دستورالعمل اخلاقی از فقیه و عارف بلندمرتبه آقا محمد بیدآبادی
[مجله حوزه، شماره ۵۸، پاییز ۱۳۷۲]
ستمی اندوهبار بر مکتب تشیّع رفته است. از مکتوم ماندن خصایص والا و الهی امامان شیعه و شخصیّت قلّهسان اصحابشان و عدم تبیین گفتههای انسانساز آنان که بگذریم، بسیاری از مصلحان، اندیشهوران، عالمان، فقیهان و عارفان که هر کدام در زمان خود قلّهای بوده و در بسیاری علوم، دست داشتهاند، ولی از زندگی آنان در تاریخ اثری دیده نمیشود. فقط در سلسله اجازات روایی از آنان، یاد کردهاند. امروز، با این که نظام، اسلامی است و حوزههای علمیه، کم و بیش از امکانات تحقیقاتی برخوردار و فاضلان جوان، پراستعداد و پرشور در اختیار، مع الاسف، گامی در این راستا، به گونهای شایسته و بایسته برداشته نشده است و این شخصیتهای والامقدار ناشناخته ماندهاند، حتی برای خواص! از آن جمله: فقیه ژرفاندیش، حکیم ژرفنگر و عارف واصل، آقا محمد بیدآبادی که دو دستورالعمل او را در پیش آوردیم.
گرچه تاریخ، گوشهای از زندگی و خصایص والای او را ثبت کرده، ولی دستپروردگان و مکتوبات وی که شاهدی گویا بر عظمت مقام و بزرگی مکانَت اوست، ناشناخته ماندهاند. وقتی گفتههای بهجامانده از او را مطالعه میکنیم، عظمت و قلّهسانی او، انسان را به کرنش وامیدارد.
مطالبی در این مکتوبات آمده است که با گذشت دهها سال از عمر آنها و پیشرفت علوم و اندیشهها، فهم آنها بر بسیاری از خواص، مشکل مینماید.
در عرفان عملی، چونان عرفانی نظری، مقامات منیعی را حایز گشت و توفیق همسخنی و ملاقات ابدال را یافت و صاحب کمالات ویژه و نوعی ولایت گشت و شاید بشود گفت: خود یکی از اوتاد و ابدال بود.
توجّه کنید:
«این ضعیف، مکرّر خدمت جمعی رسیدهام که تقرّب از جبین آنها ظاهر بود و استمداد و استعانت از ایشان جُستهام، لیکن اطلاع ایشان از احوال سبب بُعد شده است و آن جماعت، الیوم مفقودند به حسب ظاهر. اگرچه این جماعت، سبب وجود سماوات و ارضاند، امّا به موجب «اولیائی تحت قبایی لا یعرفونهم غیری»، مستورند و تا کسی مثل ایشان نشود، ادراک نمیتواند کرد و شناخت.»
با این که این مکانت والا و عظمت را یافته بود، در میان خلق، مصداق کامل «کن فی النّاس و لا تکن معهم» بود. واقعاً همدرد مردم بود. رنجها را بر جان می خرید تا آسایش خلق، فراهم آید. در علم کیمیا سرآمد بود و مورد احترام سلاطین و زمامداران، ولی بر الاغ سوار میشد، آن هم الاغ رعیتی، با پالان معمولی!
با تکمه چینی، معاش میکرد. به وقت قحطی، داراییاش را بذل کرد و مدّت شش ماه تمام، خوراکاش هویچ و زردک خام یا پخته بود. با همین حال حوزههای درسی بزرگی را اداره مینمود و با خوشرویی و نشاط، به انبوه مراجعهکنندگان پاسخ میداد و مشکل آنان را می گشود.
شیوهٔ عرفانی نوی را در شیعه بنیاد نهاد. او بود که بذر رشد و بالندگی حکمت متعالیه را در جان پاک ملا علی نوری، پاشید. مرحوم کرباسی به برکت نفس قدسی او، مایهٔ برکات برای شیعه شد. و از طریق شاگردان سالکاش، چون: صدر الدین دزفولی و… در حوزههای شیعه، جانهای پاک را به قلّهٔ معرفت و عرفان رساند و در هر دورهای ثمرات گرانسنگی به بار نشاند.
آوازهٔ دانش، تقوا و عرفان او، از حوزه اصفهان فراتر رفت. سطْوَت علمی و معنوی او حوزههای دیگر شیعی را فرا گرفت، بهگونهای که عالمان بزرگ بلاد، بهوسیلهٔ نامه از او راه میجستند و دستورالعمل میخواستند.
میرزای قمی، صاحب قوانین الأصول، از او طریقه سلوک را میخواهد.
میر حسینای قزوینی، مخاطب این دستورالعمل، که شرحی از زندگی او در شماره ۵۳ همین مجلّه آمده است، از قزوین، با نامه از او و رسم سلوک میجوید.
امتیاز دستورالعملهای او، الهام و بهرهوری از کلام و مرام امامان شیعه است. پشتوانه هر گفته او چندین روایت است. همین دستورالعمل، مضمون روایتی از صادق آل محمد است که در پاورقی آمده است.
خلاصه، بیان کمالات، اوصاف و برکت وجود و مجاهدتهای او، این مقام را نگنجد. با نقل چند بیت، از سنگنبشته شاعر گرامی، محمد کاظم واله، که ترسیم روشنی از مقام و مکانت اوست، مقام را به پایان میبریم.
حضرت آقا محمّد، آن که در هر فن و علم
طفل مکتبخانهٔ او بود عقل ذوفنون
ماحی کفر و ضلال و حامی اسلام و دین
عرف از قهرش مخوف و شرع از لطفاش مصون
چونکه بود او چار رکن علم و عرفان رفت و شد
خانه دین قصر علم و کاخ رفعت سرنگون
عارف سرّ اله آن نظم وحدت آن که بود
قطب الاقطاب جهان و کاخ گردون را ستون
این دستورالعمل و رساله سیر و سلوک، به همّت فاضل وارسته، محمّد محسن معزّی تهرانی، استنساخ و در اختیار ما، قرار گرفته است. خدا به او و ما توفیق سلوک تا لقای یار را عنایت کند. ان شاء اللّه.
[دستورالعمل]
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
چون بنای ایمان و ایقان بر ریاضت و مجاهدت است کما قال اللّه تعالی:
«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ»[۱]
و شکّی نیست در آنکه مراد از این مجاهده، مجاهدهٔ کبیره است، که سبب هدایت طریق الهی است. و این آیه، با این اختصار، متضمّن معانی بسیار است.[۲]
اولاً، مجاهده و آن شمشیرزدن است نفس را که «أعدی عدوّ»[۳] است که الفت نموده است به مشتهیات جسمانی، و جامع همهٔ شهوات و غضب است، چنانکه حقّ سبحانه و تعالی فرموده است :
«وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي»[۴]
و چنانچه شهوت از هواست، غضب نیز از هواست. اگر آدمی خواهد که با شهوات نفسانی مجاهده کند، مشقّت او بسیار است و همیشه مغلوب است. (برای غالب شدن)، ناچار است که به گرسنگی، سدّ مراد کند تا بعضی از قوای او ضعیف شود، و آسان شود مجاهده. و جوع نیز، آدمی را از قوّت عبادات و اذکار میاندازد، پس ناچار است از آن که مرتبه به مرتبه، کم کند خوردن را تا قوّهٔ جسم کم شود و آرزوهایش تخفیف یافته مجاهده آسان شود.
و دیگر، الفت معاشرت است، که همیشه نشسته است، که او را رفقا مخالفت میکند از این مجاهده، و اگر (مخالفت) نکند همین معاشرت مانع است. و دیگر الفت با کلام است و رفع آن صَمْت است از او. و رفع آن با الفت به ذکر و فکر است.
و دیگر الفت با خواب است و جوع (گرسنگی) آنرا کم میکند.
و جامع همه، آن است که هر چه نفس خواهد مخالفت کند در ابتدا، و مشغول شود به ذکر الهی. و غرض در همهٔ اینها، میباید قُرب باشد، چنانچه لفظ «فینا» دلالت بر آن میکند؛ یعنی مجاهده میکنند با نفس و شیطان، از جهت «ما قَرّب فی اللّه»، و قُرب فی الله، بعد از قُرب للّه است؛ زیرا که مراد از «قرب للّه»، رضاى الهى است و در «قرب فى الله»، رضاست در ضمنِ ارتباط و سیر الی اللّه. و از لفظ «جاهدوا» استفاده میشود، مطلق قُربیٰ، و از «فینا»، این نوع از قرب که (باید) از همهٔ مجاهدات، خواه در ترک منهیّات باشد و خواهد فعل مأمورات بکند، در همهٔ اینها، منظورش ربط باشد به ذات و صفات و تخلّق به اخلاق اللّه. و آن قرب (فی اللّه)، در ضمن اکل و شرب و جماع حاصل نمیشود، به خلاف قرب للّه که جمع میشود.
و تصحیح نیّت، که از اعظم مجاهدات است. و راهاش این است که: این مطلب (را) منظور دارد که هر چند مطلب عظیمتر است، کمال بیشتر است و کمال بنده، اتّصاف است به صفات باریتعالی، تا به مرتبهای (به حسب اخبار صحیحه) برسد به آن که گفتهاش گفتهٔ خدا باشد و شنیدناش شنیدن خدا باشد: «بی یسمع و بی ینطق و بی یبصر و بی یمشی»[۵] و این مرتبه را تصوّر صحیح نمیتوان کرد در ابتدا. بله، مجمل میتوان تصوّرکردن که چنان شود که کارهای او خالص شود در ابتدا، به آنکه اگر خواهد نمازی خالص، نمیتواند کرد و هر چند میکوشد، چون تأمّل میکند، یا ریاست، یا از جهت خلاصی از جهنّم، یا رسیدن به نعمتهای بهشت است. و در همهٔ موارد، نفس مطلوب است (درحالیکه) او مأمور است که عبادت خالص به جای آورد. و هر عملی که میکند، همه ضایع و او را اصلاً به جناب اقدس الهی راهی نمیرسد. و (با صبر بر مجاهده) در آخر چنین میشود که همه افعال او ثواباش بلند و آنا فآناً، ذوق و شوق و محبتاش در تزاید بیند و کمال بندگی را مشاهده نماید که همهٔ کارهای (او) خالص شود. «من کان للّه کان اللّه له» شود که هر چیز در خاطرش خطور کند چنان شود و همهٔ کمالات، او را حاصل گردد، تا به معنی کمالاتی که فوق همه کمالات است. و از مرتبه «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا»[۶] خلاصی یافته، به درجهای رسد که بهتر از ملائکه مقرّبین باشد. چنانچه احادیث صحیحه بر آن دلالت میکند و علوماش، حقیقتاً، «لدنیّه» شود و از مرتبهٔ اسفل السّافلین طبیعت، خلاص شده، بهتر از مقرّبانی شود که چندین هزار سال بندگی کردهاند که اصلاً غبار عصیان بر دامن عصمت ایشان ننشسته باشد و به مرتبه «علماء امّتی کانبیاء بنی اسرائیل»[۷] رسد، هر چند هیچ نخوانده باشد و آنچه علماء در هفتصد سال ریاضت کسب کرده باشند، او را آنی، حاصل شود. به دلیل: «لنهدینّهم سبلنا» که قسم است به ذات اقدس خود که معنی آن این است که: «و اللّه البته او را هدایت کنیم به راه های قرب خود»[۸] که در هر ساعتی کشف حجابی شود و راهی به دست او دهند که اگر خواهی از این راهها نزد ماآ.(بیا) و بعد از آن قَسَم، قسمی دیگر میفرماید که: و اللّه که حق سبحانه تعالی با اوست و او را به قرب خود فائز میگرداند.
چون پرسیدند از حضرت سید الانبیاء، صلی اللّه علیه و آله، که احسان کدام است؟ حضرت فرمودند که:
«احسان آن است که عبادت کنی خداوند خود را چنانکه او را در حال عبادت ببینی»[۹]
چنانکه از حضرت سیّد الاوصیاء، علیهم السلام، پرسیدند که: آیا خداوند خود را بینی؟ حضرت فرمودند که:
«هرگز چنین نبودهام و نخواهد بود که خداوند ندیده را عبادت کنم»[۱۰]
و بعد از آن، سیّد انبیاء، صلی اللّه علیه و آله، فرمودند که:
«اگر به این مرتبه نرسیده باشی که خداوند خود را ببینی، به این مرتبه میرسی.»
اوّل مرتبه(آن است) که: خود را منظور (در منظر) او ببینی، و این مرتبه چنان است که بنده به این مرتبه میرسد، محال است که مخالفت الهی کند و هم چنانکه اشاره به مطلوب است، اشاره به این راه نیز هست که عبادت، او را به قرب عظیم میرساند که رتبه «لی مع اللّه» که حضرت سیّد المرسلین فرمودهاند که:
«مرا با خداوند خود وقتی است که در آن جا راه ندارد ملک مقرّبی و نه نبی مرسلی»[۱۱]
و اِشعار میدارد به آنکه اگر چنین عبادت بکنی، نیکی به خود کرده؛ جناب اقدس الهی از آن ارفع است که از این عبادات نفعی به او عاید گردد.
پس، از این آیهٔ کریمه ظاهر شد اصول خمسهٔ ریاضت که آن: صَمْت و جوع و سَهَر و عزلت و ذکر به دوام با رعایت مراقبه که همواره حق سبحانه و تعالی را بر خود مطلّع داند و جلالت و عظمت او را مشاهده نماید که با این عظمت و جلال، حاضر و ناظر است و بر ضمایر و اسرار مطلّع است.
پس مشغول اربعینیّات شود[۱۲] چنانکه وارد شده است:
«هر که چهل روز خالص، از جهت حقّ سبحانه باشد، حقّ تعالی چشمههای حکمت را از دل او بر زبان او جاری میگرداند.»[۱۳]
پس میباید عزلت و انقطاع تام داشته باشد از خلائق. مطلقاً، با مردم الفت نداشته باشد و شب و روز مشغول ذکر باشد. در نماز، همیشه، با حضور قلب و همیشه رعایت دل کند که در خاطرش چیزی در نیاید و اگر درآید، به تضرّع و ابتهال دفع آنرا از خداوند خود طلب نماید و باز مشغول شود و گاهی مشغول دعاها باشد مثل دعاهای «پانزده مناجات»[۱۴] و گاهی مشغول ذکر «یا اللّه» شود. و می باید که ملاحظه نماید که بداند حق، سبحانه و تعالی، همه جا حاضر است، نه آنکه جسمی تصوّر کند خداوند خود را، خواه جسم لطیف و خواه جسم کثیف، و بزرگاش بداند، نه به بزرگی جسمانی و نه غایباش داند به غیبت جسمانی، که اعظم حجب اعتقادات فاسده است. و از لوازم بشریّت است که آدمی، خداوند خود را داند چنانکه روح، نه در بدن است و نه خارج از بدن، نه بزرگ است نه کوچک و نه سیاه است و نه سفید، چنانکه علومی که آدمی حاصل میکند با آن که در قوّهٔ حافظه جا دارد و تصوّر نمیتواند کرد که حافظه در کجاست، هر چند که حکما از جهت قوی و حواس باطنه مقرّر ساختهاند که حس مشترک در مقدم دماغ جا دارد و بعد از آن، متخیّله.
امّا(این گفتهها) خیالی است، برهانی تمام ندارد. و بنابراین است که یکجا راه اینها را بسته به قوله تعالی: «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً»[۱۵] بلکه حواس ظاهر را تصوّر نمیتوان کرد که در قوّه باصره صد هزاران چیز در آید، نه بزرگ شود و نه کوچک و قوّه تکلّم، وقتی که ینابیع حکمت از او جوشان شود، چه ربط است، دل را به آن و دل از کجا (این حکمتها را) مییابد.
سپس میباید ذات مقدّس خداوند خود را حاضر داند، نه از قبیل جسمانیات و نه روحانیت. چون هر چند اقوی است، رفیعتر است و با این همه تنزیه، که حق سبحانه و تعالی دارد، نهایت قرب به بندگان دارد و «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»[۱۶] است و مدبّر و مرّبی است انواع مکنونات را.
با این نحو ذکر کردن، خداوند خود را حاضر دانستن و در هر ذکری او را یاد کردن و دل را متوجّه او ساختن و ذکر را از دل کردن، به اندک زمانی ترقیّات عظیم حاصل میشود و این فقیر تجربه مکرّر کردهام. فتح ابواب در ده روز شده است. و در حین اربعین، تمام چیزها ظاهر شده است که وصف نمیتوان کردن، لیکن شیاطین جنّ و انس، ممانعتهای عظیمه میکنند؛ چون (هر) چند راه نزدیکتر است ممانعت ایشان عظیمتر است و لهذا شیاطین در مباحثات متعارفه هرگز ممانعت نمیکنند، بلکه معاونت مینمایند و هر که متوّجه این راه شد،(به) هزار وجه، میگویند این خوب نیست و تحصیل علم واجب است و اوقات ضایع میشود، چنانکه اگر خواهد تصدّقی از جهت خدا کند، هزار وجه از ممانعت دارند، و اگر چیزی در باطل صرف نماید، هزار وجه در تحسین او میگویند و مجاهده همین معنی دارد که بر نفس دشوار است و بر شیاطین دشوارتر.
پس میباید مبتدی، هر چند ایشان معارضه نمایند، او نیز، به جناب اقدس متوجّه شده، ایشان را به سهام «لا حول و لا قوّة الا باللّه العلی العظیم»[۱۷] از خود دور گرداند، تا به رتبهٔ محبت فائز گردد و دیگر معارضه کم شود و در اوقات صلوات (نمازها) میباید که سعی نماید که همه با حضور قلب باشد و معانی آیات و اذکار و دعوات را بفهمد و دل را با خداوند تعالی داشته باشد که مطلب عظیم، از این مجاهدت، آن است که نمازهای او، همه، با حضور قلب باشد و لمحهای که شیاطین خاطر را به جای دیگر برند، باز تدارک کند و خود را متوّجه سازد و توّجه به جناب اقدس نماید تا به مرتبه محبّت رسد و بعد از آن، مشقّت نماز بالکلیّه بر طرف میشود. چنانکه سیّد انبیاء، فرمود:
«أرحنا یا بلال»[۱۸]
و
«قرّة عینی فی الصّلاة »[۱۹]
عملاً، تا کسی به مرتبهٔ محبّت فائز نشود، نه اسلام دارد نه ایمان و نه نمازش مقبول است و نه سایر عبادات و نه تصوّر کنی که کتب حکمت خواندن، منافات ندارد با یاد خدا، بلکه از حجب ظلمانیه است که ضدّ صریح این راه است و همچنین کتب کلامیه و معارضات و مجادلات؛ لهذا، مبالغات عظیمه و نهی از همه، وارد شده است و از دلایل، زیاد نمیشود، بلکه اغلب آن است که ایمان فطری، که حق تعالی به او عطا فرموده است، زایل میشود و یک شبهه تأثیرش در نفس بیشتر از هزار برهان است و نهایتاً ایمان و ایقان به ریاضت میشود وبه قانون شریعت مقدّسه و به نصوص قرآنیه و حدیثیه. پس اگر معارضات نفس و شیطان به کثرت دعوات و تضرّعات کم نشود، استعانت جوید به توجّهات مقربّان که در این راه هستند و غالب آن است که مخفی میباشند، همان بهتر که وقت معارضه متوسلّ به جناب اقدس خداوند شود و تضرّع و زاری کند تا حق، سبحانه و تعالی، حمایت فرماید. و این ضعیف، مکرّر به خدمت جمعی رسیدهام که تقرّب از جبین آنها، ظاهر بوده و استمداد و استعانت از ایشان جستهام و لیکن، اطّلاع ایشان از احوال، سبب بُعد شده است و آن جماعت، الیوم، مفقودند به حسب ظاهر و اگر چه این جماعت سبب وجود سموات و ارضاند، امّا به موجب: «اولیائی تحت قبائی لا یعرفونهم غیری» مستورند. و تاکسی مثل ایشان نشود، ادراک نمیتواند کرد و شناخت.[۲۰]
و الحمد للّه ربّ العالمین و الصلواة علی اشرف الواصلین و المحسنین و العارفین محمّد و آله و عترته الأنجبین و السّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
پینوشتها
[۱] . سوره عنکبوت، آیهٔ ۶۹
[۲] . عارفان از این آیه بهرههاى بسیار برده و معارفى والا را در سلوک ، استنباط کردهاند . این کار ، با ارشاد و راهنمایى حجج الهى و بهرهبردارى از گفتههاى آنان بوده است .
«طوبى لعبد جاهد للّه نفسه و هواه و من هزم جند هواه، ظفر برضااللّه و من جاوز عقله (نفسه) الامارة بالسّوء بالجهد و الاستکانة و الخضوع على بساط خدمة اللّه تعالى ، فقد فاز فوزاً عظیما و لا حجاب أظلم و أوحش بین العبد و الربّ من النفس و الهوى و لیس لقتلهما فى قطعهما سلاح و آلة ، مثل الافتقار الى اللّه و الخشوع و الجوع و الظمأ بالنّهار و السّهر باللّیل ، فان مات صاحبه مات شهیداً و ان عاش و استقام أدّاه عاقبته الى الرضوان الأکبر ، قال اللّه عزّ و جل: و الذّین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و أنّ اللّه لمع المحسنین»، بحار الانوار ، مجلسى ، ج ۶۹ / ۶۷ ، مؤسسه الوفاء ، بیروت.
خجسته باد بر بندهاى که با نفس و هوسهاى آن ، پیکارى مداوم کند. هر که سپاه هوا و هوس را شکست دهد، به مقام رضاى الهى، قدم گذارد، آن که به عبودیت، دلشکستگى و خضوع و فروتنى بر بساط حق، کمر به خدمت او بندد و از این راه ، خود و عقلاش را بر نفس وادارنده به بدى، سیطره بخشد، قهراً، به فیروزى بسیار بزرگى رسد. هیچ حجابى تاریکتر و وحشتناکتر بین بنده و پرودگارش از نفس آدمى و خواستهاى او نیست. بهترین وسیله براى کشتن نفس، نیاز به درگاه بىنیاز، خشوع دل و گرسنگى، روزه و تشنگى در روز و بیدارى و تهجّد در شب مىباشد. چنین فردى اگر در همین حال بمیرد، مقام والاى شهیدان را دارد، و اگر زنده ماند و در این راه استقامت ورزید و بر این نمط و شیوه زیست، فرجام او «رضوان اکبر» الهى است. همانگونه که خداى عز و جلّ فرمود…
با مطالعه دستورالعمل عارف بیدآبادى و تدبیر در روایت بالا، معلوم مىشود که همین حدیث شریف، الهامبخش آن بزرگوار در نوشتن این دستورالعمل، بوده است. در این حدیث، تمام ابعاد سلوک براى شیعیان، نموده شده است . خداى توفیق عمل بدان را عنایتمان کند.
[۳] . «اعدى عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک» میزان الحکمه، رى شهرى، ج ۶ / ۹۵، دفتر تبلیغات اسلامى قم.
امام على(ع) مى فرماید: «لا عدوّ اعدى على المرء عن نفسه»، غرر الحکم و دررالکلم ، تحقیق محدث ارموى، ج ۶ / ۳۹۹، دانشگاه تهران
[۴] . سوره نازعات، آیهٔ ۴۰
خداى کریم، در این آیه، دو عامل را پاى سالک و رهرو دانسته است:
- خوف و خشیت حق که برخاسته از شناخت مقام ربوبى باشد
- بازداشتن نفس از روىآورى به هوا و هوسهایش .
با تقدّم «خوف مقام رب» بر «نهى نفس از هوى» راه تسلط بر نفس را نموده است که با شناخت مقام ربّ، خوف در دل حاصل آید و این خوف و ترس ، مانع روىکرد نفس به خواهشهاى حیوانى گردد .
[۵] . جامع احادیث الشیعه، با اشراف آیة اللّه بروجردى، ج ۷ / ۹۹؛ اصول کافى، کلینى، ج ۲/ ۲۲، دارالتعارف، بیروت. بسیارى از عالمان ژرفاندیش این حدیث معتبر را شاهد گویایى بر رسیدن عبد به مقام فنا، دانستهاند .
[۶] . سوره فرقان، آیه ۴۴
امام سجّاد(ع) عامل گذر از مرز حیوانى را، شناخت حمد الهى و تبلور دادن آن بر زندگى و به کارگیرى همهٔ نعمتهاى دادهشده در راهى که خدا خواسته است دانسته و با زبان دعا فرموده است:
«و الحمد للّه الّذى لو حبس عن عباده معرفة حمده على ما أبلاهم من مننه المتتابعة و أسبغ علیهم من نعمه المتظاهرة لتصرّفوا فى مننه فلم یحمدوه و توسّعوا فى رزقه فلم یشکروه و لوکانوا کذلک لخرجوا من حدود الانسانیة الى حدّ البهیمیة فکانوا کما وصف فى محکم کتابه:
«ان هم الاّ کالأنعام بل هم اضلّ سبیلاّ». صحیفه سجادیّه، دعاى اول .
[۷] . بحار الانوار، ج۲/ ۲۲؛ عوالى اللئالى العزیزیه، ابن ابى جمهور احسائى، ج ۴ / ۷۷، مطبعة سید الشهدا، قم.
[۸] . سوره عنکبوت، آیه ۶۹
[۹] . روى أن النبى، صلى اللّه و علیه و آله، سئل عن الاحسان. فقال: «أن تعبد اللّه کانک تراک فان لم تکن تراه فانّه یراک»، مجمع البیان، شیخ طبرسى، ج ۳ ذیل آیه ۱۲۵ سوره نساء .
در کنز العمال به جاى سئل عن الاحسان آمده است: « قال (السائل) احب ان اکون من المحسنین . . . » « کنز العمال »، علاء الدین على المتقى، ج ۱۶ / ۱۲۸، حدیث ۴۱۲۵ ، مؤسسه الرساله ، بیروت .
[۱۰] . نهج البلاغة، خطبه ۱۷۹
[۱۱] . «لى مع اللّه وقت لا یسعها ملک مقرّب و لا نبّى مرسل»، جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملى/ ۲۵ و ۲۷، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى .
[۱۲] . چگونگى انجام این اربعینیّات در دستورالعمل دیگر آن بزرگمرد آمده است: مجلّه حوزه، شماره ۳۵ / ۷۲ – ۷۵
[۱۳] . «من اخلص للّه اربعین یوماً ، ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه»، کنز العمال، ج۳ ، حدیث ۵۲۷۱.
«ما أخلص عبد للّه، عزّ و جل، اربعین صباحا الاّجرت ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه»، عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج ۲ / ۶۹، حدیث ۳۲۱ رضا مشهدى.
[۱۴] . مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى ، مناجات خمسة عشر.
این مناجاتها، مضامینى دلکش دارد. معانى آن فطرتپذیر و هماهنگ با مقام و حالات سالک است. امام سجاد (ع) در این مناجاتها، پانزده مقام را بر سالک مىنماید و در هر مقامى با اوج دادن دل و روح مناجاتکننده به ملکوت، معارف بلندى را در جان او مىنشاند.
[۱۵] . سوره اسراء، آیهٔ ۸۵
[۱۶] . سوره ق، آیه ۱۶
[۱۷] . آثار، مرا به بسیار گفتن «لا حول و لا . . . » توصیه کرده است. الحکایات من املاء الشیخ المفید، کنگره هزاره شیخ مفید من املاء الشیخ المفید، چاپ کنگره هزاره شیخ مفید.
[۱۸] . «قم یا بلال فأرحنا بالصلاة» ، کنز العمال، ج ۷ / ۶۲۹، حدیث ۲۰۹۵۴.
[۱۹] . بحار الانوار، علاّمه مجلسى، ج ۷۹ / ۲۱۱، مؤسسه الوفاء ، بیروت .
[۲۰] . اولیاى خدا و بندگان عارف او، طبقات گوناگوناند و مراتب و درجات مختلف دارند. از آنان پیامبران، اولیاء، امامان، اوصیاء، اقطاب، اوتاد و ابدال و مانند آنهایند. همانانى که خداى تعالى چنین توفیقشان کرد: «اولیائى تحت قبایى لا یعرفهم غیرى» از روایات در باب آنان حدیث است که ابى جبیر از رسول خدا(ص) نقل کرد:
«انّ من عباد اللّه ما هم لیسو بأنبیاء ولا شهداء یغبطهم الانبیاء و الشهداء یوم القیامة لمکانهم من اللّه تعالى .
قالوا: یا رسول اللّه! خبّرنا من هم و ما اعمالهم فلعنّا نحبّهم .
قال: هم(قوم) تحابّوا فى اللّه على غیر ارحام بینهم و لا احوال یتعاطونها فو اللّه ان وجوهم لنور و انّهم على منابر من نور لا یخافون اذا خاف الناس و لا یحزنون اذا حزن النّاس ثم قرأ لایة:
«الا ان اولیاء اللّه لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»
زیرا خوف و حزن، دو میوهٔ دورى از حق و جهالت انساناند درحالى که این بزرگان در نهایت قرب حق و غایت دانشاند .
المقدمات من کتاب نص النصوص، سیّد حیدر آملى ج ۱ نم ۲۶۱ – ۲۶۲؛ در جاى دیگر گفته است: ابدال در هر زمانى هستند. آنان حواریون و خاصّان قطب کامل هستند، که در عقیده شیعه، همان امام زمان، عجل اللّه تعالى فرجه مىباشد .
مولوى، ابدال را چنین ستوده است:
کار پاکان قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسى ز ابدال حق آگاه شد
در جاى دیگر گوید:
کیست ابدال آنکه او مبدل شود
خمرش از تبدیل یزدان حلّ شود
خیلی تاثیر گذار بود خیلی از جملات من رو که فکر و تامل در درون خودم میکشاند. و انگیزه ای برای تعالی و سیر