دستورالعمل اخلاقی از فقیه و عارف وارسته آقا میرحسین قزوینی قدس سره
[مجله حوزه، شماره ۵۳، پاییز ۱۳۷۱]
در سال ۱۱۲۶ هـ ق در خانوادهٔ اهل علم و فضیلت، دیده به جهان گشود. از تبار پیامبر بود. خانداناش همه عالم و صاحب کمال و فضیلت بودند.
پدرش، علاّمه میر محمد ابراهیم، فقیهی پارسا، شاعری نَفْسکُشته و باتقوا بود. دایم به یاد آخرت بود و با قرآن و ادعیه انس و همدمیِ ویژه داشت. افزون بر نوشتههای فقهی و کلامی، «آیات الاحکام» مرحوم اردبیلی را، شرحی کرده و کتابی جامع در زمینهٔ دعا، از خود به یادگار گذاشته است .
شاعر بود. هم به فارسی شعر میگفت و هم به عربی .در کتابخانه عظیم او تنها هفتاد کتاب خطّی وجود داشت که همهٔ آنها را یا تألیف کرده بود و یا استنساخ.[۱]
برادر بزرگاش، آقا سید محمّد نیز، عالمی متعهّد و اهل سیر و سلوک بود و در علوم مختلف اسلامی دست داشت. صاحب کتاب پُرمایه اعیان الشیعه، به نقل از برخی اجازات، او را به آیت اللّهی در علم و فضیلت و حجّت خدا بر صاحبان عزم و بردباری، ستوده است.[۲]
عالم ربّانی، آقا میر حسین قزوینی، در محضر چنین پدر و برادرش دانش و کمال آموخت و در زمانی کوتاه، در میان همگنان خود درخشید و به فضل و تقوی مشهور گردید و به مقام اجتهاد نایل شد. در سی و پنج سالگی، جامع کمالات علمی و عملی گردید.
دوست و همدم جوانی او، مرحوم شیخ عبدالنّبی قزوینی در کتاب گرانسنگ تتمیم امل الامل، مینویسد:
«فاضلی بیمانند و عالمی کمنظیر است. اگر از جامعیّت او پرسش کنی، دریایی است کاستیناپذیر… در تثبیت و تحقیق اقوال چیزی فروگذار نکند. مختارش را چنان دقیق برگزیند که گزیری از پذیرش آن نمیباشد… از اوان جوانی، تا سی و پنج سالگی، با او بودم. اکنون شصت و پنج بهار از عمر او میگذرد.»[۳]
بهرهوری از اقیانوس علوم پدر و تدبّر و مطالعهٔ گسترده در علوم اسلامی، از خدمت دیگر اساتید آن زمان بینیازش کرد؛ بدین جهت، او استاد، کم دیده بود. شرححالنگاران، از چهار استاد برای وی، نام میبرند: سید نصراللّه حائری، شیخ حسین ماحوزی، مولی محمّد قاسم سراب تنکابنی و شیخ محمد علی جزینی.[۴]
علاوه بر فقه و اصول، که مجتهدی صاحبنام و باریکبین بود، در علوم و فنون دیگر نیز، مهارتی ویژه داشت .صاحب روضات الجنات او را به مستجمع مراتب معقول و منقول ستوده است.[۵]
علاّمهٔ قزوینی، جامعیّت او را چنین توصیف میکند:
«لیس فنّه مقصورا علی الفقه و لا منظوره موقوفا علیه بل هو متفّنن باتقان.»[۶]
دانش او منحصر به فقه نبود و چنین منظوری هم نداشت، بلکه در تمام فنون، دیدگاههایی صائب و استوار داشت .
او، این همه را مرهون برادرش، آقا سید محمّد مهدی، میداند. مرحوم آقا بزرگ تهرانی، مینویسد:
«از اساتید او، سید عالم، صاحب کمالات و فضایل، استاد علوم عقلیه، نقلیه، رجال و احادیث، میر محمد مهدی بن محمد ابراهیم حسینی است. خود در این زمینه میگوید: نزد او (سید محمد مهدی) آنچه توانستم آموختم. توفیق یافتم در زمینهٔ اصول، فروع، معقول و منقول از او بهرهها گیرم. او، بر من حقّی بسیار دارد. خدای رحمتاش کناد.»[۷]
مکانَت معنوی او
طریقهٔ سیر و سلوک او، به شیخ مؤمن کوچک، مشهور به: پیراستی، میرسد. پدرش علّامه میر ابراهیم، دستپروردهٔ میر محمّد تقی شاهی بود که او از مریدان شیخ کوچک مؤمن است .
میر محمد تقی رضوی شاهی، از بزرگان سادات رضوی است. عرفان و طریقهٔ سیر و سلوکاش را از مشکوة ولایت رضوی نوش کرد و در دو بُعد علوم نظری و عملی، مکانتی بلند یافت .
عرفان او، به مقام ولایت مولی الموحّدین، امیر المؤمنین (ع) چنان بود که وقتی نام آن حضرت را میشنید، حالاش دگرگون میشد و ذکر «یا علی» از دل بر میکشید که استخوانهای سینهاش با او همنوا میشد.[۸]
معاصراناش، کرامتها به او نسبت دادهاند و حالات شگفتی از او حکایت کردهاند .امیرمحمد مهدی آوی (برادر نویسندهٔ این دستورالعمل) از پدر بزرگوارش چنین روایت میکند:
«روزی در مشهد مقدس، برای دیدار او به حجرهاش رفتم. چون به در حجره رسیدم، او را تنها یافتم. او از آمدنام آگاه نشد. دیدم در حالی که سینهاش، مانند کیسهای که پر باد و خالی شود، حرکت و این مصرع را زمزمه میکرد:
سوزت گرت نبینم، میرم چو رخ نمایی .
وقتی به حرم مقدّس ثامن الائمّة مشرّف میشد، حالی به او رخ مینمود، گویی قالبی بدون روح یا نقشی بر دیوار بود.»[۹]
علاّمه میر محمّد ابراهیم، به عارف زاهد، میر محمّد تقی ارادتی ویژه داشت. راه و رسم خودسازی و سلوک را از آن بزگوار، آموخت .
عالم ربّانی، میرحسین قزوینی، که دستپروردهٔ چنین مکتب اخلاقی بود، با شبزندهداری، مراقبت از نفس و انس با دعاهای مأثوره، به مکانتی بلند در این عرصه رسید. او نیز، چونان پدر و برادر و عارف بلندمرتبه میر محمد تقی شاهی، صاحب کرامات و حالات فوق العاده شد .شرححالنگاران، ابعاد معنوی و الهی او را چنین توصیف کردهاند:
«صاحب این عنوان، که از اجلّهٔ علماء اعیان و فقهاء بزرگوار و صاحب کرامات و مقامات بوده، در علوم معقول و منقول و رجال و حدیث، تتّبعی تمام و تبرّزی لاکلام داشته و شعر هم میگفته»[۱۰]
«او راستگفتار و پاکجان بود . پارسای پرهیزگاران و گل سر سبد برگزیدگان بود .صاحب کرامات و از مقامهای معنوی در دوران حیات و پس از مرگاش برخوردار بود.»[۱۱]
«در وثاقت و زهد و ورع و تقوا، وحید عصر، جامع معقول و منقول، کرامات و خوارق عادات بسیاری در حیاتاش بدو منسوب»[۱۲]
ابعاد معنوی او به حکایت همدم و معاصرش، فراوان است و بیان آن را در این مقام مجال نیست.[۱۳]
او در سال ۱۲۰۸، به لقاء یار پیوست، در قزوین به خاک سپرده شد «و اینک مرقد مطهر او در آن شهر، چون یکی از امامزادگان قریب الواسطهٔ ائمه (ع)، محل روا شدن حاجات و استجابت دعوات و زیارتگاه عموم مؤمنین است.»[۱۴]
آثار وجودی او
او، غیر از تهذیب نفوس، تربیت شاگردان و تقویت و رشد عقاید و ایمان مردم با رفتار الهی خود، کتابهایی در زمینههای گوناگون از خود به یادگار نهاد:
۱. معارج الاحکام. شهید ثانی، قدّس سره، بر کتاب شرایع الاسلام محقّق، شرح ژرف و پُرمایه نگاشته است به نام مسالک الافهام. مرحوم قزوینی، این کتاب را به عنوان متن درس خارج برای برادرش سید حسن و گروهی از فضلاء تدریس کرد .
این مباحث را به درخواست برادر کوچکاش، آقا سید حسین، استاد فیلسوف بزرگ شیعه، ملاّ علی نوری، قدس سره، گردآوری و نام آن را «معارج الاحکام فی شرح مسالک الافهام و شرایع الاسلام» نهاد .
این کتاب افزون بر نظریّاتی دقیق در احکام و مسایل آن، دربردارندهٔ مباحثی مفید از «جامع الرواة» حاج محمد اردبیلی و «مشترکات» کاظمی و طریحی است. در بخش پنجم، کتابهایی را که مأخذ مورد اعتمادش بوده نقد و بررسی کرده و در ضمن، فصلی مبسوط را به احوال بسیاری از قدماء و متأخّرین، اعم از اساتید خود و پدرش، اختصاص داده است.[۱۵]
محدّث نوری، صاحب مستدرک درباره این کتاب مینویسد:
«کتابی بزرگ و شریف است، مقدّمات نیکو و سودمندی دارد.»[۱۶]
۲. مستقصی الاجتهاد فی شرح ذخیرة المعاد و الارشاد .
در اجازهٔ خویش به سید محمد بحر العلوم، به تمام شدن این کتاب تصریح کرده است.[۱۷]
۳. براهین السّداد فی شرح الارشاد. کتابی بزرگ است و دارای چندین جلد میباشد. مرحوم آقا بزرگ، کتاب تجارت آنرا، در کتابخانه محمد حسن صدر الدّین، دیده است.[۱۸]
۴. نظم البرهان فی احکام الایمان. در اجازه خود به مرحوم بحر العلوم از آن به نام شرح نظام البرهان، یاد کرده. در این کتاب اصول دین و مباحث اعتقادی را از زبان شعر تبیین کرده است. طلیعهٔ آن چنین است:
«من بعد اسم الرّب حمد لازم
و عند عقل شکر حقّ جازم
و أسمعن من لطف ربّ العالمین
من الحسینی المسمّی بالحسین»[۱۹]
۵. الدّر الثمین. این کتاب دربردارندهٔ چهل رساله در موضوعات فقهی و دیگر علوم است.[۲۰]
۶. المجموع الرّائق در عوائد شوارق و فوائد بوارق، چندین رساله در فقه است.[۲۱]
۷. تذکرة العقول فی اصول الدّین در ۱۱۴۲ هـ ق او را به پایان برده است.[۲۲]
۸. کتاب الاخلاق. این کتاب به زبان فارسی نگارش یافته است .
او رسائل و کتابهایی دیگر نیز نوشته است. در اجازه خود به مرحوم بحر العلوم مینویسد:
«آنها تاکنون زیاده بر بیست رساله شده است»[۲۳]
مورّخ بزرگوار، سید محسن امین، در کتاب اعیان الشیعة، عنوان بیست و شش کتاب را آورده است.[۲۴] برخی از آنها، در کتاب: الدّر الثمین، آمده است .
دستورالعملی که پیش روی دارید، به همّت برادر گرامی آقای بندرچی، از کتاب: «الدرّ الثمین» مرحوم قزوینی، استخراج و برای مجله حوزه فرستاده شده است. این گرامینامه یک بار به همّت آقای رضا استادی با بررسی روایات توسّط مؤسّسهٔ در راه حق، نشر یافته است .
در شماره ۲۴ مجلهٔ حوزه، مشابه همین دستورالعمل از شهید اوّل چاپ شده است که گویا این نوشته، گزیدهای از دستورالعمل مرحوم شهید با اندکی تغییرات باشد .
امید آنکه خداوند منّان توفیق عمل به این دستورات تعالیبخش را عنایت کناد . بمنّه و توفیقه
[دستورالعمل]
بسم اللّه الرحمن الرحیم
بعد الحمد و الصلاة علی النبی و الآل. این، چند کلمه است که به التماس بعضی از برادران دینی، مرقوم قلم اقلّ عباد، حسین بن ابراهیم الحسینی در خلاصهٔ نصایح و تهذیب اخلاق میگردد. جناب احدیّت همگان را توفیق رفیق سازد .
بدان که دفع صفات نفاق و تحصیل اخلاق، بر جمیع مکلّفین بالاتفاق، از جمله فروض عینیّه و تغافل و تهاون در ریاضت و تخلّق به مکارم صفات و فضائل نعات، منشأ تضییع قابلیت و باعث خروج از کرامت انسانیت گردیده، نفس نفیس را به بهایم ملحق خواهد گردانید که:
«إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً »[۲۵]
شاهد صدق مدّعا میباشد. پس طالب حق را لازم است که بعد از تحصیل اعتقاد به مبدأ و معاد و تحصیل یقین به کتب درسی، بر وفق شریعت غرّای سیّد المرسلین و صفوت عالمین، متابعاً لرؤف رحیم که درباره ذی شأن آن جناب «إِنَّکَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ»[۲۶] ورود یافته، در ایّام مهلت حیات، متمتّع؛ اقوال و اطوار آن بزرگوار را شعار، و بهتدریج خود را از حضیض نقصان، به اوج کمال و حدّ تمکین و وَقار به حول و قوّه مَلِک غفّار، تعالی شأنه، برساند. پس بر سبیل تنبیه، به پارهای از رؤوس فضایل اشاره میشود:
اوّل، تحصیل تقوا و پرهیزکاری در جمیع فعل و ترک است، که مدام در مقام مراقبه بوده، جناب اقدس الهی، تعالی شأنه، را در هر حال، حاضر و بر خود ناظر دانسته، در مقام خوف و خشیت، به اوامر، مُؤتَمِر و از نواهی مُنتَهی بوده و در آشکار و نهان، فضیلت تقوا را شعار خود ساخته، پا از اندازه شریعت غرّا بیرون نگذارد و بر تقدیر عروض اثم و گناه، با استغفار و توبه و انابه و ندامت، به زودی تدارک مافات نماید .
دوم، دوام ذکر حقّ به قلب و لسان، که لمحهای به غفلت نگذراند و ساعت را غنیمت شمارد و به غیر فایده، ایّام مهلت را از دست ندهد که هر ساعت، گوهر گرانبهایی است که جمیع دنیا و مافیها با آن برابری نمینماید .
سوم، توکّل و واگذاشتن امور به ولیّ حقیقی، و پناه بردن به جناب مقدّس اوست، تعالی شأنه، که در هیچ حال، به رأی و تدبیر خود اعتماد ننموده، اتّکال به ذات بیزوال نموده، [بر] آنچه مُنعِم حقیقی دربارهٔ او تقدیر نماید، راضی بوده، جناب متعال را متّهم در قضا نداند و ضیق قلب و سَخَط اَقدار را از صفحهٔ دل بزداید .
چهارم، تمسّک است به جمیع شرایع دین مبین، در سنّت سنیّه سید المرسلین و اخذ نمودن آن از علمای دین و وَرعین متّقین، که تخلّف از آن منشأ اخذ به بِدَع و اهواء و باعث بر هلاکت است، مانند: مداومت فرایض و واجبات و بازداشتن نفس از منهیّات علی کرور اللیّالی و الایّام. باید نهایت اهتمام و سعی تمام معمول داشت و به مجرّد وصف طریق بدون اعمال نفس، به نصیحت شفیق اکتفا ننموده و در خصوص مرغّبات نوافل و مندوبات فضایل بعد ذلک، به قدر جَهد طاقت و فراغ و صحّت در لیل و نهار، سعی بسیار نموده، از ندامت تضییع عمر گرانبها در روز عرض اکبر با حذر بوده و زبان از سخن لغو و بیفایده، خصوصاً فحش و کذب و غیبت و نمیمه نگاهداشت و از استماع و سماع منهیّات و امورات بیفایده دینیّه و دنیویّه با حذر بوده و جمیع اعضا و جوارح را از خلاف رضای مالک حقیقی مضبوط و محفوظ داشت .
پنجم، ممارست زهد و بیرغبتی در دنیا و مافیها و اقتصاد در معیشت به قدر بُلْغَه از حلال، و ضبط نفس از اشتغال و فضول عیش، و استغنای از جمیع ناس در قلیل و کثیر؛ چه، احتیاج به ناس، با مذلّت حاضره و نسیان آخرت، مورّث یأس و موجب افلاس است .
ششم، دوام یاد مرگ و مستعد بودن برای نزول، فرض است؛ که مکرّر در نصب عین خود دانسته، لمحهای غافل نشود؛ که غفلت، باعث وبال دنیا و آخرت است. و تهیّه اسباب سفر آخرت از وصیّت و آماده کردن کفن و غیر آن از ضروریات را، لازم داند که با ترک استعداد، هر چند عمر یابد، مرگ او فجأة خواهد بود .
هفتم، دوام محاسبهٔ نفس است در هر صبح و شام؛ پس هر گاه چیزی در اعمال خود ببیند، حمد و شکر الهی را به جای آورده و آن نعمت عُظما را از جناب مقدّس او، تعالی، دانسته، توفیق زیادت طلب نماید، و هرگاه شرّ و بدی در اعمال خود ببیند، در توبه و انابه استعجال نموده، به آب حسرت و ندامت، صفحهٔ دل را پاک گرداند و به تدارک اعمال نیک، نفس نفیس را از آن دنیّه رهاند .
هشتم، مداومت بر استغفار و طلب آمرزش است و ساعات روز و شب، خصوصاً در اعصار و اسحار؛ چه، در وصیت حضرت لقمان، که برای ولد خود فرموده، مسطور است: «بسیار بگو: اللهم اغفرلی» پس به تحقیق که برای جناب احدیت، وقتهایی چند میباشد که در آن وقت، ردّ سائلی از درگاه عزّت و جلالت نمینماید. پس دائم الاوقات باید در دعا بود، شاید دعا در ساعتی از ساعات به هدف اجابت رسد .
نهم، امر به معروف و نهی از منکر است به قدر مقدور و با تحقّق آداب و شرایط که مشهور، و در کتب اسلاف مسطور است و هر گاه اظهار حق ممکن نشود، لااقل مجالست اشرار را اختیار ننموده، از دل باید
اطوار و رفتار ایشان را ناخوش شمرده، مُداهنه با ایشان اصلاً بهعمل نیاورد .
دهم، مساعدت و یاری نمودن برادران دینی است در امور خیریّه و متوجّه شدن برآوردن حاجتهای ایشان است، خصوصاً ذُریّهٔ طیّبهٔ حضرت بارفعت خیر البریّه و سلالهٔ علویّهٔ فاطمیّه .
یازدهم، عظیم شمردن فرمانهای الهی و تعظیم و تکریم علمای دین و اهل تقوا و اصحاب ورع از مؤمنین است، که منشأ رستگاری دنیا و نجات عقبی است .
دوازدهم، صبرنمودن است در جمیع مواطن؛ که صبر به منزلهٔ سرِ ایمان است، و راضی بودن به اَقدار، باعث راحت داریْن است و باید هرگز تمنّی و آرزو ننماید چیزی که عاقبت آنرا نمیداند و دایم، در هر حال، شاکر بوده باشد، که منشأ مزید نعمت است و در تعجیل فرج آل محمد (ص) مکرّر داعی بوده باشد .
سیزدهم، اشتغال است به ممارست علوم دینیّهٔ نافعه در سلوک مسلوک آخرت و طلب آن از اهلاش و از ملامت احدی بیم ننماید و در جهالت نماند .
چهاردهم، اخلاصورزیدن است در جمیع اعمال، که غیر حقّ، معیار نظر نبوده؛ چه، ریا، نعوذ باللّه، شرک است و اجتناب از آن واجب است .
پانزدهم، سعی نمودن در صلهٔ ارحام و احسان به آنهاست که منشأ رفع درجات و برکت مال و طول اعمار و رضای حضرت کردگار است، هر چند سلامدادن بوده باشد، هرگاه غیر از آن ممکن نشود، خصوصاً والدین، که حقوق ایشان بی شمار و عقوق، موجب خسران و وبال است، خواه در حیات و خواه در ممات .
شانزدهم، زیارت برادان دینی و مذاکرهٔ ایشان است در امور دین و آخرت، که از مذاکره با ایشان، استعداد تامّ و توشهٔ سفر پرخطر عُقبی حاصل میگردد .
هفدهم، عدم توسّع است در مباحات و عدم سختگیری است بر نفس، بلکه اقتصاد و میانهروی باید سلوک داشت .
هجدهم، معاشرت با مردم دنیا، به عنوان مدارا، درخور فهم و تاب عقل ایشان معامله نمودن و اعراض نمودن در معارف از آنچه ایشان منکر میشمارند و به عقل ناقص راست نمیآرند و مزاوله و حسن خلق و کظم غیظ و تواضع و رفع کِبر و عُجب و خودبینی و خُیَلاء و نِخْوَت، و درخواست اصلاح اعمال خود و ایشان از درگاه احدیّت است و سررشتهٔ جمیع امور در اخذ به تقوا و پرهیزکاری و دوام مراقبه و نگهبانی، جناب اقدس الهی، تعالی شأنه، و توسّل به اهل بیت اطهار، صلوات اللّه علیهم، فی اللّیل و النّهار میباشد .
نوزدهم، تحصیل خوف و رجاست، که از سَخَط جبّاری، هراسان و از رحمت بینهایت، در مهد امن و امان بوده، در یک مرتبه، این دو حال را نگهدارد؛ که یأس و امن، هر دو منشأ مآثم بیشمار میگردد، مگر در دم احتضار، که دست از جان شسته، رجاءِ رحمت باید غالب باشد .
بیستم، تحصیل عفّت نفس با جود و سخاوت و ثبات و اطمینان و مواسات اخوان و مسامحه با ایشان است و تأمّل در دقایق مسطور و ریاضت نفس با مداومت، مثمر سعادت و ارتفاع شقاوت است .
عصمنا اللّه و اخواننا المؤمنین عن هواجس الشیطان اللّعین و جعلنا فی یوم الدین فی مقام الامنین. آمین ربّ العالمین .
پینوشتها
[۱] . تتمیم امل الامل، شیخ عبد النبى قزوینى / ۵۲؛ «اعیان الشیعه»، ج ۲ / ۲۲۷. او، از شاگردان مبرّز آقا جمال الدین خوانسارى و پدر فرزانهاش امیر معصوم و علاّمه مجلسى بود. از آنان و آقا جعفر خوانسارى، امیر سید عبد الباقى ، محمد باقر بن محمد باقر هزار جریبى، شیخ محمد مهدى فتونى عاملى و شیخ یوسف بحرانى ، صاحب حدائق ، روایت کرده است .
[۲] . اعیان الشیعه، ج ۱۰ / ۱۴۳
[۳] . تتمیم امل الامل / ۱۳۱؛ کرام البرره، آقابزرگ تهرانی، ج ۱ / ۳۷۳ – ۳۷۴.
[۴] . اعیان الشیعه ، ج ۵ / ۴۱۴
[۵] . روضات الجنات، محمد باقر موسوی خوانساری، ج ۲ / ۳۶۵
[۶] . تتمیم امل الامل / ۱۳۱
[۷] . الذریعة الی تصانیف الشیعة، علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج ۲۱ / ۱۷۹
[۸] . منتخب التواریخ، محمد هاشم بن محمد علی خراسانی / ۷۳۹
[۹] . تتمیم امل الامل / ۸۴ – ۸۶
[۱۰] . مکارم الآثار، میرزا محمد علی معلم حبیبآبادی، ج ۱ و ۲ / ۳۴۰
[۱۱] . روضات الجنات، ج ۲ / ۳۶۵
[۱۲] . ریحانة الادب، ج ۳ و ۴ / ۴۴۹
[۱۳] . تتمیم امل الامل/ ۱۳۱
[۱۴] . مکارم الآثار، ج ۱ و ۲ / ۳۴۴۱؛ روضات الجنات، ج ۲ / ۳۶۵؛
مرحوم شیخ عباس قمى مىنویسد:
«قبرش در قزوین، مزارى است معروف، مردم تبرک مىجویند به آن و حوائج خود را در آن مقام شریف از خدا مىطلبند و کرامات بسیار از این سر مىزند.»،فوائد الرضویه/ ۱۲۸
[۱۵] . الذریعة، ج ۲۱ / ۱۷۸
[۱۶]. الکرام البررة فى القرن الثالث بعد العشره، ج ۱ / ۳۷۴؛ «اعیان الشیعة»، ج ۵ / ۴۱۴
[۱۷] . الکرام البررة، ج ۱ / ۳۷۴
[۱۸] .اعیان الشیعة، ج ۵ / ۴۴؛ «الذریعة»، ج ۳ / ۸۱
[۱۹] . الذریعة، ج ۲۴ / ۲۰۱
[۲۰] .تتمیم امل الامل/ ۱۲۳؛ «الکلام البررة»، ج ۱ / ۳۷۴
[۲۱] . مکارم الاثار، ج ۱ و ۲ / ۳۴۱
[۲۲] . الکرام البررة، ج ۱ / ۳۷۴
[۲۳] . همان مدرک؛ اعیان الشیعة، ج ۵ / ۵۱۵؛ مکارم الاثار، ج ۱ و ۲ / ۳۴۱؛
[۲۴] . اعیان الشیعة، ج ۵/ ۵۱۵
[۲۵] . سوره فرقان، آیهٔ ۴۴
[۲۶] . سوره قلم، آیهٔ ۴