دستورالعمل اخلاقی از فقیه اعظم، شهید اول (قدس سره)
[مجله حوزه، شماره ۲۹، دهم دی ۱۳۶۷]
[درآمد]
وصیتنویسی، سنتی دیرپاست که آموزگار و پدیدآورنده آن پیامبران الهی بودهاند. پیامبران، بزرگان دین، صاحبان نفس زکیه، عارفان واصل و فقیهان نفسکشته، تجربیات گرانمایهٔ سلوک خود را که حاصل یک عمر آزمون و تجربه آنها بوده است، در قالب وصیتنامه به نسلهای رهجوی تاریخ بشری هدیه کردند.
دستآورد پیروی از این سنت حسنه، صدها وصیتنامه و دستورالعملی است که در لابهلای کتابها و کتابخانهها به یادگار مانده است.
این وصیتنامهها در مجموعه معارف اخلاقی اسلام، بِسان آب حیاتبخشی است که با جریان خویش در بستر تاریخ و سریان آن در افکار و ارواح بشری، طالبان کمال و راهیان قرب و وصال را تا نفخ صور، حیات و بالندگی خواهد بخشید.
وجیزهای که فرادید شما قرار خواهد گرفت، عطیهای است الهی برای سالکان راه کمال از فقیهی نفسکشته و راهیافته. عالمی که هم عنوان مطلق شهید[۱] را در تاریخ فقه ویژه خود ساخته و هم با نثار خون خود حقانیت اسلام علوی را بر تارک تاریخ رقم زده است.
محمد بن حامد بن احمد، بِسال ۷۳۴ ( ه.ق ) در جزین، یکی از روستاهای جبل عامل دیده به جهان گشود. خانواده وی اهل دانش و تقوا بود. مبادی علوم ادبی و فقه را در آن سامان فرا گرفت.[۲]
شیخ شهید، برای افزودن دانش دیگران بر علوم خود و دستیابی به علوم زمانه خویش به مراکز علمی دور و نزدیک آن دوران سفر کرد. وی با تلاش علمی و تحصیلی پیگیر و خستگیناپذیر کرانههای علوم آن زمان را پیمود و با رشددادن اندیشه و عروج روح خود زبانزد خاص و عام و یگانهٔ دوران خود شد.
در حوزه کوششهای علمی وی همین بس که: آنی از عمر ایشان از فراگیری دانش تهی نبود. در این راستا نه تنها به قلّه دانش حوزههای شیعه آن روز پای نهاد، بلکه قلل افکار و علوم موجود در حوزههای اهل سنّت را نیز پشت سر نهاد. در اجازهای که به ابن خازن داده است آمده:
«از تألیفات، به عالمان اهل سنت و روایات آنان از کتب چهل شیخ از دانشمندان، استادن و محدثان آنان در مکه، مدینه، بغداد، مصر، دمشق، بیت المقدس و مقام ابراهیم خلیل روایت میکنم. صحیح بخاری را از جماعت کثیری روایت کردهام که آنان سند روایت را به بخاری رساندهاند. همچنین صحیح مسلم، مسند ابوداود، جامع ترمذی، مسند احمد، موطأ مالک، مسند دارقطنی، مسند ابن ماجه، المستدرک حاکم و غیره را روایت کردهام.»[۳]
در نکتهسنجی، دقّت و تیزفکری وی همین بس که با آن همه ممارست، تسلّط و تبحّری که بر فقه اهل سنّت داشت، هیچگونه نشانه و تأثیری از آن فرهنگ در کتابهای ایشان دیده نمیشود.
جانمایه فکر و ساختار اندیشهٔ وی را قرآن و سنّت اهل بیت (ع) تشکیل میداد. نوشتهها و نظریات ایشان، تبلور فرهنگ تشیّع و معارف علوی است، بهگونهای که خود فرمود:
«من به بیش از هزار طریق از امام (ع) حدیث کردهام»[۴]
شرح ابعاد علمی، گونهگونی دانشها و ژرفایی اندیشه آن بزرگوار در این کوتاهسخن نشاید، از این روی تنها به نقل نوشته رجالی بزرگ، تراجمنویس نکتهسنج، میرزا محمدباقر موسوی خوانساری اکتفا میکنیم:
«همه علما، به بصیرت کامل، اطلاع و استادی و برازندگی وی در فقه و قواعد احکام معترفاند. آن بزرگوار بهگونهٔ شیخ صدوق بود در نقل احادیث اهل بین عصمت (ع)، همانند شیخ مفید و سید مرتضی بود در اصول عقاید و محکوم کردن اهل جدل و دشمنان، همتراز شیخ طوسی بود در گستره اطلاعات فنون گوناگون و دیدن اساتید و پرورش شاگردان عالیمقام، همسان محمد بن ادریس حلی بود در تنقیح مرام و تیزفکری و نقض و ابرام، همسنگ خواجه نصیر طوسی بود در حل مشکلات علمی مردم، بِسان نجمالأئمه، سید رضی بود در تسلّط بر نحو و صرف و کاربرد آن در استنباط احکام، مانند محقق خوانساری بود در تیزذهنی، استواری فکر و بهرهوری صحیح و بهجا از قواعد علوم.»[۵]
سفرهای علمی شهید و خستگیناپذیری وی در این راه، گرچه آشنایی با علوم گوناگون آن روزگار را بههمراه داشت ولی روح آنرا، ترویج معارف آزادیبخش و ستمستیز تشیع تشکیل میداد، از این روی، شهید هر جا پا نهاد از طلاب آزاده، فقیهان وارسته ساخت که پس از وی مشعل فرا راه حوزههای علوم دینی و راهبری برای مردم راهجو گشتند. شهید با آنکه در دوران خفقان و سیاهی میزیست مشعلدار هدایت مردم بود. در این راستا سختترین مشکلات را بهجان پذیرا شد. آن بزرگوار در آن عصر ظلمانی، خویشتن را مسؤول میداند که با پیام آسمانی اسلام، دلهای تاریک را منوّر سازد، جانهای راکد را بالنده کند و ارواح افسرده و بیفروغ را حیات و فروع بخشد.
این مسؤولیتشناسی است که شیخ شهید با تمام عشق، زندگی پردغدغه و پرمخاطره را در دیار غربت: دمشق، بیتالمقدس، مصر، مکه، مدینه، بغداد و… برمیگزیند، امّا از دعوت حاکم خراسان و زندگی بیدغدغه و آرام سرباز میزند.
شیخ شهید، فقیهی جامعهدیده، مردمشناس و آگاه به زمانه بود. تلاشهای علمی، مانع حضور آن بزرگوار در عرصه سیاست و اجتماع نبود. مقاومت آن شهید بزرگوار در برابر امواج سهمگین سیاست مخالفان ستودنی است. با اینکه بارهای بار از جانب قاضیالقضاتها و شیوخ، تکفیر و تفسیق شد و از جانب عوام جاهل و حاکمان زمان اذیت و آزار دید ولی تزلزلی در ارادهاش پدیدار نشد و لحظهای از تلاش حرکتآفرین و آگاهیبخشاش باز نایستاد. حقگوئی، صلابت منطق و صراحت کلام آن شهید عزیز، مخالفان راه وی را به تنگ آورد؛ لذا زبان حقگوی آن بزرگوار را در پنجاه و دومین بهار زندگیاش خاموش کردند.[۶] این حرکت ضدانسانی، درست است که جامعه اسلامی را از فروغ وجود آن عالم فرزانه محروم ساخت، امّا مشعل اندیشه این شهید بزرگ، هر روز درخشندهتر شد.
افکار زلال و اندیشه الهی وی بهوسیله شاگردان اندیشهگر آن شهید بزرگ در جایجای سرزمین اسلامی مطرح شد و در مدتی کوتاه، نام و آوازه وی بر همه عنوانداران پوشالی و باطل فزونی یافت.
شهید اوّل، در بُعد اخلاقی از مقام والایی برخوردار بود. ایشان علم و عقل، تلاش و دقت، هیبت و زهد را بههم آمیخته بود. ممارست علمی و عملی با قرآن و حدیث، جان و روان وی را الهی کرده و به روح آن بزرگوار نزهت و بالندگی بخشیده بود.
شهید بزرگوار همانگونه که نتایج تلاشهای فقهی خود را در کتاب «لعمه» بهگونهٔ موجز و رسایی ریخت و به حوزههای علمیه عرضه کرد. انوار تجلییافته در روح بزرگاش را که محصول شبزندهداریها، مراقبتها و ریاضتها بوده با قلب استوار در بیست و چهار ماده و اصل، به عاشقان سلوک و طالبان کمال هدیه کرده است.
آن مرد بزرگ در این «دستورالعمل» به طالبان علم میآموزد که: جان «فقه الاحکام» به رهایی از «قید الاهواء» است. بر طالب علم است که همدوش و همراه یادگیری و یاددهی فقه، سازندگی و پالایش روح را دنبال کند.
طلبه و فقیهی که اوامر و نواهی در جان او پا نگیرد و به بار ننشیند همانند بیدی باشد سر به هوا و در بند اهواء. اعتباریات وقتی که ریشه در حقایق نگیرد و صورت عمل پیدا نکند، دشمن جان انسان باشند: «رُبَّ عالم قد قتل جهله»
علمی که با تربیت نفس همراه نشود، بوتهای را ماند که در زمین ریشه نگرفته است، نرمبادی او را به لرزش وا میدارد، گاهی به راست و گاهی به چپ، هر سویی و هر جایی شود.
«مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت ما لها من قرار»
نه محقق بود نه دانشمند
چهارپایی بر او کتابی چند
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
شیخ شهید، جان خویش را با «زیت حق» روشن ساخت و با بهرهگیری از مِشکات ولایت آل رسول (ص) چراغی فراراه عارفان و راهیان راه کمال شد.
ایشان با انجام فرایض و مراقبت از نوافل و بلکه ترک مباحات، مقام قرب نوافل و فرایض را پشت سر نهاد و روح و چشم خود را در آتش عشق الهی و دفاع از حق سوخت.
اینک گوش دل را به فرازهای نورانی و جانفزای وصیت شهید والامقام میسپاریم و از روح بزرگ وی توفیق عمل به مواعظ و نصایح آن بزرگوار را طلب می کنیم.
[وصیتنامه]
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیتی که پیش روی شماست از بنده ضعیف و ناتوان، نویسنده این حروف، محمد فرزند مکّی است. خدای او را همچون نصوح توبه پذیرد و از اشتباهها و لغزشهای او چشم پوشد.
مخاطب آن، برادران و دوستان الهی میباشند. آنانکه برای خدا و در راه خدا با او دوست شدهاند. نخست نفس خود را مخاطب قرار میدهد سپس آنانرا.
این وصیتنامه، دربردارندهٔ مطالب و معارف بلندی است.
۱. تقوای الهی را فرا دید خود قرار دهد و بر همه حرکات و سکنات خویش حاکم سازد.[۷] مدام در مراقبه بوده و از خدا خوف و خشیت کند. در خلوت و پنهانی از او شرم کرده به آنچه خوشایند او نیست آلوده نگردد.
۲. در همه احوال خدا را فرا یاد دارد و در بیشتر اوقات با زبان ذکر او گوید.[۸]
۳. بر خدا توکل کرده کارها را به او واگذارد و در گرفتاریها و سختیها به او پناه برد.[۹]
۴. موازین و احکام دین را فرادید خویش نهاده، مواظب باشد سر مویی از آن خارج نشود؛ زیرا خروج از فرامین شریعت، گمراهی و ضلالت را در پی آرد.
۵. نوافل و مستحبات را بر اساس تلاش و توان، فراغت و سلامتی، زیاد کند بویژه نمازهای مستحب را؛ چون نماز بهترین عمل است. کاری پس از شناخت خدا و تحصیل معارف الهیه همانند نماز انسان را به خدا نزدیک نمی کند. در میان نمازهای مستحبی در انجام نماز شب مراقبت ویژه کند.
۶. زبان را از گناهانی همچون: پرت و پلاگویی، غیبت، سخنچنین، بیهودهگویی نگاه دارد. از شنیدن لغو و هر آنچه بهرهٔ دینی یا دنیایی ندارد بپرهیزد و اعضا و جوارح را از آنچه ناخوشایند پروردگار است بهدور دارد.
۷. زهد را روح زندگیاش کند. به آنچه به او میرسد بسنده کند. روزی از حلال خورد. تا میتواند بینیازی از مردم را پیشه خود سازد؛ زیرا خواهش از مردم، خواری و ذلّت این دنیا را در پی دارد.
۸. یاد مرگ را نصب العین خویش کند، برای رسید آن در همهحال آماده باشد، برای این که یاد مرگ [فرادید] او گردد، روزی بیست مرتبه یاد مرگ کند.[۱۰]
۹. هر صبح و شام، گذشتهٔ خود را محاسبه کند. اگر رفتار نیک داشته است بر او بیفزاید، چنانچه بدی از او سر زده است، از او باز گردد و جبران کند.
۱۰. با قلب و زبان، دائم در استغفار بوده، طلب بخشش کند. شکل آن استغفار چنین است:
«اللهم اغفرلی فاِنی استغفرک و اتوب.»
در وصیت لقمان به فرزندش آمده است: بسیار بگوید: [اللهم اغفرلی] زیرا خداوند در شبانهروز اوقاتی قرار داده است که در آن وقتها حاجات بندگان را رد نمیکند.
۱۱. امر به معروف و نهی از منکر را با شرایطی که در شرع مطهّر آمده است به اندازه توان و نیرو انجام دهد.
۱۲. برادران دینی را یار و کمک باشد به اندازه افتادگی و نیاز آنان حاجتشان را برآورد. اولاد فاطمه (س) را خدمت و احترامی ویژه کند.
۱۳. قوانین و دستورات الهی را بزرگ شمارد. علمای دین را گرامی دارد. صاحبان تقوا از مؤمنین را احترام کند.
۱۴. به دادهٔ خدا راضی باشد. چیزی را که نمیداند خیر او در آن است یا نه طلب نکند. در همه احوال خدا را سپاسگزار باشد.
۱۵. به هنگام پیکار و رویدررویی با مشکلات مقاومت ورزد؛ زیرا صبر رأس همه امور است.[۱۱]
۱۶. برای تعجیل فرج و ظهور امام زمان (عج) دائم دعا کند؛ زیرا این عمل در شریعت اسلام از اهمیت والایی برخوردار است.
۱۷. اشتغال دائم به درس و بحث و ممارست با علوم را از راه تدریس، آموزش، مطالعه قرائت و فراگیری دانش، پیشه خود سازد. در این راه از سرزنش هیچکس بیم به دل راه ندهد.
۱۹. در همه کارها اخلاص داشته باشد و کارها را فقط برای خشنودی خدا انجام دهد؛ زیرا فقط کارهای خالص و بیپیرایه را خدا میپذیرد. ریا در عبادت – پناه می بریم از آن به خدا – شرک شمرده میشود.[۱۲]
۲۰. پیوند و ارتباط با خویشاوندان، اگر بهگونهای فراخ نتواند به دیدار آنان برود، با عرض سلامی آنان را خشنود سازد.
۲۱. به زیارت برادران دینی رود. با آنان در امور دین و آخرت گفتوگو داشته باشد.[۱۳]
۲۲. زیاد به دنبال مباحات و رخصتها نرود. در زندگی خود گشادگرای نباشد. در تکالیف دینی بر خود سخت نگیرد بلکه روش و مشی میانه و استواری را در پیش گیرد.
۲۳. با مردم در خور فهم آنان سخن گوید و از مطالبی که هضم آنها برایشان مشکل است بپرهیزد. خلق و خوی خوب داشتن، خشم را فرو خوردن، با مردم فروتنی نمودن، از خدا سامان خلق را خواستن و کارهای آنان را سامان دادن را پیشه خود سازد.
۲۴. بدون بهره دینی یا دنیایی لحظهای از عمر خود را سپری نکند. در همه این کارها، معیار تقوا و مراقبت، پیوسته و دائم است.
سلام بر همه آنان که این دستور را پی گیرند. سپاس ویژه خداوند است. درود پیاپی خدا بر پیامبر اسلام و آل بزرگوار وی باد.
پاورقیها
[۱] . روضات الجنات، میرزا محمدباقر خوانساری، ج ۷ / ۳.
[۲] . لمعه، ترجمه، ج ۱ / ۱۵.
[۳] . اعیان الشیعه.
[۴] . لؤلؤ البحرین فی الاجازات و تراجم الرجال الحدیث، محدث بحرانی / ۱۴۳، پاورقی.
[۵] . روضات الجنات، ج۷ / ۴.
[۶] . روضات الجنات، ج۷ / ۴.
[۷] . تقوا مقام بسیار والایی است. در مکاتب الهی، نخستین سفارش خدا به سفیران خود و اولین توصیه پیامبران به اوصیای خویش میباشد. بزرگان ما نیز این سیره را پیروی کرده وصایای خویش را مزین به این سفارش بلند کردهند. سوره نساء، آیه: ۱۳۱؛ میزان الحکمه، ج۱۰ / ۶۲۰.
تقوا به معنای خدامداری است، فرمان خدا را چنگ زدن و از ناخوشنودیهای او دوری گزیدن است. امام صادق (ع) در پاسخ از تفسیر تقوا فرمود:
«ان لایفقدک الله حیث امرک و لایراک حیث نهاک» سفینه البحار، ج۲ / ۶۲۸؛ بحارالانوار، ج ۷۰ / ۲۸۵؛ میزان الحکمه، ج ۱۰ / ۶۴۶.
[۸] . یاد خدا لقلقه زبان نیست، بیداری دل است، پاسداری جان است از هجوم معاصی و گناهان. مولی الموحدین فرمود:
«ذکرالله مطردة الشیطان» میزان الحکمه، ج ۳ / ۴۲۰.
[۹] . روشن است که مؤمن با دقت و درایت در کار تدبیر میکند و نتایج کار و آنچه را خود بدان دست نیافته است، به خدای بصیر و محیط علی الاطلاق وا مینهد. خدا هم در سختیها او را یاری کند و بر دشواریها سیطره دهد. مولی علی(ع) فرمود:
«من توکل علی الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب»؛ میزان الحکمة، ج ۱۰ / ۵۸۲.
[۱۰] . از پیامبر (ص) پرسش شد: آیا کسی با شهیدان محشور میشود؟ حضرت فرمود: نعم من یذکرالموت فی الیوم و اللیله عشرین مرة.
[۱۱] . کسی میتواند در کشاکش دهر صبور باشد که خاستگاه و سرانجام وقایع را شناخته و پاداش این مقاومت را با چشم دل دیده باشد. چنانچه مولا علی(ع) فرمود:
«ایصبر علی مر الحق الا من ایقن بحلاوة عاقبته»، الحیاة، ج ۱ / ۹۴.
[۱۲] . اخلاص، مرز میان انسان و حیوان است. آن که برای خدا عمل نکند خود را مصرف فروتر از خود کرده است؛ زیرا بشر منهای ایمان حیوان است. این مضمون بر گرفته از شماری از آیات و روایات است که به یک مورد اشاره میکنیم:
«لابد للعبد من خالص النیه فی کل حرکة و سکون لانه اذا لم یکن هذا المعنی یکون غافلا و الغافلون قد وصفهم الله تعالی فقال: «اولئک کالانعام بل هم اضل» و قال: «اولئک هم الغافلون»، میزان الحکمه، ج ۳ / ۱۱ – ۵۷.
[۱۳] . ارتباط مؤمنین با همدیگر و رفت و آمد خانوادگی جهتدار به عنوان یک اصل در بینش تشیع مطرح است؛ زیرا این دیدارها و ارتباطها قلبها را محکم و دانشها را بالنده، عقل را تکامل و گرفتاریها را آسان میکند. حضرت عبدالعظیم حسنی از امام جواد (ع) چنین روایت میکند:
«ملاقاة الاخوان یسرة و تلقیح للعقل و ان کان نزرا قلیلا.»، الحیاة ج ۱ / ۵۹.