دستورالعمل‌های اخلاقی و عرفانی

دستورالعمل جمال السالکین آیت الله میرزا جواد آقا ملکى تبریزى در: آداب وعظ و امامت جماعت

[مجله حوزه، شماره ۱۶، تابستان ۱۳۶۵]

وعظ و واعظی را مقامی بس‌شریف و والا و برخوردار از اثراتی رشد‌آفرین است.

اوّلین واعظ خدا، متن موعظهٔ او قرآن[۱]، مستمع وعظ، حبیب او پیامبر است.

وعظ و واعظی مکتب انسان‌سازی است، که عالمی ربّانی و نفسی سیاست‌کرده، بر منبر پیامبر در خانه خدا می‌نشیند و با نَفَس ملکوتی و سوز الهی خود، با کلمات ربوبی به تربیت حاضرین می‌پردازد.

او با بیان هدف رسالت و مقامی که انسان دارد، شنوندگان را به فطرت الهی خویش سوق می‌دهد و با برشماری فرجام کارهای نیک و بد، زنگارها را از قلب زدوده و دل‌ها را صفا و نورانیت می‌بخشد که: «اَلْمَوَاعِظُ صِقَالُ اَلنُّفُوسِ وَ جِلاَءُ اَلْقُلُوبِ »[۲]

با یاد مرگ و ناپایداری زیور و زینت‌های دنیا جان‌های مرده را حیات می‌بخشد و از بند بردگی می‌رهاند که: «اَلْمَوَاعِظُ حَيَاةُ اَلْقُلُوبِ»[۳]

با ترسیم نجوای عاشقان الهی در سحرگاهان و لذّت و شیرینی این رازها و نیازها، اخگری آن‌سویی و ملکوتی در قلب‌ها می‌افکند و دل‌ها را به نور عشق حق برافروخته و منوّر می‌کند.

روشن است که چنین واعظی باید خود، شیفته و دل‌باختهٔ حق باشد تا بتواند عشق و سوز ایجاد کند.

«إِنَّ اَلْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ اَلْقُلُوبِ كَمَا يَزِلُّ اَلْمَطَرُ عَنِ اَلصَّفَا»[۴]

از وظایف آغازین طالبان علم خداجوی و بدایت سلوک سالکان حقیقت‌پوی، اختصاص ساعتی از روز به پنددهی خویش می‌باشد. پنددهی و پندپذیری، زمینه‌ساز توفیق سالک در پیمودن راه قرب حق است. موعظهٔ روزانه، با ایجاد نور و حالت بیدارباشی، سالک را از دم‌های مرموز و پنهان ابلیس و رنگ‌عوض‌کردن‌های شیطان بیمه می‌کند. او در هر موقعیتی، دست ابلیس و نقشه او را می‌خواند.

این سنّت نیکو، با قرآن پیدایی یافت و در همان صدرِ اوّل اسلام فراگیر شد. بسیاری از سخنان کوتاه، رسا و گران‌معنایی که از معصومان (ع) در زمینهٔ خودسازی و سلوک به یادگار مانده است، همین موعظه‌هاست.

مکتب وعظ، به‌گونه‌ای در آغاز اسلام رواج پیدا کرد که ریاست‌مداران نیز خود را از اظهار به آن بی‌نیاز ندانسته و از وارستگان زمان خود درخواست پند و موعظه می‌کردند.

خلیفه دوم، به محضر حضرت امیرالمؤمنین (ع) شرفیاب شده عرض می‌کند:

«عِظْني! [قال علی علیه‌السلام:] لا تَجعَلْ يَقينَكَ شَكّا ، و لا عِلمَكَ جَهلاً، و لا ظَنَّكَ حَقّا ، و اعلَمْ أنّهُ لَيس لَكَ مِن الدُّنيا إلاّ ما أعطَيتَ فأمضَيتَ ، و قَسَّمتَ فسَوَّيتَ ، و لَبِستَ فأبلَيتَ.»[۵]

یا ابا الحسن! مرا پند و موعظه کن. حضرت فرمود: یقین خود را تبدیل به شک مکن. گمان‌های خویش را حق مپندار. بدان! از دنیا برای تو چیزی جز آن‌چه بخشیده و پای آن را امضا کردی، تقسیم کردی و پرداختی، پوشیدی و کهنه کردی، باقی نماند.

هارون الرشید، خلیفهٔ عبّاسی، به امام موسی بن جعفر (ع) نامه می‌نویسد و عرض می‌کند:

«عِظْنِي وَ أَوْجِزْ فَكَتَبَ إِلَيْهِ مَا مِنْ شَيْءٍ تَرَاهُ عينيك [عَيْنُكَ] إِلاَّ وَ فِيهِ مَوْعِظَةٌ»[۶]

مرا پندی کوتاه ده! حضرت در پاسخ می‌نویسد: هیچ‌چیز از جلو دیدگان تو نمی‌گذرد، مگر در آن برای تو پند موعظه است.

گاهی دسته‌جمعی به محضر امامان معصوم (ع) شرفیاب شده درخواست موعظه می‌کردند.

در اصول کافی آمده است: گروهی به محضر امیرالمؤمنین رسیده و عرض می‌کنند:

ما را پندی کوتاه ده! حضرت در پاسخ آنان فرمود:

«تَطلُبونَ ما يُطغيكُم ولا تَرضَونَ ما يَكفيكُم»[۷]

در حلال‌های دنیا حساب و بر حرام آن شکنجه و عقوبت است. شما را با شادمانی چه‌کار، در حالی که به دنبال چیزهایی می‌باشید که شما را به تجاوز به حدود الهی وامی‌دارد و به آن‌چه از دنیا که کفایت شما می‌کند راضی نمی‌شوید.

در حوزه‌های پیشین، علمای بزرگ، این «سنّت» را زنده نگه داشته‌اند، نه تنها در پایان هر درس یا هر هفته به موعظهٔ شاگردان درس حوزه خود می‌پرداختند، که کرسی‌های ویژهٔ موعظه را در حوزه‌ها تشکیل می‌دادند. بسیاری از بزرگان و اساتید، در مجلس موعظهٔ شاگردان خود – که برخوردار از تقوا بوده‌اند – می‌نشستند و نفس خود را با پذیرش پندهای پنددهندگان صفا و حیات می‌بخشیندند.

شیخ بزرگ انصاری، در محضر درس اخلاق شاگرد خود می‌نشست و از او درخواست موعظه می‌کرد.

بایسته است در این برههٔ زمانی که روحانیت زندگی‌اش به حکم وظیفهٔ الهی، به کارهای دنیا بیش‌تر آمیخته شده است و با پذیرش مسؤولیت‌های اجتماعی، مراقبت نفس بر آن‌ها دشوارتر گشته است، اساتید در پایان هفته، زنگارهای دل را با موعظه بزدایند و راه «قرب الهی» و دام‌هایی که بر سر این راه نهاده شده است فرادید شاگردان‌شان نهند.

بایسته‌تر آن‌که در طول هفته، کرسی‌های گوناگون موعظه بر پا گردد و جان‌های تشنه را از کوثر معارف علوی سیراب سازد تا به وسیلهٔ آنها در تعطیلات، عطر معنویت و اخلاق و معارف قرآن و اسلام در جامعه منتشر گردد و روح‌های شیفته را به ‌خود جذب کند؛ چنان‌چه امام صادق (ع) به مفضّل فرمود:

« قُلْ لِشِيعَتِنَا كُونُوا دُعَاةً إِلَيْنَا بِالْكَفِّ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ وَ اِجْتِنَابِ مَعَاصِيهِ وَ اِتِّبَاعِ رِضْوَانِهِ فَإِنَّهُمْ إِذَا كَانُوا كَذَلِكَ كَانَ اَلنَّاسُ إِلَيْنَا مُسَارِعِينَ »[۸]

مفضل! به پیروان ما بگو: مردم را، با نگهداری نفس خود از حرام‌ها و دوری از گناهان و جست‌وجوی خوشنودی حق، به سوی ما دعوت کنید. هنگامی که منش پیروان ما چنین باشد، مردمِ تشنهٔ حق شتابان به [مکتب ما] خواهند پیوست.

گرچه در فرهنگ شیعه، هستی، موعظه است برای آن‌هایی که پند پذیرند و درس آموزند:

«إنّ في كُلِّ شَيءٍ مَوعِظَةً و عِبرَةً لذَوي اللُّبِّ و الاعتِبارِ»[۹]

 در همه چیز پند و عبرت است برای خردمندان عبرت‌گیر.

مرگ موعظه است:

«كَفى بِالمَوتِ واعِظا»[۱۰]

 مصیبت‌ها و حوادث واعظ‌اند. در زندگیِ جنبندگان و حرکت گیاهان موعظه است، ولی نزدیک‌ترین و کاراترین واعظ هر کس همان روح الهی اوست که به سوی بالاها او را می‌خواند و می‌کشاند. آن‌هایی که در محضر این واعظ ننشینند و از او پند نگیرند، پند واعظان دیگر آنان را سودی نبخشد که:

«مَن لَم يَجعَلِ اللّهُ لَهُ مِن نفسِهِ واعِظا ، فإنَّ مَواعِظَ النّاسِ لَن تُغنيَ عَنهُ شيئا»[۱۱]

آن‌هایی که پند نفس لوّامه را پذیرا شدند، خداوند در همه‌حال آن‌ها را نگهبان است:

«مَن كانَ لَهُ في نَفسِهِ واعِظٌ كانَ علَيهِ مِن اللّهِ حافِظٌ»[۱۲]

در همین راستا به مناسبت نزدیکی ایّام تبلیغی، دستورالعملی را در «آداب امامت جماعت و وعظ» از عارف وارسته‌ای که بر همهٔ تسویلات نفس و خنّاس‌گری‌های ابلیس آگهی یافته و بر شیطان انسی و جنّی پیروز گشته است، از کتاب «اعمال السّنة» او می‌آوریم تا با مراقبت بر چگونگی وعظ‌مان هم به نواقص خویش و جایگاه وجودی خود پی بریم و هم معارف گران‌سنگ قرآن و اسلام را آن‌گونه که بایسته است در دل‌ها جایگزین سازیم، ان شاءالله.

[متن دستورالعمل]

بدان: مهم‌ترین وظیفهٔ علما در ماه مبارک رمضان و ایام تبلغی دیگر، پیش‌نمازی و موعظه است.

عالمی که با مبارزهٔ طولانی، نفس خود را در برابر آفات اخلاقی نیرومند ساخته و دام‌های فریب هوا را نیک دریافته است، بایسته است که در برپایی این دو مهم بکوشد، بویژه «موعظه کردن» که هیچ کار نیکی با آن برابری نتواند و این مقال را گنجایش برشماری و تبیین بهره‌های آن نیست.

بر واعظ و پیش‌نماز در رأس همهٔ کارها، نیّت پاک و اخلاصی راستین لازم است، تا از آفت‌های آن در امان ماند.

باید خود را بیازماید، انگیزهٔ او از ارشاد و موعظه چیست؟ اگر دین است، به کار موعظه پردازد و اگر – خدای نخواسته ـ انگیزهٔ او آلوده به خواهش‌های نفسانی است، یا اخلاصِ کارش بر او روشن نیست، موعظهٔ خلق را ترک کرده به سازندگی خویش پردازد و در پی کسب دو گوهر گران‌سنگ «صدق و اخلاص» بر آید. چنان‌چه در این تلاش راستی و خلوص داشته باشد، خداوند او را راه نماید که خود فرموده:

«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۱۳]

اگر بخواهد به ارزیابی خلوص خود در پیش‌نمازی پردازد، به بررسی نفی خویش و انگیزه او در پیشنمازی پردازد. آیا کار او جهت مقام امامت مردم و شرف این عمل نزد مردم است یا به خاطر فرمان خدا و رضای اوست؟

آیا کم شدن مأمومین یا شرکت نکردن علما و طلّاب در نماز او، میل او را به پیش‌نمازی کم می‌کند و از سوی دیگر شرکت بزرگان و اشراف در نماز او، او را دل‌خوش می‌سازد؟ اگر چنین است، بداند که پیش‌نمازی او فقط برای مقام است و یا آلوده به جاه‌طلبی است.

اگر نفس به توجیه پردازد که شادمانی من از شرکت بزرگان و جمعیت زیاد، از تعظیم شعائر، ترویج دین و بیش‌تر شدن ثواب است، زینهار از این‌گونه دسیسه‌ها. اگر بخواهی راست‌رَویِ خود را در این امر بیابی، فرض کن شرایطی را که امامت تو بر یک یا دو نفر ثواب بیش‌تری از امامت بر جمعیت انبوهی دارد؛ آیا رغبت تو بر امامت این دو نفر بیش‌تراست یا آن انبوه جمعیت؟

افزون بر این، ببین حال خود را در صورتی‌که پیش‌نمازی و پیش افتادن دیگری و اقتدا و پیروی تو، بیش‌تر خلق را ارشاد و دین را ترویج می‌کند، آیا همانند وقتی که  خود پیش‌نماز باشی، در شکوه این مسجد و این نماز جماعت تلاش می‌کنی؟

اگر باز هم نفس به توجیه پرداخت که «میل من در ترویج دین به امامت خودم برای بهره‌وری‌ام از ثواب امامت جماعت است و مسابقه در تحصیل این امور شایسته است»، زینهار، بدون آزمایش خود، فریفته این‌گونه توجیه‌ها گردی! بنگر که اگر ترویج دین به مأمومیت تو است نه امامت، باز هم با نشاط در برپایی جماعت می‌کوشی؟

خلاصه، مسأله در صدق و اخلاص، از موی باریک‌تراست. بزرگان در این صراط لغزیده‌اند. چه بسا بعد از سال‌ها به عبادت بی‌اخلاص خویش پی برده‌اند. از بعضی بزرگان نقل کرده‌اند که او مدت سی سال در صف اوّل جماعت شرکت می‌جست و بر انجام این عبادت شادمان بود. روزی به خاطر مانعی در صف دوم قرار گرفت. به‌ناگاه حالت شرمندگی در خویش دید و بر او معلوم شد که مراقبت او بر حضور در صف اول در این سی سال، آلوده به «ریا» بوده است. همهٔ نمازهای سی‌ساله را دوباره قضا کرد.

برادرم! بنگر به این عالِم مجاهد و در مقام او مطالعه کن. چگونه با وجودی که خود امام جماعت نبود، بر حضور در صف اوّل مواظبت کرد و برای تأدیب نفس خود به «قضاء نمازها» پرداخت. دریاب عظمت اخلاص را و ببین که چگونه گذشتگان و بزرگان ما بر این [امر] اهتمام داشته‌اند.

از همین‌جا حال واعظی را بفهم. افزون بر آفات یاد‌شده، واعظی را آفت‌های ویژه‌ای است، فراوان و ظریف. این آفت‌ها، همان آفت‌های زبان است که بزرگان از ترس آن‌ها به سکوت پناه می‌بردند و با وجود برتری کلام بر سکوت – چه، تمام خوبی‌ها به‌وسیله کلام نازل و استوار گشته است و با کلام خوبی‌ها در زمین منتشر می‌شود – سکوت را بر کلام ترجیح داده‌اند.

 بر واعظ است که تمام ریزه‌کاری‌های بیان‌شده در امامت جماعت را برای کسب صدق و اخلاص، مراعات کند و افزون بر صدق و اخلاص در وعظ، مراقب زبان خویش باشد.

مطلبی را بدون دلیل به خدا نبندد، بدون آگاهی و علم سخنی نگوید، به هنگام موعظه دیگران خود را مبرّا نسازد، دیگران را نادان و خود را برتر نپندارد، فتنه ایجاد نکند، مردم را در جهت کُشت و کشتار و دیگر چیزهایی که بر مسلمین ضرر می‌زند برنیانگیزد.

زینهار که سخنی گوید که باعث انحراف [عقیده] مردم شود، ولو بدین صورت که شبهات ابلیس و پاسخ آنها را بازگوید، ولی شنونده، پاسخ شبهات را درست درنیابد.

در ترسانیدن و یا امیدوار ساختن، میانه‌رَوی را مراعات کند و مردم را به یأس یا غرور در انجام گناه مبتلا نسازد.

چیزهایی را که شنونده در غُلُوّ افتد یا اعتقاد او به انبیاء و اولیاء سست می‌شود نگوید. از بردن آبروی اشخاص – بویژه خواص – غیب، گذشتگان، افترا به پیامبران، اوصیاء و دانشمندان بپرهیزد.

زینهار که با سخت‌گیری بر مردم و وادارکردن آنان به پذیرش چیزهایی که ظرفیت آن‌را ندارند، مردم را به خیر، شریعت، عبادت، انبیاء، علم و عالم بدبین سازد. از نشر بدی‌ها با نقل داستان‌های فاسقان و بدکاران بپرهیزد. حیله‌های شرعی که بایسته نیست بر مردم نیاموزد. از مانور دادن در منبر، بویژه اگر زنان در مجلس حضور دارند، بپرهیزد و گفتار زشت یا رفتار زشت را در منبر نداشته باشد.

شنیده شده است که واعظی بر مبنر «عمل استبراء» را به‌گونه‌ای زننده به مردم تعلیم داده است، واعظی دیگر گناهکاران را بر منبر با الفاظ رکیک و زننده فحش می‌داده است. همهٔ این‌ها آفت‌های واعظی‌اند. موعظه را آفت‌های بسیاری دیگر نیز هست.

بر واعظ است که مراقبت کند – بعد از تکمیل مراتب اخلاص و صدق – فرمان خدا: «أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم» را.

نخست به موعظه خود پردازد، آن‌گاه با رفق و مدارا و حکیمانه، مردم را موعظه کند، حالات شنوندگان را مراعات سازد. اگر شنوندهٔ ویژه‌ای ندارد، جانب ترس را در موعظه‌اش بیش‌تر آرد و اگر شنونده‌ای دارد که انذار و ترساندن او را مأیوس می‌کند یا حالت دیگر در او پدید می‌آورد، مراعات حال آن شنونده را بنماید.

گفته‌اند حضرت زکریا (ع) به هنگام حضور حضرت یحیی (ع) در مجلس وعظ او، نامی از آتش عذاب و جهنم به میان نمی‌آورد. همچنین اگر شنوندهٔ هتّاکی حضور داشته باشد، از امید و عفو سخن‌گفتن، او را بر نافرمانی خداوند جرأت می‌دهد و به هلاکت افکند.

کوتاه‌سخن، واعظ با شنوندگان خود باید حالت پدری حکیم را داشته باشد. آن‌چه را بر آنان سودمند است دریغ ندارد و آن‌چه را زیان‌آوراست دفع کند.

بدان! سودمندترین و مؤثّرترین موعظه آن است که با عمل همراه باشد، لقلقهٔ زبان نباشد؛ چه بسا فاصله بین گفتار و رفتارِ واعظ، مردم را بر انجام گناهان جرأت داده و آنان را به علماء و انبیاء بدبین ساخته و از دین خارج کند.

از بیان امور غریبه‌ای که با عقل عُرفی مردم سازگار نیست بپرهیزد. مثلاً ثواب‌های زیادی را که در روایات بر یک کار کوچک آمده است، مجرّد و بدون توضیح نگوید، بلکه به همراه آن، قدرت خدا و فلسفه این مقدار ثواب بر این عمل را نیز بیان کند، تا عقل به انکار روایات نپرداخته و وعظ او مؤثّر افتد، بویژه در دورانی که ملحدین با القاء شکوک و شبهه‌ها و ایرادها در پی بیرون کردن مسلمان‌ها از دین‌شان می‌باشند.

نمی‌گویم که به طور کلی این اخبار را نگوید، بلکه به‌گونه‌ای بیان کند که عقل آن‌را بپذیرد و آن‌چه را که سبب از بین رفتن استبعاد عقلی می‌شود با آن همراه کند.

برای نمونه، در تبیین ثواب دو رکعت نماز که خداوند ـ تعالی شأنه ـ در برابر هر حرفی که می‌خواند کاخی از «زبرجد» در بهشت به او می‌دهد گوید: عالم خیال را بنگرید که بدون عمل پرسش در آن عالم، آن‌چه بخواهد به او می‌دهد. در خیال خود می‌توان در عرض یک ساعت، هزار شهر از لؤلؤ و مرجان را خلق کرد. آن خدایی که به عالم خیال این قدرت را داده است، قدرت آن دارد که بر عمل به‌ظاهر کوچکی پاداش‌های بسیار عظیمی دهد و قادر است آن‌چه را در عالم خیال آمده است عینیت بخشد. چنان‌چه درباره اهل بهشت آمده است که آنان هر آن‌چه اراده کنند می‌یابند و این برخاسته از قوّت وجودی و توانایی آن‌ها بر عینیت دادن به صورت‌های خیالی است. این‌که خداوند بندگان مؤمن خود را در آخرت چنین توانی بخشد، از عقل به‌دور نیست، حال این‌که در همین دنیا به بعضی از بندگان‌اش این قدرت را بخشیده است، همان‌گونه که برخی اولیاء این قدرت را در موارد لازم ابراز کرده‌اند.

چنان‌چه حضرت ثامن الائمه (ع) عکس شیر را تبدیل به شیر خارجی می‌کند. حضرت موسی، عصا را به اژدها تبدیل می‌سازد، حضرت عیسی (ع) مردگان را زنده می‌کند و حبیب خدا پیامبر ما (ص) ماه را می‌شکافد، مرده را زنده می‌کند، سنگریزه را به سخن می‌آورد و بیماران را شفا می‌بخشد و…

افزون بر این‌ها، خود تو بر خلق صورت‌های بسیار در عالم خواب و خیال توانایی، که اگر بعضی موانع کنار رود آن‌ها دقیقاً همانند موجودات خارج‌اند، همان‌طور که اگر آن‌چه را در خواب می‌بینی دائمی باشد و موجودات خارجی را گاهی از اوقات ببینی، امر معکوس شده، موجودات خارج را خیال و صورت‌های خواب را عینی می‌پنداشتی.

بنا بر این [ثواب زیاد] نه نامقدور است بر خدا و نه کرم او را پایانی است. چگونه بر مؤمنان کرم و بخشش بسیار نکند، آن‌که کرامت و عطاهای او بر کفّار و معاندین در دنیا بی‌شمار است.

کوتاه‌سخن، اگر واعظ ثواب عبادت‌ها و کارها را با این مقدّمات همراه کند، خِردهای ناتوان، این مطالب را دور نپنداشته و موعظه او زیانی بر دین و اعتقاد شنوندگان او نخواهد داشت.

بر واعظ است، شنوندگان را بیمارانی برخوردار از مرض‌های گوناگون، خود را طبیبی معالج، گفتار مطالب و مواعظ را داروها و معجون‌هایی که با آن بیماران را معالجه می‌کند به‌شمار آرد.

باید احتیاط و مراقبت او، از طبیبی که مریض صعب‌العلاج را معالجه می‌کند بیش‌تر و دقیق‌تر باشد؛ چون امور روحانی والاتر و دقیق‌تر است و خطر آن دائمی و تباهی آن بزرگ‌تر است.

بر واعظ است که برای انجام این امر مهم، خود و کارهای خود را به امامان معصوم (ع) واگذار کند. به یاد آرد که موعظه او و حال او به هر گونه‌ای باشد به آنان عرضه و تسلیم می‌شود.

پیش از شروع منبر، خدا را بخواند و توجّه به او داشته باشد و قبل از شروع سخن با قرائت «بسم الله» از خداوند یاری جوید. پس از آن سپاسی کوتاه گوید و با پناه بردن از شرّ شیطان و هوای نفس به پروردگار، موعظه را آغاز کند و سعی کند خویش را از اشتباهات حفظ کند.

به‌یقین، خداوند او را نگاه دارد و گفتار و مواعظ او را سودمند، مؤثّر، نور و حکمت قرار دهد.

هدف او از موعظه باید استواری عقیدهٔ شنوندگان در دین، ایجاد عشق خداوند، پیامبر و اولیاء (ع) در دل‌ها باشد و در این راستا نعمت‌های بی‌پایان الهی را برشمارد و فرمان او را خطیر و عظیم جلوه دهد و شدّت خشم و سختی عقاب او را به یادها آرد.

بر شنوندگان، ادب مراقبت با خدا و انبیاء و اولیاء را بیاموزد و آنان را از زیبایی این زندگی دنیوی و زیور و زینت آن بر حذر دارد و پارسایی‌شان بخشد.

حالات اهل مراقبت، خوفی که آنان از خداوند داشتند، عبادت‌ها و مراقبت‌های آنان، عشق و شوق آن‌ها به دیار خدا، لطف پروردگار به آن‌ها، کرامت‌ها و عطاهایی که خداوند به آنان داده است را بر شنوندگان برشمارد.

در لابه‌لای سخنان خود، برخی از معارف بلند و استوار را با نرمی و بیان ساده در قالب الفاظی مأنوس با زبان آنان و با استناد به باورهای آنان همانند انبیا (ص) باز گوید.

پی‌نوشت‌ها

[۱] . سوره یونس، آیه ۵۷؛ سورهٔ نور، آیهٔ ۳۴؛

مولی الموحدین علی (ع) در خطبه ۱۷۶ نهج البلاغه فرمود: «ان الله سبحانه لم یعظ احدا بمثل هذا القرآن.»

[۲] . غرر و درر آمدی با شرح آقا جمال خوانساری، ج ۱ / ۳۵۷

[۳] . همان مدرک / ۸۵

[۴] . ميزان الحكمه جلد سیزدهم، محمّد محمّدی ری شهری، صفحه ۳۲۳

[۵] . همان، صفحه ۲۵۵

[۶] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج۷۵ / ۳۱۹.

[۷] . ميزان الحكمه جلد سیزدهم، محمّد محمّدی ری شهری، صفحه ۲۵۵.

[۸] .  همان، صفحه ۳۲۵.

[۹] . همان، صفحه ۲۵۸.

[۱۰] . همان، صفحه ۲۵۵.

[۱۱] . همان، صفحه ۳۱۹

[۱۲] . همان، صفحه ۳۱۸

[۱۳] . سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶۹

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا