امام، تجسم ارزشها
[مجله حوزه، شماره ۴۹، بهار ۱۳۷۱]
امام، چشمهٔ حیات و گنجینه اسرار بود. انسان کامل بود. او به خصلتهای والا، سجایا و مکارم اخلاق آراسته بود. جان او جام جهاننمای معنویت را مینمایاند. بر گفتار و رفتارش نور حقیقت پرتو افکنده بود. با اصول ارزشها میزیست و چیزی جز آن برایش مفهوم نداشت. در روزگاری که قدرتهای استکباری و جریانهای ضدمذهبی تلاش میکردند ارزشهای اخلاقی و معنوی را از جوامع انسانی دور سازند و طبق اصول مادی و برنامههای ضدارزشی خود انسانها را بار آورند او نظامی بر اساس ارزشهای معنوی و انسانی که از معارف اسلام نشأت میگرفت پدید آورد و تا آخرین لحظههای زندگی ذرهای از آن عدول نکرد. بیش از همه ملتزم به ارزشها بود. هیچچیز و هیچکس نتوانست بر اصول ارزشی امام غلبه یابد.
تمام هویت و شخصیت آن فرزانه از همین ارزشها شکل گرفته بود. نخستین و کاملترین مصداق سخنانش خود او بود.
آن عزیز «شجره طیبه»ای بود که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء».
او آیینه تمامنمای مکتب و معارف دینی بود. وجودش سرچشمه مکارم انسانی را به دیگران نشان میداد. به فرموده رهبرانقلاب :
«آن بزرگوار، قوت ایمان را با عمل صالح، و اراده پولادین را با همت بلند، و شجاعت اخلاقی را با حزم و حکمت، و صراحت لهجه را با صدق و متانت، و صفای معنوی و روحانی را با هوشمندی و کیاست، و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت، و ابهت و صلابت رهبری را با رقّت و عطوفت و خلاصه بسیخصایص نفیس و کمیاب را که مجموعه آن در انسان بزرگی جمع شود همه و همه را با هم داشت.»[۱]
اکنون در این نوشتار به گوشههایی از صفات عالی آن شخصیت متعالی اشاره میکنیم:
عزت و عظمت
گوهر اصلی و جوهرهٔ ذاتی انسان، ارجمند و گرامی است. سرشت انسان، با عزت و شرافت نهاده گشته است. آدمی، گنجینه استعدادها و تواناییهاست، از این روی باید تجلیگاه ارزشها و منزلتها شود و از بردگیهای روحی فکری و… اجتناب کند. زیربنای اساسی فضایل، همین احساس عزّت و کرامت در انسان است، چنانکه ریشهٔ بسیاری از رذایل نیز در زبونی و فرومایگی اوست.
آنچه محور ارزشهای اخلاقی و انسانی است و به عبارت دیگر آن نقطهای که با دست گذاشتن روی آن ارزشهای دیگر زنده میشود احساس شرافتمندی و بزرگواری است؛ به همین جهت پیام مستقیم و ضمنی بسیاری از معارف دینی، ایجاد و یا تقویت «حس شرافت» و «عزت نفس» در انسان میباشد. رسالت پیامبران الهی نیز در پی اثبات این مهم و احیای همین احساس بوده است.
شعار: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»[۲] منادی آن است که پیامبر(ص) میکوشد تا مکرمتهای خدادادی را زنده سازد و راه و رسم زندگی بزرگوارانه و توأم با عزت را پیش او نهد. آری شخصیت و ارزشمندی انسانها بویژه مسلمانان و مؤمنان راستین گرانبهاترین ودیعهای است که خداوند به آنان سپرده است و نگاهبانی از آن را بر آنان لازم شمرده است :
«ان الله فوض الی المؤمن امره کله ولم یفوض الیه ان یکون ذلیلا اما تسمع الله عزوجل یقول: «ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین» فالمؤمن یکون عزیزا ولا یکون ذلیلا فان المؤمن اعز من الجبل»[۳]
خداوند، انسان مؤمن را در همه کارهایش آزاد گذاشته و اختیار داده است، ولی به او اجازه نداده که ذلت پذیرد و بیمقدار باشد. آیا شنیدهای که خداوند میفرماید: عزت از آن خدا، پیامبر و مؤمنان است. پس مؤمن، عزیز است نه ذلیل و از کوه استوارتر و نفوذناپذیرتر است.
حرمت و کرامت از اصول ارزشی بشری است. هیچچیز در دنیا با این اصل برابری نمیکند، ازاین روی انسان نباید به کاری دست یازد کهاین اصل را خدشهدار و بیاعتبار سازد.
امام حسین (ع) که انگیزه دفاع از حرمت و کرامت انسانی او را پذیرای دشواریهای فوق العاده ساخته بود میفرماید:
«به خدا قسم آنچه در شرق و غرب عالم خورشید بر آن میتابد: از دریا تا خشکی از زمینهای هموار تا کوهها اعتبار آنها نزد اولیای خدا و اهل معرفت مانند رفت و برگشت سایهای بیش نیست. آیا آزادهای نیست کهاین لقمه جویده و پسمانده دیگران را پیش اهلاش ندارد؟ چیزی جز بهشت بهای نفس شما نیست به غیر آن نفروشید؛ زیرا آن که به دنیا خرسند و بسنده کند به چیز پستی بسنده کرده است.» [۴]
در فرهنگ و معارف دینی از هر گونه عمل و شیوهای که ذلتآور باشد و تحقیرپذیری را به دنبال داشته باشد، به شدت نهی شده است.
امام صادق (ع) شیعیان راستین را کسانی میداند که دست نیاز و ذلت پیش دیگران نمیبرند و از آبروی خود پلی برای رسیدن به متاع دنیایی نمیسازند:
«شیعتنا من لایسأل الناس و لو مات جوعا»[۵]
پیرو ما کسی است که دست نیاز پیش کسی نبرد گرچه از گرسنگی بمیرد.
در طول تاریخ ادیان، به مردانی برمیخوریم که در اوج عزت و کرامت میزیستهاند و همواره فضیلتبخش و کرامتآفرین انسانهای دیگر شدهاند و آنان را از بردگی و اسارت به آزادگی و عظمت فراخواندهاند. در قرن حاضر آن که پرچمدار عزت و عظمت مسلمانان بود و لحظه لحظه زندگیاش در آرزوی آن سپری میگشت امام خمینی بود.
آنچه تاروپود زندگی آن عزیز را تشکیل میداد و بر آن پافشاری و اصرار داشت، عزت مسلمانان بود. کسی که اندکآشنایی با شخصیت امام داشته باشد این حقیقت را مییابد. از همان آغاز آنچه باعث ناآرامی و خروش او شد قراداد ننگین «کاپیتولاسیون» بود:
«آیا ملت ایران میداند… مجلس به پیشنهاد دولت سند بردگی ملت ایران را امضاء کرد. اقرار به مستعمرهبودن ایران نمود. سند وحشیبودن ملت مسلمان را به آمریکا داد. قلم سیاه کشید بر جمیع مفاخر اسلامی و ملی ما. قلم سرخ کشید بر تمام لاف و گزافهای چندین ساله سران. قوم ایران را از عقبافتادهترین ممالک دنیا پستتر کرد.»[۶]
مبارزه امام با غربزدگی، شرقزدگی، استکبار و… برای پیامدهای ذلتباری است که در آنها بوده و هست. بیگانگان نیز اقرار دارند که امام، پرچمدار عزت و آقایی مسلمانان بود:
«فعالیت آیت الله خمینی موجب تحولات و دگرگونیهای بینظیر در حیات اقتصادی، سیاسی و معنوی جامعهایران شد. سه نکته پایه و اساس تعالیم امام خمینی در طول مبارزات او بود: اسلام، استقلال و مقاومت در برابر سیطره و آقایی خارجیان.»[۷]
آری امام برای آقایی و عزت مسلمانان تا پای جان و نثار خون شریفاش ایستاده بود:
ملاقات خدا با خون سرخ شرافتمندانه بهتر از زندگی اشرافی زیر پرچم شرق و غرب است.[۸]
عِرق عزتخواهی امام تا بدان اوج داشت که تاب تحمل ذلت را برای شاه که دشمنی او با اسلام اظهر من الشمس بود نداشت از این روی برای او تلخ و ناگوار بود که شاه مملکت اسلامی گرچه غاصب در برابر بیگانگان کوچکی کند:
«وقتی عکس شاه معدوم را در برابر فلان رئیس جمهور آمریکا دیدم که آن طور ذلیلانه در مقابل او ایستاده بود بسیار ناراحت شدم و تلخی این منظره هنوز برای من باقی است که شاه مملکت اسلامی در برابر کافر خدانشناسی این طور اظهار کوچکی کند.»[۹]
این سخن عمق زاویه دید امام را میرساند. او عزت و زیست عزتمدارانه را با تمام وجود پاس میداشت. از همه مسلمانان با هر عقیده و عمل بهجد انتظار داشت کهاین حریم مقدس را پاس بدارند. او بر این باور بود که اگر این حریم بشکند و نامحرم در آن پا بگذارد همهٔ برج و باروهای مقدس دیگر فرو خواهد ریخت.
کدام حریم مقدستر از حریم عزت است؟ کسی که عزت نداشته باشد، در زیر چکمه دیگران، چطور میتواند در برابر خدای عزیز کُرنِش کند؟ کسی که به پستی خوی کرده است چگونه میتواند بلندی را پاس بدارد؟
توجه به محرومان و مستضعفان
روح حاکم بر فرهنگ اسلام، عدالت و برادری است. دفاع از محرومان و مستضعفان و تلاش برای بازپسگیری حقوق آنان از استثمارگران جزء اصول مسلم اسلام و وظیفهای همگانی به شمار میرود. مسلمانان همیشه و همه جا باید بکوشند دست زالوصفتان و مستبدان را کوتاه کنند و حقوق به غارترفته خود و محرومان را زنده سازند. لحظهای مسامحه و درنگ ننمایند که در این صورت مورد سرزنش و نکوهش قرآن قرار میگیرند:
«وما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان»[۱۰]
چرا در راه خدا و در راه مردان، زنان و کودکانی که تضعیف شدهاند پیکار نمیکنید؟
بر مسلمانان متعهد و دینباور است که به پیروی از امام امیرالمؤمنین (ع) بیشترین بها را به مستمندان بدهند و مراقب باشند که حقوق انسانی آنان ضایع نگردد.
«الذلیل عندی عزیز حتی آخذالحق له والقوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه»[۱۱]
ضعیف نزد من گرانقدراست تا هنگامیکه حق او را بدو برگردانم. بهرهمند نزد من ضعیف است تا آنگاه که حق را ازاو باز سِتانم.
با توجه به این جهتگیری و حمایت اسلام از طبقه محروم و مستضعف است که در طول تاریخ اسلام رادمردانی دلسوز و فداکارانی مخلص علیه استثمار و بهرهکشی نامشروع انسان از انسان به مبارزه برخاستهاند.
از آن جمله امام خمینی است که با تمام وجود به مستضعفان و پابرهنگان عشق میورزید و در راه احیای حقوق آنان تلاش بیوقفه و پیگیر داشت. او در همین راستا میفرمود:
«ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم»[۱۲]
امام راحل خدمت به محرومان را برترین عبادت میشمرد:
«من گمان نمیکنم عبادتی بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد»[۱۳]
در دیدگاه امام، پایههای اصلی اسلام بر ارزشهای فرهنگی و معنوی بنا شده است و این ارزشها در شورهزار رفاهطلبی و سرمایهداری پژمرده و بیحاصل است. تنها در دلهای پاک و بیآلایش مستضعفان و پابرهنگان است که ارزشها بارور میشوند. از این روی، امام خاستگاه اصلی انقلاب اسلامی و ولینعمت دولتمردان را همین طبقات فقیر و مستضعف میدانست:
«خون سلحشوران کوخنشین کاخهای ستم را در هم کوبید.»[۱۴]
امروز به مستضعفان و مستمندان و زاغهنشینان که ولینعمت ما هستند خدمت کنید»[۱۵]
امام، مخاطبین اصلی انقلاب را مستضعفان میدانست و از آنان به عنوان جلودارانی که همیشه در صف مقدم دفاع از انقلاب و دستاوردهای آن قرار دارند و برای حفظ و حراست آن خود را به آب و آتش میزنند یاد میکرد و عمیقا به آنان ارزش میداد:
«یک موی شما کوخنشینان بر همگی کاخنشینان ترجیح دارد»[۱۶]
او نه تنها خود حامی و مدافع حقوق مستضعفان و محرومان بود، بلکه روحانیت اصیل را از فراموش کردن این قشر عظیم برحذر میداشت:
«چیزی که روحانیون هرگز نباید از آن عدول کنند و نباید با تبلیغات دیگران از میدان به در روند حمایت از محرومان و پابرهنههاست؛ چرا که هر کسی از آن عدول کند از عدالت اجتماعی اسلام عدول کرده است. و ما باید تحت هر شرایطی خود را عهدهدار این مسؤولیت بزرگ بدانیم و در تحقق آن اگر کوتاهی بنماییم خیانت به اسلام و مسلمین کردهایم.»[۱۷]
امام کسانی را لایق و شایسته تصدی و رهبری جامعه اسلامی میدانست که از متن جامعه برخاسته و طعم تلخ ظلم واستضعاف را چشیده باشند:
«رئیس جمهور و وکلای مجلس از طبقهای باشند که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند نه از سرمایهداران و زمینخواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخی محرومیت و رنج گرسنگان پابرهنگان را (اگر هم به فرض تقریبا محال بخواهند) نمیتوانند بفهمند»[۱۸]
و در جای دیگر میفرماید:
«با انتخاب نمایندگان و پابرهنگان، اسلام آمریکایی را طرد کنید»[۱۹]
صلابت و شجاعت
زندگی امام در طول سالیان دراز با حوادث و بحرانهای بسیار روبرو بود. تمامی این حوادث و وقایع گواهی میدهد که او مردی مصمم، شکستناپذیر و نسبت به اصول و ارزشها سازشناپذیر و استوار بود.
زمان طولانی مبارزه و ستیز با جباران، سالهای پرمشقت تبعید و زندان و بالاخره مقطع حساس رهبری انقلاب و رودروریی با صدها توطئه رنگارنگ همچون: نفوذیها، یاران نیمهراه، مرتجعین، لیبرالها، سلطنتطلبها، مرفهان بیدرد و مقدسمآبان احمق و… همه و همه شاهد بر این مدعاست که آن دیواره بلند اراده امام هرگز شکست برنداشت و روح پرتوان و باصلابتاش ذرهای به سستی و یأس نگرایید. در کوران شداید و طوفان حوادث، پناهگاه امن و مطمئنی برای دولتمردان و دستاندرکاران انقلاب بود. در زمانی که راه بر خیلی از دلسوزان انقلاب بسته میشد و گَرد نا امیدی بر اندیشهها مینشست به کالبد افسرده و از پاافتاده آنان روح امید میدمید و کشتی انقلاب را همچون ناخدایی پرقدرت از امواج پرخطر به ساحل نجات هدایت میکرد. در ایجاد نهضت و ادامه انقلاب و رهبری آن از هیچ ملامتی نهراسید. از چنان شهامتی برخوردار بود که در برابر هرگونه باطل ایستاد و با هر سنت غلط و بیاساسی مخالفت ورزید. در این راه از تهدید و ارعاب هیچ فرد و گروهی خم به ابرو نیاورد. در مقابل غوغاسالاریها و
هجوم افکار عوام و یا خواص دست به محافظهکاری نزد و میدان را خالی نکرد.
او در حقیقت تابلوی درخشانی از رسول اکرم (ص ) و همراهاناش به دست داد:
«محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم»[۲۰]
محمد (ص ) فرستاده خدا و آنان که همراه اویند در برابر کفار سرسخت و در بین خود مهرباناند.
آن روزی که به زندان میرفت و یا آواره مرزها بود با روزی که میلیونها نفر جان خود را تقدیم راه او میکردند، در قدرت و صلابت تغییری نکرد. نه از تنهایی هراس به دل راه داد و نه از آن همه جمعیت و شکوه مغرور گشت. بهحق مصداق سخن علی (ع) بود:
«لا یزیدنی کثره الناس حولی عزه ولا تفرقهم عنی وحشه»[۲۱]
فراوانی مردم پیرامونام بر عزت من نیفزاید و پراکندگی آنان از گردم هراس ننماید.
آری خمینی هیچگاه هراسی به دل راه نداد حتی در اوج تنهایی:
«والله من به عمرم نترسیدم. آن شبی هم که آنها مرا میبردند آنها میترسیدند من آنها را دلداری میدادم»[۲۲]
«خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهند کرد»[۲۳]
«اگر چنانکه ما برای مقاصد اسلام بترسیم دین نداریم»[۲۴]
به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیه الله خامنهای :
«او بتها را شکست و باورهای شرکآلود را زدود. او به همه فهماند که انسان کامل شدن، علیوار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیشرفتن افسانه نیست. او به ملتها نیز فهماند که قوی شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه سلطهگران انداختن ممکن است»[۲۵]
حساسیت دینی
امام، مؤمنی کامل و مسلمانی تمامعیار بود. لازمه ایمان کامل تعصب و حساسیت در برابر گناه و گناهکار است، از این روی، امام به دفاع از دین و ارزشهای اسلامی اهمیت تام میداد. در این راه ملاحظه هیچکس و هیچچیز را نمیکرد و مانند اجداد پاکسیرت و پرغیرتاش غیرتمندانه میزیست.
او بیوقفه با هر انحرافی که کیان اسلام و امت اسلامی را به خطر میانداخت، به شدت مبارزه میکرد. از آنان نبود که ناهنجاریها و خلافها را ببیند و سر در لاک خود فرو برد و منتظر بماند که مصلح بزرگ (عج) قدم بر عرصه بگذارد و جامعه را از ناپاکیها بپیراید:
«من از آنها نیستم که اگر حکمیکردم بنشینم و چرت بزنم، من دنبالش راه میافتم. اگر خدای نخواسته یک وقتی دیدم مصلحت اسلام اقتضا میکند که حرفی بزنم میزنم و دنبالاش راه میافتم و بحمدالله تعالی از هیچچیز نمیترسم والله تا حالا نترسیده ام»[۲۶]
امام به خاطر اعتراض بیجای جبهه ملی به لایحه قصاص اسلامی چنان به سر آنان نهیب زد که برای همیشه از صحنه فریبکاری و مردمفریبی دورشان ساخت. غیرت دینی او باعث شد در جریان سلمان رشدی چنان برآشوبد که سردمداران کفر واستکبار را ناچار به پوزش نماید. عِرق دینی، محرک اصلی امام در حوادث گوناگون بود. جز عِرق دینی و مذهبی انگیزهای دیگر نداشت.
آیه الله العظمی اراکی در این زمینه میفرمایند:
«این مرد دینی است. سرتا پا حاضراست حتی برای کشته شدن هم حاضر است…. همین کتاب «کشف الاسرار» را که نوشت از عِرق دیانتیاش بود… قسم میشود خورد به : والله کهاین مرد نیکنفس… هیچ غرضی در او جز ترویج دین نیست»[۲۷]
در روایت میخوانیم که :
«ان الله تعالی یحب من عباده الغیور»[۲۸]
خداوند متعال، بندگان غیرتمند خود را دوست دارد.
امام، بنده محبوب خداوند بود که ابراهیموار در آتش کین ابرقدرتها سوخت، ولی شعار «و تا الله لاکیدن اصنامکم» ابراهیم را در قول و عمل به نمایش گذاشت و لرزه بر اندام همه بتپرستان قرن افکند. در تاریخ زندگی پربار خویش این کلمات صریح و زیبای غیرتآفرین را نگاشت:
«من به صراحت میگویم: ملیگراها اگر بودند، بهراحتی در مشکلات و سختیها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمن دراز میکردند. و برای این که خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسههای صبر و مقاومت را یکجا میشکستند و به همه میثاقها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا میزدند. کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخوران را نمیدانیم، ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند… آن چیزی که در سرنوشت روحانیت واقعی نیست، سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرک است. اگر بند بند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلو دیدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز اماننامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم»[۲۹]
سازشناپذیری
اندیشه دینی در تضاد کامل با تفکر و سلطهگری است. هرگز بین این دو تفاهم و آشتی برقرار نمیشود، بلکه بقای هر یک در گرو نابودی دیگری است. امام به عنوان برترین مسلمانی که اندیشهاش بر محور جهانبینی توحیدی و تفکر عدالتخواهی شکل یافته بود و بر همان اساس زندگی میکرد، هیچگاه با کفر و ظلم سازش نکرد و همواره کفرستیزی و ستمسوزی را به عنوان یک اصل خدشهناپذیر در سیاست و مبارزات خود مورد تاکید قرار میداد :
«تا شرک و کفر هست، مبارزه هست، و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم، ما تصمیم داریم پرچم لااله الاالله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتراز درآوریم».
او بر این عقیده و روشاش خدا را گواه میگرفت و میفرمود:
«خداوندا! تو میدانی که ما سر سازش با کفر را نداریم.»[۳۰]
امام نه تنها با کفر و ظلم سازش نداشت بلکه با هر گروه و فردی که خلق و خوی آنها را داشت و در عمل هماهنگ با آنها حرکت میکرد سر ستیز داشت، از این روی بر سر مرفههای بیدرد، سرمایهداران زالوصفت، متحجرین و مقدسمآبهای احمق و در خط استکبار و… فریاد میکشید و روحانیت اصیل را دشمن سرمایهداران زالوصفت میدانست :
«روحانیت متعهد، به خون سرمایهداران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنها سر آشتی نداشته و نخواهد داشت»[۳۱]
این ویژگی امام و راه او باعث شد که پیکر ستمگران بلرزد و محرومان و مستضعفان توان بگیرند و نور امید، روشنیبخش زندگی تاریک و مأیوسشان شود.
او آن روح الله بود که با عصا و ید بیضای موسوی و بیان و فرقان مصطفوی به نجات مظلومان کمر بست، تخت فرعونهای زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور امید روشن ساخت.[۳۲]
اطمینان و اعتماد به مردم
در صد سال اخیر، مبارزات روحانیت فراز و نشیبهایی داشته است. بسیاری از حرکتها در کام اختلافات از پا در آمدند و پارهای دیگر به خنجر کین، از این روی در دل بسیاری از بزرگان حوزه چراغ اطمینان و اعتماد به مردم که همیشه فرا راه مبارزات امیدآفرین و روشنیبخش بوده است، بیفروغ گشت. اینان نسبت به ثمردهی هرگونه اقدام و قیامی تردید داشتند. بهاین گمان که در نیمه راه تنها خواهند ماند و پایگاه اجتماعی موجود را هم از دست خواهند داد. از فعالیتهای اجتماعی دست کشیدند و سر در گریبان خویش فرو بردند. امام، علیرغم جو حاکم و آیههای یأس که از بام تا شام به گوش خیل عظیم طالبان علم خوانده میشد، مبارزه را با اعتماد به مردم آغاز کرد. از آغاز تا فرجام در تمام تصمیمگیریها و حرکات خویش نسبت به مردم و همکاری آنان اعتماد و اطمینان کامل داشت و بر این باور بود که: مردم رفیق نیمهراه نیستند و در راه اسلام ناب و ارزشهای معنوی وفا دارند.
امام براساس باوری که داشت همواره به شخصیت مردم حرمت مینهاد و آنان را به عنوان عناصر و ارکان اصلی انقلاب و نظام به حساب میآورد. هنگامیکه شهید مطهری از ملاقات امام از پاریس برگشته بود از وی میپرسند امام را چگونه دیدی ایشان در پاسخ میگوید:
چهار تا آمن دیدم : ۱. آمن بربه. ۲. آمن بهدفه. ۳. آمن بسبیله. ۴. آمن بقومه.[۳۳]
امام در پرتو توکل به خدا و ایمان به هدف، اعتماد کامل به ملت خویش نیز داشت. همواره در گفتهها و نوشتههایش روی کمک و حضور مردم در صحنههای انقلاب و اجتماع تکیه میکرد. در سخنرانی تاریخی دوازده بهمن سال ۵۷ در بهشت زهرا، اتکای به مردم را ضامن هشدارها و تهدیدهای خود علیه رژیم طاغوتی دانست.
پس از پیروزی انقلاب نیز در بحرانهای سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی که دشمنان داخلی و خارجی به وجود میآوردند بر حضور مردم و وفاداری آنان اصرار داشت و به مدد آنان مشکلات را آسان مینمود:
«مردم را در همه امور شرکت بدهیم. دولت به تنهایی نمیتواند که این بار بزرگی که الان به دوش این ملت هست بردارد. همانطوری که ملاحظه میکنید اگر چنانچه این شور و شعف ملت و جوانهای عزیز نبود هیچ دولتی نمیتوانست مقابله کند با این قدرتهایی که همه قدرتشان را، قوهشان را، پهلوی هم گذاشتند و به ما حمله کردند. بدون این که این ملت همراهی کند ما نمیتوانستیم کاری بکنیم. هر چه داریم از اینهاست و هر چه هست مال اینهاست. دولت عامل اینهاست. قوه قضائیه عامل اینهاست. قوه اجرائیه عامل اینهاست. قوه مقننه عامل اینهاست. ادای تکلیف باید بکنند شرکت بدهند مردم را در همه امور»[۳۴]
امام بیش از دیگران مردم را شناخته بود. همین اطمینان به مردم اکسیر گرانمایهای بود که جانمایهٔ حرکت و قیاماش را تشکیل میداد. تنها کسی که توانست روحیهٔ یأس و ناامیدی مردم را تبدیل به روحیه اعتماد سازد امام بود. به همین جهت با یک دنیا خلوص و صداقت مسؤولان را به جذب و به کارگیری مردم فرا میخواند.
«سعی کنید با خدمتتان به مردم این حضور دائم را جاودانه نگهدارید. آنچه انقلاب اسلامی را حفظ کرده حضور مردم در صحنه است. مسؤولین کشور باید قدر این مردم فداکار و همیشه در صحنه را بدانند و خود را برای خدمت به آنان مجهز نمایند»[۳۵]
رهبر معظم انقلاب اسلامی از این ویژگی امام اینگونه یاد میکند:
«آن اراده نیرومندی که کوههای عظیم در مقابل او به حساب نمیآمدند، همواره در برابر فداکاریها، شجاعت و احساسات پاک مردم سر تعظیم فرود میآورد. آن روح بزرگ و کوه ستبر به دفعات در برابر عظمت مردم تکان میخورد و میلرزید.»[۳۶]
نظم وانضباط
در فرهنگ دینی، موضوع نظم و برنامهریزی چه در امور مادی و چه در مسایل معنوی بسیار سفارش شده است. در تجربه تاریخ بشری نیز نظم یکی از مهمترین عوامل موفقیت مردان بزرگ بلکه عامل پیشرفت تمدنها و انسانها به شمار میرود. داشتن برنامه و نظم و دقت در رفتار و منش سنجیده، اساس زندگی است و غفلت از آن زندگی را خواهد فشرد. علی (ع) در آخرین لحظات زندگیاش فرمود:
«اوصیکما و جمع ولدی واهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم»[۳۷]
سفارش میکنم شما (حسن و حسین) و همه فرزندانم و کسانام را و کسی که نامه من به او برسد به تقوا و نظم در کارها.
در اهمیت و ارزش نظم همین بس که حضرت پس از سفارش به تقوا و پاکی آن را در درجه اول از ارزشها قرار داده است. در جای دیگر خطاب به مؤمنان میفرماید:
ساعات و لحظات زندگی خود را به گونهای تنظیم کنید که در کنار عبادت و مناجات و کسب معاش و تأمین زندگی به تفریح و نشاط جسمینیز برسید [۳۸]
امام، الگوی جامع و کاملی بود که بر اثر نظم وانضباطی که در سراسر عمرش برقرار ساخته بود به بسیاری از موفقیتهای منحصر به فرد دست یافت. او در رعایت نظم در همه مراحل زندگی و امور روزمره حساس بود.
یکی از شاگردان آن بزرگوار میگوید:
«یک صبح هم که در مسجد شیخ انصاری مشغول تدریس بودند متوجه شدند که پس از چند دقیقه از آغاز درس چند نفری از فضلا و شاگردان یکی پس از دیگری وارد میشوند. امام (ره) آنطور که به خاطر دارم مقداری در مود نظم و استفاده از فرصتها و وقتها صحبت کردند و از این که اهل علم و طلاب بینظم و بیحساب باشند و مثلا در درس که بناست شرکت کنند، چند دقیقه دیرتر حاضر شوند سخت انتقاد نموده و هشدار دادند.»[۳۹]
در مسایل خانوادگی و اشتغالات علمی چه در دوران تبعید و زندان و چه در دوران رهبری و اداره جامعه، نظم دقیقی بر کارهای ایشان حکم فرما بود بهگونهای که خواندن روزنامه، پذیرفتن مقامات و مسؤولین مملکتی، انجام عبادات مستحبی، خواندن دعا و قرائت قرآن، همه و همه در وقت خاص خودش انجام میگرفت. یکی از بستگان نزدیک امام درباره نظم ایشان میگوید:
«… تمام کارهایشان از نظم خاصی برخوردار بود. بعد از چند روز که آنجا ماندم متوجه شدم که در هر ساعت چه برنامههایی دارند حتی وقتی به ایشان نگاه میکردم میدانستم که ساعت چند است. گاهی از خانم درباره برنامه روزانه آقا میپرسیدم میگفتن: «اگر برنامه یک روز آقا را بگویم شما میتوانید آن را در ۳۶۰ روز ضرب کنید». چون دقیقا روی نظم و برنامه عمل میکردند. به من هم توصیه زیادی در مورد نظم و برنامه ریزی داشتند.»[۴۰]
زهد و وارستگی
مهمترین مانع کمال آدمی وابستگی و دلبستگی او به دنیاست. این حالت اگر بر روح انسان حاکم گردد تمام ارزشها را تحت الشعاع قرار میدهد و از فروغ آنها میکاهد. برای رهایی از جلوههای فریبنده دنیا و مظاهر مادی راهی بهتر از «زهد و سادهزیستی» نیست.
زاهد، با بیرغبتی به دنیا، آزادهای است که بیتکلف زیسته و بدون تعلق راه زندگی را میپوید.
زاهد، پاکسیرتی است که بر بلندای معرفت دست مییازد و با اندیشه پرفروغاش حیات چند روزه زندگی را از زاویه اصلی آن مینگرد، زاویهای که از دید خاکیان و دلدادگان به دنیا پنهان است.
از ویژگیهای دوستان خدا (اولیاالله) آن است که به درون دنیا مینگرند، آنگاه که مردم برون آن را میبینند و به فردای خویش میپردازند و یا خود را سرگرم امروز ساختهاند. دونهمتان به زرق و برقهای دنیا دل بستهاند و در انبوه ظلمتهای غفلت و تشریفات زندگی و آزمندیهای آن غرق و سرگردانند اما وارستگان زاهد از قید مطامع موهوم گریخته و با صفای قناعت و سادهزیستی روحی سرشار از معنویت را به دست آورده اند. امام خمینی از برجستهترین چهرههای زاهد و وارسته زمان بود. آن چنان در جاذبه معنویات قرار گرفته بود و به ملکوت عالم نزدیک شده و حقیقت و باطن دنیا را یافته بود که ذرهای به تعلقات و مادیات آلوده نگشت واز هر چه رنگ تعلق میگرفت آزاد بود.
امام نه تنها چنین میاندیشید و از دنیا و مظاهرش گریز داشت بلکه در عمل و زندگی معیشتی نیز در همین راستا حرکت میکرد چه آنان زمان که در نجف و در حالت غربت و تبعید بود و چه آن روز که جلودار و رهبر انقلاب هیچگونه تغییری در خوراک، پوشاک، مسکن و رفت و آمد ساده وی پدید نیامد. زندگی ساده او در تمام عمرش گواه صادقی بر روح بزرگ و زاهدانه اوست. زندگی زاهدانه وی در نجف و عدم استفاده از وسائل خنککننده در آن هوای گرم و فوق طاقت و عدم مسافرت به مناطق خوش آب و هوا، دقت در مصارف روزمرهٔ فرش و لوازم منزل، لباس و صورت دارائی که طبق قانون اساسی به رئیس دیوانعالی کشور در آغاز زمامداری ارائه دادند و لیستی که پس از رحلت آن عزیز از دارائی ایشان تهیه شد همه و همه حکایت از زیستی زاهدانه میکند. حتی در جریانهای انقلاب نیز تا آنجا که به او ارتباط داشت از تجملات و تشریفات منع میکرد. هنگامیکه کمیته استقبال در صدد استقبال با شکوه و با تشریفات از ایشان بود فرمود:
«مگر میخواهند کوروش را وارد ایران کنند؟ یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز میگردد. من میخواهم همراه امتام باشم و پایمال شوم.»[۴۱]
امام نه تنها خود زاهد و سادهزیست بود، بلکه به اهل علم و مدیران کشور نیز همواره سفارش میکرد که گرفتار آفت تجمل و تشریفات نگردند:
«من اکثر موفقیتهای روحانیت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامی در ارزش علمی و زهد آنان میدانم. و امروز هم این ارزش نه تنها نباید به فراموشی سپرده شود که باید بیشتر از گذشته به آن پرداخت. هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست و هیچ وسیله هم نمیتواند بدتر از دنیاگرایی روحانیت را آلوده کند.»[۴۲]
تعبد و توسل
یکی از اسباب مهم موفقیت انسان مسلمان توجه به ادعیه و توسل به ائمه اطهار (ع) است. توسلات، انسان را در تحصیل علم، کسب اخلاص و تهذیب نفس کمک شایانی است. توسلات، امام در این زمینه نیز در اوج بود. آنچه روح او را آرامش میداد و او را برای رهبری انقلاب و تحمل حوادث بسیار شگرف و شکننده آماده میساخت همان حالات خوش دعا و توسل بود.
خلوتهای عارفانه و عاشقانه، تهجد و شبزندهداریها، انجام نوافل شبانهروزی و راز و نیازهای سحرگاهی او هرگز ترک نشد.
مرحوم شهید مطهری مینویسد:
«این مردی که روزها مینشیند و این اعلامیههای آتشین را میدهد، سحرها اقلا یک ساعت با خدای خودش راز و نیاز میکند. و آنچنان اشکهایی میریزد که باورش مشکل است. این مرد درست نمونه علی (ع) است. درباره علی ( ع ) گفتهاند:
در میدان جنگ به روی دشمن لبخند میزد و در محراب عبادت از شدت زاری بیهوش میشد
و ما نمونه آن را در این مرد میبینیم.»[۴۳]
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
امام فانی فی الله بود. فریاد جاناش را در مناجات شعبانیه یافته و بر این آهنگ دل داده بود. تمام لحظات در محضر خداوند میزیست و این حضور را احساس میکرد. دائم در حال ذکر و دعا بود اما هرگز تظاهر به آن میکرد و به قول آن عارف :
«ذکر، سه وجه است: ذکری است که زبان و دل از آن غافل، این ذکر عادت بود. و ذکری به زبان و دل حاضر، این ذکر طلب ثواب بود. و ذکری است دل را بگرداند و زبان را گنگ کند. قدر این ذکر کسی نداند جز خدای تعالی.»[۴۴]
خدا را با زبان پاک میخواند با زبانی که معصیت او را نکرده و باعث خشنودی او گشته بود. ذکر و زیارت و تلاوت و زمزمه عاشقانه رفیق او بود. روزههای طاقتفرسا در گرمای نجف و نوافل شبانهروزی، صیقل جاناش بود. تا نماز را با نوافل نمیخواند افطار نمیکرد. هرگز زیارت مولایش امیرالمؤمنین (ع) را وقتی در نجف میزیست قطع نکرد. هیچگاه طلوع فجر چشم او را خفته نیافت. جالب اینکه این حالات و عبادات هرگز او را از مسایل سیاسی و اجتماعی باز نداشت !
اخلاص و خدامحوری
معیار سنجش و ارزیابی تمامی اعمال و رفتار آدمی به انگیزه و نیت اوست. خوبی و بدی کارها بستگی به خاستگاه آنها دارد:
«الاعمال ثمار النیات»[۴۵]
«النیه اساس العمل»[۴۶]
در روز واپسین نیز انسانها براساس انگیزه و نیاتشان برانگیخته میشوند. اگر نیت پاک و خالص باشد، عمل دارای ملاک ارزشی خواهد بود. خلوص و اخلاص به مثابه روح در پیکر اعمال است که به اعمال شادابی و جهت میبخشد. در روزگار ما، امام خمینی مظهر و مصداق روشن و درخشنده این صافی و شاکی بود. درون را از شائبه غیرخدایی پیراسته بود. تمام کُنشهای نفسانی را کنار زده بود، نیت خالصاش را چون گوهری صاف و شفاف پاس میداشت. انگیزههای خود را با هوا هوس، نام و آوازه، خودنمایی، لذتهای دنیایی، توجیهات و باورهای ناصواب آلوده نمیساخت. با اکسیر خلوص، ماهیت دانش و کردار خود را دگرگون میکرد. هیچگاه رضای مخلوق را بر رضای خالق مقدم نداشت. در کردار و گفتارش اخلاص را سرلوحه قرار داد و همواره بدان سفارش میکرد :
«سعی کنید که انگیزهها، انگیزههای الهی باشد. سعی کنید به مردم خودتان هر کجا هستند، به کشورهای خودتان هر جا که هستند، تزریق کنید که انگیزههایشان الهی باشد»[۴۷]
برای شناخت امام پیش از هر چیز باید او را در تجلیگاه مخلصین جستجو کرد. او انسان کاملی بود که خلوص را غایت کامل و نهایت آمال میدانست.[۴۸]
سرتاسر زندگی و تمام حرکتهای کوچک و بزرگ او با نام و یاد خدا شکل گرفت. او به جز رضای محبوب به چیزی نمیاندیشید. نمازی که در جماران به همراه رؤسای جمهور و سران چند کشور ادا نمود با نمازی که در بیابانهای عراق و مرز کویت خواند و نمازی که آخر عمر در بیمارستان انجام داد یکسان بود. رهبر معظم انقلاب اسلامی این بُعد از شخصیت امام را اینگونه ترسیم میکنند:
«بزرگترین ستایش برای رهبر عزیز ما همین است که او را «عبدالله» یعنی بنده خدا و تسلیم اراده پروردگار… یاد کنیم»[۴۹]
امام در نخستین گام مبارزه و اولین اعلامیهای که صادر کرد، آیه شریفه ذیل را تابلوی راه و روش خود قرار داد:
«انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی»[۵۰]
بگو: تنها پند من این است که برای خدا قیام کنید.
بر همین محور و اساس، انقلاب را به پیروزی رساند و رهبری کرد. آشنایانی که سالها با او زندگی کرده و در صحنههای گوناگون او را آزمودهاند، همه و همه بر این باورند که امام در تمام زندگیاش ذرهای ریا وجود نداشت و قدمی برای مطرح کردن خود بر نداشت :
«خدا گواه است من برای رسیدن به مرجعیت حتی یک قدم بر نداشتهام ولی اگر به سراغم بیاید از پذیرفتن آن باکی ندارم»[۵۱]
آری اخلاص امام به جایی رسیده بود که از تملق و چاپلوسی به شدت جلوگیری میکرد و میفرمود:
«من راضی نیستم کسانی را که به من علاقهمند هستند، علاقهشان از قلب تجاوز نماید و آن را ابراز نمایند. هر کسی به من علاقه دارد بگذارد در همان محدوده قلب بماند. کسی برای ریاست من حتی یک وجب هم قدم برندارد.»[۵۲]
در تمام عمرش هیچگاه دیده و یا شنیده نشده که کلمهای را بر زبان آورد که نشانه تظاهر به دانش و معنویت باشد. از رفتاری که جلب توجه عوام کند بیزار بود. همواره خود را شرمنده و خدمتگزار مردم میدانست :
«هنگامیکه ماجرای ۱۵ خرداد را برای ایشان نقل کردند، شبِ همان روز، امام پس از برخاستن برای نماز به من فرمودند: آقا محمود! من برای مردم کاری نکردم، تکلیف من خیلی سنگین شد. مردم چرا این جور کردند برای من، من که برای مردم کاری نکردم»[۵۳]
احترام به عالمان راستین
عالمان وارسته و صالح در فرهنگ دین از منزلت و عظمت والایی برخوردارند:
«یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات»[۵۴]
خدا جایگاه کسانی از شما را که ایمان آوردند و به دانش دست یافتند چندین درجه بالا برده است.نگریستن به چهره عالم عبادت[۵۵] و انسان دانش پژوه، محبوب خداوند است.[۵۶] علی (ع) پاس حرمت عالمان را همسان احترام به پروردگار میشمرد:
«من وقر عالما فقد وقر ربه»[۵۷]
در فرهنگ دین، دیدار اهل دانش، برترین عبادت و ارزشمندتر از تلاوت قرآن و برگزاری نمازهای مستحبی به شمار آمده است.[۵۸]
این همه تکریم واحترام نسبت به عالمان در فرهنگ دین بدین جهت است که آنان انسانهای متعهد، راهنمای مردم، مخالف بدعتها، پاسدار اندیشههای ناب، طرفدار حقوق محرومان، روشنکننده چراغ امید در دل آنان و… هستند وگرنه این همه تکریم برای کسانی نیست که از تعهد و مسؤولیت بهرهای نبردهاند. کسی که اندک آشنایی با تاریخ حوزهها داشته باشد میداند: تنها عالمان الهی بودهاند که از میان مردم برخاستهاند و همراه آنان زندگی کردهاند و در غم و شادی شریک آنان بودهاند و هر جا خطر و دشواری بوده است خود را سپر بلا نموده و از شرافت و عزت مردم دفاع کردهاند. اینها و صدها ویژگی دیگر زمینه تجلیل و تکریم از علمای صالح و راستین را فراهم نموده است.
امام خمینی در پرتو این فرهنگ و به پاس چنین خدماتی در سراسر عمر پر برکت خویش همواره بر احترام و تکریم عالمان متعهد و دینباور تأکید میورزید و ضمن بر شمردن امتیازات آنان از مقام و منزلتشان به بزرگی و عظمت یاد میکرد:
«تردیدی نیست که حوزههای علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع، مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند… صدها سال است که روحانیت اسلام، تکیهگاه محرومان بوده است و همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهای بزرگوار سیراب شدهاند… علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایهداران و پولپرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده اند… آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند… و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفتهاند… به هر حال خصوصیات بزرگی چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئوولیت در برابر تودهها روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است.»[۵۹]
امام در همه مراحل زندگی از دوران تدریس گرفته تا زمان مرجعیت و رهبری امت اسلامی همواره بر این اصل ارزشی پافشاری داشتند و به هیچ وجه اجازه نمیدادند که نسبت به بزرگان دین و علمای راستین کوچکترین اهانت و توهینی به عمل آید.
یک روز مرحوم حاج آقا مصطفی پیام آوردند که آقا فرمودند: شنیدهام در این جا منزل برخی غیبت و اهانت به علما میکنند. بنده راضی نیستم کسی دراین خانه غیبت یا به کسی اهانت کند.[۶۰]
امام، تنها یک معلم و مدرس نبود که فقط به رشد فکری شاگردان بیندیشد، بلکه همراه درس و بحث، به سازندگی و اخلاق طلاب عنایت ویژه داشت و به آنان گوشزد مینمود که به وسیله احترام به بزرگان اسباب توفیق خود را فراهم سازند:
«آقایان باید خیلی مواظب خردهکاریها باشند. خیلی مواظب الفاظشان باشند، مبادا خدای ناکرده به واسطه کلمهای سلب توفیق از آنها شود یا از زمره محصلین واقعی خارج گردند و یا از طریق الهی و صراط مستقیم بیرون روند»[۶۱]
کاملا مراقب بود که به حریم بزرگان حوزه و مراجع توهین و یا انتقادی صورت نپذیرد. وقتی احساس میکند یکی از طلبهها نسبت به محروم آیت الله بروجردی ایرادهایی دارد او را به گوشهای فرا میخواند و میفرماید:
«شک نکنید درباره ایشان: راجع به اعلمیت آقای بروجردی و تقوای آقای بروجردی»[۶۲]
امام راحل به همان نسبت که از علمای اصیل و شایسته تمجید و تعریف میکرد و پاس حرمت آنان را میداشت نسبت به علمای سوء و نالایقی که نان دین میخورند و با نام حوزه و روحانیت زندگی میکنند ولی درد دین ندارند و احیانا سنگاندازی و کارشکنی نیز میکنند میفرمود:
«البته این بدان معنی نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم؛ چراکه روحانیون وابسته و مقدس و مقدسنما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند… امروز عدهای با ژست تقدسمآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند… ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست… خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است… تنها راه حل، مبارزه و ایثار و خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که بر طرف اسلام شلیک میشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند…»[۶۳]
بصیرت و دوراندیشی
در منابع دینی با تعبیرهای گوناگون از این صفت ارزشمند یاد شده است. گاهی از آن به عنوان «تفقه در دین» نام برده شده که یک نوع درستفهمیو ژرفنگری همهجانبه و فراگیر نسبت به مجموعه دین است و گاهی نیز به عنوان «فرقان» و وسیله تشخیص حق از باطل.
قرآن عامل پیدایش این صفت برجسته را تقوا و وارستگی شمرده است :
«ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»[۶۴]
اگر تقوا پیشه سازید و از خدا بترسید برای شما وسیلهای برای جدایی حق باطل قرار میدهد.
بالأخره از فرهنگ دینی چنین به دست میآید که بصیرت، روشنبینی، تیزهوشی، هوشیاری، کیاست، فراست، حزم، دوراندیشی و… از ویژگیهای مؤمنان راستین وانسان دارای این ویژگی از ارزشی بالا و ارجمند برخوردار است. علی ( ع ) میفرماید:
«عبادالله ان من احب عبادالله الیه عبدالله نظر فابصر… قد ابصر طریقه و سلک سبیله و عرف مناره و قطع غماره»[۶۵]
بندگان خدا! همانا محبوبترین بنده خداوند بندهای است که… دیده و نیکنظر کرده… راه خود را به چشم دل دید و آن را که خاص اوست رفت (به چپ و راست ننگرید) نشانه راهاش را شناخت و خود را در گردابهای گمراهی غرقه نساخت.
این ویژگی برای مؤمنان فضیلت و ارزش و برای رهبران و راهنمایان وظیفه و شرط موفقیت است:
«قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی»[۶۶]
بگو این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنم.
این آیه نشان میدهد که «رهبر» باید دارای بصیرت و آگاهی کافی باشد و گرنه دعوتاش به سوی حق نخواهد بود.
علی (ع) میفرماید:
«ان معی لبصیرتی ما لبست علی نفسی و لا لبس علی»[۶۷]
همانا بصیرت و حقیقتبینی من با من همراه است. نه حق را از خودم پوشیده داشتهام و نه بر من پوشیده بوده است.
اصولا یکی از راههای شناخت رهبران راستین از رهبران دروغین در این است که گروه اول برنامه و اهداف خود را با صراحت و روشنی اعلام میدارند تا رهروان با بصیرت و شناخت دقیق راه را انتخاب کنند ولی رهبران دروغین برای سرپوش نهادن روی کارهای خود همواره در پرده ابهام سخن میگویند و دنبال برنامههای چندپهلو میروند. مردان الهی و پیشوایان راستین کسانی هستند که دیده بانی امت را همراه با عقل و درایت به عهده دارند و با دوراندیشی و آیندهنگری مسایل را پی میگیرند. به حوادث و وقایع چنان که هست مینگرند، ازاین روی هیچگاه لغزشها و اشتباهات، آنان را غافلگیر نمیسازد چرا که :
«العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس»
امام خمینی یکی از برجستهترین انسانهای تاریخ اسلام بود که به برکت خودسازی و تقوی به مقام بصیرت و فرقان (تیزهوشی و درستفهمی) دست یافته بود و از دریچه بصیرت و حکمت، از افق بالا و برتر به مسایل و حوادث مینگریست. بهاین جهت در تصمیمگیریها و موضعگیریهایش موفقترین و سودمندترین شیوه را برگزید و از اشتباه و دوبارهکاری جلوگیری کرد. رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای این بُعد از شخصیت امام را اینگونه ترسیم میکند:
«امام خمینی مردی حکیم، دقیق و برخوردار از ذهنیتی بالا که قادر به پیشبینی بسیاری از وقایع بودند. اعتقاد داشتند که از آغاز نهضت دست هدایتگر خداوند انقلاب و اسلام را پیش میبرده است.»[۶۸]
ژرفنگریهای امام در برابر سیاستهای رژیم ستمشاهی و انگشت گذاشتن روی نقطههای ضعف آن بر همگان روشن است. برخورد مناسب و درست امام با جریانات گوناگون از جمله منافقین حتی قبل از پیروزی انقلاب، آنگاه که هنوز به طور کامل در لجنزار عفن خودخواهیها و خودمحوریها فرو نرفته بودند و از پشت، امت مسلمانان را با خنجر کین مورد حمله قرار نداده بودند و بسیاری از مبارزان مهر تأیید بر کارنامه آنان میزدند، امام با هوشیاری خاص پرده از التقاط این گروه برداشت و دست رد به سینه آن زد.
همچنین موضع آگاهانه او در برابر مسایل گوناگون جنگ و پس از آن در قبول قطعنامه و برخورد به موقع با تحولات شرق همه و همه گواه بر بصیرت آن مرد بصیر بود.
آنچه نوشتیم برخاسته از تتبع کافی و وافی در زوایای زندگی آن فرزانه نیست بلکه نَمی است از یم.
پینوشتها
[۱] . روزنامه جمهوری اسلامی خرداد ۱۳۶۸.
[۲] . مقدمه مکارم الاخلاق طبرسی.
[۳] . بحارالانوار ج ۹۷. ۹۲.
[۴] . همان مدرک ج ۷۸. ۳۰۹.
[۵] . وسایل الشیعه ج ۶. ۳۰۹.
[۶] . صحیفه نور ج ۱. ۱۰۹.
[۷] . مجله حوزه شماره ۳۷. ۳۹۷ به نقل از رادیو مسکو.
[۸] . وصیتنامه سیاسی الهی امام خمینی.
[۹] . پیک هجران ویژه نامه امام ضمیمه روزنامه رسالت خرداد ۶۹. ۵۵.
[۱۰] . سوره نساء آیه ۷۵.
[۱۱] . نهج البلاغه خطبه ۳۷.
[۱۲] . پیام انقلاب شماره ۲۶۰. ۲۱.
[۱۳] . منشورانقلاب اسلامی ذی حجه ۱۴۰۷.
[۱۴] . مجله پاسداراسلام شماره ۱۰۲.
[۱۵] . همان مدرک.
[۱۶] . در جستجوی راه از کلام امام ج ۱. ۴۶.
[۱۷] . صحیفه نور ج ۲۰. ۲۴۴.
[۱۸] . مجله پیام انقلاب شماره ۲۶۰. ۶۵.
[۱۹] . همان مدرک.
[۲۰] . سوره فتح آیه ۲۹.
[۲۱] . نهج البلاغه نامه ۳۶.
[۲۲] . سرگذشتهای ویژه حضرت امام خمینی ج ۳. ۲۶ ج ۱. ۲۰.
[۲۳] . صحیفه نور ج ۱. ۶۵.
[۲۴] . همان مدرک. ۷۲.
[۲۵] . پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی ۶۸/۰۴/۲۴.
[۲۶] . مجله پاسدار اسلام شماره /۰۱/۱۷
[۲۷] . مجله حوزه شماره ۱۲.
[۲۸] . نهج الفصاحه. ۱۸۲.
[۲۹] . صحیفه نور ج ۲۰. ۲۴۳.
[۳۰] . مجله پیام انقلاب شماره ۲۶۰. ۱۹.
[۳۱] . حضرت امام ۶۷/۱۲/۳.
[۳۲] . مقام معظم رهبری ۶۸/۰۴/۲۴.
[۳۳] . پیرامون انقلاب اسلامی شهید مطهری. ۲۱.
[۳۴] . صحیفه نور ج /۰۴/۲۰
[۳۵] . ۶۴/۰۴/۲.
[۳۶] . ۶۸/۰۴/۲۴ روزنامه جمهوری اسلامی .
[۳۷] . نهج البلاغه نامه. ۴۷.
[۳۸] . نهج البلاغه حکمت. ۳۹۰.
[۳۹] . پیک هجران ویژه نامه حضرت امام. ۵۷.
[۴۰] . مجله زن روز شماره /۰۵/۱۲۶۷
[۴۱] . سرگذشتهای ویژه ج /۱۱/۱
[۴۲] . صحیفه نور ج ۲۱. ۲۴۴.
[۴۳] . یادیار (ویژه نامه ۳۰ خرداد ۱۳۶۹ روزنامه جمهوری اسلامی )
[۴۴] . شرح بر مقامات اربعین. ۵۲.
[۴۵] . غررالحکم چاپ دانشگاه ج ۱. ۷۹.
[۴۶] . همان مدرک. ۲۶۰.
[۴۷] . صحیفه نور ج ۲۰. ۶۵.
[۴۸] . همان مدرک. ۱۱۲.
[۴۹] . مقام معظم رهبری ۶۸/۰۱/۱۴.
[۵۰] . صحیفه نور ج ۱.
[۵۱] . سرگذشتهای ویژه ج ۲. ۱۰۱.
[۵۲] . همان مدرک ج ۳. ۱۸.
[۵۳] . همان مدرک ج ۲. ۲۴ آقا محمود بروجردی.
[۵۴] . سوره مجادله، آیه ۱۱.
[۵۵] . الحیاه ج ۲. ۲۷۱.
[۵۶] . همان مدرک. ۲۷۹.
[۵۷] . همان مدرک. ۲۷۱.
[۵۸] . همان مدرک.
[۵۹] . . پیام حضرت امام به حوزههای علمی ه اسفند ۱۳۶۷.
[۶۰] . سیمای فرزانگان ج ۳. ۲۵۲.
[۶۱] . همان مدرک. ۲۵۱.
[۶۲] . سرگذشتهای ویژه ج ۳. ۲۵۲.
[۶۳] . پیام امام به حوزههای علمیه ۱۶.
[۶۴] . سوره انفال آیه ۲۹.
[۶۵] . نهج البلاغه خطبه ۸۷.
[۶۶] . سوره یوسف آیه ۱۰۸.
[۶۷] . نهج البلاغه خطبه ۱۰.
[۶۸] . مجله کمیته انقلاب اسلامی شماره ۳۷.