دستورالعمل از عارف ربانی، آیت الله سید احمد کربلایی
[مجله حوزه، شمارهٔ ۱۹، بهار ۱۳۶۶]
در عرفان عملی، مراعات شرایط و آداب (سلوک) از مسائل بسیار حساس، ظریف و دقیق است؛ چه، دامهایی مرئی و نامرئی در کمین سالک است.
اگر دیدِ خداییِ راهآزمودهای نباشد، لطف (اله)، یارِ سالک نگردد و ره به جایی نبرد.
دام، سخت است، مگر یار شود لطف الله
وَرنَه، انسان نبرد صرفه ز شیطان رجیم
آداب و شرایط، در این دو، درخور این مقال نشاید. نمایی از آداب و شرایط اذکار عرفانی و موانع و دامهایی که در راه سالک است فرادیدمان قرار میدهیم، شاید که پروردگار معرفت بیشتری به ما عنایت کرده، موفق به انجام این اذکار و اعمال چنانکه بایسته و شایسته است گردیم .
شرایط و آداب اذکار عرفانی
ذکر را شرایط و آداب خطیری است که بدون توجه به آنها سالک به حقیقت مترتّب بر آن ذکر نمیرسد. هر ذکری برای هر فردی نتیجهبخش نمیباشد، بلکه باید هماهنگ با ساخت و وضعیت روحی و ملکات نفسانی ذاکر باشد.
افزون بر اینکه آهنگ ذکر، اوقات غذاها، واردات دیگر روح و بدن، اعتدال و عدم اعتدال مزاج و بسیاری از مسائل دیگر در نزول آثار ذکر بر ذاکر دخیل است .
برخی سادهاندیشان [ذکر] را کپسول اعجاز پنداشته که با استعمال آن همهٔ مرضهای نفسانی علاج میگردد و تمام هوا از سر بهدر میرود.
اینان در حرکتهای مادّی و مرضهای جسمانی، رنجها به جان میخرند، به طبیب ماهر مراجعه میکنند، مراقبتها دارند سر وقت دوا را بخورند، بر خوردن و استراحت خود مواظبت میکنند، ولی در حرکت عقلانی و حرکت روح به سوی (اعلی علیین) بدون پذیرش کمترین رنج و مراقبت و گذشتی، عروج خواهند، تفضّل طلبند و کشف و شهود را انتظار میکشند، حال اینکه انسان، طبق نصّ قرآن بدون رنج طاقتفرسا به لقاء نرسد که
«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»[۱]
سادهاندیش است که بدون پیمودن قُلل و کتل، برکات بخواهد و با گفتن زبانی «ذکر» شهود را انتظار بدارد؛ چه، یک ذکر در کنار هزاران مراقبت مؤثّر میافتد و خود آن ذکر مراقبتهای ویژه چون: مراقبت بر غذا، کنترل واردات نفس و مواظبت بر صادرات نفس را میطلبد.
آن که بر دروازه قلباش بنشیند و وارادات و صادرات آن را پاس دارد و با دقّت تمام کشیکِ نفس کشد، حقیقت ذکر در قلب او متجلّی گردد و بر او نور ویژهٔ آن ذکر نازل گردد و در این زمینه سخنها و مطالب دلپذیری است که در کتب عرفانی آمده است.[۲]
میدان اعمال
وقتی انسان به فکر حرکت میافتد و در صدد برآوردن سر از پستیها برمیآید، در وهلهٔ اوّل، شیطان در راه نزدیک شدن به عمل و انجام آن سنگاندازی میکند، مشغولیتهای دیگر برای او پیش آورده و جلوه ساختگی به کارهای بینور و فروغ میدهد. آنگاه که انسان از این «عقبه» گذر کرد و اندیشهٔ خود را با کمک الهی به عزم تبدیل ساخت و در ساحل عمل قرار گرفت، تلاش میکند که او را در «هاویهٔ ریا» گرفتار سازد و با تصرّف در قوّهٔ تخیّلیّهٔ او، سَمْت عمل را شیطانی کند و انگیزههای باطل برای او بهگونهٔ حق جلوه دهد .
با گذر از این «عقبهٔ کعود» باز هم سالک را راحت نمیگذارد، او را به دام «غفلت» مبتلا ساخته، بقاء بر «نیت قُربیّه» را از او میگیرد. در این راستا، خیالات و بافتههای مطابق رسوبات نفسانی تطهیر نشده و ساخت روحی او میتراشد و دوام عمل را مشوّش میسازد.
اگر به کمک الهی از این مرحله سربلند بیرون آمد، باز هم از او دست برندارد، او را به سُمعه گرفتار میسازد. چنانچه این دام را پشت سر نهاد، دام عظیم غرور را بر سر راه او میگستراند؛ چه، کماند آنانی که از این دام سالم رهند. با گذر از این دام نیز باید با تکیه بر خدا و مراقبت شدید جلو رفت و گرنه در دامهای نامرئیتری مانند «قناعت» و «رکود» گرفتار آید و در این گردونه، معاذ الله، عوامل نزول و پستیگرایی دوباره جوانه زده و او را به «اسفل السافلین» کشاند. بنابراین از جانب خداوند فیّاض که سفره عطایای او در همهجا و همهوقت گسترده است منعی نیست .
مانع، در خود ماست. یا ظرفیت و لیاقت نزول آن «فیوضات» را در خود ایجاد نکردهایم و یا در طلب آن کاهل بودهایم .
دستورالعملی که پیش روی شماست، شلّاقی است از عارف متّقی، سیدالسالکین، آقا سیداحمدکربلایی، به مخاطبی که بیپذیرش رنج و زحمت، چشمداشت الهام واشراق را دارد.
از کوچکترین تعلّق و وابستگی خود را رها نساخته، ولی مزد و پاداش را توقّع داشته است. او چنانچه از «نامه» برمیآید، به دنبال راه نبوده است. نزدیک شدن به ناب سید همّ او بوده، آن هم نه به خاطر قرب به حق و رشد و تکامل، بلکه برای آگاهی به اصطلاحات عرفانی و فخر کردن بر همگنان و دوستان و یا به فرموده جناب سید، کامل شدن سلسله مباحث …
اینچنین افرادی اگر مطالبی را به سرقت برده و در خزانه خیال خویش محبوس سازند، چون وجودشان متحوّل نشده است، نه تنها ره به جایی نبرده که همین حقایق مقدّس را دامی برای تزویر با دوستان و مرصادی برای صید خلق خدا کرده و عاقبت به سوء فرجام گرفتار شدند، اعاذنا الله منه .
در این راستاست که وقتی جناب سیّد، این حالت زشت را در شاگرد خود میبیند، او را با شدیدترین لحن مخاطب ساخته و در قالب الفاظی تند، زشتی و پلیدی این حالتاش را برای او ترسیم میکند، شاید که به خود آمده به جای (قیل و قال)، شور و حال را پیگیرد، و از نفس و تعلّقات آن گذشته و وجود خود را به نورالهی حیات بخشد.
«از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی»
[متن دستورالعمل]
بسم الله الرحمن الرحیم
زنده باد حضرت دوست و مرده باد هر چه غیر اوست.
«ای هدهد صبا به سبا میفرستمات
بنگر که از کجا به کجا میفرستمات
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
می بینمات عیان و دعا میفرستمات
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
در صحبت شمال و سبا میفرستمات
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
میگویمات دعا و ثنا میفرستمات»
فدای حقیقت شوم که از او خبر نداری. دستورالعمل آن است که از خود و خودرأیی دست برداری. جان من به لب آمد از گفتن اینکه راه نجات و خلاص، در استغراق ذکر الهی و تفکّر در معرفت نفس و خودشناسی است و ذکر و فکر، خود راهنمای تو خواهد شد.
«یا من اسمه دواء و ذکره شفاء»
ای که نام او دوای دردها و یاد او شفابخش جانهاست
«دوائک فیک و لاتبصر و دائک منک و لاتشعر»
درد تو در درون خود توست، نمیبینی و داروی تو هم نزد خود توست، فهم نمیکنی
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
جنابعالی در همه چیز اهتمام دارید مگر در همین یک کلمه پس حالا که چنین است:
تو و تسبیح و مصلی و ره زهد و ورع
من و میخانه و ناقوس و ره دیر و کنشت
باری جناب حاج میرزا …، سلّمه الله، انشاءالله، از آب و گل بیرون آمده است و رشتهٔ معرفت نفس به دست آورده و آقا میرزا …. هم ماشاءالله خوب مشغول است بهحسب ظاهر، امید پیشآمد بهزودی انشاءالله در او هست .
باری نوشته بودی در تضرّع و ابتهال هم چیزی بنویس تا این که نوشتجات ناقص نماند. بر این حرف خنده کنم یا گریه؟!
ای کاش بر دل مبارکات زده میشد و نوشته میشد، و الّا بر کاغذ خیلی زدهاند و نوشتهاند.
فدایت، این مسأله و باقی مسائل راه آخرت آموختنی نیست، بلکه نوشیدنی است. تضرّع و ابتهال از درد و سوز دل برمیخیزد. درد پیدا کن، آن خود، تضرّع و ابتهال میآورد.
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبات از بالا و پست
هرگز شنیده شده که زنِ بچهمرده را گریه تعلیم کنند؟ یا زن آبستن را زائیدن آموزند؟ بلی نائحه را که اجاره کنند یا بازی زائیدن بخواهند در آورند محتاج به تعلیم و آموختن خواهد بود.
از این فرمایش سرکار، علاوه بر سایر مطالب، معلوم میشود که به ذکر و فکر نپرداخته تا آتش فراق مشتعل گردد و همچنین در مجاهده هم کوتاهی کرده و مغرور شدهای و الّا مجاهدهٔ صادقه، علم وجدانی به قبایح اعمال و سکنات و اخلاق و ملکات میآورد و اینها از دنائت مرتبه نفس است که حقیقتاً جهنّم روحانی است .
اگر کسی خود را فعلاً در جهنّم دید، محتاج به آموختن تضرّع وابتهال نخواهد بود.
«فهم و النار کمن راوها و هم فیها معذبون»[۳]
طرفه این که با این همه بیالتفاتی، تعجبّم که از کجا یک مطلب را خوب فهمیدهای، و آن این است که جهالت این حقیر را، خوب فهمیده و به رشوهٔ ناقصنماندن نوشتجات، دلِ مرا شاد فرمودهای؛ با وجود این، باز میگویی کشف و شهودی برایم نشده و علمی به حقایق اشیاء نیافتهام! در این خیال بوده باشید!
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پینوشتها
[۱] . سوره انشقاق، آیه ۷
[۲] . پرتوى از حیات پربار این بزرگمرد در دیباچه دستورالعمل شماره ۱۵ همین مجله آمده است
[۳] . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۱۸۴