم است و از سلوک بازت داشته و تو را مشغول کرده است، به او واگذار.)

تا توانی همّت خود را عالی نما

«لأنّ المرء یطیر بهمّته کما یطیر الطیر بجناحیه»[۱]

(زیرا آدمی با همّت خود پرواز می‌کند و اوج می‌گیرد، چنان‌چه پرنده با دو بال‌اش).

غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود          زِ هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است[۲]

هر چه در این راه نشان‌ات دهند          گر بشتابی به از آن‌ات دهند

یعنی به تأمّلات صحیحه[۳] و کثرت ذکر مرگ، خانهٔ دل را از فکر غیر خالی کن.

یک دل داری بس است یک دوست تو را.

« أَ لَيْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه»ُ [۴]

«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِهِ»[۵]

(شگفتا، آیا خداوند بنده‌اش را بس نیست. خداوند در درون مرد، دو قلب قرار نداده است).

در دو عالم گر تو آگاهی از او          زو چه بد دیدی که در خواهی از او.

خدایا زاهد[۶] از تو حور می‌خواهد قصورش بین

به جنّت می‌گریزد از درت یا رب شعورش بین

«و ما عبدتک طمعاً فی جنّتک و لا خوفاً من نارک، بل وجدتک اهلاً لذلک فعبدتک»[۷]

(به طمع بهشت یا ترس از آتش عبادت تو نمی‌کنم؛ چون شایسته سپاسی سپاس‌ات می‌گزارم.»

دو عالم را به یک بار از دل تنگ          برون کردیم تا جای تو باشد

و تحصیل این کار به هوس نمی‌شود، بلکه تا نگذری از هوس نمی‌شود.[۸]

ابی الله ان یجری الأمور الّا باسبابها و الٔاسباب لابدّ من اتّصالها بمسبباتها ان الامور العظام لاتنال بالمنی و لاتدرک بالهوی استعینوا فی کل صنعة باربابها و أْتوالبیوت من ابوابها فان التمنی بضاعة الهلکی.[۹]

(خداوند امتناع دارد از این‌که کارها از غیر مسیر و اسباب آن‌ها جریان یابد. ناگزیر اسباب به سرچشمهٔ اصلی آنها (مسببات) گره خورده است. اهداف بزرگ با آرزوی بدون عمل به‌دست نیاید و با هوی و هوس تحصیل نشود. در هر فنّی از اهل آن کمک بگیرید. و هر کاری را از راه آن وارد شوید.)

آئینه شو وصال پری‌طلعتان طلب          جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب

چون مستعد نظر نیستی، وصال مجو          که جام جم نکند سود وقت بی‌بصری

 باید اوّل از مرشد کل و هادی سُبُل، هدایت جسته، دست تَوَلّا به دامن متابعت ائمه هدی، علیهم السلام، زده، پشت پا بر علائق دنیا زنی و تحصیل عشق [مولا] نمایی «قل الله ثمّ ذرهم».

عشق مولی، کی کم از لیلی بود          محو گشتن بهر او اولی بود

حاصل عشق همین بس که اسیر غم او          دل به جائی ندهد میل به جائی نکند

پس هموم خود را واحد ساخته به قدم جدّ و جهد تمام، پای در جادهٔ شریعت گذارد و تحصیل ملکهٔ تقوی نماید، یعنی پیرامون حرام و مشتبه و مباح، قولاً و فعلاً و حالاً و خیالاً و اعتقاداً، به قدر مقدور نگردد، تا طهارت صوری و معنوی حاصل شود، که شرط عبادت است و اثری از عبادت مترتّب شود و محض صورت نباشد

«انما یتقبل الله من المتقین»[۱۰]

«و لن تقبل نفقاتکم ان کنتم فاسقین»[۱۱]

(هرگز انفاق‌های‌تان پذیرفته نشود مادامی که فاسق باشید.)

«و ما منعه عن قبول صدقاتهم الا کونهم فاسقین»

(تنها مانع پذیرش صدقات آنها فسق آنها بوده است)

«لن یقبل عمل رجل جلباب من حرام»

(کاری که پوسته‌ای از حرام داشته باشد هرگز پذیرفته نگردد.)

«من اکل حرام لن یقبل الله منه صرفاً و لا عدلاً»[۱۲]

(آن‌که حرام خورد، خداوند هرگز بخشش و فدایی او را نپذیرد.)

«ترک لقمة حرام احب الی الله من الفیْ رکعة تطوّعا»[۱۳]

(گریز از یک لقمه حرام نزد خدا از دو هزار رکعت نماز نافله دوست‌داشتنی‌تر است.)

«رد دانق من حرام، یعدل سبعین حجة مبرورة»[۱۴]

(چشم‌پوشی از یک پول (یک‌درهم) برابر با هفتاد حج مقبول است)

و به تدریح حوصله فهم وسیع شود.

«و من یتق الله یجعل له فرقانا»[۱۵]

(آن‌که خدامدار شود، خداوند [قوّهٔ تشخیص حق از باطل] به او عنایت کند. )

«واتقوا الله و یعلمکم الله»[۱۶]

(خدامدار شوید تا خداوند دانایتان گرداند.)

در این وقت دقیقه‌ای از وظایف طاعات مقرّره و مندوبه را فرو گذار ننماید تا به مرور، روح قدسی قوّت گیرد.

«نحن نؤیّد روح القدس بالعمل الصالح و الایمان بعضه من بعض »

(ما روح قدسی را با [عمل صالح] تأیید و استوار گردانیم. اجزاء ایمان به هم پیوسته و مترتّب‌اند.)

شرح صدری به هم رسانده و پیوسته نور عبادات بدنی و نور ملکات نفسی تقویت یکدیگر نموده «نور علی نور» شود.

«الطّاعة تجرالطّاعة»

(فرمانبری و اطاعت به دنبال خود، اطاعت و فرمانبری آورد)

و احوال سابقه، در اندک زمانی به مرتبهٔ مقام رسد و ملکات حسنه و اخلاق جمیله حاصل شود و عقاید حقّه، رسوخی کامل به هم رساند و ینابیع حکمت از چشمهٔ دل به زبان جاری گردد و به کلی رو از غیر حق بگرداند. در این هنگام، هرگاه از زمرهٔ سابقین باشد، جذبه [عنایت] او را استقبال نموده، خودی او را گرفته در عوض

«ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر»

(آن‌را که هیچ چشمی ندید و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب آدمی خطور نکرده است)

کرامت فرماید و حقیقتِ

«انک لاتهدی من احببت»[۱۷]

(تو آن را که بخواهی هدایت نمی‌کنی)

«و ان الهدی هدی الله»[۱۸]

(هدایت از آن خداست)

را به عینه مشاهده نماید. و

«اذا اراد الله بعبد خیرا فتح عین قلبه»[۱۹]

(هنگامی‌که خداوند خوبی بنده‌ا‌ی را بخواهد چشم قلب او را می‌گشاید.)

را مشاهده نمود و سالک مجذوب شود.

«الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار فاجذبنی بجذبه توصلنی الی قربک و اسلکنی فی مسالک اهل الجذب و خذ لنفسک من نفسی مایصلحها»

(معبودا! مشغولیت من به آثار و مخلوقات تو، دیدار را دور می‌کند. پس مرا با «جذبه‌ای‌» که به «قربت» رساند واله خود کن و در مسیر «اهل جذب» مرا قرار ده. از وجود بنده‌ات آن‌چه او را به اصلاح رساند برگیر.)

«جذبة من جذبات الرب توازی عمل الثقلین»

(کشش عشق‌زائی از کشش‌های پروردگار، هم‌تراز و با اعمال جنّ و انس است.)

ز سودای کریمان هیچ‌کس نقصان نمی‌بیند.

طالع اگر مدد دهد دامن‌اش آورم به کف          گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف

ما بدان منزل عالی نتوانیم رسید          هم مگر لطف شما پیش نهد گامی چند

تا به دریا سیر اسپ و زین بود          بعد ازینت مرکب چوبین بود

تا هبوب نسایم رحمت، او را به کدام یک از جزایر خالدات بحرین جمال و جمال که درخور استعداد و لایق حسن سعی او بُوَد رساند.

«ان لله فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا لها»

مراتب فرموده، منازل سیر الی الله و مجاهده فی سبیل الله است.

«یا ایّها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»[۲۰]

(ای انسان! تو با سخت‌کوشی به سوی پروردگارت می‌روی و او را با این رنج‌ها ملاقات می‌کنی).

بعد از این،

«ان الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»[۲۱]

(آنان که در حرکت به سوی ما تلاش کنند قطعاً راه‌ها را به آن‌ها بنمایانیم)

که معبر سیر فی الله است، خواهد بود و ذکرش ضرور نیست، بلکه مضر است.

در دیر می‌زدم من، ز درون ندا برآمد          که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی

به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم          چه به صومعه رسیدم همه زاهد ریائی

«ان للایمان منازل و مراتب لو حملت علی صاحب الاثنین ثلثه یتقطع کما تتقطع البیضه علی الضوء»[۲۲]

(ایمان را درجاتی است. آن‌که در رتبه دوم است اگر وظایف رتبه بالاتر بر او بار شود منفجر گردد، چنان‌چه تخم مرغ در نور و حرارت شدید منفجر شود).

«رحم الله امرء عرف قدره و لم یتعد طوره»[۲۳]

(خدا رحمت کند آن‌که  [جای] خویش بشناسد و پا از گلیم خود بیرون نگذارد).

تو چه دانی زبان مرغان را          چون ندیدی شبی سلیمان را

«فخذ ما اتیتک و کن من الشاکرین»[۲۴]

(آن‌چه را خداوند به تو عنایت می‌کند بگیر و سپاسگزار این داده‌ها باش).

«و لئن شکرتم لأزیدنکم»

( اگر سپاس گزارید بیفزاییم ).

با که گویم اندرین ره زنده کو          بهر آب زندگی پاینده کو

آن‌چه من گفتم به قدر فهم توست         مُردم اندر حسرت و فهم درست

«رحم الله امرء سمع قولی و عمل فاهتدی»

(خدا رحمت کند مردی را که گفتار حقی بشوند و بدان عمل کند پس هدایت شود).

به یقین بدان به نحو مذکور هر که شروع در سلوک نماید، در هر مرحله‌ای که اجل موعود رسد در زمرهٔ:

 «و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله»[۲۵]

(آن‌که از خانه برای خدا و رسول هجرت کند و در بین راه او را مرگ رسد پاداش او بر خداست )

محشور شود.

گر مَردِ رَهی ره‌ات نمودم

«والله یقول الحق وهو یهدی السبیل»[۲۶]

(خدا حق گوید و به راه فطرت رساند).

آن‌چه حاضر بود به قلم آمد تا که را به کار آید.

هرکس که ز شهر آشنائی است          داند که متاع ما کجائی است

جامی ره هدا به خدا غیر عشق نیست         گفتیم ذوق این بنده ندانی به‌خدا تا نچشی

والسلام علی من اتبع الهدی

پی‌نوشت‌ها

[۱] . همّت، آن امری است که انسان را به‌خود مشغول داشته و انسان در صدد چاره‌جوئی او و انجام این مهم است . آن‌که به غیر خدا مشغول است اولین قدم را نتواند بردارد. برای سلوک باید در وهله اول از مشغولیت فرودین و هموم دنیائی رست تا به ملکوت و نعمات ابدی پیوست. در روایات و ادعیه وارده از معصومین علیهم السلام در این باره مطالب بلندی رسیده است که برخی از آنها را می‌آوریم.

همت بلند برخاسته از روح بالا واندیشه بلنداست. دون‌همتان در تار عنکبوتی اوهام و آرزوها خفه گردند. بلندی مرد نیز به بلندی همت او است «المرء بهمته».

همت بلند انسان را اوج داده و بالا می‌برد، «ما رفع امرء کهمته»

مجالست و رفاقت با دون‌ٰهمتان روح انسان را از اوج و تعالی باز داشته و با «فروردین» ها سازگار سازد. برای این به دوری از «دون‌همتان» سفارش شده است «من دنت همته فلا تصعبه»

کوتاه‌همتی، ارزش‌های انسانی فضیلت‌ها را نابود سازد و انسان را تباه می‌کند «من صغرت همته بطلت فضیلته»

همت شایسته و نوع آن را معصومین تعیین کرده‌اند. امام علی (ع) می‌فرماید:

«آن‌کس که شناخت و معرفت‌اش کامل باشد، همت او از دنیای فانی منصرف خواهد شد.

همت مؤمن ما عندالله است، آن‌چه نزد خدا است، فراترین است و از همه بالاتر، رضوان و لقاء او است که «رضوان من الله اکبر»

مؤمن همیشه کارهای بالا و والا را دوست دارد و از هر چیزی و در هر کاری بهترین آن را می‌خواهد. چنان‌چه در زیارت جامعه ائمه المؤمنین آمده است :

«و اجعل خیر العواقب عاقبتی و خیر المصایر مصیری و انعم العیش عیشی و افضل الهدی هدای و اوفر الحظوظ حظی و اجزل الاقسام و نصیبی»

چون خدای او معالی امور و اشرف آنها را دوست دارد. و ان الله یحب معالی الامور و اشرافها و یکره سفسافها؛ میزان الحکمه ج ۱۰ / ۲۶۲.

[۲] . این شعر مضمون روایات زیادی بویژه این آیه شریفه است:

«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»، سوره عنکبوت، آیه ۹۹

[۳] . این تعریضی است به ریاضت‌های نامشروع برخی متصوّفه و راهنمائی به شیوه‌هائی که در جوامع روائی و گفتار انسان‌های کامل (معصومین علیهم السلام) آمده است .

[۴] . سوره زمر، آیه ۳۶

[۵] . سوره احزاب، آیهٔ ۴.

[۶] . در این‌جا «زاهد» به کسی گفته شده است که بهره دنیوی را برای بهره‌های آخرت رها کرده است، حال آن‌که عارف خود را و انسان را بالاتر و والاتراز آن می‌بیند که آلوده به این دنیای پست شود او محو جمال معشوقی است که غیر او را نمی‌بیند تا دل بربندد.

[۷] . غررالحکم خوانساری، چاپ دانشگاه، ج ۲ / ۵۸۰.

[۸] . این دهن‌کجی است به کسانی که حرکتی ندارند، رنجی نمی‌برند، ولی درجات، مقام و لقاء خواهند، حال آن‌که اوّلین و سخت‌ترین قدم سالک، گذشتن از سر هوس‌هاست، مقام‌های معنوی را «بی‌رنج» به انسان ندهند، برخاستن از پستی‌ها، فرودین‌ها خواهد، رنج عبادت و شب‌خیزی خواهد.

[۹] . این روایت به صورت دیگری مثلاً به جای «امور» اسباب و تفاوت‌های دیگر در بحارالانوار، ج ۲ / ۹۰ آمده است.

[۱۰] . سوره مائده ، آیه ۲۷

[۱۱] . بدین عبارت آیه‌ای را نیافتیم ولی بدین مضمون آیاتی آمده است که یک نمونه آن را می‌آوریم:

«لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فاسقین»، سوره توبه، آیه ۵۳.

[۱۲] . عن النبی (ص): «ان لله لملکا ینادی علی بیت المقدس کل لیله: من اکل حراما لم یقبل الله منه صرفا و لاعدلا و الصرف النافله و العدل الفریضه»، بحارالانوار ج ۱۰۰.۱۶ چاپ بیروت.

[۱۳] . میزان الحکمه، ج ۱۰ / ۳۷۳.

[۱۴] . بحارالانوار، ج ۱۲ / ۱۰۰، چاپ بیروت .

[۱۵] . «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»، سوره انفال، آیه ۲۹.

[۱۶] . سوره بقره، آیه ۲۸۲: «و اتقوالله و یعلمکم الله و الله بکلی شیء علیم»

[۱۷] . سوره قصص، آیه ۵۶

[۱۸] . «قل ان هدی الله هوالهدی». این آیه با این عبارت در سوره بقره، آیه ۱۲۰ و سورهانعام،‌ آیه ۷۱ آمده است.

[۱۹] . محجة البیضاء، ج ۵ / ۱۵، به نقل در مکتب اهل بیت، محمد تقی فلسفی .

[۲۰] . سوره انشقاق، آیه ۶

[۲۱] . سوره عنکبوت، آیه ۶۱

[۲۲] . در بحارالانوار، ج ۶۶، چاپ بیروت، روایات بدین مضمون زیاد آمده است.

[۲۳] . غررالحکم خوانساری، چاپ دانشگاه،  ج ۴ / ۴۲.

[۲۴] . سوره اعراف ، آیه ۱۴۴

[۲۵] . سوره نساء، آیه ۱۰۰

[۲۶] . سوره احزاب ، آیه ۴

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا