پری بر باد (زندگینامه)

نمایی کوتاه از زندگی‌ام

در کویر، در دهی کنار کال شور، که آن‌روز خرّم بود و پر از پرندگان مهاجر، و امروز خشک است و لانه حشرات، بزادم.

در خانواده‌ای متدیّن و از نظر مالی متوسط. پنج‌سالگی، به مکتب رفتم. قرآن و «صد کلمه» بیاموختم. کلاس ششم را که تمام کردم، تنها در مشهد، در تجارت‌خانهٔ دوست دایی‌ام، روبه‌روی مسجد گوهرشاد، بست قدیم، مشغول به کار شدم. سه سال در قلب بازار مشهد، رنج دوری از پدر و مادر و تنهایی را کشیدم. صاحب تجارت‌خانه، مردی باهیبت و اراده و مصمّم بود. راه غلبه بر مشکلات را از او بیاموختم. باستانی‌کار بود و غیور و عاشق مولا علی. مرا به خاطر دست‌پاکی و صداقت‌ام دوست می‌داشت. از کوچکی، کتاب زیاد می‌خواندم و همین کتابخوانی، کار به دست‌ام داد و با همهٔ مخالفت‌های استادکارم و برخی اقوام و خویشان، با حمایت مادرم، به حوزه علوم دینی رفتم و در کُنج حجره آخوندی غنودم.

در مدرسه نواب، هم‌حجرهٔ طالب‌علم فاضلی از دیار خود شدم، در همان سال‌های نخستین، با استاد علی حکیمی، آشنا شدم و سر به آستان ارادت‌اش سودم. او مرا با عالمانی از تبار خمینی، مانند: استاد سیدعلی خامنه‌ای، استاد واعظ طبسی، شیخ ابوالحسن مقدسی شیرازی، آشنا کرد و نیز با اندیشه‌ورانی چونان استاد محمدتقی شریعتی و برادرانش، محمد و محمدرضا حکیمی. ادبیات و دروس مقدمات را نزد اساتید معظم: عباسعلی ذاکری، شیخ محمدباقر واعظی، حجت هاشمی، محمد‌باقر علم الهدی و متون فقهی واصولی را نزد اساتید حوزه: ناطقی، محمد باقر علم الهدی، خراسانی، شهید هاشمی‌نژاد، استاد میرزا حسن صالحی، آقا محمد شاهرودی، میرزا علی فلسفی و دیگر اساتید فراگرفتم. تفسیر قرآن و معارف اهل بیت را از کوثر اندیشه استاد و اسوه‌ام، سیدعلی خامنه‌ای ،زید عزه، نوش کردم و معارف و آموزه‌های اخلاقی و اجتماعی علوی وجعفری را از استاد و مرادم، علی حکیمی، ادام الله ظله، بیاموختم و آموخته‌هایم را نیز به طالب‌علمان خواهر و برادر در مکتب خواهران و حوزه برادران  بذل کردم.

در همان سال‌ها، از سوی ساواک، تحت تعقیب قرار گرفتم و به قم گریختم و در قم با استاد علی صفایی آشنا شدم و بهره‌ها بردم. با شروع انقلاب، به مشهد، بازگشتم و پس از پیروزی انقلاب، درکنار کارهای علمی، با کمیته انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی همکاری می‌کردم و با جمعی از دوستان، کانون طلاب خراسان را تشکیل دادم و اولین اتاق نوار سخنرانی‌های بزرگان را راه انداختم. شب و روزم مشغول سخنرانی، پیش‌نمازی و دفاع و تبیین اهداف انقلاب بود.

سال ۱۳۵۸ به عشق فراگیری فلسفه و عرفان و شاگردی نزد  اساتید عالی دروس خارج قم، به آن شهر هجرت کردم. متون فلسفه و عرفان را نزد استادان صالحی مازندرانی، گرامی، جوادی آملی، حسن‌زاده آملی و خارج اصول و فقه را نزد آیات حسین‌علی منتظری، شیخ جواد تبریزی، فاضل لنکرانی، وحید خراسانی، شمس ابردهی خواندم. در کنار درس و بحث، با جمعی از دوستان، نخستین مجله حوزه، ویژه حوزویان، اولین مجله فقه (کاوشی نو در فقه اسلامی) و فصلنامه فقه اهل‌بیت (ع) و فرهنگ کوثر (ماهنامه آستان مقدس حضرت معصومه و…راه‌اندازی و منتشر کردم. در این مدت، در بخش‌های مختلف دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، مدیریت فرهنگی داشتم. مدتی هیأت مدیرهٔ منصوب رهبری و سالیانی تاکنون هیأت امنای منصوب ایشان هستم.

سال ۱۳۷۸ همراه آیت الله شاهرودی، به قوه قضاییه رفتم و ستاد بیرونی قوه قضاییه را در حوزه اجتماعی، ارتباطات، سیاسی و فرهنگی، سامانی جدید دادم. نشریه خبری – تحلیلی «مأوی» و سایت «قسط» را راه‌اندازی کردم و فصلنامه حقوقی دادگستری را در جایگاه مدیرمسؤولی، مدیریت نمودم. در سمت‌هایی مانند: معاونت قوه قضاییه، شورای نظارت بر صدا و سیما، هیأت نظارت بر مطبوعات، ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، هیأت منصفه مطبوعات، شورای اجتماعی وزارت کشور، شورای عالی قضایی، رئیس نهاد قوه قضائیه، رئیس ستاد بزرگداشت هفته قوه قضاییه و دبیر همایش سالانه قوه قضاییه و… خدمت کردم.

پس از ده سال، دوباره به قم برگشتم. مدتی مدیر کل فرهنگ و ارشاد قم و مشاور وزیر بودم و پس از سی و چند سال خدمت، بازنشست شدم و در بقعهٔ آل محمد (ص) و بوستان علوم اهل‌بیت  به تحقیق و نوشتن و هم‌فکری با نهادهای فرهنگی و تربیتی مشغول‌ام و به کار آماده‌سازی مقدّمات عروج به لقای یار و دنیای جاویدم.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا، بحق فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها (صاحب الزمان ارواحنا له الفدا) بعدد ما احاط به علمک

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا