دستور العملی از فقیه و عارف ژرفاندیش، ابن ابی جمهور احسائی
[مجله حوزه، شماره ۵۵، بهار ۱۳۷۲]
بستهذهنی، عوامگرایی و غوغاسالاری، آفتی اندیشهکُش و استعدادسوز در تاریخ فرهنگ و تمدّن بشری است. چه بسیار افکار سازنده و اندیشههای ناب، در پیشگاه جهل و عوامگرایی به مسلخ رفتند و چه دانشمردانی، اسرار و افکار خود را به دامن خاک سپردند و نسل بشر از مواهب و بهرههای انسانساز آنان محروم ماندند.
در فضایی که جوّ فرهنگی حاکم، از آنِ بستهذهنان و تنگنظران است، حربهٔ تکفیر، سلاح رایج زمان برای ذبح نواندیشان و به انزواکشاندن متفکّران است.
در چنین حال و هوایی، عالمان، حکیمان و عارفانی که با کاروان عوامگرایان همراه نشده و یافتههایشان را پیامبروار به جامعه و ابنای زمان خویش عرضه میدارند، به حربهٔ تکفیر و تیر تهمت گرفتار آمده به انزوا کشانده شده و بدنام میگردند.
آنانی که با عزم الهی و منطق استوار خود، زمام افکار جامعه را به دست گرفته و فضا را به نفع اندیشهٔ خود تغییر دادند، اندک بودند.
محمد بن علی بن ابی جمهور احسائی، که هم فقیه بود و هم محدّث و هم متکلّم و هم عارف و در علوم دیگر اسلامی نیز دست داشت، به علوم متداول نپرداخت و به کرسی تدریس قناعت نکرد. با اینکه میدانست عرضهٔ اندیشههای عرفانی و یافتههای جدید، خود، سوژهای علیه او خواهد شد، شجاعانه افکار و انظار خود را با بیانی روشن و صریح نشر کرد و در انجام این مهم، دوری از حوزه نجف و هجرت از وطن را، پذیرا شد.
او، در خانوادهای پارسا و اهل علم و دانش دیده به جهان گشود. جدّش شیخ ابراهیم و پدرش شیخ علی، هر دو، عالمانی خداترس و صاحبنظر بودند. از کودکی، کام او با شهد فضل و پارسایی پدر شیرین شد و از همان اوان برای فراگیری دانش و ادب در خدمت پدر، زانو زد و از محضر او بهرهها برد.
خود، در اجازهاش، پدر را چنین توصیف میکند:
«طریق اوّل اجازهام، از مراد، استاد، پدر حقیقی نَسَبی و معنویام، شیخ پارسا، عابد، عالم کامل، زینت ملّت وحقّ و دین، ابوالحسن علی بن شیخ ولی…»[۱]
دانشهای دینی مرسوم آن روز را از عالمان دیار خویش بیاموخت و در کوتاهزمانی، سرآمد اقران گردید. برای تکمیل تحصیلات خود، راهی عراق شد و در آستان مبارک خاتم الاوصیاء، به کسب کمالات علمی و معنوی پرداخت و از بزرگان آن حوزهٔ مقدّسه، چونان: شیخ فاضل شرف الدین حسین بن عبدالکریم فتال، بهرهها برد.
در اجازهاش، او را چنین توصیف میکند:
«از استاد و مرشدم، کسی که راه صواب را به من آموخت و به شیوه اصحاب در رسیدن به معالم دین، آشنایم کرد، استاد علّامه، همو که سرآمد اقران خویش و محیط به علوم و فنون زمان خویش است.»[۲]
برای تکمیل، تهذیب واتقان یافتهها و دانشهای خود، مسافرتهای علمی خویش را آغاز کرد و در این سیر آفاقی، با عالمان دیگر دیار و وضعیّت شیعه در دیگر شهرها، آشنا شد و افکار و اندیشههای خود را عرضه کرد. نخستین سیر آفاقی خود را از نجف، به عزم بیت اللّه الحرام و اماکن و مشاهد مشرفّه در مدینه، از راه شام آغاز کرد و در بازگشت، به محضر شیخ الاسلام، فقیه پارسا، علی بن هلال جزایری، رسید.[۳]
جذبهٔ معنوی، حالات ملکوتی و احاطهٔ علمی این بزرگمرد، ایشان را فریفتهٔ خویش کرد و مدّت یک ماه، شب و روز، از آن بزرگوار، بهره برد.
در بازگشت از کرک نوح، به قصد صلهٔ ارحام، به وطن خویش رفت و پس از اندکی درنگ، هجرت علمی دیگری را آغاز کرد.
ابتدا به بغداد رفت. پس از ملاقات با عالمان آن دیار، سفر طولانی به سرزمین خراسان و زیارت ثامن الائمه را به جان خرید. لحظهلحظههای این هجرت مبارک، سرشار از تلاشهای علمی و معنوی بود.
در حین سفر، شاگردانی تربیت کرد، کتابهایی نوشت و بزرگانی از عالمان دیار را ملاقات نمود. در بین راه، با عالمانی چون قاضی قضاة اسلام، محمد بن احمد موسوی حسینی، عالم و واعظ ژرفاندیش، اسحاق واعظ قمی کاشانی و عالم نامآور، حرز الدین اوائلی، ملاقات داشته و از آنان اجازه نقل حدیث گرفته است.
خود، داستان سفرش را در مقدّمهٔ کتاب: زادالمسافرین، چنین شرح می دهد:
«چون در بغداد، کار خویش به پایان بردم، عزم زیارت امام غریب کردم. با پیشنهاد برادران همراهم، مطالبی در زمینه شناخت واحد معبود و عطاکنندهٔ خیر و وجود، نوشتم. پیشآمدهای ناگوار و موانع روزگار، مانع تکمیل این مباحث شد. با ورود به مشهد، آن را تکمیل کردم.»[۴]
با ورود آن بزرگوار به خراسان، حوزهٔ مشهد رونق و جنبوجوش ویژهای یافت. عالم جلیل القدر، سیّد محسن رضوی[۵]، که خود از اشراف و بزرگان شهر بود، قدوم او را گرامی داشت و در منزل خویش، پذیرایش شد. با انتشار خبر ورود آن دانشیمرد، به مشهد، از اطراف و اکناف، عالمان به دیدار او شتافتند. حتّی عالمان اهل سنّت، از هرات و مناطق دیگر، برای زیارت و مناظره با او به مشهد آمدند. مجالس مناظره مفیدی در حوزهٔ آن روز مشهد، تشکیل شد. مشهورترین آنها، مناظره چند ساعتی است که در سه جلسه، با فاضل هروی[۶] انجام یافت.
مؤلّف مجالسالمؤمنین مینویسد:
«چون خبر قدوم فیض لزوم شیخ قدسی صفات، به علمای هرات رسید، فاضل هروی به دیدن او آمد. جناب شیخ، در سه مجلس با او مناظره نمود و در جمیع مراتب او را منقطع و مبهوت فرمود.»[۷]
افزون بر مناظرات، اشتغال به تدریس و تألیف داشت. فاضلان برجسته و عالمان حوزه مشهد، در درس او شرکت کرده و از افاضاتاش بهرهمند شدند. در مشهد، کشف البراهین و برخی کتابهای دیگر را نوشت. در بیشتر علوم، دیدگاههایی نو داشت. در فلسفه، از ادامهدهندگان مشرب سیّد حیدر آملی و مؤثّر در پیدایی حکمت متعالیه بوده است.[۸]
او، در کتاب: مجلی مرآة المنجی، بین عرفان، فلسفه و کلام جمع کرده و با بهرهوری از این سه منبع، معارف فلسفی عرفانی و دینی را تبیین کرده است.
آثار وجودی او
افزون بر تربیت دهها شاگرد در نجف و خراسان، چون: سید محسن بن محمد رضوی قمی، محمود بن سید علاء الدین طالقانی، محمد بن صالح غروی، ربیعة بن جمعه الجزائری و… بیست و چهار کتاب از خود به یادگار نهاد.[۹]
مهمترین کتابهای او بدین قرار است:
- المسالک الجامعیّة فی شرح الالفیّة الشهیدیّة. در فقه و مسائل احکام.
- الأقطاب الفقهیّة و الوظایف الدینیّة علی مذهب الامامیة، در زمینه قواعد فقهی. به سبک: قواعد شهید اوّل، تنظیم شده است.
- رسالة البرمکیة فی فقه الصلواة الیومیه.
- بدایة النهایة فی الحکمة الاشراقیه.
- رساله معین الفکر و شرح آن به نام: معین المعین.
- رساله کاشفة الاحوال عن احوال الاستدلال. در اجتهاد. این رساله، دارای یک مقدمه و پنج فصل و یک خاتمه میباشد.
- کشف البراهین، در شرح رساله زادالمسافرین.
- درر الئالی العمادیة فی الاحادیث الفقهیه. این کتاب بعد از عوالی نوشته شده است.
- المجلی فی مرآة المنجی. در حکمت و عرفان.
- عوال اللئالی العزیزیّة فی الاحادیث الدینیّة.
به هفت طریق، روایت میکرد. اجازات مهمی از او به یادگار مانده است.
وصیتنامهٔ فرادیدمان، در ضمن اجازهنامه او به شاگردش، جمعة بن ربیعه، آمده است. ما آنرا از اجازات، بحار الانوار علاّمه مجلسی[۱۰] به فارسی برگرداندیم.
وصیتنامههای پرمایهٔ دیگری در دست داریم که در مجال دیگر، نشر خواهیم کرد.
امید آن که خدا توفیق عمل به این دستورات تکامل بخش را به ما عنایت کند.
برای آگاهی بیشتر از شرح زندگانی او رجوع شود به:
مقدمة عوالی اللئالی، تصحیح حاج شید مجتبی عراقی؛ اعیان الشیعه، ج۹ / ۴۳۴؛ امل الامل، ج۲ / ۲۵۳؛ تنقیح المقال، ج۳ / ۱۵۱؛ ریحانة الادب، ج ۷ / ۳۳۱؛ فوائد الرضویه/ ۳۸۲؛ الکنی و الالقاب، ج ۱/ ۱۸۳؛ لؤلؤة البحرین / ۱۶۶؛ مجالس المؤمنین، ج ۱/ ۵۸۱؛ المستدرک (چاپ رحلی)، ج۳/ ۳۶۱؛ المقابس / ۹؛ انوار البدرین / ۳۹۸؛ فردوس التواریخ؛ معجم رجال الحدیث للخویی، ج۱۶ / ۲۹۶؛ نیز ج۱۴/۲۳۵؛ روضات الجنّات، ج۷ / ۲۶؛ رسالة الردود و النقود، آیة العظمی المرعشی نجفی آمده در مقدمه عوالی اللئالی؛ مفاخر اسلام، ج۴ / ۳۷۹؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۲ / ۶۳۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۶ / ۲۶۹.
[متن وصیتنامه]
بسم اللّه الرحمن الرحیم
بر تو باد به ارج نهادن علم و مدام در خدمت او بودن. مباد زلال علم را با طمع و سهلانگاری، آلوده سازی؛ زیرا این حالات، گستاخی و بیحرمتی بر دانش است.
برخی عارفان گفتهاند:
«العلم من شرطه لمن خدمه أن یجعل الناس کلّهم خدمه و اوجب صونه علیه کما یصون من عاش، عرضه و دمه»
از شرایط فراگیری و خدمت به دانش، آن است که همه مردم را به نوکری علم بدارد. صیانت علم را بر خویش فرض شمارد، همانطور که خون و آبروی معاشران و خانواده خویش را پاس میدارد.
پس ای برادر! با تمام توان علم را پاس دار و مکانتاش را با بهکارگیری آن در فهم دین، حفظ کن. بر تو باد به تلاش بیامان در فراگیری آن. در جهت تکمیل علم، از پرسش، هیچگاه، ملول مشو.
از پیامبر(ص)، روایت شده است:
«لو علم الناس بما فی العلم، لطلبوه و لو بسفک المهج»[۱۱]
اگر مردم به بهره و فایدهٔ علم واقف شوند، با تندادن به خونریزی آن را به دست آرند.
یا:
«طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم و مسلمة».[۱۲]
دانشآموزی، بر هر زن و مرد مسلمان، واجب است.
یا:
«اطلبوا العلم و لو بالصین»[۱۳]
طلب کنید دانش را، هر چند در چین (دوردستترین مناطق) باشد.
یا :
«یا علی من لایعلم خرج اذا سأل عمّا لایعلم»[۱۴]
هان ای علی(ع)! نادان وقتی در مقام پرسش برآید، از نادانی بیرون آید.
از کتمان علم و نگفتن آن به دانشپژوهان بپرهیز، چه خداوند متعال فرمود:
«وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ».[۱۵]
پیامبر(ص)فرمود:
«اذا ظهرت البدع فی أمّتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل، فعلیه لعنة اللّه».[۱۶]
وقتی بدعتها هویدا شد، بر دانشیمرد است که علماش را آشکار سازد. کسی که چنین نکند لعنت خدا بر او باد.
یا:
«من کتم علماً نافعاً الجمه اللّه بلجام من نار»[۱۷]
هر که علم سودمندی را کتمان کند، خدا بر او دهانهای از آتش زند.
امام علی(ص) در بایستگی نشر علم و تعلیم جاهلان فرمود:
«ما أخذ اللّه علی الجّهال أن یتعلّموا، حتّی أخذ علی العلماء ان یعلّموا.»[۱۸]
مباد علم را به هر کسی بیاموزی و بیضابطه نشر کنی. این عمل نزد همه مردم ناپسند است.
سیّد بشر، صلی اللّه علیه و آله، فرمود.
«لا تؤتوا الحکمة غیر اهلها فتظلموها»[۱۹]
حکمت و دانش را به نااهل میاموز؛ چه این کار ستم بر او است.
یا:
«لا تلقوا الدرّ بافواه الکلاب»[۲۰]
گوهر را در دهان سگ میفکن
برخی پژوهشیان و متتّبعان، در قالب شعر چنین گفتهاند:
و من منح الجّهال علماّ اضاعه و من منع المستوجبین فقد ظلم
آن که دانش را بر نااهلان ارزانی دارد، آن را ضایع کرده و کسی که علم را از تعلیم به شایستگان باز دارد، بر آنان ستم کرده است.
بسیار بیاموز و مباحثه کن؛ زیرا علم مرده است که آموختن، آن را زنده کند. اندوختههای علمی نیز، مردهاند که با بحث و بررسی شکوفایی و حیات پیدا میکنند.
امام جعفر صادق(ع) فرمود:
«تلاقوا و تحادثوا و تذاکروا فانّ فی المذاکرة احیاء امرنا. رحم اللّه امرءاً أحیا امرنا»[۲۱]
همدیگر را دیدار کنید. بر یکدیگر احادیث ما را قرائت کنید و درباره مطالب آن مذاکره نمایید؛ زیرا بررسی و گفتوگوی علمی، «امر» ما را زنده کند. درود و رحمت خدا بر کسی که «امر» ما را احیاء کند.
بر تو باد به از بَر کردن مطالب علمی و مرور کردن و یادآوری آنها، زیرا بهترین علم آن است که در سینه جای گیرد.
برخی چنین گفتهاند:
انی لاکره علما لا یکون معی، اذا خلوت به فی جوف حمّام
من دانش را که به هنگام تنهایی در حمّام (و در اختیار نداشتن نوشتهها) با من نمیباشد، ناپسند، دارم.
پس در همه حال، پاساش بدار و با او دمخور باش؛ زیرا آفت علم، فراموشی است. تنها بر ثبت علوم در کتابها اطمینان مکن؛ زیرا کتاب، پاسبانی تباهکننده است، چنانکه گفتهاند:
لا تفرحنّ بجمع العلم فی کتب؛ فانّ للکتب آفات تفرقها النّار تحرقها و الماء یغرقها و اللبث یمزقها و اللّص یسرقها[۲۲]
به گردآوری دانش در کتاب ها، شادمان مباش؛ زیرا کتاب را آفاتی است، دانشبَرباددِه. آتش، آنرا میسوزاند، آب غرقاش میکند، گذشت زمان، فرسوده و پارهاش میکند و دزد آنرا میبَرد.
وقتی خداوند، به تو این نعمت را عنایت کرد و به دستیابی این فضیلت و برتری، انعام نمود، همراه این دانش، تقوای او بدار و از حرامهای او، دوری کن؛ زیرا آلوده شدن به گناهان، نعمت را زایل سازد. چه نیکو سروده است:
اذا کنت فی نعمة فارعها
فانّ المعاصی تزیل النّعم
و داوم علیها بشکر الاله
فانّ الاله شدید النّقم
هنگامی که نعمتی به تو روی آورد، پاسش دار.
همانا گناهان و نافرمانیها آن را زایل میکند.
آن نعمت را با شکر معبود جاودان کن.
البتّه خداوند تلافیکنندهٔ سختی است.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«أدم الطهارة یدم علیک الرزق»[۲۳]
بر تهذیب و طهارت نفسات مداومت کن، تا روزیهای مادی و معنویات پایدار ماند.
سفارش میکنم تو را بر پاسداشتن حقوق استاد و معلّمات.
نخست باید بدانی، او، راهنما، هادی و مرشد و فراخوانندهٔ تو، به علم و دانش است. بلکه او، هدایت و سازندگی تو را همّ خویش کرد. او، کسی است که رنجهای تنفرسایی را برای راهنمایی تو به جان خرید تا تو از روی تحقیق و بصیرت، به راه حق رهنمون شده و اهل هدایت و صاحب توفیق گشتی؛ پس او، پدر حقیقی، استاد معنوی و نعمتبخش تو پس از خداست.
بنابراین، با تمام توان، حق او را پاس بدار و از او به بزرگی بین مردم یاد کن. در احترام و ستایش او بکوش، تا از جرم عظیم عاق پدر معنوی و ناسپاسیاش در امان مانی.
دستورات او را فرمان بر؛ زیرا سید عالمیان پیامبر اکرم، صلی اللّه علیه و آله، فرمود:
«مَن عَلَّمَ شخصاً مَسأَلَةً مَلَكَ رِقَّهُ. قيلَ: أيَبيعُهُ ويَشتَريهِ ؟ قالَ: لا ، بَل يَأمُرُهُ ويَنهاهُ»[۲۴]
هر که شخصی را یک مطلب بیاموزد، در حقیقت مالک او شود.
پرسیدم: یعنی میتواند او را بفروشد؟ پاسخ داد: نه. حق امر و نهی نسبت به او پیدا میکند.
باید از او حکم و دستور بخواهد، چون شاگرد، مأمور به فرمانبرداری استاد خویش است.
درباره مواظبت بر حقوق استاد و چگونگی آن، آمده است:
وقتی وارد مجلسی که او حضور دارد، شدی، سلام کن و از او احترام خاصّی به عمل آور. در پایین پای مجلس او بنشین و حضور او را بزرگ شمار. در حضور او با دیگری مشورت مکن. صدایت بلندتر از صدای او نباشد. مواظب باش در حضور تو، هیچکس غیبت او نکند. وقتی پرسش مطرح میشود، پیش از استاد، پاسخ مگو. با تمام رو به او توجّه کن. به حرفهایش نیک گوش بدار و به درستیِ گفتههای او معتقد باش. در حضور مردم، سخناش را رد مکن و هنگام خستگی و بیحوصلگی زیاد سؤال مکن. با دشمنان او، همراه مشو و دوستان او را دشمن مدار. وقتی پرسشی میکنی و او پاسخ نمی دهد، تکرار مکن.[۲۵] چون مریض شد به عیادتاش، شتاب کن. هنگامی که غایب می شود از حال او پرسوجو کن. هنگامی که به دیدار یار شتافت، بر جنازه او حاضر شو. چون چنین کردی، خداوند قصد تو را، از استفاده از محضر او، برای تقرّب به خدا و جلب خوشنودی حق، میداند. ولی اگر رفتارت با استاد چنین نبود، سزاوار آنی که خداوند دانش و شرف را از تو بگیرد.
این وصیت من به توست. به خدا میسپارم ات. او، مرا بس است و بهترین وکیل میباشد.
این مختصر را نیازمند درگاه خدای بینیاز، محمد بن علی بن ابراهیم بن ابی جمهور احساوی، قلمی کرد.
والسّلام.
پینوشتها
[۱] . عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیّه، تحقیق حاج آقا مجتبی عراقی، قم، مطبعة سید الشهداء، ج۱/۲۱؛ «بحار الانوار»، ج ۷ / ۱۰۵، چاپ بیروت .
[۲] . همان مدرک/ ۸
[۳] . «مجالس المؤمنین»، قاضی نوراللّه شوشتری، ج ۱ / ۵۸۱
شیخ علی هلالی جزائری ، فقیهی وارسته و عارفی نفسکُشته بود. گفتهاند: تسبیح حضرت زهرای او ، یک ساعت به طول میانجامید ؛ زیرا با گفتن هر کدام از اذکار صدگانه آن، اشکهای او بر گونهاش روان میشد. ر .ک: «الکنی و الالقاب» ، محدث شهیر، حاج شیخ عباس قمی ، طاب ثراه .
[۴] . روضات الجنات، ج ۷ / ۳۱
[۵] . مترجم در رسالهٔ المناظرة مع الفاضل الهروی، مینویسد:
«در سال ۸۷۸ هـ ق، مجاور مشهد رضا (ع) شدم. در خانه سیّد اجل ، محسن بن محمد رضوی قمی ، منزل کردم . وی، از سرشناسان مشهد و بزرگان آن دیار بود. در علم و عمل، میان همگناناش، برجستهترین بود. او با بسیاری از فاضلان اهل مشهد، در حوزه درس کلام و فقه من، شرکت میکردند. ر . ک: «فوائد الرّضویه»/۳۷۶
[۶] . گمان میرود که مقصود از این شخص (فاضل هروی) ، شیخ الاسلام احمد بن یحیی بن سعد الدین تفتازانی باشد، که مدّت سی سال سمت قضاوت هرات را داشت. ر . ک: «دائرة المعارف بزرگ اسلامی» ، ج ۲ / ۶۳۵
[۷] . مجالس المؤمنین، ج ۱ / ۵۸۲
[۸] . تاریخ فلسفه هانری کربن
[۹] . در اجازهای که به شاگردان، محمد بن صالح غروی، داده است، از این بیست و چهار کتاب نام برده است. ر . ک: «الذریعة»، ج ۱ / ۲۴۱
[۱۰] . بحار الانوار، ج ۱۵ / ۱۰۵
[۱۱] . «عوالی اللئالی»، ابن ابی جمهور احسائی، ج۴/ ۷۰
[۱۲] . همان مدرک
[۱۳] . همان مدرک
[۱۴] . در«عوالی اللئالی» حدیث بدین عبارت آمده است:
«ما علی من لا یعلم من حرج ، ان یسأل عمّالا یعلم»
بر کسی که نمیداند حرجی نیست که آنچه را نمیداند، بپرسد .
ممکن است این دو حدیث یکی بوده و تصحیف انجام گرفته باشد، ولی عبارت آمده در متن اجازه، پیامدارتر و پرمعناتر است
[۱۵] . سوره آل عمران، آیه ۱۸۷
[۱۶]. «عواملی اللئالی»، ج ۴/ ۷۰؛ «اصول کافی»، ج۱/ ۵۴
[۱۷]. «همان مدرک» / ۷۱؛ «امالی» شیخ طوسی، ج ۱/ ۳۸۶
[۱۸]. «همان مدرک»؛ «اصول کافی»، ج۱ / ۱۵، با اندک اختلافی در تعبیرات .
[۱۹] . همان مدرک/۸۰
[۲۰] . در «عوالی اللئالی»، ج ۱ / ۲۶۹، به جای «لا تلقوا» ، «لاتطرحوا» آمده است.
[۲۱] . «همان مدرک»، ج۴/ ۶۷:
«تلاقوا و تحادثوا العلم ، فان بالحدیث تجلی القلوب الرائنة و بالحدیث احیاء امرنا ، فرحم اللّه من احیا أمرنا .»
[۲۲] . مرحوم محدث قمی در«الکنی و الالقاب»، ج۲/ ۴۰۴، بخشی از این وصیتنامه را بهطور ناقص نقل کرده و به جای «و اللبث یمزقها» «و اللیث یمزقها» آورده است .
[۲۳] . «عوالی اللئالی»، ج۱/ ۲۶۸؛ ج۴/ ۵.
[۲۴] . همان مدرک، ج ۴ / ۷۱
[۲۵] . از امام سجّاد چنین روایت شده است:
«حق العالم التعظیم له و التّوقیر لمجلسه و حسن الاستماع الیه و الاقبال علیه و ان لا ترفع علیه صوتک و أن لا تجیب أحداً یسأله عن شییء حتی یکون هو الّذی یجیب و لا تحدث فی مجلسه احداً و لا تغتاب عنده احداً و ان تدفع عنه اذا ذکر عندک یسوء و ان تستر عیوبه و تظهر مناقبه و لا تجالس له عدواً و لا تعادی له ولیاً . فاذا فعلت ذلک شهد لک ملائکة اللّه بأنک قصدته و تعلمت علمه للّه ، جل اسمه ، لا للنّاس». ر . ک:«عوالی اللئالی»، ج ۴ / ۷۳ – ۷۴