استاد فقیهان، شیخ انصاری (قدس سره)
[مجله فقه، شماره ۱، ۳ مهر ۱۳۷۳]
[سرمقاله]
تمدن، فرهنگ و معنویت روزگار ما، مرهون اندیشههاى خلاّق است و افکار بدیع. کاخ بلند تمدّن بشر را آجرهاى زرّین ابتکار و ابداع، برافراشته است. سرفصل و زیربناى همه پیشرفتهاى دینى و بشرى جرقههایى است که از فکر دانشىمردان نواندیش برآمده است. ستونهاى استوار بناى رفیع همه تمدنها، گِرد مردانى است که ابداعگرند و مؤسّس، همانانى که جلوتر از زمان خویش، مىاندیشیدند و به وضع موجود، راضى نبودند و ملت و قوم خود را به پویایى و پیشرفت فرا خواندند. احیاگرانى که با همّت خویش، فرهنگ، اخلاق، میراث معرفتى و جامعه خویش را احیا کردند و ادیان الهى را از خرافه پیراستند، اصالتها و عناصر زندگىساز آن را نمودند، صلاى رحیل به سوى کمال را، سر دادند و خود چراغى به راه پیشرفت ترقّى و تکامل جوامع شدند. برخى چون امام خمینى، رستاخیزى در همه ابعاد جوامع اسلامیبه پا کردند و زمینه تمدن جدید و عصرى نو را پدید آوردند. یا قلهسانانى که در یک حوزه معرفتى یا بعدى از ابعاد انسانى آفریدههایى داشتند و در سایهسار فکرشان ترقّى علمى، فکرى و ژرفایى میراث فرهنگى و معرفتى را به انسانها ارمغان کردند. در دامن فهم شریعت، تبیین احکام و مقررات دینى و نمودن تعالیم وحى نیز، علوم گوناگونى سر بر آورد و در هر یک از آن دانشها مردانى چهره شدند و میداندار. تاریخ تطور تفسیر، کلام، رجال، درایه، اصول و فقه که بخش عظیمیاز فرهنگ و تمدّن انسانى ـ اسلامیرا تشکیل میدهد، در این مقوله سرگذشتى خواندنى دارد.
در عرصه فقه و اصول که میراثى بسیار غنى در این باب به یادگار مانده و معارف و تعالیمی زندگىساز و روحافزا به ارمغان آورده است، نیز دانشىمردانِ آفتاباندیشه و خورشیدچهر، قد علم کردند و در دانش اجتهاد سرفصلى جدید باز گشودند.
اینان، با تأسیس روش و مکتبى جدید، نام خویش را به درازاى عمر آن علوم جاودان کردند.
امروز، نمیتوان حکمت را از نام بوعلى جدا کرد و عرفان را بدون، محى الدین، نام برد و در حوزه ادب از حافظ و سعدى سخن نگفت. تار و پود فقه نیز، با نام شیخ طوسى و بزرگانى چون: علاّمه، محقّق، شهیدین و… آمیخته شده است.
اینان، فقه شیعه را پویا کرده و همپاى زمان جلو بردند، نیازهاى نوپیدا را پاسخ گفته، پرسشهاى جدید را بر منابع دین عرضه کردند و از این راه، هم فقه بالنده شد و هم نظام حقوقى اسلامى، در تحدّى با نظامهاى حقوقى جهان برفراز ماند.
شیخ اعظم مرتضى انصارى، از قبیله احیاگرانى است که دغدغه کارآمدى فقه و استوارى مکتب قانونگذارى را در سر داشت.
او، با دیدى عمیق و آگاهیهاى گستردهدامنى که داشت، روشى نو و مکتبى جدید در فقه پى ریخت و در اصول، اندیشههایى تازه عرضه داشت.
هنوز افکار او در حوزههاى علوم دینى، فصلالخطاب است و فهم کتابهاى او، ملاک اجتهاد و استنباط.
بىشک، شناخت مردى چنین بزرگ و فهم سرّ توفیق او، ضرورت فورى حوزههاى علومِ دینى است. تا از راه او چراغ گیرند و تحوّلى نو، در اجتهاد پدید آورند.
با این نگاه، برگزارى کنگره به یاد او، عملى است مبارک و کندوکاو در اندیشههاى وى، بویژه روش اجتهادى وى، اقدامی بهروز و شایسته.
ما نیز نخستین شماره فقه را به نقد و بررسى اندیشههاى او اختصاص دادیم، تا پاسداشتى باشد از فضائل الهى، راه و رسم اجتهادى آن دانشور بزرگ و نقبى به دنیاى اندیشههاى او، ومعبرى به چگونگى تحول دراجتهاد و نگرش و فهمی نو، از منابع شریعت.
فقیه مؤسّس
استاد فقیهان صد سال اخیر، شیخ انصارى، سهم و نقش اساسى در مایهورى و بالندگى فقه شیعه دارد. بیشتر اصحاب تراجم و شرححالنویسان از او با عنوان: (فقیه مؤسّس) نام بردهاند، در این زمینه بحق گفتهاند:
«علم اصول را، بخصوص تأسیس کرد که از صدر اول تا این عصر، نشده بود.»[۱]
در روز غدیر ۱۴۱۴ هـ . ق. چشم به هستى گشود. سرگشتگان کویر جهل و تحجّر را به غدیر اجتهاد و آزاداندیشى خواند و با گشودن شریعهاى جدید به زلال گواراى حقایق شریعت، راهى نو در فهم احکام فرادید طالبعلمان و شریعتپژوهان گشود.
دانشهاى زمان خویش را، با ولعى شگفتانگیز آموخت. براى بهرهورى از فقیهان مشهور زمان خویش، رنج سفرها به جان خرید. با همه علماى نامآور زمان خود دیدار کرد. دانش و مایهورى آنان را آزمود. اگر حرفى نو داشتند، آموخت و آنچه را اندوخته بود و یا به فکرش میرسید، به آنان عرضه میداشت. نه تنها او از آنان بهره نمیبرد که آن بزرگان نیز از اندیشههاى او، سود میجستند. فقیه و حکیم نامور شیعه، مرحوم ملا احمد نراقى که چهار سال شیخ او را خدمت کرد و همه وقتشان به مباحثه و مذاکرات علمیو فکرى گذشت، میگوید:
«استفادهاى که من از این جوان بردم، بیش از استفادهاى بود که او از من برد.»
یا میگوید:
«در مسافرتهاى مختلف، زیاده بر پنجاه مجتهد مسلم، دیدم که هیچیک از ایشان به مثل شیخ مرتضى نبودند.»[۲]
آرى او چون زنبور عسل به سراغ گلهاى بوستان علوى در دورترین نقاط جهان اسلام آن روز رفت و روش اجتهادى و اندیشههاى ابتکارى آنان را بر دانش خویش افزود. از این راه افکار و انظار خویش را تهذیب و بارور کرد و تسلّطى اعجاببرانگیز بر دیدگاهها و اقوال فقیهان، پیدا کرد.
میراث اصولى و فقهى شیعه را در غربال اندیشهاش زیرو رو کرد، سره را از ناسره نمود، و از این راه به مکانتى رسید که چنین توصیفش کردند:
«له کتب فى الاصول و الفقه لایسعه الواقف علیها و على مافیها من الدقائق العجبیة و التحقیقات الغریبة … حتّى یرى المجتهد النّاظر فى ذالک کالمقلّد.»[۳]
او را آثارى در علم اصول و فقه است که زبدگان مجال احاطه به ژرفایى مطالب آن را ندارند، چه در آن کتابها، باریکبینیهایى اعجاببرانگیز و تحقیقاتى شگفت و بدیع است… بهگونهاى که مجتهدان در بلنداى اندیشه او خود را مقلّدى بیش نمیبینند.[۴]
تبیین همه انظارى که شیخ اعظم تأسیس و ابتکار کرده است، در توان ما نیست. در این کوتاهمقال، اشارتى داریم، به برخى ابعاد روش اجتهادى و مکتب فقهى او.
نوآوریهاى او در اصول و فقه
مهارت و تسلّط او بر انظار فقیهان، احادیث و آیات قرآن، دقّت نظر و پژوهیدن در مبانى اقوال، تفقّه در احادیث و بهکارگیرى منطق و استدلال، عامل ابداع سبکى نو در استنباط شد. او، افزون بر ابتکاراتى که در فقه و اصول دارد، باببندى جدیدى، آن هم نه صورى که محتوایى و ریشهاى، در فقه و اصول پى ریخت. اصول را منطق اجتهاد و مقدمّه فقه انگاشت و در این مسیر، از اصول باببندى تازهاى ارائه داد. تقسیمیکه موضوع اصول را به موضوع فقه نزدیک کرد. موضوع فقه، افعال مکلّفین است. او، مناط تقسیمبندى خویش را در اصول، حالات سهگانه مکلّف گرفت: قطع و ظن و شک، و در همین سه عرصه، مباحث و قواعد اصول را طرح کرد، کمبودهاى منطق استنباط را جبران کرد و به هر یک از مسائل و مباحث اصولى، جایگاه طبیعى و منطقى داد و از این راه، فلسفه وجودى اصول را که قالب استدلال و منطق اجتهاد است، جلوهگر ساخت.
او، در فقه نه تنها به قواعد، اصول و ادلّه گفتهآمده و همسنخ با موضوع، بسنده نمیکرد، بلکه هم از دادههاى علوم دیگر، وام میگرفت و هم قواعد و اصول و مبانى خود و فقیهان را در دیگر بابها و کتابهاى فقه، استخدام میکرد و از این راه، نگاهى نظامواره و همهگیر به فقه داشت و با این کار، غنایى خاصّ و گستره فراخترى را به ابواب و مباحث میافزود.
او، گرچه در کتابها و باب عبادات ابداعها و ابتکارهایى دارد، ولى، کار نمایان او، در فقه، کتاب (متاجر) است. اثرى که فصلى جدید در فقه معاملات گشود. شگفتابتکارى که در فقه سنّى و شیعه بىسابقه بود. بدیعکارى که یک قرن پس از او، هنوز در اوج و بر فراز است. [۵]
شیخ، در فقه معاملات، مکتب جدیدى پىریخت. گرچه از کتاب عظیم جواهر الهام گرفته[۶] و از مقابس روشنایى جسته، ولى شیوهاى به تمام معنى نو، در فقه تجارت طرح کرد.
حدیث بلند و پرمایه مؤسس فقه جعفرى را، دستمایه و متن پژوهش خویش در مکاسب محرّمه قرار داد و نظم و نسقى خاص، در تبیین کسبهاى حرام پیش گرفت. با موشکافى خیرهکنندهاى گوهرهاى ناپیداى این حدیث را نمود و معارف و تعالیم آن را با نیازها و ابعاد زندگى تجارى آن روز، تطبیق کرد.
تجارت و بیع را نیز سبکى خاصّ بخشید و دریایى از مباحث شیرین و راهگشا را در آن، جارى ساخت.
او، در این کتاب، نه تنها از همه ابعاد و زوایاى تجارت سخن گفته که راهى نو در اجتهاد را بر روى طالبعلمان گشوده است. مباحث اساسیِ عقود، ایقاعات، حقوق مالکیت، قراردادها، مسؤولیّتهاى مالى و مدنى و هر آنچه مرتبط با داد و ستدهاى مالى جامعه است، درآن گنجانیده، بهگونهاى که خواننده پس از مطالعه دقیق آن، بىنیازى و توانایى خاصّى در خود احساس میکند و روحیّه نقد و قدرت استدلال، پیدا میکند؛ چه همه مبانى اجتهاد در مکاسب طرح شده و چگونگى بهرهورى و کاربرد از مباحث اصول در استنباط و اجتهاد آمده است. همین، عامل بالندگى فقه پس از او گردید و سبکى بىبدیل و نو در اجتهاد و استنباط احکام پدید آورد. فقه را با زبانى ساده، همراه با دلیلهاى فطرتپذیر و استدلالهاى استوار تبیین کرد.
خاستگاه هر نظریّه را مشخص کرده و تاریخ تطوّر آن را نموده و با این کار، نظریّههاى ابتکارى را از گفتهها و فتاواى تقلیدى، متمایز ساخت.[۷] از نقل اقوال و انبوهکردن ادلّه هر قول دامن گرفته، تا طالبعالمان در انبوهى و بسیارى گفتهها و استدلالها گیج نشوند. از اقوال مشابه پرهیز میکند و گزیده انظار را با دستهبندى و ترتیببندى ویژه آنها و ردهبندى استدلالهاى هر قول، پیش دید فقهپژوهان قرار میدهد. سپس بدون آن که در کثرت انظار و اقوال غرق شود، چونان یک داورى بصیر و بىطرف از بیرون، بدون هیچ جانبدارى، به همه انظار مینگرد و هر یک را در بوته نقد و ارزیابى قرار میدهد. در این راه، اگر استدلال جدیدى بر تأیید یک نظریّه در ذهناش جرقّه میزند، مینماید. با هر یک از دیدگاهها، چونان برخورد میکند و دلیل میآورد که گویا نظر برگزیده اوست، سپس با نکاتى شگفتانگیز و موشکافى دقیق به رد آن نظرگاه میپردازد.
زوایاى سخن هر فقیه را بجد میکاود. در منابع و ادله احکام به عمق میپردازد و استنباط را، بدون هیچ پیشداورى، به استدلال میگذارد.
برخى بزرگان، روش اجتهادى و تعلیمی او را چنین ترسیم کردهاند:
«او، اوستادى چیرهدست بود. بسیارى از علماى بزرگ و اساتید در درس او شرکت میکردند. گفتهاند: او، در نحو، صرف، منطق معانى و بیان مهارتى ویژه داشت. شنیده شده است: کتاب مطوّل تفتازانى را چهل مرتبه مرور کرده است، چه به تدریس، مباحثه و مطالعه. در تدریس روشى خاص داشت. صاحب سبکى در اجتهاد بود که معاصران او، از این محروم بودند. بیانى رسا و نطقى گویا و فصیح داشت. به نیکوترین فرمی بین انظار محققان جمع میکرد و انظار ابتکارى فقیهان را از اقوال تقلیدى، جدا میساخت و مقصود و منظور هر فقیه را به روشنى آشکار میکرد و بر گفتههاى آنان با بیانى نیکو و برهانى قاطع استدلال میکرد. چه بسیار با نظر جمهور فقهاء مخالفت میکرد و نظرگاههاى نادر و کمطرفدار را برمیگزید؛ زیرا در اجتهادش به آن رسیده بود و فکرش به درستى آن گواهى داده بود. اقوال فقیهان را جز به مقدار نیاز نقل نمیکرد.»[۸]
ابتکار دیگر شیخ که همه فقیهان بدان اعتراف کردهاند و آن را از ویژگیهاى شیخ انصارى دانستهاند، تأسیس (اصول عملیه) است .
او این اصول را، جزء ارکان و مقدمات اجتهاد کرد. با فطانتى ویژه، اصول چهارگانهاى که نیاز مجتهد به آنها عام و فراگیر بود، استخراج و نقش هر یک از اصول را در استنباط احکام نمایاند. کاربرد آنها را در فقه مشخص کرد و همه شبههها و اشکالهاى احتمالى را در این مقوله پاسخ گفت. اندک مقایسهاى بین فرائدالاصول و کتابهاى دیگر اصولى، گواهى راستین است بر این گفته.
استاد مغنیه مینویسد:
«هرکه پس از شیخ در اصول عملیه سخنى گفته است، از دریاى ژرف و بىکران اندیشه او در این زمینه بهره برده است.»[۹]
راز توفیق او
حوزههاى علوم دینى، به جهت بافت ویژهاى که در صد سال اخیر بر آن تحمیل شده، از روىکرد به مسائلى چون: روششناسى علم فقه، بررسى سبک استنباط و اجتهاد فقیهان، آگاهى به رمز و راز و راه قلّه شدن فقیهان بزرگ، باز ماند و حرکتى درونى و دایرهاى را در اصول و فقه، پیشه کرد.
بىشک، در ساختن اندیشهوران قلهسان، عوامل گوناگونى نقش داشته است که دسترسى به آنها کارى است مشکل. ولى با ژرفکاوى در آثار آنان و توصیفهاى که ار باب تراجم از آنان به دست دادهاند، به برخى از آن اسرار میتوان پى برد. ما در این مقال، چهار عامل را که در قله شدن شیخ نقش داشتهاند، بهگونهاى گذرا بر میشمریم:
برهان گرایى و خردمدارى
در آسمان بلند افکار او، برداشتههاى سطحى و بىریشه، مجال پرواز نمییابند. افکار ابتکارى و اصول بنیادى وى، بناهاى سست و بىبنیاد را در عرصه فقه و فقاهت، میلرزاند. منقولات در مسائل فرعى که کممایگان را قانع میکند و تقلید از استادان و فهم اندیشه فقیهان نامور، که برخى را افتخار است، وجود اقیانوسوش او را آرام نمیکند. پایههاى فکرى او، بر استدلال و دلیل بر افراشته شده و عنقاى اندیشهاش، جز در قاف پولادین وحى و عقل، آشیان نمیگزیند.
او، اصول را با روش بدیع خود، به بنیانى مرصوص تبدیل کرد و راه را بر نفوذ رسوبات اخباریگرى در اجتهاد بست. مباحث اصولى را در قالبى منظم و مستدّل ریخت و (فرائد اصول) را پدید آورد. مباحث الفاظ و عقلى را در کتاب (مطارح الانظار) به معرض انظار نهاد. در اندیشه اجتهادى او، عقل را مکانتى بلند است.
او، با استناد به دهها حدیث در مکانت (خرد) و این که عقل حجت باطنى و فطرى خدا بر انسان است، تقدّم دلیل نقلى را بر دلیل عقلى، خلاف فطرت سلیم انسانى دانست و خرد آدمی را شرعى شهودى و باطنى، بهسان وحى و شرع نبوى انگاشت.
در تفکّر شیخ، ظاهر حدیث، گرچه متواتر لفظى باشد، در پیشگاه برهان و خرد تاب مقاومت ندارد.
او، دلیل عقلى که با ملازمه، حکم شرع را اثبات میکند، قطعى دانسته و بر این باور است که دلیل نقلى آن باید طرح و حمل بر خلاف ظاهر شود و در این زمینه مینویسد:
«و الذی یقتضیه النّظر وفاقأ لأکثر اهل النّظر أنّه کلّما حصل القطع من دلیل عقلى فلایجوز یعارضه دلیل نقلى و إن وجد ظاهره المعارضه فلا بد من تأویله ان لم یکن طرحه»[۱۰]
این است که مباحث فقهى شیخ، حتّى در ابواب عبادات، صبغهاى استدلالى دارد. از این روى نظم و نسقى دلپذیر یافته است. ذهن منطقى و جوّال او، در مواردى که بیشتر فقیهان تنها به نقل روایات بسنده کردهاند و از ژرفکاوى در متن آنها پرهیز کردهاند، طرح سؤال کرده، با تفقّه در الفاظ و جملات روایات و مقایسه آن با روایات باب و بهرهورى از احادیث دیگر بابها، نکتهنظرهاى قوى و نو، عرضه میدارد.
او، با این که به (شهرت) احترام میگذارد و به گزاف و شتابزده، رأى آنان را، رد نمیکند و حتى بر استدلالهاى آنان ادلهاى دیگر نیز میافزاید، امّا در تابش انظار مشهور، مبهوت نمیماند، بلکه با شیوهاى ظریف و نکتهسنجى ویژه، مبانى نظرهاى آنان را به نقد میگذارد و در مواردى دیدگاههاى آنان را میپذیرد که بر استحکام مبانى و درستى ادله آنان یقین کند.
هیچگاه، حرمت و مکانت بزرگان، مانع وى نمیشود که از بررسى و نقد انظار آنان سر برتابد. برهان، آزادى در استدلال را بر عناوین رجال مقدّم میدارد. (ما قیل) را مطمح نظر قرار میدهد، نه (من قال) را. این سیره، در جاى جاى کتابهاى فقهى و اصولى او به چشم میخورد.
او، عرف را نیز به بناى عقلا و برهان عقل برمیگرداند و اعتبار عرف را در استنباط و اجتهاد، از همین نگاه و زاویه میپذیرد. عرفهایى را که بستر پیدایش آنان، سنتهاى ملى، قومی و خرافههاى بومی و اقلیمیاست، مردود میشمارد. تنها بر (عرفى) که پایه خردپذیر دارد، تکیه میکند. در کتاب (مطارح الانظار) در پاسخ آنانى که عرف را غیر از عقل دانسته و فرض تعارض براى آن دو کردهاند، مینویسد:
«… ان العرف لاحکومة له فی قبال العقل بل العرف مرتبة من مراتب العقل و طور من اطواره.»[۱۱]
او، عرف معتبر را مظهرى از مظاهر عقل و جلوهاى از آن میداند و تلقّى و تعریف خود را از عرف چنین مینماید:
«ان جهة الارتباط و الاستیناس با ستفادةالمعانى من الالفاظ بواسطة العلم باوضاعها او قرائنها یسمی بالعرف و لاشکّ انّ هذه ایضاً من مظاهر العقل و جنوده…»[۱۲]
وفاق و بهرهورى
دانشمردان در برخورد با انظار مخالف، معمولاً دو شیوه را پیشه میکنند:
۱ . انتخاب یکى از انظار و طرح نظرهاى دیگر.
۲ . وفاق بین انظار مخالف.
از مطالعه تاریخ علوم اسلامى: کلام، فلسفه، فقه و… این نتیجه به دست میآید: آنان که شیوه وفاق را برگزیدهاند، هم نوآورى کردهاند، هم به شیوهها و سبکى خاص، رسیدهاند و هم بر غناى میراث اسلامی افزودهاند.
صدرالمتألهین، با جمع بین عرفان، برهان و قرآن، (حکمت متعالیه) را پى ریخت و ملاهادى سبزوارى، با پیروى از همین روش، انظارى نو در فلسفه عرضه کرد و حکیمی نامور شد.
این روش، در سرتاسر کتابهاى شیخ به چشم میخورد. در تعارض احادیث، به طرد آنها نمینشیند و شتابزده روایات را به مسلخ حمل بر تقیه نمیبرد.
او، حتى موافقبودن یک حدیث را با نظر عامّه، دلیل ردّ آن نمیشمارد و تا میتواند از آن در اجتهاد، بهره میگیرد.
در برخورد با انظار فقیهان نیز، همین شیوه را پى گرفت. دو نظریه متضاد: سید مرتضى و شیخ طوسى، قدّس اللّه سرهما، را در اعتبار و حجّیّت خبر واحد، با آوردن چندین وجه جمع، تأویل میکند و در پایان، با تصرّفى دقیق در نظر سید مرتضى، دیدگاه او را به شیخ نزدیک میکند و هر دو را در پذیرش حجیت خبر واحد موثق، همسو و هم نظر میکند.[۱۳]
ابتکار اصل حکومت و ورود نیز، که نتایج بسیار خوبى در استنباط و اجتهاد در برداشت، از ثمرات میمون همین مشى است. شیوه جدید در جمع بین ادله، پى ریخت و از این راه، تعالیم و آموزههاى نیکویى وارد حوزه فقه و فقاهت کرد.
او، این روش را از اصول قرآنى (… و انبتت من کل زوج بهیج) [۱۴] الهام گرفته و ریشه تکامل علوم و اجتماع را در تضاد و تقابل افکار ندانسته که در تضارب و وفاق بین انظار دانسته است.
بر همین اساس، پس از بر شمردن اقوال گوناگون در مسأله، از قولى که دورتر با نظر منتخب خویش است، شروع میکند به توجیه و تأویل یک یک اقوال میپردازد. و به یک خاستگاه و سرچشمه میرساند.
ادله اقوال و انظار را با دید نافذ و تیز بین خود بررسى و ریشه یابى کرده و منشأ اختلاف اقوال را مینمایاند و چه بسیار از نقد همه آنها، به نظرى جدید میرسد.
آزاد اندیشى و جامع نگرى
تیزهوشى، سرعت انتقال، قوه حافظه و نقّادى انظار از خصایص بارز و مشهور شیخ بود. همین ویژگیها از او عالمیآزاداندیش و جامعنگر ساخت. او، با جسارت و آزاداندیشى شگفتانگیزى، به نقد و بررسى افکار و آراء میپرداخت. همه اهل نظر، او را به ژرفنگرى و آزاداندیشى ستودهاند.[۱۵]
او، رسالت فقیهان و عالم دینى را محدود به بیان احکام فردى نمیدانست. بر آن بود که تبیین حوادث واقعه، که از وظایف مجتهدان و فقیهان است، گسترهاى دارد همدوش با نیازهاى قانونى و رفتارى بشر.
در همین راستا، (حوادث واقعه) را چنین تعریف میکند:
«فإنّ المراد بالحوادث الواقعه ظاهراً مطلق الأمور الّتى لابدّ من الرّجوع فیها عرفا او عقلاً او شرعاً الى الرئیس.»[۱۶]
براساس همین تفسیر، تبیین همه مقرّرات و نظامهاى اجتماعى را از وظایف مجتهدان به شمار میآورد. همین اندیشه، عامل روىکرد او به تواناسازى دستگاه استنباط و منطق اجتهاد (علم اصول) میگردد و طرح اعجاببرانگیز اصول عملیه را ابداع میکند، تا همه روابط فردى و اجتماعى انسان صبغه شرعى پیدا کرده و در قلمرو اجتهاد فقیه بگنجد.
او، خود نیز، روابط و دادوستدهاى مسلمانان را در کتاب (مکاسب) مطرح میسازد.
در بخش مکاسب محرمه، جایگاه تکلیفى مؤمن را در حکومت جائر و چگونگى برخورد او را با ظالمان و عمّال آنان و برخورد مالى او را با حکومت، روشن میکند و هیچ مسألة مورد ابتلاى آن روز را فرو نمیگذارد. او، حتى به تبیین تکلیف مالى و جوایزى که شاهان ستمکار به افراد میدهند، میپردازد و نظرهاى واقعبینانه و صائب ارائه میدهد.[۱۷]
تهذیب نفس
دانشى که خاستگاهش تقوا و تهذیب نفس نباشد، چونان گُلى است که در زباله روید. نفرت از مزبله مانع دلپذیرى و روىآورى بدان میشود، هر چند بلند و در قله باشد.
چنین علمى، اصطلاحهایى است بىنور، اسفارى است که حامل آن بهرهاى جز رنج ندارد. در علم آنچه اساس است و مایه ارزش و عالم را ماندگار میکند، اتحاد جان عالم با حقیقت علم است (علم حضورى).
علمیکه از عرش اللهى بر کویرستان ناآگاهى فرو بارد، ماندگار شده بار میدهد و ره مینماید. چنین دانشى با فطرت انسان همراه است. به همین جهت میپاید و آن عالم را نیز جاودان میکند.
شیخ اعظم، در تهذیب نفس، پارسایى و بریدگى از تعلقّات دنیا، شهره زمان خویش بود. در خاندان اجتهاد و تقوا بالید و در دامن مؤمن و پارسایى که دائم الوضو بود، پرورید.
از کوچکى آینه فطرت او، به غبار گناه آلوده نشد و پیمانهاى فطرى و عهد و میثاق الهى را پاس داشت. بر اثر زهد و ریاضتهاى نفسانى و کشیک نفس، وجودش تجلى حقایق شده بود و افکارش منوّر و راهگشا.
در محضر اساتید بزرگ عرفان آن روز، ساعتها زانو زد و از نفحات وجودى آنان بهرهها برد. چشم غیبى او باز شده بود و روحش از انوار ملکوت راه میگرفت. عالم ژرفنگر، فقیه برازنده، میرزا حبیب اللّه رشتى او را چنین ستوده است:
«هو تالى العصمة علما و عملاً» [۱۸]
او، در علم و عمل، پا در جاى پاى معصوم نهاده بود.
یعنى با بستن درخواستهاى دنیایى بر روى خود، افقهاى ملکوت بر او گشوده شد و آثار وجودش مصونیتى ویژه پیدا کرد.
او، مکانتى یافته بود که علامه نورى، چنین ترسیم میکند:
«تفضّل فرمود خداوند متعال بر جابر. برون آورد از صلب او، مردى را که یارى نمود ملّت و دین را. در علم، تحقیق، دقت، زهد، ورع، عبادت و کیاست، به مرتبه اى رسید که عالمان گذشته به آن مقام پا ننهاده بودند.»[۱۹]
بىشک فطانت، دقّت و ابتکارهاى شیخ، مرهون پارسایى، مراقبت و پاکى نفس او بود، نور کلمات و آثار او، که از نور الهى پرتو میگرفت، یک قرن پایید و بهره رساند و صدها مجتهد و فقیه نامآور را پرورید.
او نسیمآسا بر بوستانهاى استعداد انبوه شاگردانش وزید، اندیشههاى آنان را شکفت و استعدادهاى آنان را به بار نشاند و بذر تقوا در وجود آنان نشاند و سالیان سال میوههای میمون و مبارکى به جوامع اسلامی ارمغان کرد.
صدها شاگرد او، در اقطار و امصار اسلامی پرچم شریعت را برافراشتند و با الهام از اندیشههاى والاى او، به هدایت خلق پرداختند، معارف تابناک و زندگىساز تشیع را پاس داشتند، مشعل هدایت را در دل تودهها بر پاى داشتند و چون خون سالم در رگهاى عصرها و زمانها دویدند، جنبش آفریدند و باروهاى استوار تشیع را پاس داشتند. در ایران، عراق، هند، پاکستان و … صخرهوار و نستوه ایستادند. این همه، به برکت برخورد صمیمی او با شاگردان، بهرهورى آنان از نفس قدسى او و اسوهگیرى از پارسایى، تقوا و نستوهى او در دانشاندوزى بود.
نتیجه
چنانکه اشارت کردیم، امروز، که صدها مسأله جدید پاسخ شرعى میطلبد و در شکل زندگى انسان دگرگونى جدّى پدید آمده است، از هر روز دیگر به شناخت فقیهان مبتکر، مؤسّس و نوآور نیازمندتریم. همانانى که در روزگار خویش، در عرصه فقاهت طرحى نو افکندند، تحولى جدید آفریدند و سرفصلى دیگر در میراث فقهى شیعه گشودند.
بایسته است حوزویان چنان فقیهانى را نیک بشناسند و از راه و رسم آنان در تأمین نیازهاى زمانشان پاسخ بگیرند.
بایسته است امروز حوزویان به خواندن متن فرائد و مکاسب بسنده نکنند، بلکه از آن کتابها نه تنها روش اجتهادى او، که راه و رسم تحول در اصول و فقه را بیاموزند و براساس مقتضیات زمان در تواناسازى دستگاه اجتهاد، براى پاسخگویى به نسل تشنه امروز، بکوشند و فقه شیعه را پا به پاى نیازهاى زمان جلو برند. لازم است روش و اصول کار آنان را دلیل راه کنیم بر تحجر، تنگنظرى و دیگر موانع بشوریم و فضاى مطهر حوزه را براى ظهور و بروز افکار نوِ حوزویان آماده سازیم.
اما دریغ، که نابهسامانى وضعیت آموزش حوزه در روزگار ما، بهرهورى از روش اجتهادى شیخ را کمرنگ کرده است و رسالت اصیل اجتهاد را بىفروغ. زیرا مکاسب و رسائل، مکانت خویش را در نظام آموزشى حوزه نیافتند. طلبه بدون پیششناختى از روش کار و اجتهاد شیخ، تن به این دریاى بىکران میسپارد به جاى این که شناگر شود و غوّاص، در امواج ژرفایى اندیشه او گرفتار و در افکار دریاوش و بىکرانه او گم میشود. کتاب را به پایان میبرد در حالى که نه تنها به روش اجتهادى شیخ دست نمییابد که نمیداند چرا این دو کتاب را خوانده است!
اساتید و مدرّسان نیز، عموماً، از مهارت چندانى برخوردار نیستند، بویژه امروز، که مدرّسشدن مدّ شده و پلکان کسب جاه و عنوان.
استاد، با این که نه شیخ را شناخته نه سبک و سیاق و رسالت اجتهادى او را نوش کرده است، به کرسى تدریس رسائل و مکاسب شیخ اعظم تکیه میزند. چه بسا با گفتن یک یا دو دوره که به روخوانى و ترجمه در تدریس بسنده کرده است، قدمهاى بالا و بالاترى بر میدارد، کفایتین تدریس میکند و سپس خارج و…
شرحنویسى بر کتابهاى حوزوى به ویژه مکاسب نیز، سرنوشتى بهتر از تدریس آن ندارد. شرحهایى از دستور زبان فارسى به دور، جملهبندیهاى ناقص و غیرفنى و نارسا و ترجمههاى اشتباه و…
بایسته است که متولیان حوزه، خدا را در نظر گیرند و با نظام دادن وضعیّت آموزشى حوزه، و بهرهگیرى از میراث شیخ، استعدادهاى خروشان طالبعلمان را در جهت بالندهکردن فقه و اجتهاد شکوفا کرده و براى ایفاى رسالت الهى حوزه، شیخ انصاریهاى زمان را تربیت کنند. گهرْکتابهایى، چونان جواهر الکلام براى اسلامیکردن مقررات و مناسبتهاى فردى و اجتماعى، پدید آورند. ان شاء الله
پینوشتها
[۱] . المآثر والآثر/ ۱۸۲.
سید محسن امین عامل مینویسد:
«الاستاذ امام المؤسّس… و وضع اساس علم الاصول الحدیث عند الشیعه وطریقته الشهیرة المعروفة» اعیان الشیعه، ج۱۰ /۱۱۸.
فقیه و حکیم بلند مرتبه میرزا محمّد حسن آشتیانى، شرح مبسوط و کم نظیرش: «بحر الفوائد» را رشحهاى از رشحات اندیشه شیخ اعظم دانسته و مینویسد:
«فان ما ذکرنا من التحقیق رشحة من رشحات تحقیقاته وذرة من ذرّات فیوضاته، ادام الله إفضاله و اظلاله… وهو مبتکر فى الفن بما لم یسبقه فیه سابق.»
[۲] .زندگى شیخ انصارى، شیخ مرتضى انصارى/۶۹.
[۳] .اعیان الشیعة، سید محسن امین، ج۱۰/۱۱۸، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
[۴] . حاج میرزا حسن نورى مینویسد:
«وقد عکف على کتبه و مؤلّفاته و تحقیقاته کلّ من نشأ بعده من العلماء الاعلام والفقهاء الکرام و صرفوا بهمهم وبذلوا مجهودهم وحسبوا افکارهم و انظارهم فیها و علیها و هم بعد ذلک معترفون بالعجز عن بلوغ مرامه فضلا عن الوصول الى مقامه.» مستدرک الوسائل، ج۳/۳۸۲.
[۵] .میرزا محمد باقر موسوى خوانسارى مینویسد:
«وکتاب المتاجر المبسوط الذى لم یؤلف مثله فی جمیع کتبنا الإستدلالیّة…» روضات الجنّات، ج۷/۱۶۷.
[۶] . سید محسن امین مینویسد:
«از شیخ مرتضى انصارى حکایت شده است که میفرمود: براى مجتهد در استنباط احکام یک نسخه از جواهر و یک نسخه از کتاب روایى (وسائل الشیعه) کافى است». اعیان الشیعه شماره ۶۷۹۵.
[۷] . در چگونگى طرح دلیل عقل و تطوّر این بحث در علم اصول چنین آورده است:
«ثم اعلم ان المصروف بین من تقدّم على الفاضل التونى اکتفائهم عن هدا العنوان بعنوان مسئلة اثبات ادراک العقل للحسن والقبح واول من جعل هذا المبحث عنوانا آخر هو الفاضل المذکور ولعله اخذه من کلام الفاضل الزرکشى حیث التزم بالحکم العقلى ونفى الملازمة بینه وبین الحکم الشرعى إلاّ أنّه تبعه فی ذالک جماعة ومن تأخّر عنه» مطارح الانظار/۲۰۳.
[۸] . معارف الرجال، شیخ محمد حرز الدین، ج۲/۴۰۰، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى، قم.
[۹] . علم اصول الفقه فى ثوبه الجدید، شیخ محمد جواد مغنیه / ۴۴۹، دارالعلم للملایین، بیروت.
[۱۰] . فرائد الاصول/ ۱۰.
[۱۱] . مطارح الانظار/ ۱۵۱.
[۱۲] . همان مدرک.
[۱۳] . فرائد الاصول، ج۱/۱۵۶، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین قم.
[۱۴] . سوره حج، آیه ۵.
در قرآن آیات گوناگونى است بر این که نباتات نیز رشد و باردهى آنان بر پایه لقاح بین نر و ماده است:
سوره (طه) آیه ۵۳؛ (الرّحمن)، آیه ۲؛ سوره (رعد)، آیه ۳؛ سوره (الذاریات)، آیه ۴۵ چنین آمده است:
«و من کل شیئ خلقنا زوجین لعلکم تذکّرون.»
[۱۵] .الذریعة، آقا بزرگ تهرانى ج۱۶/۱۳۲، و نیز در سیرت او آوردهاند:
خالف الجمهور واتبع النّدور لوقوع نظره علیه وانتهاء فکره الیه) معارف الرّجال، ج۲/۴۰.
[۱۶] . مکاسب، شیخ انصارى / ۱۵۶.
[۱۷] . مکاسب، شیخ انصارى ۵۶ تا ۶۰.
[۱۸] . بدائع الافکار، /۴۵۷.
[۱۹] . مستدرک الوسائل، میرزا حسن نورى ج۳/۳۸۲، انتشارات مؤسسه اسماعیلیان.