نامه عارف و عالم بزرگوار، حاج میرزا جواد ملکى تبریزی
[مجله حوزه، شماره ۴، بهار ۱۳۶۳]
در شمارهٔ گذشته، دستورالعمل یکی از خوشهچینان محفل درس تربیت و سلوک عالم ربّانی و عارف صمدانی، ملّاحسینقلی همدانی را آوردیم.
در این شماره، نامهٔ یکی دیگر از شاگردان همان محفل را میآوریم که شامل دستوراتی گرانقدر در خودسازی و سلوک است و برای فقیه و اصولی محقّق و عالم گرانقدر، مرحوم شیخ محمد حسین نجفی معروف به «کمپانی» نوشته شده است.
نویسندهٔ نامه، قدوة العارفین و جمال السّالکین، مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی است. او از افراد کمنظیری است که بصیرت در فقه را با مشاهدهٔ حقیقت درهم آمیخته و احکام و عرفان اسلامی در زندگی او تبلور یافته است.
اخلاق عملی و علمی را در نجف اشرف از استاد اکبر، ملّا حسینقلی همدانی فرا گرفته و در محضر ایشان به تکمیل و تهذیب نفس پرداخته است. او اهل تهجّد به معنای واقعی آن بوده است؛ چنانکه در حالات او گویند هنگامیکه برای تهجّد برمیخاست در بسترش صدا به گریه بلند میکرد و آیات «ان خلق السموات والارض…» را میخواند. و سر به دیوار میگذاشت و مدتی گریه میکرد، سپس به تطهیر رفته و باز میگشت و در کنار حوض مینشست که وضو بگیرد. پیش از وضو گرفتن گریه میکرد و خلاصه از هنگام بیدارشدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا مینشست و برمیخاست، میگریست و چون به محل نماز میرسید دیگر حالش قابل توصیف نبود.[۱]
وی فقه و اصول را نزد علّامه، شیخ آقا رضا همدانی و دیگران آموخت. بعد از تبحّر در علوم ظاهریه و باطنیه، در سال ۱۳۰۲ ه.ق برای هدایت و انذار مردم به ایران مراجعت کرد و در تبریز مسکن گزید. سالها در منزلاش به اندرز و موعظه مردم پرداخت. در اوان آخر زندگی به شهر علم و عمل «قم» مشرّف شد و در آنجا به تدریس و تصنیف مشغول گشت و کتابهای گرانبهایی همچون: «اسرار الصّلوة»، «السّیر الی الله» معروف به «رسالهٔ لقائیه» یا لقاءالله و «المراقبات یا اعمال السنة» و رسالههایی در اصول فقه از خود به یادگار گذارد. وی در سال ۱۳۴۴ ه.ق در ارض اقدس قم به رحمت ایزدی پیوست.
مخاطب نامه: شیخ محمد بن شیخ حسن نجفی اصفهانی معروف به «کمپانی» از بزرگان و متبحّرین علمای امامیه قرن چهاردهم هجری است. وی در فقه و اصول به مقامی بلند رسید و در تحقیقات اصولی، نظراتی دقیق و متین بر مبانی معقول ابراز داشت، و در علوم عقلیه چنان مسلّط و متبحّر گشت که مبانی و دقایق حکمت را به رشتهٔ نظم درآورد، و کتاب «تحفة الحکیم» را پدید آورد و به قول مؤلف «ریحانة الادب»، «هو البحر من ای النواحی اتیته»
در عرفان و اخلاق با اینکه فقیهی مبرّز و حکیمی متبحّر و صاحب ملکات فاضلهٔ اخلاقی بود، با تواضعی مخصوص به خود از همدرساش که از شاگردان ملاحسینقلی همدانی بوده است، دستورالعمل اخلاقی خواست. این نامه، حاصل همان درخواست است.
از این مرد بزرگ حدود بیست و یک اثر ارزنده باقی مانده است که مشهور آنها حاشیه بر کفایهٔ آخوند خراسانی است موسوم به «نهایة الدّرایة فی شرح الکفایة» و حاشیهٔ «مکاسب» در دو جلد و دیوان اشعار و کتاب «الاجارة».
وی در پنجم ذی الحجه ۱۳۶۱ ه.ق در نجف اشرف به عالم ملکوت شتافت.
[متن نامه]
بسم الله الرحمن الرحیم
فدایت شوم، در باب اعراض از جِدّ و جَهْد رسمیّات و عدم وصول به واقعیّات که مرقوم شده و از این مفلس، استعلام مقدّمهٔ موصله فرمودهاید، بیرسمیت، بنده حقیقت آنچه را که از برای سیر این عالم یاد گرفته و بعضی نتایجاش را مفصلاً خدمت شریف در ابتداء، خود صحبت کردهام و از کثرت شوق آنکه با رفقا در همهٔ عوالم همرنگ بشوم اُسّ و مُخّ آنچه از لوازم این سِیر میدانستم بیمضایقه عرضه داشتم، حالا هم اجمال آنرا به طریقهای که یاد گرفتهام مجدداً اظهار میدارم:
طریق مطلوب را برای راه، معرفت نفس گفتند؛ چون نفس تا از عالم مثال نگذشته، به عالم عقلی نخواهد رسید، و تا به عالم عقلی نرسیده، حقیقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسید؛ لذا به جهت اتمام این مقصود، مرحوم مغفور، جزاه الله تعالی عنّی خیر جزاء المعلّمین[۲] میفرمودند که باید انسان یک مقدار زیاده بر معمول، تقلیل غذا و استراحت بکند تا جنبهٔ حیوانیت کمتر، و روحانیت قوّت بگیرد.[۳] و میزان آنرا هم چنین میفرمودند که انسان اوّلاً، روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا نخورد، حتی تنقّل ما بین الغذائیْن نکند.[۴]
ثانیا، هر وقت غذا میخورد، باید مثلاً یک ساعت بعد از گرسنگی بخورد، آنقدر بخورد که تمام سیر نشود. این در کمِّ غذا، و امّا کِیْفاش، بعد از آداب معروفه، گوشت زیاد نخورد، به این معنی که شب و روز، هر دو نخورد و در هر هفته، دو سه دفعه، هر دو را یعنی هم روز و هم شب را ترک کند[۵] و یکی هم اگر بتواند للتَّکَیُّف (برای لذّت) نخورد[۶] و لامحاله، آجیلخور نباشد. اگر احیاناً وقتی نفساش زیاد مطالبهٔ آجیل کرد، استخاره کند.[۷] واگر بتواند روزههای سه روز هر ماه را ترک نکند.
و امّا تقلیل خواب، میفرمود: شبانهروزی شش ساعت بخوابد. و البته در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت اهتمام زیاد نماید.[۸] اینها در تقلیل «حیوانیت» کفایت میکند. و امّا در تقویت «روحانیت»، اوّلاً: دائماً همّ و حزن قلبی به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد.[۹]
ثانیاً، تا میتواند ذکر و فکر را ترک نکند که این دو، جناح سیر آسمان معرفت است. در ذکر، عمده سفارش اذکار صبح و شام، اهمّ آنها که در اخبار وارد شده و اهمّ تعقیبات صلوات و عمدهتر ذکر وقت خواب که در اخبار مأثور است لا سیّما متطهّراً در حال ذکر، خواب برود.[۱۰] و شبخیزی میفرمودند: زمستانها، سه ساعت، تابستانها، یک ساعت و نیم و میفرمودند: که من در سجده «ذکر یونسیه»[۱۱] یعنی در مداومت آنکه شبانهروزی ترک نشود، هرچه زیادتر توان کردن، اثرش زیادتر، اقلّ اقلّ آن، چهارصد مرتبه است. خیلی اثرها دیدم. بنده خودم هم تجربه کردهام، چند نفر هم مدّعی تجربهاند.[۱۲] یکی هم قرآن که خوانده میشود، به قصد هدیه به حضرت ختمی مرتبت، صلوات الله علیه و آله، خوانده شود.
و امّا فکر، برای مبتدی میفرمودند: در مرگ فکر بکن[۱۳] تا آن وقتی که از حالش میفهمیدند که از مداومت این مراتب گیج شده، فیالجمله استعدادی پیدا کرده، آن وقت به عالم خیالاش ملتفت میکردند تا آنکه به خود ملتفت میشد. چند روزی همه روز و شب فکر در این میکند که بفهمد هر چه خیال میکند و میبیند خودش است و از خودش خارج نیست. اگر این را ملکه میکرد، خودش را در عالم مثال میدید؛ یعنی حقیقت عالم مثالش را میفهمید و این معنی را ملکه میکرد. آن وقت میفرمود که باید فکر را تغییر داد و همه صورتها و موهومات را محو کرد و فکر در عدم کرد. و اگر انسان این را ملکه نماید، لابد تجلی سلطان معرفت خواهد شد؛ یعنی تجلّی[۱۴] حقیقت خود را به نورانیت و بیصورت و حدّ، با کمال بها فایز آمد. و اگر در حال جذبه[۱۵] ببینید بهتر است. بعد از آنکه راه ترقیّات عوالم عالیه را پیدا کرده، هر قدر سیر کند، اثرش را حاضر خواهد یافت. و به جهت ترتیب این عوالم که باید انسان از این عوالم طبیعت، اوّل ترقّی به عالم مثال نماید، بعد به عالم ارواح و انوار حقیقیه، البته براهین علمیه را خودتان احضر هستید. عجب است که تصریحی به این مراتب، در سجدهٔ دعاء شب نیمه شعبان، که اوان وصول مراسله است، شده است که میفرماید:
«سجد لک سوادی و خیالی و بیاضی».
اصل معرفت، آن وقت است که هر سه فانی بشود. حقیقت سجده، عبارت از فناء[۱۶] است که «عند الغناء عن النفس بمراتبها یحصل البقاء بالله رزقنا الله و جمیع اخواننا بمحمد و آله الطاهرین».
باری، بنده فی الجمله از عوالم دعاگویی اخوان، الحمدالله، بیبهره نیستم و دعاء وجود شریف و جمعی از اخوان را برای خود وِرد شبانه قرار دادهام. حدّ تکمیل فکر عالم مثال که بعد از آن، وقتِ محو صورت است، آن است که یا باید خودبهخود ملتفت شده، عیاناً حقیقت مطلب را ببیند، یا آنقدر فکر کند که از علمیت گذشته عیان بشود. آن وقت محو موهومات کرده، در عدم فکر بکند تا آنکه از طرف حقیقت خودش تجلّی بکند.
اللهم وفقنا للعمل بها بحق حبیبک محمد و آله الطاهرین صلواتک علیهم اجمعین
پینوشتها
[۱] . رساله لقاءالله، ترجمه احمد فهری / ۱۲۸
[۲] . منظوراستاد اکبر سلوک و عرفان در دهههای اخیر، ملاحسینقلی همدانی – قدس سره – میباشد. برای آشنایی با زندگی ایشان به «حوزه»، شماره ۱، اعلام الشیعه، جزء دوم از جزء اول، ص ۶۷۴، چاپ نجف اشرف مراجعه شود.
[۳] . قال رسول الله (ص): «لایدخل ملکوت السموات قلب من ملأ بطنه»، محجة البیضاء، ج ۵ / ۱۴۶
قال رسول الله (ص): «نورالحکمة الجوع و التباعد من الله الشبع و القربة الی الله حب المساکین والدنو منهم.». مکارم الاخلاق/۱۴۹
و قال (ص): «لاتشبعوا فیطفی نور المعرفة من قلوبکم و من یصلی فی خفة من الطعام باتت حورالعین حوله.»، مدرک سابق / ۱۵۰؛ محجة البیضاء ج ۵ / ۱۵۵
[۴] . عن ابن حی شهاب بن عبد ربه قال: و شکوت الی ابی عبدالله (ع)، ما القی من الاوجاع والتخم فقال لی تغد و تعش ولا تاکل بینها شیئا فان فیه فساد البدن اما سمعت الله تعالی یقول : ولهم رزقهم فیها بکرة و عشیا. محجة البیضاء، ج ۵
[۵] . قال علی (ع): من ترک اللحم اربعین یوما ساء خلقه و من دام علیه اربعین یوما قسا قلبه. محجة البیضاء، ج ۵ / ۱۷۰.
[۶] . انگیزه در غذا خوردن افراد گوناگون است، بعضی همانند حیوانات غذا را برای لذت میخورند و در هنگام خوردن وجودشان مستغرق در غذا و لذتهای آن است و به تعبیر دیگر، همّشان علفشان میباشد. و برخی از روی عادت میخورند، توجه به گرسنگی و آداب غذا خوردن و حلال و حرام او ندارند. ولی مؤمنین با توجه به منعِم غذا را صرف کرده و برای نیرو گرفتن بر عبادات و انجام وظایف بر سفره مینشینند و تمام آداب وارده در غذا را مراعات میکنند.
[۷] . در احادیث رسیده که مؤمن باید با خواهشهای غلط نفساش برخورد فریبکارانه داشته باشد تا میتواند نفس خود را فریب داده واطاعتاش نکند. امر به استخاره در هنگام فشار خواهشهای نفسانی و عمل به آن پاسخ خواهش نفس نیست که جری شود، بلکه عمل به استخاره است.
[۸] . اهل غفلت کسانیاند که عامل کنش و واکنشهایشان مکتب و وظیفه نیست، بلکه عوامل دیگری از قبیل خواهشهای نفسانی، چشم مردم و … میباشد. چنانکه امام علی (ع) میفرماید:
«کفی بالرجل غفلة ان یضیع عمره فیما لاینجیه»، نورالحکم، ج۴ / ۵۸۵؛
قرآن کریم در سوره روم آیه ۷، کسانی را غافل خوانده است که حقیقت هستی را درنیافتهاند وظواهر حیات دنیوی آنها را به خود مشغول کرده است، و در جای دیگر غافلان را از حوزه انسانیت خارج دانسته و آنها را در زمره چهارپایان قرار می دهد. سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
[۹] . «قال امیرالمومنین (ع): ان من احب عبادالله عبدا اعانه الله علی نفسه، فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف. فزهر مصباح الهدی فی قلبه (الی ان قال) قد خلع سرابیل الشهوات و تخلّی من الهموم الا هما واحدا انفرد به فخرج من صفة العمی ومشارکة اهل الهوی و صار من مفاتیح ابواب الهدی و مغالیق ابواب الردی»، محجة البیضاء، ج ۵ / ۱۴۱؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۵.
عن ابی عبدالله (ع): قال: من اشد ما فرض الله علی خلقه، ذکرالله کثیرا، ثم قال: اما لااغنی «سبحان الله والحمدالله و لااله الاالله والله اکبر» وان کان منه و لکن ذکرالله عند ما احل وحرم فان کان طاعة عمل بها و ان کان معصیة ترکها»، مشکوه الانوار، تألیف محمدبن علی الفضل الطبرسی
[۱۰] . رجوع شود به مجله حوزه، شماره ۳ / ۵۴
[۱۱] . منظور از ذکر یونسیه، دعایى است که از قول یونس پیامبر، صلوات الله علیه، که در آیه ۸۸ سوره انبیاء آمده است و درباره مداومت بر آن براى رفع گرفتاریها احادیثى ازامامان معصوم رسیده است که ما به ذکر یکى از آنها بسنده مىکنیم:
«عن ابى عبدالله (ع) قال: اربع لاربع الى ان قال: والرابعه للضم والهم لااله الاانت سبحانک انى کنت من الظالمین] و قال الله سبحانه «ونجیناه من الغم و کذلک ننجى المؤمنین»، المیزان، ج ۱۷ / ۳۱۹؛ الصافى، ج ۲ / ۱۰۳.
[۱۲] . بعضى از دوستان مىفرمودند که ما نیز مداومت این ذکر را در رفع گرفتاریها و شدائد تجربه کردهایم .
[۱۳] . درباره این عوالم، نویسنده نامه، حاج میرزا جوادآقا ملکی در «رساله لقائیه» میفرماید: انسان دارای سه عالم است:
-
- عالم حس و شهادت یعنی عالم طبیعت
- عالم خیال و مثال
- عالم عقل و حقیقت .
عالم حس انسان عبارت است از بدناش که دارای ماده و صورت است و عالم شانس عبارت از عالمی است که حقایق آن عالم دارای صورتهایی هستند برهنه از ماده. و عالم عقلی، آن عالمی است که حقیقت و نفس او را در آن عالم نه ماده دارد و نه صورت. به همین سه عالم، رسول اکرم (ص ) در دعایی که در سجده شب نیمه شعبان فرموده است تصریح کرده است
«سجدلک سوادی و خیالی و بیاضی»
سواد، عالَم طبیعت ظلمانی و خیال، عالم مثال و خیالی و بیاض، عالم عقل نورانی است.
هر یک از عالَمها آثاری ویژه دارند که تا به فضیلت نرسند، آن آثار بروز نخواهند کرد. آنکه در عالم طبیعت است و عزم بر عروج ندارد، زمینگیر میشود (اخلد الی الارض) و گمراهتر از چهارپایان گردد: «اولئک کالانعام بل هم اضل سبیلا» و آنکه به عالم عقلی ترقّی کند، آثار عالم عقلی بر پر و بال دو عالم طبیعی و خیالی غلبه کرده و حاکم در مملکت وجودش عقل میگردد. این شخص، موجودی روحانی میگردد و در طریق تکامل عقلانی به آنجا میرسد که حقیقتاش و نفس و روحاش برای او منکشف میشود و این وقت است که همهٔ حجابهای ظلمانی و بلکه همه حجابهای نورانی و یا اکثرش که میان او و شناخت خدای تعالی، جَلّ جلاله، است، برداشته میشود. نقل از رسالهٔ لقاءالله با تلخیص و توضیح / ۲۰۹ – ۲۱۰.
[۱۴] . تجلی : عبارت است از انکشاف حقایق انوار غیب برای قلوب صافیه؛ لوامع جامی به کوشش محمدحسن تسبیحی .
[۱۵] . جذبه، عبارت از تقرب بنده است به مقتضای عنایت خداوند، که در طی منازل به سوی حق، بدون رنج و سعی خودش، همه چیز از طرف خداوند برای او تهیه شده است ( همان مدرک )
[۱۶] . مراد از فنا، فنای عبد است در حق؛ فنای جهت بشریت است در جهت ربوبیت. ( همان مدرک ).