قوانین الهی و قوانین بشری
در هر جامعه، براساس دادههای تکالیف مذهبی، هنجارهای فرهنگی، نیازها و دغدغههای مردم آن جامعه، و با هدف حفظ حقوق همه عناصر و افراد و اقشار، مقررات و الزامات و قراردادهایی وضع و تنظیم و تصویب میشود و به آنها قوانین و مقررات گویند که این قوانین را همانند حقوق، تقسیمبندیهایی کردهاند که بر اساس منبع مشروعیت و خاستگاه فکری و مبانی نظری آن، که ذهن بشر باشد یا وحی و دین خدا، به قوانین الهی و بشری تقسیم میگردند.
اگر دستگاه و قالب و نظامی که برای حفظ حیات و بهبود زندگی و تأمین نیازها، الزامات و قوانین میگذراند، وحی و پیامبران باشند، احکام دینی نام میگیرد، و اگر از سوی حاکمان و خردمندان و برگزیدگان جامعه، تعیین و الزام گردد، قوانین گویند.
اگر مبنای تدوین این قوانین، وحی و آموزههای دینی باشد، قوانین الهی بهشمار میروند، و اگر ذهن و عقل بشر باشد، قوانین بشرساخته است.
خاستگاه و مبانی قوانین بشری، عقل و تجربه بشر است. الزامات و قراردادها و توافقاتی است میان افراد و اقشار یک جامعه و یا میان چند کشور، برای زندگی موردنظر و مطلوب که بیشتر مردم جامعه، آنرا پذیرفتهاند. با پذیرش این الزامات و قراردادها، حقوقی برای افراد و اقشار و نظامات جامعه ایجاد میشود. ادیان الهی، این نوع الزامات را اگر برای افراد بشر و جامعه انسانی زیان نداشته باشد، میپذیرند و اگر مستقیم و یا غیر مستقیم برای انسان و جامعه زیانآور باشد، حرام کرده و دستورات خود را در قالب احکام پنجگانه: «واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح»، دستهبندی نموده است. مبنای این تقسیم، سود و زیان بشر در زندگی فردی و اجتماعی او است، انجام واجبات و مستحبات، بشر و جوامع بشری را سود میرساند و رو به کمال میبرد، و ارتکاب محرمات و مکروهات، زندگی را در عرصه فردی و اجتماعی نابسامان میکند. این است که جامعه اسلامی نمیتواند و نبایست قوانین مخالف شرع و دستورات الهی را بپذیرد؛ زیرا این آفریدگار هستی است که سود و زیان انسان را میداند و بر خود او و زندگی او و محیط او و همه موجودات و پدیدهها احاطه دارد،
«إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ»[۱]
«… وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَيْءٍ مُحيطاً»[۲]
او در قالب دین، بشر را از سودها و زیانها آگاه میکند. قوانین و دستورات دینی، همه زوایای زندگی بشر را زیر پوشش هدایتی خود قرار داده است، و به گفته امام خمینی: دین از گهواره تا گور، در همه لایههای زندگی او، برای انسان و جامعه دستور وآموزه دارد. اما قوانین بشری که در پرتو هدایت دین شکل نمیگیرد، دارای خطا و اشتباه است؛ زیرا افراد بشر، هم بر نیازهای گوناگون بشری احاطه ندارند و هم سود خود را بر نفع دیگران مقدم میکنند. این خداست که بینیاز مطلق است و همه به او نیازمندند و نیازبران به درگاهاش را استجابت میکند و بدون درخواست، روزی و نعمت به بشر میدهد و به او سود میرساند، گرچه او را نافرمانی کنند.
حقوق الهی و حقوق بشرساخته
در حقوق بشرساخته، مبنا، حفظ و نگاهبانی از سود خود است. او به قانون عمل میکند، چون با عمل دیگران به این قانون، منافع او حفظ میشود. دایرهٔ حقوق و قوانین بشری، جلب منافع است؛ برای همین، وقتی تکنولوژی آمد و محیط زندگی انسان تهدید شد، «حقوق محیط زیست»، پدید آمد و هنگامی که دریاها آلوده میشود و یا بر سر منافع دریاها نزاع میگردد «حقوق دریا» تعیین میشود و زمانی که فضا و آسمان مورد استفاده انسان قرار میگیرد و بر سر چگونگی بهرهوری از آن ناسازگاری میشود «حقوق فضا» تدوین میگردد و یا وقتی کشورها منافع مشترکی پیدا میکنند و مسائلی میان آنها مورد نزاع قرار میگیرد «حقوق بینالملل» پذیرفته میشود.
ولی در حقوق الهی، آفریننده انسان و هستی و موجودات، همه نیازهای طبیعی و اجتماعی و سود و زیان را در مناسبات و ارتباطات او میبیند به زیان و سود او از خودش آگاهتر است و به مناسبات و ارتباطات سودآفرین و زیانآور انسان یا موجودات و محیط و یا خودش از خود او داناتر است؛ برای همین، در قوانین و حقوق الهی، حق خدا و حقوق روان و روح و بدن و اعضای بدن انسان، دیده شده است. هیچ فردی حق ندارد به بدن خودش آسیب برساند یا اموال و داراییهایش را نابود کند. در حقوق اسلامی، حق زبان، حق دست، حق عقل و… دیده شده است. حق اطاعت از خدا و انبیا واجب شده است. حق عبودیت و عبادت نیز دیده شده است. عبادت خدای بینیاز بر خلق واجب است و الزامآور. و عبادت غیرخدا حرام میگردد. این است که مقررات عبادی، از حق اطاعت خدا و حق شکرگذاری او و حق بندگی او پدید میآید. خلاصه، تکلیف، یک خاستگاه و مبنا و منبع دارد، خاستگاه آن، حق طبیعی و فطری و نیازهای بشری برای رسیدن به کمال و خوشبختی و سعادت است و مبنا و مبین آن وحی الهی میباشد.
ارتباط قوانین بشری و دینی
۱. بسیاری از قوانین بشری نیز که به قوانین عرفی در مقابل مقررات و قوانین شرعی نام گرفته است دارای خاستگاه دینی است مثلاً اساس قوانین بشری بر پایهٔ عدالت و جاوگیری از ظلم و تعدی است (هر چند در نحوهٔ اچرای آن گاهی به گمراهی رفتهاند) و این اصل از اصول دینی است که در این کتاب هم به آن اشاره شده است.
۲. از سوی دیگر بسیاری از مقررات دینی ناظر به جوزهٔ اجتماع و ارتباط افراد با یکدیگر است . احکامی مانند: حرمت قتل، سرقت۷ تجاوز غصب و… یا احکام مربوط به مالکیت شخصی در قوانین دینی نیز وجود دارد و دین با عنوان احکام ارشادی آنها را امضا کرده است.
حقوق طبیعی و حقوق قراردادی
حق، به معنای ثابت، سزوار، درست و واقع است و بر دو نوع میباشد. حقوق طبیعی و حقوق قراردادی، حق تکوینی و تشریعی
حقوق طبیعی، برخاسته از واقع آفرینش و نیازهای آفریدگان است که حفظ و مراعات آن نیازها، عامل حیات و سلامت پدیدههاست و خداوند، همه آنها را در آفرینش هستی دیده است:
«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُها»[۳]
هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه خدا او را روزی میدهد و نیازهایش را تأمین میکند.
چونان که ارگانیسم بدن ما با همه پیچیدگیها و شگفتیهایش، نیازهای خودش را بر میآورد، مگر این که ما اختلال و بههمریختگی در آن ایجاد کنیم. طبیعت، تا وقتی انسان در آن ورود به ناحق نکند، بر اساس حق و بهدرستی جلو میرود و به هر پدیدهای آنچه حق و سزاوار است، میرسد.
ولی بشر، چون زیادهخواه است و صاحب اراده، میتواند در زمین تصرف کند، طبیعت را تخریب کند، جانداران را آزار رساند و قراردادهایی به سود خویش و به زیان دیگران پیریزد و دیگران را برخلاف حق و عدل و یا در راستای حق و عدل الزام کند. این نوع الزامات را حقوق و قوانین قراردادی گویند.
حقوق طبیعی، مرتبهای پیش از قوانین دارند و میتوانند مبنای قوانین قرار گیرند، ولی حقوق قراردادی پس از ایجاد قوانین و قراردادها پدید میآیند و قوانین نظامات جامعه را ترسیم میکنند و خطوط و مرزهای حرکات افراد و اجتماعات را در زندگی معلوم مینمایند و در پی آن، قوانین برای افراد، جامعه، حکومت، نظامات و دستگاههای حقوقی ایجاد میشود.
بنیادهای قوانین و تکالیف
برای درک و دریافت مبانی اندیشه و بروندادهای حقوقی، بایست پنج موضوع روشن گردد:
۱. سرچشمه و خاستگاه قوانین و تکلیفها.
۲. مجری و کارگزار و مصرفکننده قوانین و تکالیف.
۳. گستره و بستر و چشمانداز قوانین.
۴. اهداف و فلسفه تدوین و تقنین و الزامات.
۵. اصول و قواعد و موضوعات اساسی و عام.
در اندیشه اسلامی، سرچشمه و خاستگاه قوانین و احکام و تکلیفها، مهر و محبت آفریدگار به آفریده خود است و همین مهر و لطف و محبت به بشر، انگیزه نزول وحی بر انسان کامل، بلندمرتبه و جامع، با هدف راهنمایی بشر به کمال و رشد و هدف آفرینش هستی و بشر میباشد.
خداوند و آفریننده هستی، همیشه در کار فیض است. او فیّاض علیالاطلاق است. او مدام در حال ربوبیت است. ربالعالمین است. رب آسمان و زمین است. رب مردم، مشرق، مغرب و همه هستی است. چنین نیست که او هستی را بیافرید و به خود وانهاد، تا بشر در زمین خدایی کند و خود سرنوشت خویش بسازد یا در کار اداره جامعه و زندگی، بشر را به خود وانهد. وحی، ظهور و تجلی لطف و عنایت خدا به بشر است:
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ…»[۴]
خداوند بر شما منت گذارد، از میان شما پیامبری برانگیخت.
«ایحسب الانسان ان یترک سدی»[۵].
آیا انسان گمان میکند بیهوده و رها است.
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ»[۶]
آیا گمان میکنید پوچ و بیهدف آفریده شدهاید و به سوی ما بازگشت ندارید.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً…»[۷]
ما آسمانها و زمین و آنچه در این دو میباشد، باطل و یاوه نیافریدیم.
وحی، راه زندگی، نقشه چگونگی خلافت بشر بر زمین را، به انسانها میآموزد، شیوه برقرارسازی آرمانها و خواستههای فطری بشر را به سوی پیاده شدن در زمین، جهت میدهد.
به او یاری میرساند که قسط و عدالت و آزادی و سعادت و رسیدن به حقوق فطری را بر زندگی و جامعه حاکم کند.[۸]
خاستگاه دیگر قوانین و حقوق احکام اسلامی، از «او»یی و به سوی «او»یی است:
«انا لله و اناالیه راجعون»
چون خداوند، کمال و جمال و جلال ناب است بیهیچ کاستی و نیاز، همه خوبیها و کمالات از سوی اوست و بشر هر چه به سوی خوبی و کمال حرکت کند به او نزدیک میشود، هر چه پاکتر گردد، نزد او مقربتر میگردد.
پس توحید، زیرساخت حقوق و قوانین اسلامی است و چونان خون، در برنامهها و مقررات جامعهسازی و مهندسی زندگی بایست جریان داشته باشد. شرک، جوامع را بههم میریزد، ظلم و ستم را میهمان زندگی بشر میکند و مُلک و جامعه، با ستم باقی نمیماند و به بشر سود نمیبخشد. دستگاه قانونگذاری در جوامع اسلامی باید لایههای پنهان و آشکار شرک را نیک بشناسد و از آنها در تقنین قوانین و تصویب مقررات و شیوه اجرای حقوق و قانون پرهیز کند؛ زیرا به گفته لقمان حکیم، شرک ستمی است بسیار بزرگ:
«… إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ»[۹]
شرک چنان سیاه و پوسیده است که از لطف و بخشش و رحمت بیمرز و بیانتهای خدا نمیتواند بهره گیرد:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَکَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظيماً» [۱۰]
قوانین و برنامهها و مقررات و روشهای شرک آلود نه تنها جامعه را به کمال نمیبرد و انسان را خوشخبت نمیسازد که به تعبیر قرآن:
«وَ مَنْ يُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوي بِهِ الرِّيحُ في مَکانٍ سَحيقٍ»[۱۱]
کسی که به خدا شرک ورزد چونان است که از آسمان سقوط کند و او را مرغ برباید، یا تندباد او را به مکانی دور اندازد و خرد کند.
گستره و بستر و چشمانداز قوانین، در بینش اسلامی نباید همین زندگی دنیا باشد، بایست همه گستره وجود و هستی انسان را بپوشاند. در مکتب اسلام، دنیا، ایستگاه اول زندگی است، کشتزار و تجارتخانه است، پل و منزلگاه میان راه است، مقدمهای است برای جهان و جهانهای دیگر. قوانین و مقررات و احکام و دستورات زندگی بایستی با چنین نگاهی به دنیا و چشماندازی از انسان تدوین گردد.
انسان در این دنیا، بذر عمل میکارد، در برزخ با خوب و بد آن همآغوش است و در روز قیامت کارهای او بررسی و ارزیابی میگردند و با هر کس به اندازه تلاش و کوشش و داراییهایی که دارد برخورد میشود:
«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[۱۲]
کیفر کارها در نگاه اسلام نمیتواند فقط در دنیا باشد؛ چون انسان موجودی فراتر از این دنیاست و ساز و کار و استعدادها و تواناییهایش بیش از دنیای خاکی، کیفر برخی کارها چنان بزرگ است که ابزار جزا و پاداش این دنیا، توان و گنجایش و همتایی آن را ندارد و تناسب مجازات با جرم ممکن نمیباشد.
پس چشمانداز و گستره قوانین سعادتبخش و متناسب با مقام و ساختمان وجودی انسان، فراتر از این دنیا است و بایست این چشمانداز، فرادید قانونگذاران و تکلیفسازان جامعه باشد.
هدف و رویکرد قانون و قانونگذاری در اسلام، چیزی بزرگتر و بلندمرتبهتر از انسان است؛ زیرا اگر فروتر باشد، به انسان و جامعه زیان میزند و اگر برابر باشد، ایستایی و رکود، نصیب انسان و جوامع میگردد. در عالم هستی، تنها خداوند بزرگتر و عالیتر و بالاتر از انسان است؛ چون انسانهای دیگر، همنوع اویند و نمیتوانند هدف باشند، مواهب و خوشیها و آرایههای دنیا نیز، بستر کار اویند و موجودات دیگر، برای او آفریده شدهاند، دنیا را هدف قرار دادن، خسارت و فرودستی انسان را در پی خواهد داشت.
بنابر این، تنها آفریننده و پروردگار انسان و عالم میتواند هدف عالی انسان باشد و رضا و لقا و وصال و رضوان او، به انسان کمال و سعادت و خوشی میبخشد. حضرت ابراهیم چشمانداز و جهت را به ما چنین نشان داد:
«إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکينَ»[۱۳]
البته، چشمانداز و جهتگیری و رویکرد من کسی است که مرا پرداخت و وجود بخشید، من شرک نمیورزم. این است راه استوار و مسیر درست.
کارگردان و کارگزار و محور قانون، انسان است. همه قوانین و دستورات الهی و بشرساخته، در هر ملت و قوم و منطقه و سرزمینی، برای سعادت انسان است، برای خوشبختزیستن بشر است. قانونگذاران و ادیان بایست، بر اساس برداشتی که از انسان و خواستههای او، بایستگی و نابایستگیهای او، جامعه را مهندسی کنند و نظامات را برقرار نمایند.
گفتیم در اسلام، انسان، خلیفه خدا در زمین است و همه موجودات و امکانات و نعمتها در زمین برای او آفریده شده است:
«هُوَ الَّذي خَلَقَ لَکُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً»[۱۴]
مسوولیت او به عنوان برترین آفریده زمین این است که نقش خلافت خود را در زمین درست و نیکو بگذارد و بگذراند و هر آن کس که انسان را دوست دارد، بایست در این راستا، او را یاری رساند. کارآمدی و ناکارآمدی مکاتب حقوقی و قوانین و نظامات جزایی و کیفری و مدنی و اقتصادی و فرهنگی، به این است که انسان را در وظیفه جانشینی خدا در زمین کمک رسانند، تا او بتواند هم سعادت و کمال و خوشبختی خود و هم دیگر انسانها را فراهم سازد. نخستین گام در مهندسی زندگی بشر و جامعهسازی آن است که اقتضائات و سنخیتها و خواستههای ذاتی و فطری بشر شناخته شود و اصل و اساس قرار گیرد؛ همان خواستههایی که عمومی است و نیاز ذاتی و طبیعی بشر است مانند، عدالت، آزادی، ستایش، رازگویی، انس و امنیت و آرامش، میل به حیات و جاودانگی و تشکیل خانواده و دهها نیاز عمومی فراتر. پروردگار هستی، در راستای کمک به پرورش انسان، چهارده انسان معصوم را مجری و کارگزار قوانین الهی قرار داد تا هم راه و رسم اجرا را به انسان نشان دهند و هم چگونگی برخورد با مشکلات و موانع را، و هم موارد ناگفته در قرآن را تبیین سازند. آنها حجت و خلیفه خدا در زمیناند که به بشر راه حرکت به سوی خداگونهشدن را میآموزند.
۱] سوره انفال، آيه ۷۵
[۲] سوره نسا، آيه ۱۲۶
[۳] سوره هود، آيه ۶
[۴] سوره آل عمران، آيه ۱۶۴
[۵] سوره قيامت، آيه ۳۶
[۶] سوره مومنون، آيه ۱۱۵
[۷] سوره ص، آيه ۲۷
[۸] سوره حديد، آيه ۲۵
[۹] سوره لقمان، آيه ۱۳
[۱۰] سوره نساء، آيه ۴۸
[۱۱] سوره حج، آيه ۳۱
[۱۲] سوره زلزال، آيه ۷ – ۸
[۱۳] سوره انعام، آيه ۷۹
[۱۴] سوره بقره، آيه ۲۹