وصیّتی از عالم ربّانی علاّمه محمد تقی مجلسی قدّس سرّه
[مجله حوزه، شماره ۷۲، زمستان ۱۳۷۴]
عالم عارف، فقیه بیداردل، ملامحمد تقی بن مقصود علی، معروف به «مجلسی اوّل»، ستارهٔ فروزان حوزههای علوم شیعه است و اسوهای کامل برای طالبعلمان و سالکان.
او از کوثر علوم علوی نوش کرد و با معارف اهل بیت(ع) بالید و دوستی و عشق آنان را زاد و چراغ راه خویش کرد تا این که در عرصه علم و عمل جلودار زمان خویش شد.
نسبت او از پدر به حافظ بزرگوار، ابونعیم اصفهانی[۱] و از مادر، به مولی درویش محمدبن حسن نطنزی[۲] میرسد.
پدرش که هم عارف بود و هم شاعر و برخوردار از اُنسی ویژه با قرآن و ارادتی کامل به آل محمّد(ص)، این دو گوهر گرانبها را در روح و روان فرزند بنهاد.
مادرش نیز که هم عارف بود و هم متّقی و صالح، درس نظم و شهد عبادت و مناجات را در جان و روان پسر بریخت و فطرت پاک او را با پاکان و پاکیها رشد داد. در دقّت مادر در تربیت او گفتههایی شنیدنی است.
از خردسالی شیفتهٔ علم و معنویت شد و از سیمای او ایمان و بزرگواری پیدا بود. خود در «شرح من لایحضره الفقیه» پس از بیان احکام میّت مینویسد:
«… الحمد للّه ربّ العالمین که بنده در چهارسالگی همهٔ اینها را داشتم؛ یعنی خدا را و نماز و بهشت و دوزخ و نماز شب میکردم در مسجد منا و نماز صبح را به جماعت میکردم و اطفال را نصیحت میکردم به آیت و حدیث به تعلیم پدرم رحمه الله.»[۳]
مادر از کوچکی، او و برادرش، ملاّ صادق، را به خدمت عالم پارسا، ملاّ عبداللّه شوشتری، برای فراگیری علوم دینی برد و از او خواهش کرد در تربیت و تعلیم آنان بکوشد.
او نزد ملاعبدالله شوشتری فقه الحدیث و معارف آموخت و در بحار انوار احادیث غوطهور شد.
از محضر فقیه عارف و اندیشهور حکیم، شیخ بهائی، دانشهای گوناگون بویژه علم فقه و اصول فرا گرفت و نیز از محضر امیر اسحاق استرآبادی معروف به (طی الأرض) کسب فیض کرد.
از این هر سه، جز دانشهای نظری، سلوک عملی و معنوی بیاموخت، تا اینکه در علوم اسلامی مکانتی بلند یافت و در عرصهٔ اخلاقی، معنوی و عرفانی نیز به مقاماتی والا برآمد و در هر دو میدان جلودار عالمان زمان خویش شد.
تاریخنگاران و شرححالنویسان با تعبیرات بلندی از او یاد کردهاند:
«در فهم حدیث یگانه دوران بود». «بر احیای احادیث پای میفشرد و حریص بود». «داناترین کس به علم رجال بود». «تواناش را در خدمت نشر گفتههای اهل بیت بذل کرد». «دستورها و معارف آنان را پاس داشت». «در عدالت، سیطره بر نفس، پارسایی در فتوا و تقوا در عمل زبانزد بود» و…
محدّث بزرگوار، شیخ عباس قمی، سیمای او را چنین رسم میکند.
«الشیخ الأجل الاکمل الأفضل الأوحد الأزهد الأعبد الأسعد جامع الفنون العقلیه والنقلیّه حاوی الفضائل العلمیّة والعملیّة صاحب النفس القدسیة والسّمات الملکیه والمقامات العلیة والمنامات الصادقة الرّوحانیة والالهامات الرّبانیّة. ناشر اخبار الدینیة المؤیّد بالفیض القدسی…»[۴]
او فقیهی زبردست بود. یک دوره فقه را بهگونه رسالههای عملیه امروز در همه بابهای فقه به فارسی نگاشت و مرجع پرسشهای شرعی مردم و جامعه اسلامی بود.
او محدّثی بصیر و ژرفنگر بود و در این موضوع کتابها و رسالههایی به یادگار نهاد.
در علم اخلاق و سیر و سلوک، مکتب و روشی خاص داشت؛ شیوهای که برگرفته از گفتههای اهل بیت(ع) بود و انوار قرآن.
ارکان و ساختار مکتب تربیتی و سلوکی او قرآن، حدیث و دعا بود. گرچه این مقال شرح گستره و چگونگی آن مکتب را بر نمیتابد ولی بر گواه گفت خویش اشارتی گذرا میکنیم:
قرآن
برخلاف سخن سست برخی او پیامبر و دیگر معصومان را از منظر قرآن میدید و از باب (کان خُلقُه القرآن) سیمای پیامبر را در تلاوت و تدبر آیات قرآن میجست و داراییهای معنوی خود را مرهون تفکّر در قرآن میدانست و همدمی با قرآن را سکّوی عروج و باب وصول میشمرد. بر این معنا در جای جای کتاب روضة المتّقین اشارتها دارد:
«دریافتههایی را که این ضعیف در دوران ریاضت خویش بهدست آوردم مرهون دورانی است که به مطالعه تفاسیر قرآن مشغول بودم. شبی بین خواب و بیداری، سرور پیامبران را دیدم با خود گفتم: سزاوار است در اخلاق و کمالات او تدبّر کنم هر چه در خلق و خوی او میاندیشیدم بزرگی عظمت و انوارش بیشتر نموده میشد تا جایی که فضای وجودم را نور عظمت او فرا گرفت و بیدار شدم. دریافتم که خلق و خوی او قرآن است و باید در قرآن تدبّر کنم. هر چه در آیهای بیشتر مطالعه و تدبّر میکردم حقایق بیشتری نصیبام میشد تا جایی که ناگهان معارف بیکرانی سرازیر شد و سپس در هر آیهای از قرآن که میاندیشیدم به چنین مواهبی دست مییافتم.»[۵]
او از این که برخی از این ریسمان محکم الهی برای درد خود مرهم نمیجویند در شگفت بود:
«والعجب من جماعة ترکوا القرآن رأساً واخذوا بالأخبار مع أنّها ایضاً مثل القرآن فی المحکم والمتشابه مع أنّ اللّه تعالی یقول:
«کتاب انزلنا الیک مبارک لیدبّروا آیاته ولیتذکّر اولوا الألباب»
و قوله تعالی
«افلا یتدبّرون القرآن…»
الی غیر ذالک مِنَ الآیات. فیجب أن یتدبّر فی الآیات و الأخبار بعد أن یبتهل إلی اللّه تعالی کما تقدّم فی وصیة امیرالمؤمنین علیه السلام حتّی یفیض الله تبارک وتعالی علیه ماهو الحق.»[۶]
شگفت است از کسانی که قرآن را وانهادند و تنها به احادیث چنگ زدهاند. با اینکه روایات چونان قرآن محکم و متشابه دارد [گویا توجه نکردند به فرموده] خدای تعالی که فرمود:
کتابی بر تو فرو فرستادم تا در آیات آن تدبّر کنید و خردمندان راه جویند.
و فرموده دیگر او:
شگفتا چرا در قرآن تدبّر و ژرفاندیشی نمیکنند
و آیاتی دیگر در این زمینه. بنابراین بایسته است با حالت تضرّع در قرآن تدبّر و ژرفاندیشی کرد، همانگونه که در وصیّت امیرمؤمنان به فرزندش محمّد حنفیّه گذشت. تا پروردگار تبارک و تعالی حق را بر او بنمایاند.
او با پرتوگیری از روایات، رابطه قرآن را با پیروان آن چنین ترسیم میکند:
«…قرآن، فرمان و دستورالعمل خدا به بندگاناش است؛ از این روی شایسته است دستکم چونان فرمان یک پادشاه آن را پاس داشت. بیگمان وقتی رهبر و حاکمی فرمانی به کسی دهد، او با دقّت آن را مطالعه میکند و در فهم اشارات کنایات و… میکوشد. بایسته است هر مؤمنی در آیه آیهٔ قرآن بیندیشد و با دیده تفکّر و تدبّر در آن بنگرد.»[۷]
خود از این راه: [تدبّر و أنس با قرآن] بهرهها گرفت و به مقامات رسید:
«والّذی وجد هذا الضّعیف فی أزمنة الرّیاضات إنّی کنتُ فی مطالعة التفاسیر إلی أن رأیتُ فی لیلة فیما بین النّوم والیقظة سیّد المرسلین(ص) فقلت فی نفسی تدبّر فی کمالاته واخلاقه فکلّما کنتُ أتدبّره یظهر لی عظمته(ص) و أنواره بحیث ملأ الجوّ واستیقظتُ فألهمتُ بأنّ القرآن خُلْق سیّد الانبیاء(ص) فینبغی أنْ أتدبّر فیه فکلّما ازداد تدبّری فی آیة واحدة کان یزداد الحقائق إلی أن ورد علیّ مِنَ العلوم مالاتناهی دفعة واحدة ففی کلّ آیة کُنْتُ أتدبّر فیها کان یظهر مثل ذالک ولایمکن التصدیق بهذا المعنی قبل الوقوع فأنّه کالممتنع العادی.»[۸]
عترت
اُنس با گُهرگفتههای خاندان وحی، عشق به عترت رسول خدا و ارتباط و پیوند باطنی با اولیای الهی، بخشی از انداموارهٔ مکتب سلوکی او را میسازد و در این باب نکتهها، گفتهها و خاطرهها دارد که این مقال را مجال آن نیست[۹]:
«والّذی اقوله هو عین آیات اللّه واخبار سید المرسلین والأئمّة المهتدین الهادین علیهم صلوات الله علیهم اجمعین.»[۱۰]
آنچه میگویم روح آیات الهی و گفتههای آقای پیامبران و امامان راهشناس و راهنماست.
ارتباط روحی او با امامان معصوم(ع) چنان بود که در خواب، مشکلات علمی وی را حل میکردند و در انجام کارها راهاش مینمودند. شرح من لایحضر، احیاء [الاحادیث] و شرح صحیفهٔ کاملهٔ سجّادیّه و شرح بر زیارت جامعه، از برکات همین ارتباط بود.
به مناجات و زیارت امامان معصوم(ع) بسیار مأنوس بود و بر اُنس دائمی با دعای (خمسة عشر) سفارش میکرد:
«و روی عن سید السّاجدین علیه السلام خمس عشر مناجاة ینبغی للسالک ان یداوم علیها و هی مشهورة بین الناس.»[۱۱]
در مکتب سلوکی او، کتاب مصباح الشریعة، منسوب به امام صادق(ع) مکانتی ویژه داشت. سالکان را به اُنس و تدبّر در آن صحیفهٔ گرانمایه توصیه میکرد و انتساب کتاب را به امام صادق، علیه السلام، درست و صحیح میدانست:
«و علیک بکتاب مصباح الشّریعة رواه الشهید الثانی رضی الله عنه باسانیده عن الصّادق علیه السلام و متنه یدلّ علی صحة.»[۱۲]
بر تو باد به همدمی با کتاب مصباح الشریعة. این کتاب را شهید ثانی به اسناد خودش روایت کرده است. بلندی و استواری متن آن گواه درستی آن است.
وی نیز بارهای بار برخی روایات آن کتاب را به سند خویش روایت کرده است.
او امامان(ع) را وجه خدا، صراط خدا و دستآویز و دستگیر سالکان الی الله میدانست. خُلق و خوی آنان را تجلّی عینی کتاب وحی میشمرد و رسیدن به حقیقت مکانت و مقام والای آنان را برای مقرّبان دشوار میدانست.
در ذیل روایات (مقام الأئمه) کتاب من لایحضره الفقیه مینویسد:
«والحاصل انه کما لایمکن ادراک ذواتهم کما ورد الاخبار المتواترة فیه… ولاریب ان الجمیع [العلماء] عندهم کالأطفال فمتی یمکن ادراک علومهم وکمالاتهم. و روی بطرق متکثرة انّه قال رسول اللّه(ص) لعلی بن ابی طالب(ع) یا علی لایعرف اللّه تعالی الا انا و انت و لایعرفنی إلاّ الله و انت و لایعرفک الاّ اللّه و انا…»[۱۳]
او با تدبّر در کتاب خدا و عشق و پیروی از حجتهای او به مقامی بسیار بلند و شامخ رسید. افزون بر مهارت و ژرفکاوی در علوم شریعت و بهرهوری نیکو از معارف و تعالیم وحیانی و علوی، در علم طریقت سرآمد زمان خویش شد و سرپرست ایتام آل محمد(ص) و دستگیر آنان در علوم ظاهر و باطن گردید. خود، حال و مقاماش را در روضةالمتقین چنین مینگارد:
خاک پای ائمه معصومین(ع) پس از ریاضات نفس به جایی رسید که در هر ساعتی معارف و علوم بیشمار به او افاضه میشد
بیان سیمای تابناک او از پسِ حجابهای صدها سال گذر زمان نشاید. نوشتههای مبارک او و بیان برخی از حالاتاش در لابهلای آن نوشتهها روزنهای به برخی از آفاق وجودی اوست.
در این مقال به یک گفته از خود او بسنده میکنیم:
«خاکِ درگاه آنان، سرور پیامبران، امیرمؤمنان، صادق آل محمّد و قائم آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین، را در رخدادهای گوناگون دیده است. پیامبر خدا و امیرمؤمنان را بارها مشاهده کرده است. در هر بار، طبق عادت، آنان را به مظاهر اخلاق خدا و تبلور کمالات او در علم و قدرت و دیگر صفات خدا میستودم. آنان مرا تصدیق میکردند، تا این که شبی حضرت امیر(ع) را در خواب دیدم در حالی که ورد زبانم این بود:
«السّلام علیک یا من اختاره اللّه بعد رسول الله. السّلام علیک یا من اصطفاه الله بعد رسول اللّه»
همچنین آنچه به یاد داشتم از فقرات زیارتی میخواندم. حضرت چشم گشود و فرمود:
«علیک السّلام و رحمة الله و برکاته»
سپس نشست، خودم را بر پایش انداختم، سرم را بلند کرد و بر روی زانوی خود نهاد. من گریه میکردم و اشک میریختم و او مرا مورد لطف قرار میداد. بیدار شدم و فوری پیاده به زیارت او رفتم. در راه مکاشفاتی برایم پیش آمد، پیرامون مرقدهای مطهّر آنان واردات قدسیّه بیشماری به قلبم نازل شد…»[۱۴]
دستورالعملی که فرادید دارید توصیه آن بزرگمرد است به خَلَف شایسته و دانشورش، علّامه محمد باقر مجلسی، قدس سره، در پایان اجازه روایی بلند او.
امید آن که از گهرگفتههایش پند گیریم و راه آن بزرگان را بپوییم.
[دستورالعمل]
بسم اللّه الرحمن الرّحیم
او و نفس خطاپیشهٔ خود را به تقوا و ترس از خدای تبارک و تعالی سفارش میکنم:
۱ . تقوا، توصیه خدای بلندمرتبه به همه بندگانش از آغاز تا پایان آفرینش است. تلاش در مراقبت و واداشتن نفس را به تقوای پروردگار سرلوحهٔ کار خود کند. در علم و عمل، رفتار و کسب دانش اخلاص ورزد. همهٔ کارها خالص و به تمامی برای او باشد؛ چه، همه مردم در تیررس آفات هستند مگر دانشمردان. دانشمردان هم در معرض نابودیاند، مگر کسانی از آنان که دانستههای خویش را بهکار گیرند و دستورات خدا را مدار رفتار خود کنند. آنان نیز آماج آفات و لغزشهایند مگر مخلصان. وارستگان نیز بر پرتگاهی بزرگ و مخوفاند.
۲ . هر روزی جزئی از قرآن عظیم را از روی تدبّر بخواند و در آن تفکر و اندیشه کند.[۱۵]
۳ . وصیّت مولای موحّدان، امیرمؤمنان، به فرزندش امام حسن مجتبی(ع)، سرور همه جوانان اهل بهشت، را بنگرد و آموزههای آن را چراغ زندگی خویش کند. این وصیتنامه در نهج البلاغه آمده است.
نیز وصیّتهای دیگر مولا و سفارشهای امامان معصوم(ع) دیگر را پیش دید خویش نهد.[۱۶]
۴ . ریاضات شرعی و جهاد با نفس را ترک نکنند. چه خدای تعالی شأنه فرمود:
«والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا وإنّ اللّه لَمع المحسنین.»[۱۷]
۵ . بر اوست تدبّر در جوامع روایی، بویژه در آگاهی از اخلاقهای پسندیده و حالات و خصلتهای ناروای آمده در روایات و دامن گرفتن از بدیها ونارواییها.[۱۸]
۶ . بر اوست دائم نیایشکردن و به پیشگاه او نیاز بردن.[۱۹] از خدا بخواهد او را از اولیای خود قرار دهد همانان که در وصف آنان فرمود:
«…إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»[۲۰] خواستههایم از او همین بود. آرزومندم در زندگی و مرگام مرا فراموش نکند، بویژه بهگاه اجابت دعاها و پس از نمازها.
نگاشت به دست راست، نیازمندترین پرورده و نیازمند به رحمت پروردگار بینیاز، محمد، فرزند تقی، فرزند مجلسی، عفی الله عنهما.
والحمد لله ربّ العالمین والصلوة والسّلام علی اشرف الانبیاء محمد خاتم النبیین وعترته الطّاهرین.[۲۱]
پینوشتها
[۲۱] . روضةالمتقین، ج ۱۳ / ۲۳۳