عدالت، یکی از مبانی و اصول حقوق و نظامات اجتماعی اسلامی است و از اصول مذهب شیعه در کنار توحید، نبوت، امامت و معاد بهشمار میرود؛ واقعیتی فطری در انسان، و آرمان مشترک همه انسانها، جوامع و ادیان است. شعار همه حرکتهای اجتماعی، اقدامات اصلاحگرانه و آزادیخواهانه و هدف همه انبیاء الهی و مصلحان بشری است. عدالت، ملاک و معیار است برای جداسازی حق از باطل، نیکی از بدی و خلاصه، عصاره همه احکام و شرایع الهی است و به تعبیر شهید مطهری:
«اصل عدالت، از مقیاسهای اسلامی است که باید دید چه چیزی بر او منطبق است. عدالت، در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات. نه این است که آنچه دین گفت عدل است، بلکه آنچه عدل است دین میگوید.»[۱]
زیرا عدل از صفات پروردگار است و صفات پروردگار عین ذات اوست. این است که در حقیقتِ عدل هیچ کاستی راه ندارد. قسط و عدل، در ساختار هستی هر پدیدهای، نهاده شده است و همه آفرینش بر اساس عدل است:
«بالعدل قامت السموات و الارض».
زیرا پروردگار حکیم هر چه را برای سازمان هستی و پردازش آفریدگان نیاز بود، به آنها داده است تا بتوانند، به سوی هدف آفرینش اوج گیرند:
«الَّذي خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ»[۲]
مفهوم عدالت
عدالت، در فرهنگ واژگان: به داد کردن، داد دادن، نهادن هر چیز در جای خود، متوسط بین افراط و تفریط در هر یک از قوای نفس، انصاف، دادگری، اندازه، حد اعتدال و راست، معنا کردهاند. مصدر یا اسم جمعی است که مذکر و مؤنث و مفرد و جمع آن یکسان است.[۳]
معنای عدالت، در وجدان هر کس نگاشته شده است و انسان اگر بیپیرایه به فطرت و وجدان خود مراجعه کند، حقیقت و معنای عدالت را در مواردی که با آن روبهرو میگردد، میفهمد.
در اصطلاح فیلسوفان، فقیهان و حقوقدانان، عبارات گوناگونی در تعریف عدالت آمده است. با همه پرشماری این تعریفها، روحشان همگون است. در قرون وسطا، به رفتار مطابق با طبیعت تعریف شده است و در دوره رنسانس به تأمین منافع متقابل، و برخی آنرا به پیروی از قانون تعریف کردهاند. فقیهان گفتهاند: ملکهای است در نفس که انسان را از نافرمانی الهی نگه میدارد و از حرام دوری میکند و واجبات را پاس میدارد.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان آورده است:
«هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له».[۴]
مولای موحدان امیرمؤمنان در پاسخ به این پرسش که دادگری برتر است یا جود، عدل را تعریفی دقیق کردند:
«العدل یضع الأمور مواضها و الجود یخرجها من جهتها. العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل اشرفها و افضلها»[۵]
در هر مجموعه و جامعه، دستگاه، سازمان، کارخانه و هر چیزی که مرکب، اثرگذار و مولد است اگر جزئی از آن جابهجا و یا برداشته شود، سامانه آن دستگاه از کار میافتد و بیاثر میگردد؛ زیرا هر جزئی، در هر وضعی که قرار گرفته است، با اطراف خود نسبتی برقرار میکند. ممکن است جامد باشد و هوش برقراری تناسب را نداشته باشد و جایگاه و نسبتها برای او تعریف و تحمیل شود. ممکن است دارای اراده باشد که نوع رابطه و تناسب را خود بر گزیند. بر این اساس، هستی و طبیعت، بر اساس عدل، قوام و ثبات پیدا کرده است و زنده و مولد است و مناسبات درست و دقیق میان اجزاء و هدفاش برقرار است، که: اگر ذرهای برگیری از جای، فرو ریزد همه عالم سراپای.
در جامعه هم اگر نظام و موازنه بهگونهای باشد که شایستگی و تقوا ملاک باشد و هر کس و هر چیز در جای خودش دیده شود و همه، به حقِ سزاوار خودشان بسنده کنند و حقوق دیگران را پاس دارند، برکات بر آن جامعه فرو خواهد ریخت و کامیابی و سربلندی میوه شیرین آن جامعه برای شهرونداناش خواهد بود:
خاستگاه عدالت
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ…»[۶]
اگر مردم ایمان آورند و تقوا پیشه نمایند، درهای برکات آسمانها و زمین بر آنها گشوده خواهد شد…
در اندیشه اسلامی، خاستگاه عدالت، حق و فطرت و سرشت بشر است. حق است؛ چون بنای عدالت، رسیدنِ هر کس به آنچه استحقاق دارد، میباشد. فطرت است؛ زیرا همه افراد بشر، عدالت را دوست دارند و خواستار آناند؛ البته این در صورتی است که فطرت را به معنای امور فطری بگیریم و بگوییم: اگر کودک بدون آموزههایی به خودش وانهاده شود تا بزرگ گردد، عدالت را دوست دارد؛ همچنانکه خداپرست میشود و به هنگام نیاز و گرفتاری سر بر آستان بینیاز مینهد. به عبارت دیگر فطرت، خود، به خودی خود، گرایشهایی دارد که آن گرایشها را فطرت گویند.
آفرینش، مبنای عدالت است؛ چون بشر بهگونهای آفریده شده است که دارای نیازهای طبیعی است. در دیگر موجودات، خداوند بر اساس عدل به هرکدام رزق و نیازشان را میرساند:
«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُها…»[۷]
ولی انسان، خود تأمینگر نیازهای خویش است و برای تامین درست نیازها، هم بایست نیازها را بهخوبی و درست بشناسد، و هم برای تأمین آنها برنامهریزی عادلانه کند، و در نگاه قرآن و اسلام، این پروردگار و مهندس آفرینش است که با احاطه کلی و علم به نیازهای بشر و ربوبیت هستی، هم نظام آفرینش را نیکو بیافرید و هر چیزی به نیکویی در جای خویش است و به هر پدیدهای همه آنچه را که برای کمال و رسیدن به هدف نهایی لازم دارد، داده است و هم او بهترین برنامه زندگی کامل و سعادتبخش را برای بشر توسط پیامبران فرستاد که مجموعه اینها را عدل الهی گویند.
عدالت تکوینی و تشریعی
عدل الهی، دو بخش دارد: عدالت تکوینی و عدالت تشریعی.
عدالت تکوینی یعنی: هر موجودی، آنچه را که برای رسیدن به کمال مطلوب لازم دارد، هر آن دریافت کند، هم سازواره و ساختمان وجودی او آن با هدف نهایی همسویی دارد و هم برای این حرکت آنچه را که بایسته است میگیرد.
و عدالت تشریعی یعنی: خداوند متعال، از افق خداوندگاری و ربوبیت، در هر زمانی، برنامه و آیین زندگی مطلوب و آنچه را که موجب رشد و کمال و سعادت بشر است توسط پیامبران به او میآموزد و گوشزد میکند که این برنامه و آیین، دین و شریعت نام دارد.
به بیان دیگر، عدالت تکوینی آن است که در آفرینش هستی و گردش آن، عدالت معیار و اساس است و به هر پدیدهای در این جهان برای ادامه حیات و حرکت به سوی کمال، لوازم و نیازها و بایستگیها برای ادامه حیات به او داده شده است.
و عدل تشریعی یعنی: احکام و قوانین و شرایع الهی، با درک و شناخت دقیق از آفریدگان گوناگون، طرح و نقشه کمال و رشد را فرادید بشر قرار دادهاند و به گفته مولا امیرمؤمنان علی ع:
«اِرْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِي خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُكْمِهِ »[۸]
خداوند، ستم را از بندگان دور کرد، در میان آنان قسط را برپا داشت و هرکس را برابر استحقاقاش بداد و در حکماش و دین و شریعتاش عدل را برقرار نمود.
چون عدالت در همه لایههای هستی و حیات زندگی بشر جریان دارد و بایست محور زندگی بشر در همه عرصهها و لایهها و حوزههای آن بشود، بر این اساس، حق: «قرار دادن هر چیزی در جای خویش، حق را به حقدار رساندن و ایفای اهلیت و رعایت استحقاقها است» که این باعث تعادل، ثبات، راست ایستادن و استقامت و پایداری جامعه و نظام سیاسی میشود. این معنا، روح مشترکی است که در همه انواع عدالت جاری است و بر این معنا، عدل الهی آن است که خداوند، فضل خود را از هیچ آفریدهای دریغ نمیدارد و هر آفریدهای در هر درجهای از وجود یا کمال که امکان بالا رفتن و رشد را داشته باشند به همان میزان فیض و عنایات الهی را دریافت مینماید و تا سرحدّ کشش وجودی و قاطیعتی که میتواند داشته باشد او را به کمال لایقاش مجهز میکند:
«قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطي کُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي» [۹]
و عدالت تشریعی، به رعایت عدل در مقام دستور و تکلیف و جعل قوانین و نظامات اسلامی است؛ یعنی احکام و آموزههای شرعی به گونهای است که عمل به آنها، همه ابعاد انسان را به کمال لایق آن میرساند.
عدالت، در قله اهداف حرکت جامعه قرار دارد، و جهت همه حرکتها و رفتارها و تصمیمهای بشر باید باشد. برای رسیدن به جامعهای سالم و کامل و همسو با هدف خلقت انسانها، بایست هم انسانها یعنی برنامهریزان و تصمیمگیران و قانونگذاران و مجریان، عادل باشند، و هم قوانین و مقررات عادلانه باشد و حکم و قضاوت و همه رفتارهای فردی و اجتماعی برای گستردن عدالت و پرکردن زمین از عدالت باشد.
[۱] مرتضي مطهري- مباني اجتماعي / ۱۴
[۲] سوره انفطار، آيه ۷
[۳] فرهنگ معين
[۴] تفسير الميزان،ج۱ / ۳۷۱
[۵] نهجالبلاغه- كلمات قصار ۴۳۷
[۶] سوره اعرافظ، آيه ۹۶
[۷] – سوره هود، آيه ۶
[۸] نهج البلاغه خطبه ۱۸۵
[۹] سوره طه، آيه ۵۰