[مجله حوزه، شماره ۶۵، پاییز ۱۳۷۳]
مرجعیت، از آغاز تاکنون، کانون خیزشهای عدالتخواهانه و سنگر پُرمهر مجاهدان راه خدا و کعبه آمال ستمدیدگان بوده است. مظلومان و محرومان را پناه بوده و رهگمکردگان را چراغ. همیشهٔ تاریخ، بر مناره بلند شهر دین، نور افشانده تا مسافران کوی دوست را به وادی امن رهنمون شود. آنان را که در جستوجوی معبود بودهاند قبلهنما بوده و آنان را که در پی صفا و معنویت بودهاند مشکات. صخرهوش در برابر تندبادها سهمگین ایستاده و نگذارده بر حصار اندیشه خللی وارد آید که این ورقی است زرین و پرافتخار و سطرسطر آن خون است و حماسهٔ جهاد است و ایثار.
مرجعیت، ساحلنشین نشد و تماشاگر امواج خروشان دریا، بلکه در دل دریا و میان امواج، قهرمانانه سُکّانداری کرد. این بود که در چشم عزتمداران عزیز شد و در دل دردمندان جای گرفت و مقتدای مجاهدان راه خدا شد و توانست با این نیروی عظیم مردمیسدها را بشکند و موانع را بزداید و پرچم عزت اسلام را به اهتزاز درآورد. در جایجای دار الاسلام میتوان نقش پرشکوه این مردان با شکوه را دید که شکوهمندانه به پیش رفتهاند و شکوه آفریدهاند.
اینک که ما در عصر امام خمینی میزییم، عصری که با یدِ بیضای آن مرد بزرگ تاریخ، نقش و افسون تمامیسَحَره، نقش بر آب شد و تمامیاژدهاهای هولانگیز و خونآشام، سر بر خط تسلیم گذاردند، مرجعیت، شکوه و عظمت دیرین خود را بازیافت و لباس نُوی بر تن آراست و گرد و غبار قرون را از تن زدود، مرجعیت را رسالتی است دیگر، وَرای رساله و مَدرَس و مدرسه و اخذ و پرداخت.
آن مرد بزرگ دوران ما، از سکوی پرحشمت مرجعیت، بهترین و زیباترین بهره را به سود دین خدا و خلق خدا برد. تاریکیها را زدود و ما را از ظلام جهل و ننگ بهدرآورد و در دنیای روشن و روشنیآفرین استقرار بخشید و این میراث گرانبها را برای حوزههای شیعه و نهاد مقدس مرجعیت به ودیعت نهاد، تا آنان که بر این سکو فرازند با همین زیبایی و روشنایی و اوج به دیگر نسلها بسپارند.
آن احیاگر عظیمالقدر قرن ما، جامه توانایی را که سالهای سال بود جموداندیشان از تن دین بهدرآورده بودند بر تن دین پوشاند و قوی و منطقی و مستدل، با حرف و عمل نمایاند که دین، توانایی درست و دقیق بر اداره جامعه و ارائه برنامه برای انسان را از گهواره تا گور دارد. زنده است و پویا و توانا بر استقرار و گسترش عدالت و تنظیم و اجرای برنامههای سعادتآفرین.
این منشور جاودان را با خضوع و فروتنی تمام به مرجعیت شیعه تقدیم داشت تا از گزند حوادث مصوناش بدارند و نگذارند جموداندیشان و مقدسمآبان و بیدردان و ساحلنشینان، این راه کوفته و هموارهشده را با کژاندیشیهای خود ناهموار کنند و بیغوله و خراب.
او دشمن را خوار کرد و زبون و از این سرزمین بیرون. به همگان فهماند و نمایاند که مرجعیت شیعه نمیتواند عربده مستانه دشمن را بر خرابههای شهر دین تحمل کند، یا خود باید جام مرگ را سَرکشد و به افتخارات گذشته بپیوندد و یا دشمن را از اوج کاذب به زیر آورد و به خاک مذلتاش بیفکند و این ننگ بزرگ را از دامن شهر بزداید.
او پس از این پیروزی عظیم و دورریختن جسدهای عفن دشمنان عفنآفرین، بر ساحل امن کناره نگرفت، بلکه با چشمان بیدار و هشیار و تیزنگر، تا عمق خانه دشمن را میکاوید که مباد این مار کرخت و زخمخورده به جان آید و به جان ملت مسلم افتد. همیشه دغدغه خاطر داشت و نگران بود و با این سیره حسنه فهماند که بر خلاف پندار مغرضان و بیخبران، نهاد مرجعیت، همیشه نگران آینده مسلمانان و دینداران است و حرکات دشمن را زیرنظر دارد و غفلت از این امر را گناه نابخشودنی میداند.
او با تمام وجود تمنا کرد که ثقل اکبر را پاس بدارند و به ثقل کبیر مهر بورزند و آنگاه با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا، چهره در نقاب خاک کشید، رحمة اللّه علیه.
جامهای که او به قامت مرجعیت پوشاند، مرجعیتی که او به تفسیرش پرداخت و نقشی که او از مرجعیت ترسیم کرد، دشمن را بیش از پیش حساس کرد و بیش از پیش به نقش عظیم مرجعیت واقف شد؛ از این روی، طرحها و برنامهها ریخت، هزاران هزار ساعت به تحلیل و مطالعه روی این سوژه دشمنشکن و بیدارگر پرداخت و هزارها هزار هیزمبیار معرکه و افسونگر و معرکهگیر را بهکار گرفت و از بام تا شام به تخریب این بنای عظیم و سر به فلک کشیده پرداختند.
میرزای بزرگ، پس از پیروزی نهضت بزرگ تنباکو، امّا نه به بزرگی انقلاب اسلامی، خردکننده دشمن، امّا نه به خردکنندگی خیزش عظیم ایران اسلامی، عزتبخشِ مرجعیت و حوزهها و روحانیت، اما نه به این پایه از عزتی که انقلاب اسلامی به مرجعیت و حوزهها و روحانیت داد، در جمع یاران گریست. پرسیدند:
آقا! چه وقتِ گریستن است؟
زمان، زمان شادی است. این حرکت پیروزمندانه شما موجی از شادی در بین مسلمانان آفریده، حال، شما اندوهگین هستید.
میرزای بزرگ پاسخی حکیمانه داد. بله، باید اندوهگین بود و گریست که دشمن به نقش بنیادین مرجعیت و روحانیت پی برد. از این پس باید منتظر کنیهتوزیها و زهرِ کین پاشیدنهای او باشیم. از این پس روحانیت آماج تیرهای زهرآگین او خواهد بود!
تاریخ، گواه این سخن حکیمانه است که پس از آن واقعه عظیم، چه لجنپراکنیهایی که از سوی دشمنان علیه روحانیت نشد، چه غوغاها که نیافریدند، چه دارها که بر نیفراشتند، چه زندانها که برای این انسانهای خداجوی نساختند و…
حال، آیا پس از این رستاخیز عظیمی که خمینی عزیز بیافرید و در کارنامه مرجعیت به ثبت رساند، دشمن خواهد گذارد یک روز بیدغدغه و تشویش بر مرجعیت و روحانیت بگذرد؟ آیا هر روز سوژهای را ساز نخواهد کرد؟ پس باید کاری کرد که سوژهای نیابد که ساز کند. روزنهها را بست. روزنههایی که امکان ورود دشمن از آنها میرود: فراخواندن به خود، مقامطلبی، مریدبازی، به فکر خویش بودن نه به فکر دل ریش مردمان شهیدداده و محرومیتکشیده برای استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی، بیتفاوتی، بیاعتنایی به برنامههای انقلاب و…
دشمن از آن جایی نفوذ میکند که حصاری فروریخته باشد یا روزنی ایجاد شده باشد. چه روزنی بهتر و مطمئنتر از اینکه فردی با این مقام و موقعیت در درون بمیرد و انگیزهای به جز بسط نفوذ خود نداشته باشد به هر قیمتی.
امروز مرجعیت در آزمونی سخت گرفتار آمده است. البته از آنجاکه گذشتهاش افتخارآمیز بوده و از آزمونهای شگفت تاریخ سربلند بهدرآمده است، امید میرود که از این آزمون عظیم و سرنوشتساز بهسلامت و موفقیت بهدرآید. امّا نکاتی است که گفتن و باز گفتن آنها بر هشیاریها میافزاید.
میدانیم و میدانید امروز با توجه به اینکه زمینه گستردن اسلام و فراخواندن مردمان به اسلام به عالیترین وجه مهیا شده و کشوری با تمامی امکانات و ذخائر و مردمان پرشور و پرتوان در خدمت اسلام و اجرای فرامین سعادتبخش اسلام قرار گرفته و فقیه جامعالشرایط بیدار و آگاه مدبر و شجاع در رأس مخروطه قدرت جای دارد، قوانین، همه از اسلام نشأت گرفته، راهها امن است و مردم در امنیت میزیند و دولتمردان اسلامی، تمام همّ و توان خویش را بهکار گرفتهاند که عدل و قسط برقرار گردد و حق ضعیف از قوی بازستانده شود و دانش گسترش یابد و جهل رخت بربندد و دین در دلها جای گیرد و… نهاد مرجعیت که در گذشته برای بسیاری از این امور دغدغه خاطر داشت، امروز دغدغه خاطر ندارد یا حداقل بسیار کمتر از گذشته دارد.
در گذشته مراجع ذینفوذ و پرقدرت، بسیاری از اوقات خویش را صرف این امور میکردند، در عین حال به توفیق چندانی دست نمییافتند و پس از پیگیریهای مُجِدّانه و تلاشهای وسیع، نهتنها، کار، آنچنان که باید و شاید بر وفق مراد انجام نمیگرفت که بسیار و بسیار با خواسته آنان فاصله داشت. به دقت بنگرید به زندگی بزرگان صاحبنفوذی که در دوران حاکمان زور میزیستهاند و ببینید که چقدر توفیق رتقوفتق امور را مییافتهاند و چقدر در گرفتن حق ضعیف از قوی موفق میشدهاند و در اجرای دیگر مسائل شرعی و انسانی.
حال که بسیاری از این مشکلات حلّ شده و مردان متدین، مخلص، ایثارگر و عادل در کار رفع گرفتاریهایند و قوای نظامی و انتظامی در خدمت مردماند و در حفظ مرزها کوشایند و دست متجاوزان را کوتاه کرده و میکنند و چندین نهاد در خدمت بیبضاعتان و مستضعفاناند و نیازهای آنان را برمیآورند و رسانههای جمعی و گروهی و مطبوعات به نحو احسن در تشریع و تبیین مسائل شرعی مردم میکوشند، نهاد مرجعیت، علاوه بر تأیید و تشویق اینان و ابراز خرسندی از این همه نیکی و نیکیگستری در این دوران طلایی و فضای عطرآگین، با توان و قدرت علمی که دارد، اگر با انسجام و تشکیلات، دست بهکار شود و از موقعیت پیشآمده و امکانات موجود بهره ببرد، قادر خواهد بود با تبین و تشریح احکام و مقررات سعادتبخش اسلامی، شالوده تمدن قوی اسلامی را پی ریزد و در آینده نه چندان دور، شاهد شکوفایی و عرصهداری فقه آل محمد(ص) باشد.
در گذشته، مراجع بزرگ، از کمترین امکانات بهره میگرفتهاند. اگر پادشاهی، وزیری، وکیلی و صاحبنفوذی در دستگاه، کوچکترین علاقهای به مسائل اسلامی و به عالمان اسلامی نشان میداد، آن بزرگان در راه نشر دین و رفع نابسامانیها و ناهنجاریهای اجتماعی بهره میگرفتهاند. حال اگر انسانی فقیه، عادل، لایق، باتجربت، عاشق و شیدای اسلام ناب و عدالت، دلسوزترین دلسوزها نسبت به سرنوشت مسلمانان در رأس نظامی قرار بگیرد و بدنه اصلی نظام را نیز انسانهای شایسته، فرهیخته، اسلامشناس در دست بگیرند، وظیفه نهاد مرجعیت چه خواهد بود؟ چه رفتار و برخوردی باید داشته باشد و چگونه باید مشی کند؟
از مسلّمات است که حرکت آن نهاد و افراد وابسته نباید بهگونهای باشد که کوچکترین اصطکاکی را با نظام اینچنین عدلگستر داشته باشد، چه برسد به اینکه خدای ناخواسته، مانع اجرای فرامین الهی و تأمین رفاه مردم و گسترش اسلام ناب باشد.
انتظار تنها این نیست که فقیهی در چنین نظامی، در محفل خصوصی و عمومی سخنی نگوید که علیه نظام تمام شود و یا مانعی ایجاد کند، یا امیری را خفیف کند و خدمتگزاری را بیحیثیت، بلکه انتظار است که علاوه بر درک دقیق جایگاه خود در نظام اسلامی و وجود فقیه جامعالشرایط در رأس و تبیین درست این موضوع برای مردم و مریدان و مشخصکردن قلمرو فتوای خود و حکم حاکم و روشنکردن وظیفه مریدان و پیروان خود در قبال فتوایی که وی صادر میکند و حکمی که حاکم ابلاغ میفرماید، با مطالعه دقیق در منابع، گرهی از گرههای نظام را بگشاید و با پروردن شاگردان خوشاستعداد، بدنه نظام را تقویت کند و در تمامی صحنههای حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حضور بیابد و بهگونه قوی و مستدل، پیام اسلام را ابلاغ کند.
کنارنشستن و نقزدن و کنایهزدن که کار انسانهای ضعیف و کممایه است. اینگونه مسائل از ساحَت انسانهای عادل، لایق و دارای بنیه قوی علمی که میتوانند با دانش و طرح خویش باری از دوشها بردارند بهدور است. نمیگوییم اختلافنظر نباشد که لازمه اجتهاد پویا و زنده، اختلافنظر و گوناگونی دیدگاههاست که در مسائل فردی مقلدان و خود مفتی مشکلی نمیآفریند و در مسائل اجتماعی و سیاسی و مربوط به حکومت، اسلام، برنامهٔ روشنی دارد، بدون هیچ ابهام. در اینگونه مسائل، نظر، نظرِ حاکم اسلامی است. نظر اوست که باید پیروی شود. با صدور حکم او همگان باید سر در خط تسلیم بگذارند، حتی مراجع و صاحبنظران در فقه.
حال که چنین شد میبینیم درصد بالایی از احکام، اجتماعی و سیاسی و اقتصادیاند و مربوط به تکالیف اجتماعی و زندگی جمعی مسلمان مکلف و درصد پایینی، فردی و مربوط به اعمال شخصی فرد مکلف و در این درصد پایین، در بسیاری از مسائل، اختلافی بین فقها و صاحبنظران عظام وجود ندارد و در آنها هم که اختلاف وجود دارد مکلفان میتوانند به مراجع خود مراجعه کنند و به تکلیف خویش پی ببرند و مراجع نیز میتوانند بهدور از کارهای تکراری، مورد اختلاف را به مقلدان خود ابلاغ بدارند.
در اخذ و پرداخت وجوهات، که همیشهٔ تاریخ، بزرگان از آن گریزان بودهاند و احتیاط پیشه میکردهاند و امروز ناخواسته، مشغلهٔ فراوان برای برخی از بزرگان به وجود آورده، اگر دقیق و همهجانبه بنگریم، بودجه دولت اسلامی و اخذ و پرداخت بیبرنامه و به دور از نظارت رهبری جامعه، خلاف مبانی و لطمهای جبرانناپذیر است به تشکیلات اسلامی و به وجودآورنده بسیاری از مسائل که جای ذکر آنها نیست.
پس آنچه که اکنون از مراجع و صاحبنظران فقه و بزرگان دانش انتظار میرود، وَرای این مسائل است و آن حضور عالمانه مراجع در همه عرصههای علمی مورد نیاز و ارائه فتواهای راهگشا و حرکتی جدید در دنیای جدید است. اکنون به چند نمونه از مسائل مُبتلابِه و مورد نیاز جامعه اسلامی اشاره میکنیم که نَمیاست از یمْ.
* امروز، بحث و کندوکاو دقیق و همهسویه در باب اقتصاد از ضروریات است. برای رسیدن به اقتصاد سالم و نجات از بحرانهای شومی که گریبان مردم و اجتماع را گرفته و دین مردم را شدیداً مورد حمله قرار داده و سبب بیماریهای روحی و روانی بسیار گردیده، باید راه حلّ دقیق فقهی ارائه داد. بهگونهای که هم شکوفایی اقتصادی را در پی داشته باشد و هم دست سرمایهداران بزرگ از تطاول و به فقر و بردگی کشاندن مردم کوتاه شود و هم از کَنز جلوگیری شود و معطّلگذاردن ثروت و هم از بهکارگرفتن آن در راه غیر مصالح اجتماع، بلکه حرکتی داشته باشد سالم و موجب قوام جامعه. در همین مقوله، مسألهٔ زمین از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. خداوند، بشر را در زمین مأوا داد و روزی او را نیز در آن قرار داد تا با استعداد و توانی که خدا به او داده از آن بهره برد و احتیاجات خود را تأمین کند. پس مالکیتهای بزرگ و محرومکردن مردم از بهرهوری آن در راه اداره زندگی، معطلگذاردن آن، بهرهگرفتن از آن بر خلاف مصالح عمومیو… به بهانه (الناس مسلطون علی اموالهم) و… با روح اسلام و فلسفه خلقت زمین و مصالح زندگی جمعی که اسلام بدان اهمیت فراوان داده ناسازگار است. از این روی میطلبد که راههای شرعی جلوگیری از بهوجود آمدن قطبها و هستههای بزرگ مالکی، بهگونهای که به مالکیتهای خصوصی و مشروع لطمهای وارد نیاید و جلوی شکوفایی کشاورزی و… گرفته نشود بررسی همهجانبه فقهی بشود.
در همین مقوله مسألهای که امروز مطرح است و فقیه باید توان علمی خود را در حلّ آن بهکارگیرد مسأله بانکهاست. سودی که بانکها به صاحبان سرمایههای خرد و کلان میپردازند آیا رباست یا خیر.
آیا هرنوع پرداخت سودی رباست؟ یا سودی رباست که ایجاد فاصله طبقاتی میکند و عدهای را به اوج ثروت میبرد و عدهای را به حضیض فقر و مذلت و دارای پیامدهای ناگوار و جبرانناپذیر.
اگر چنین باشد یعنی ربا بدان خاطر حرام است که فاصله طبقاتی به وجود میآورد، آیا اگر همین سود را شخص و یا گروه خاصی نبرد که ایجاد طبقه کند بلکه عموم مردم کل جامعه و دولت ببرد و سود در راه مصالح جامعه به کار رود و به خزانه دولت وارد شود آیا باز هم ربا خواهد بود و حرام؟
به عبارت دیگر ربا باشد; امّا رباخوری وجود نداشته باشد که (لاتأکلوا الرّبا) آنرا دربر بگیرد، آیا بازهم منع شارع آنرا در بر خواهد گرفت و حرام است؟
۱. مسأله دیگری که امروز به بحث و تحقیق نیاز دارد و بایسته که در رسالههای مستدل و علمی در آنباره نگاشته شود، مسأله تشریح بدن میت مسلمان است که اگر هتک حرمتی نشود و برای کشف جنایتی به کار امر قضا بیاید و بدان نیاز باشد و یا برای شناخت بیماری ناشناختهای و یا برای پیشرفت دانش پزشکی و… به کار بیاید چه حکمی دارد؟ آیا بیاشکال است یا مطلقاً تشریح، اشکال دارد، چه هتک حرمتی برای بدن مسلمان باشد و چه نباشد و…
۲. از جمله مسائلی که دقیق باید در آن به بحث پرداخت و فقیهانه به کندوکاو، چگونگی ارتباط با کفار و مشرکان است: ارتباط اقتصادی، سیاسی و… در این ارتباطات چه ملاکهایی را باید رعایت کرد؟ آیا همین قدر که عزّت مسلمانی محفوظ بماند و بر این باروی عظیم وعزتمند لطمهای وارد نیاید و موجب سلطه کفار بر مسلمانان نشود و این مهم را کارشناسان و خبرگان آنان که به معادلات جهانی آشنایند و سیاستها را میشناسند و گرگ را از گرگِ میشنما باز میشناسند برای ارتباط کافی است؟ یا مسائل دیگری نیز باید لحاظ شود؟
این در عرصه فقه، یعنی دانش احکام. امّا تفقه در دین در بخش احکام خلاصه نمیشود. تفقه در دین یعنی فهم عمیق و بصیرت کامل به حقیقت دین. رسیدن به حقیقت دین تنها در غور و بررسی کتابهای فقهی، کتابهای روایی و آیات الاحکام با همه عظمتی که دارند حاصل نمیشود.
این بصیرت، افزون بر اینکه نوری است، که خداوند در قلب آنان که امتحان خویش را دادهاند و در بوتههای گوناگون ذوب خالص شدهاند خواهد افکند، به دست نخواهد آمد، مگر با مطالعه دقیق قرآن و دریافت پیامهای آن، شأن نزولها، روایات و درک پیام آنها، زمینه صدور روایات، سیره معصومان(ع) و تاریخ پرفراز و نشیب اسلام، مطالعه اوضاع و احوال جهان و نیازهای بشر و ایمان عملی به اینکه دین اسلام جهانی است و در همه ادوار، حرف و طرح دارد و اختصاص به منطقهای دون منطقهای ندارد از این روی باید پاسخگوی نیازها باشد و…
پس باید فقیه، حقیقت و روح دین را دریابد و بتواند در هر مسألهای پاسخ و رهنمود جامع داشته باشد و بداند و درک کند شاگردانی که آموزش و پرورش میدهد در جامعه کنونی و با توجه به نیازهای گوناگون، تنها در بُعد احکام به کار گرفته نمیشوند. نیازها گوناگون است، باید بر رفع این نیازهای گوناگون کوشید و مجموع شاگردان را به سوی جامعیت سوق داد. هر کس را در هررشته ای که علاقه دارد به کار گرفت. البته این حرکت از فرد برنمیآید امّا فرد میتواند بذر آن را بیفشاند و اهمیت و حساسیت قضیه را بنمایاند.
فقه و اصول را به درجهای نرساند که گویا نیاز بشر همینهاست و بس؛ بهگونهای که به کسانی که دیگر رشتهها را برگزیدهاند تحقیرانه نگریسته شود و از بسیاری امتیازات حوزه محروم باشند در حالی که کارایی آنان اگر نگوییم بیشتر بوده کمتر نیست.
به امید آن که اجتهاد به معنای درست کلمه و تفقه در دین همانگونه که شایسته و بایسته است و دین انتظار دارد و ائمه معصومین(ع) بدان سفارش فرمودهاند بیش از پیش در حوزههای علمیه و در بحث و درس و تحقیق و تتبع مراجع عظام رخ نماید و تکرار مکررات و رفتن و باز رفتن در راههای هموار و کوفتهشده توسط بزرگ فقیهان تشیع اجتناب شود و راهی رفته شود براساس اسلوبهای گذشته و دانشهای امروز که اینک کارایی دارد و مورد نیاز است و گرنه به کار بردن توان علمی و صرف وقت خود و هزاران دانشپژوه و فاضل شیفته کار دینی در کارها و راههای غیرسودمند به حال جمع و جامعه و افزودن بیجهت بر حجم نوشتهها و گفتههای گذشتگان کاری است که مورد شدیدترین انتقاد آیندگان قرار میگیرد و موجب دلسردی انسانهایی میشود که عاشقانه و مخلصانه پای در راه دین گذاردهاند.