پرتوی از مدیریت امام
[مجله حوزه، شماره ۴۹، بهار ۱۳۷۱]
مردانی که با تدبیر و دانش و اراده خویش موجهای عظیمی را در گستره تاریخ جوامع بشر آفریدهاند بیتردید کمنظیر و تأملبرانگیزند.
آنان که با اندیشهها و آرمانهای خود پایههای بنیادین تحولات و دگرگونیهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی را پی نهاده و تا اوج موفقیت و پیروزی آن را دنبال کردهاند بیشک دستاوردهای شگفت خویش را مدیون ماهیت اندیشهها، ویژگیها و خصلتهای ممتاز خویش بودهاند. هر چند شرایط و مقتضیات زمان را نیز میتوان از نظر دور داشت اما آنچه نقش عمده را در این میان ایفا میکند تا فردی از میان هزاران هزار، گام در پیش نهد و امتی را به راه خویش فرا خواند و به توفیق دست یابد منشها، ویژگیهای نهفته در شخصیت و اندیشه خود اوست.
آفتاب، فروغ و گرمی خویش را مرهون فعل و انفعالات عظیم و مداومیاست که در درون خود آن صورت میگیرد. پس در کار تفسیر آفتاب باید بخش عمدهای از نگاه را معطوف جلوهها و تشعشعات درونی آن داشت.
تاریخ بشر، نام نامداران بسیاری را به یاد سپرده است. مردانی که هر یک به نوبه خویش تأثیرات عمیقی را در جامعه انسانی بر جای گذاردهاند.
در روزگار معاصر در اوج نامداران و تحولآفرینان چهرهای میدرخشد که دوست و دشمن به ارزشهای او اعتراف کردهاند و به موفقیتهای او اذعان نمودهاند.
روح الله خمینی، نامی است که معادلات سیاسی جهان را دستخوش تحولاتی ژرف و تالاب اندیشه دینی عصر را به اقیانوسی مواج و پائیز غمگرفته سرنوشت امت اسلامی را به فصلی شکوفنده و بالنده مبدل ساخته است.
و ما دراین نوشته به دنبال یافتن راز و رمز موفقیتها و پیروزیهای این موجآفرین قرن به مطالعه ابعاد خصلتها و منشها و موضعگیریهای وی در راستای مدیریت و رهبری خواهیم پرداخت.
نخست باید اعتراف کنیم که دراین مجال نمیتوان سخنی جامع و مانع ارائه داد بلکه این خط نگاهی است که باید آن را آغاز کرد تا اندیشهها و نگاهها بدان بیش از پیش معطوف شود و این راه را تا به سرمنزلی مقبول ادامه دهند.
اهمیت این نگاه و نگرش
شناخت خصلتها و ویژگیهای امام در کار رهبری و مدیریت هر چند به عنوان شناخت یک واقعیت، ارزشمند و مهم است اما ما در این نگرش تنها به این جنبه نظر نداریم بلکه معتقدیم که شناخت شیوهها و شگردهای مثبت و کارساز و چه بسا حیاتی امام راحل قدس سره میتواند برای مسؤولان نظام اسلامیدر حال و آینده راهگشا و خطدهنده و روشنگر باشد.
آنچه امروز به عنوان دانش مدیریت یا فن اداره سازمآنهای بزرگ مطرح است و کتابهای فراوانی درباره آن تدوین یافته و در دانشگاهها به عنوان رشتهای مهم مورد نظر میباشد چیزی جز نتیجهگیریها و برآوردها و داوریهایی درباره تجربیات گذشته مدیران و رهبران نیست.
بنابراین مطالعه دقیق رفتار، شیوهها و اصول مدیریتی امام رحمه الله علیه در راستای رهبری موفقیتآمیز وی میتواند بیانگر اصول بایسته رهبری باشد.
استعدادهای ذاتی دستمایههای مدیریت و رهبری
انسآنها همانگونه که در بسیاری از قوا و استعدادهای جسمی و روحی با یکدیگر تمایز دارند و در توآنهایی چون: حافظه، اندیشه و ادراک، خلاقیت و ابتکار، ذوق ادبی و هنری و… شدت و ضعف دارند در موضوع مدیریت و توآنهای بالقوه آن نیز متمایزند.
در برخی آنچنان استعداد مدیریت رهبری نیرومند و جوشان است که در هر مسیر و شرایط و محیطی که قرار گیرند سررشتهدار امور میشوند و برتری خود را در اداره مجموعهها و رهبری حرکتها و نیروها به اثبات میرسانند.
و در گروهی از مردم این نیرو به طور متوسط قرار دارد که با فراهم آمدن شرایط مناسب و آموزشهای لازم میتوان آن را به فعلیت و کارآیی رساند.
در حالی که بعضی از مردم آنچنان فاقد قدرت و استعداد رهبری و مدیریتاند که همواره ترجیح میدهند تابع و دنبالهرو باشند تا رهبر و خطدهنده و جریانآفرین. اینان اگر آموزشهای علمی و تخصصی مدیریت را نیز فرا گیرند باز هم قدرت لازم را کسب نمیکنند و جز در مسایل دیکتهشده و معین قادر به تشخیص و تصمیمگیری نخواهند بود.
مطالعه در زندگی سیاسی و دینی امام، نوعی نبوغ و خودجوشی مدیریت را در وجود او برای انسان مبرهن میسازد.
تا آن جا که ما در منابع درسی و رشتههای علمی- تخصصی امام نظر افکندهایم و به گزارشهای موجود در حد امکان مراجعه داشتهایم دلیلی در دست نداریم که ایشان مبحث مدیریت را به صورت بحثی کلاسیک آموزش دیده باشد.
بنابراین آنچه را ما در صفحات آینده به عنوان نمادهای مدیریت یادآور میشویم و رفتارها و هنجارهایی است که ریشه در استعدادهای ذاتی و روحی امام داشته است.
همانگونه که قبلا نیز اشاره داشتیم مطالعه و شناسایی این روشها میتواند برای گروه دوم، آنان که به شکل متوسطی از مایههای ذاتی و استعدادهای طبیعی مدیریت برخوردارند، مفید و سازنده باشد.
به هر حال آنچه را که به عنوان پیشزمینههای استعدادهای ذاتی امام در فرایند رهبری و مدیریت وی میتوان مطرح ساخت نخست خصلتهایی است که آنها را وامدار تبار و نیاکان خویش است.
شهادت پدر، خود گواهی بر ظلمستیزی، مقاومت و نقش موثر او در محیط زندگی است؛ زیرا تا زمانی که فرد درگیر با مسایل جاری زمان خویش نباشد و تا وقتی که درگیری او مخالفان وی را به زانو در نیاورد و خصم در برابر او احساس عجز و ناتوانی ننماید به از میان بردن او اهتمام نخواهد ورزید.
از سوی دیگر پیگیریهای مجدانه مادر در انتقام گرفتن از قاتل و به دار آویختن وی گوشهای دیگر از زمینههای ژنیتکی همت، مقاومت و تسلیمناپذیری در برابر مشکلات و خطرات را در وجود امام باز مینمایاند.
چنین است که علی (ع) در سفارشها و دستورالعملهای مدیریتی خود به مالک اشتر میفرماید:
«ثُمَّ اِلْصَقْ بِذَوِي اَلْمُرُوءَاتِ وَ اَلْأَحْسَابِ وَ أَهْلِ اَلْبُيُوتَاتِ اَلصَّالِحَةِ وَ اَلسَّوَابِقِ اَلْحَسَنَةِ ثُمَّ أَهْلِ اَلنَّجْدَةِ وَ اَلشَّجَاعَةِ وَ اَلسَّخَاءِ وَ اَلسَّمَاحَةِ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ اَلْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ اَلْعُرْفِ»[۱]
تا میتوانی افسران سپاه را از خانوادههای نجیب و دودمآنهای باشرافت و اصیل انتخاب کند مخصوصا تاریخ تبار را به دقت ملاحظه کن تا مبادا آلودهنژادان و پستفطرتان به مقام رسند. ناموس توارث و نژاد در روحیات اشخاص تاثیری بهسزا دارد و تربیت خانوادگی شالوده پرورشهایی است که در جامعه صورت میگیرد.
آن حضرت در ادامهٔ همان سفارشات و رهنمودها در زمینه گزینش کارگزاران و تبیین صلاحیت آنان فرموده است
«وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ اَلتَّجْرِبَةِ وَ اَلْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ اَلْبُيُوتَاتِ اَلصَّالِحَةِ وَ اَلْقِدَمِ فِي اَلْإِسْلاَمِ فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلاَقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِي اَلْمَطَامِعِ إِشْرَافاً وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ اَلْأُمُورِ نَظَراً»[۲]
از میان نیروهای خود آن را برگزین که اهل تجربه و حیاء بوده و ریشه در خاندآنهای صالح و پیشقدم در راه اسلام داشته باشد؛ زیرا اینگونه افراد از اخلاق کریمانهتری برخوردارند و زیر بار ننگ نمیروند و کمتر به طمع روی میآورند و در تدبیر و عاقبتاندیشی امور اندیشهای رساتر و نیرومندتر دارند.
امام از دودمانی با شرافت و اصیل برخاسته بود و از نظر روحی و جسمی در حد اعلا و در میان همگنان دوران جوانی قهرمان. این قهرمانی در ادوار دیگر زندگی پراوج او به صورت خصلتهایی پرشگفت جلوه نمود. آن روز که همه از بردن نام شاه بدون آوردن پیشوند اعلیحضرت همایونی وحشت داشتند او چون سروی تنها ایستاده بر پهنه کویر قیام کرد و با شدیدترین لحن ممکن نیرومندترین عنصر مستکبر جامعه خویش را مخاطب ساخت و گفت :
تو مگر بهائی هستی که من بگویم کافر است بیرونات کنند…
و آن روز که برخی مدعیان در خانههایشان بر خود میلرزیدند و در آرزوی تفاهم و عدم ستیز با دشمن بودند او فریاد بر آورد:
«خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد»[۳]
و آن روز که وحشیانهترین هجومها به مرکز روحانیت صورت گرفت قویترین فریاد از حلقوم او بلند شد:
«شاهدوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش»[۴]
و قهرمانانه اعلام داشت :
«من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مامورین شما حاضر کردهام ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد»[۵]
شاید بسیاری ازاذهان شرایط آن روزگار و اهمیت فوقالعاده این صراحتها را از یاد برده باشند و نسلهای جدید اصولا از لمس آن ناتوان باشند ولی آنان که شرائط آن روزگار را در خاطر دارند و به یاد میآورند که یک پاسبان حکمران مطلق بر مردم بود و همگان از او بیم و هراس داشتند، میدانند که چنین حرکتهایی در چنان شرایطی جز قهرمانی نمیتوانست باشد.
براستی که چنین روحیهها و ارادهها و توآنهایی میتواند ملتی را متحول سازد و از مردمیکه یک روز سربازان جنگیاش با شنیدن هجوم روس و انگلیس لباسها را کندند و نشآنها را به دور انداختند و چادر زنان به سر کردند توانست امتی بسازد که کودکان و نوجواناناش در برابر سرنیزهها ایستادند و در زیر شکنجهها مقاومت کردند و در برابر دشمن بر پشت و پهلو نارنجک بستند و به زیر تانکها رفتند تا سلاح دشمن را از کار بیندازند.
فراست و تیزهوشی در شناخت چهرهها و شگردها
از دیگر توانهایی که بیشتر از آنکه اکتسابی باشد ریشه در ویژگیهای ذاتی دارد تیزهوشی و فراست امام در شناخت موقعیتها، تشخیص و عکسالعملهای لازم، شناخت دشمنان و ترفندهای مختلف آنان و… میباشد.
او براستی در خشت خام آن میدید که دیگران در آینه نمیدیدند. نمونههای هوشیاری و کیاست امام در زمینه مسایل فردی و اجتماعی آنقدر فراوان است که اشاره به همه آنها در این فرصت میسر نیست و تنها میتوان به گوشهای از آن اشاره داشت :
شناخت جریآنهای سیاسی و ماهیت آنها
موضوع شناخت جریآنهای سیاسی و اهداف مخفی آنها از موضوعات استراتژیک و بسیار سرنوشتساز دوران انقلاب اسلامیاست.
امام در برخورد با گروهها و طیفهای سیاسی چه بسا مواضعی را برمیگزید که سران بر حتی نزدیکترین یاران و همراهان وی مخفی بود.
او با عدم پذیرش حرکتهای الحادی و گروههای ظاهرا انقلابی ملحد و عدم تایید آنان و نیز به شمار نیاوردن آنها در زمره متحدان مبارزان اسلامی هر چند از دید ظاهرنگران بخشی از نیروهای به اصطلاح چریکی مخالف نظام را از دست میداد اما با شناخت و باور عمیق خود نسبت به ماهیت پوچ خائنانه و بیریشه این گروهها عطایشان را به لقای نکبتبارشان بخشید تا خود در آینده به کجراهههایی که رفتهاند اعتراف کنند و در سکوت مرگبار فراموشی از خاطره محو گردند.
او عمیقا دریافته بود که وجود رگههای الحادی در خط مبارزاتی جامعه اسلامی نه تنها کمکی به رشد جریان آزادیخواه استقلالطلب کشور نخواهد کرد بلکه وجود اینان خود از موانع پیوستن تودههای مسلمان و موحد به انقلاب میباشد. دشمن با عَلم کردن همین چهرههای پوچ و وابسته است که چهره مبارزان اسلامی را در نظر تودهها مخدوش میسازد.
نسل دانشجو که بیش از سایر نسلها از سوی این خطوط انحرافی تهدید میشد در این هشدارها بیشتر از همه مخاطب قرار میگرفت. امام در پاسخ به نامه آنان مینویسد:
«عوامل و ایادی استعمار که میدانند با آشنایی ملتها بهخصوص نسل جوان تحصیلکرده به اصول مقدسه اسلام، سقوط و نابودی استعمارگران و قطع دست آنان از منافع ملتها و کشورهای استعمارشده قطعی خواهد بود به کارشکنی پرداخته… و با عناوین فریبنده و مکتبهای رنگارنگ جوانان ما را منحرف میسازند…»[۶]
در پاسخی دیگر با صراحت بیشتری مینویسد:
«بعید به نظر نمیآید که دستهجاتی که در ایران اشتغال به فعالیتهای ضداسلامی و ضدمذهبی دارند با اختلاف اسم و روش، گروههای سیاسیای باشند که با دست اجانب برای تضعیف اسلام و مذهب مقدس تشیع و مقام عظیم روحانیت به وجود آمده باشند برای انصراف ملت از مصالح روز…»[۷]
امام در ادامه این نامه با تصریح به بیزاری کامل خود از حرکتهای کمونیستی و مارکیستی و منحرفان از مذهب شیعه و مکتب اسلام راه هرگونه سوء استفاده را بر مخالفان خود سد کرد و در ادامه حرکت انقلاب و رشد نهضت اسلامی در متن تودهها او نیز به بیآنهایی صریحتر پرداخت و اعلام کرد که:
«کمونیستی یک مخدری است برای مردم. نه این است که یک چیزی یک حل عقدهای میکند. مگر میشود کسی که خودش آدم نیست برای آدمها کار بکند. مگر میشود که یک مصلح غیرصالح برای مردم ضعیف کار بکند»[۸]
هشیاری در برابر جریان نفاق
موضعگیریهای صریح و کوبنده امام در برابر جریآنهای الحادی، صرفا بار مبارزه با آنها را نداشت بلکه به نحوی ماهرانه زمینه رشد را بر جریآنهای نفاق نیز سد میکرد و به آنان نیز هشدار بود. مواجهه امام با جریان نفاق بسیحساستر و دقیقتر بود.
به همان اندازه که جریان نفاق پیجیده عمل میکرد امام نیز با آنان به نحوی پیچیده و ظریف عمل نمود.
جریان نفاق یعنی حرکت میلحانه به اسم اسلام و تحت شعارهای قرآنی و تمسک به نهج البلاغه ولی با اهداف مادی و قدرتطلبانه و مارکسیستی در آغاز امر چنان خود را وجیه و صادق جلوه داده بود که به جز حضرت امام، همه مبارزان مسلمان را توانست از شناخت چهره واقعی خود غافل سازد.
این نکته هم در سخنان امام مورد اشاره قرار گرفته و هم دراظهارت مکرر یاران ایشان:
«در ذهنیت نوع روحانیت روشنبین و مبارز… این بود که اگر این شیوه تکاملیافته فعلی مبارزه، پشتیبانی نشود و مشخصا از آن حرکت سازمانیافته و متشکل مبارزه حمایت نشود چهبسا به انزوای کسانی کشیده شود که موضع گرفتهاند یا هماهنگ نشدهاند… این جریان در سالهای پیدایش جنبش مسلحانه و اوج شکوفایی فعالیتهای مجاهدین اولیه بود که به نحوی حمایت میشدند از طرف شخصیتهای بزرگی در مجامع روحانی سیاسی مذهبی ایران که در رأس این شخصیتها حضرت آیه الله طالقانی بودند که با تعابیر عجیبی به امام پیغام میدادند و خواهش میکردند. حضرت آیه الله منتظری و شخصیتهای دیگری هم بودند. حتی مرحوم آیه الله مطهری موقعی که ایشان مشرف شدند نجف فرمودند که: همه لغزیدیم جز امام»[۹]
موضع امام در قبال خط نفاق، با موضع علنی ایشان در قبال خط الحاد، متمایز بود. با اینکه ایشان پس از بررسیهای لازم به ماهیت غیر اسلامیو ضد اسلامیخط نفاق پی برده بود ولی از آنجاکه امام رهبری نکتهسنج و زمانشناس بود و به پیامدهای امور توجه داشت، در قبال خط نفاق صرفا به[ عدم تایید] اکتفا کرد؛ زیرا خط نفاق چنان وجاهت و مقبولیت عمومی یافته بود که کمتر کسی در آن روزگار میتوانست خیانت و دورویی آنان را باور کند. ذکاوت و کاردانی امام، او را به اتخاذ شیوهای واداشت که کمترین لطمه را به اتحاد یاران ایشان وارد آورد و در عین حال سند روشبینی و شناخت عمیق وی از جریآنها باشد.
کیاست امام در برابر احزاب و ملیگرایان
یکی از ابعاد درخشان رهبری امام این است که در طول نهضت و رهبری خود هرگز نگذاشت که گرایشات ناب مذهبی جامعه و قدرت معنوی روحانیت و مرجعیت پلی برای دستیابی جریآنهای ناخالص حزبی به اهدافشان باشد. ما ناگزیریم که ازاین منظر نیز به سرعت بگذریم اما تبیین همه جانبه این معنی نیازمند تأملی درخور است.
بنیصدر به عنوان چهرهای ملیگرا که غرور و نخوت وی را به افشای اسرار جریان ملیگرایی در این زمینه واداشته بود و آنچه را که دیگران سعی در مخفی کردن آن داشتند اظهار داشت این بود که:
«از رهبری سنتی که پاسدار بنیادهای فرهنگی است کاری ساخته نیست؛ چراکه طی دو قرن تمام عرصههای اندیشه را از او گرفتهاند و هنوز نیز میگیرند. و این رهبری گاهی مقاومتکی کارپذیرانه میکند و تسلیم میشود. در میان این رهبری البته سید جمال مدرس و… خمینی، طالقانی و… به وجود آمدند اما اینها را نیز پیش از آن که دشمن از پا درآورد همین رهبری سنتی عاجز کرده و میکند. اینها دوستاناند و باید بدآنها یاری رساند و از آنها یاری گرفت»[۱۰]
این چهرههای ناآشنای مردمگزیر که سلولهای مغزشان با مشربهای تفکر غربی تغذیه شده و نه زبان قوم دارند و نه پذیر عام اجتماعی همواره در صدد بودهاند که از سکوی قدرتبینی به جایگاه اجتماعی مورد نظر خویش پرش نمایند. (کاری که دقیقا بنیصدر و همگناناش پس از پیروزی با انقلاب و اسلام و روحانیت انجام دادند ولی در نتیجهگیری نهایی عقیم و ناکام ماند).
این جریان همواره از آغاز نهضت و در طول آن وجود داشت. امام در همه مراحل، در عین تأیید نکردن آنان و تبدیل نساختن این جریآنها به صورت پایگاهی علیه نهضت دینی، راه هر گونه سوء استفاده را بر آنان بست.
در پاریس از سوی احزاب و شخصیتها و گروهها افرادی جهت ملاقات و مذاکره با امام میآمدند… از جمله کسانی که با امام در پاریس ملاقات کردند آقای مهندس بازرگان و آقای سبحانی بودند که هر کدام با هیأتی آمده بودند.
امام فرمود: من کسی را به عنوان حزب ملاقات نمیکنم. اگر آقایان به عنوان یک فرد ایرانی مثل تمام کسانی که با من ملاقات میکنند میخواهند بیایند اشکالی ندارد.
اینها قبول کردند و به دیدن امام رفتند.
جالب این که : در هر باری که هر کدام از آقایان میخواستند با امام ملاقات کنند امام دستور میدادند که ما چند نفر در جلسه باشیم تا این موضوع در ذهنها نیاید که فلان گروه خصوصی با امام مذاکره کردند.[۱۱]
از جمله تلاشهای این عناصر، در دست گرفتن جریان برخی امور امام و خط دادن به ایشان بود که امام با زیرکی هر چه تمام این روند را نیز ناکام مینمود.
در پاریس با گردآمدن عناصر مختلف در محل اقامت امام، این تلاشها عمیقتر صورت میگرفت وافرادی در مقام تعیین برنامه برای امام بودند که ایشان در جمع دانشجویان اظهار داشتند:
«من از اول که داخل در این باغ شدم، اجازه دخالت به کسی ندادم. به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت، هیچ وقت نمیدادم. خودم مستقل بودم در کارهایم. خودم هر کاری را میخواستم میکردم… خیال نکنید که من حالا این جا آمدم مثلا ارتباط خاصی با کسی داشته باشم یا کسی در کارهایم دخالت بکند و من هم از او تقلید بکنم!»
در همین سخنان امام اعلام داشت :
«من سخنگو ندارم! کمیته تصمیمگیری و اطرافی هم ندارم… هر کسی میخواهد با من تماس بگیرد بدون واسطه میتواند. منتهی قبلا به وسیله یکی از این آقایان اشاره به دو نفر از طلاب وقت بگیرد»[۱۲]
اگر دیده میشود که امام در این سخنان بر نفی وسائط تاکید دارد و استقلال خویش را در کارها و تصمیمگیریهای خود اعلام میدارد با اینکه روح امام مبرا از منیّت و خودمحوری بوده دلیلی جز سد کردن راه سوء استفاده بر عناصر دیگر نداشته است.
سد کردن راه بر کسانی که با خضوع به ملاقات امام میآمدند و در بازگشت چنان مینمودند که به امام خط دادهاند و تدبیر خویش را بر امام غالب تفکر ساخته و تفکر برتر خود را به اثبات رساندهاند و به اصطلاح با امام تفاهم کردهاند.
آنان آن روز قدر و حد خود را در برابر اقیانوس کیاست نشناختند چنانکه هنوز هم !
خبرنگاری از امام میپرسد:
«نتیجه مذاکرات شما با آقای دکتر کریم سنجابی و جبهه ملی چه بوده است؟ امام در پاسخ میگوید: مذاکرات به آن معنایی که گفته میشود توافق حاصل شده است نبوده. من مسایلی را که مورد نظرم بوده مطرح کردم و آنها قبول کردند»[۱۳]
خبرنگار دیگر از روزنامه هلندی دی ولت گرانت میپرسد:
جبهه ملی با رد کردن سلطنت مشروطه قدم مهمی در جهت شما برداشته. آیا شما نیز به نوبه خود حاضرید یک قدم در جهت مخالفین غیر روحانی دولت بردارید؟
امام در پاسخ میگوید:
«رژیم سلطنتی را بیش از یک سال است که عموم مردم در سراسر ایران به شدت محکوم کردهاند بنابراین هر کسی و یا هر گروه هم سلطنت را رد کند با ملت هماهنگی کرده است و در صورتی که در این قدم استقامت کند ملت او را فراموش نمیکند و من خود را در کنار مردم احساس میکنم»[۱۴]
ظرافت و دقت در واژه واژه این پاسخ نهفته است. نه سخن به گونهای است که ملیگرایان را به دنده چپ افکند و نه طوری است که بدآنها بها و ارزش داده شود که درخور آن نیستند.
امام در این بیان، به شکل غیرمستقیمی ملیگرایان را از نظر حرکت انقلابی، تابع مردم و عقبتر از جامعه معرفی کرده است و با این مطلب آبی سرد بر آتش ادعاهای آنان میریزد. یعنی شما را ملت به دنبال میکشد نه شما ملت را.
روشنبینی و تیزنگری امام در شناخت ریشههای فساد
در کار رهبری و مدیریت، شناخت ریشهها کار ضروری و سرنوشتساز میباشد. اشتباه در شناخت عوامل اصلی، موجب پرداختن به مسایل غیرضروری و غفلت و ناکامی از حل مشکلات و از میان بردن ناهنجاریها و به هدر دادن امکانات است.
امام از آغاز نهضت همواره اصلیترین فسادانگیزهای جامعه را شناسایی کرده و آنها را مورد هدف قرار داده است.
در بینش روحانیت، اصولا حرکتهای سیاسی و اجتماعی سلاطین، آن هم کسانی چون پهلوی، همواره مطرود و منفور بوده است، اما در انتخاب شیوه ابراز این نارضایتی و اقدام برای اصلاح مفاسد، برخی به شاخه چسبیده و به ریشه نزدیک نمیشدهاند، یا به دلیل ترس یا عدم شناخت؛ اما امام کسی بود که برای نخستینبار شخص شاه را عامل اصلی مفاسد دانست و وی را مزدوری خائن و خدمتگزار به آمریکا و اسرائیل شمرد. با این کار، دست عوامل اصلی مفاسد اجتماعی آن روز را برملا ساخت. جالب است که توجه کنیم امام از چه طریق به شناسایی ریشهها میپرداخته و نقطهضعفهای بزرگ دشمن را کشف مینموده است.
«امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید دیگر هر چه میخواهید بگویید: یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکی هم نگویید دین در خطر است»[۱۵]
امام از تاکید دشمن بر یک نکته درمییابد که ریشه جریآنها در همان نکته نهفته است از این روی بیشترین یورشهای خود را متوجه شخص شاه و اسرائیل و آمریکا میسازد و در پیام ۲۰ / ۶ / ۵۱ به ملت ایران سخنی بسحماسی و بلند و تأملبرانگیز دارد. خطاب به ملت میگوید:
«ای سربازان! موسیگونه در آغوش فرعون در انتظار روز قطع ریشههای فساد باشید»
هدفنگری و قاطعیت
از خصلتهای ذاتی و استعدادهای باطنی فرد که بگذریم، تعیین هدف، هدفشناسی و تبیین کامل و بیابهام آن، نخستین گام در فرایند مدیریت و رهبری است.
امروز وقتی که به اولین نوشتهها و نظریههای ثبتشده امام مراجعه میکنیم، میبینیم که او از دیرزمان به ترسیم اهداف خویش به صورت بیان ارزشها و بایدها پرداخته است.
کشفالاسرار، کتابی است که امام قبل از شروع نهضت، تدوین کرده است. در پایان آن کتاب، مطالبی آمده است که امام تا پایان عمر خویش همان مطلب را دنبال کرد.
در پایان کتاب کشف الاسرار این آیات آمده است.
«بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا – الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا»[۱۶]
«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء»[۱۷]
«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم»[۱۸]
و سپس مینویسد:
«اینک این فرمانهای آسمانی است، این دستورات خدایی است، این پیامهای غیبی است که خدای جهان برای حفظ استقلال کشور اسلامی و بنای سرفرازی به شما ملت قرآن و پیروان خود فرو فرستاده آنها را بخوانید و تکرار کنید و در پیرامون آن دقت نمائید و آنها را به کار بندید…»[۱۹]
اینها نخستین فروزشهایی بود که اهداف آیندهٔ روح الله را نمایان ساخت و او تا آخرین لحظه حیات هرگز از آن روی نتافت و در آن سستی نورزید. هیچچیز او را ادامهٔ این هدف مقدّس باز نداشت و در او تردید به بار نیاورد. نه فشارها و تهدیدهای نظام شاهنشاهی و نه بیاعتناییها و بدگوییها و توطئههای برخی عناصر حوزوی و نه تبعیدها و نه شرایط سخت اجتماعی ـ فرهنگی حاکم بر حوزهٔ نجف و نه ترس از انزوای اجتماعی و نه بایکوت شدن توسّط روشنفکران لیبرال و ملّیگرا و نه… آنچه برای او اهمیّت داشت، انجام وظیفه بود و او وظیفه و هدف خود را کاملاً شناخته بود و میفرمود:
«من اگر یک روزی تشخیص دهم امری را و به دلیل این تشخیص مجبور به موضعی بشوم که آن موضع مرا به انزوا بکشاند در یک کورهدهی، در یک کوهستانی که اصلاً کسی نباشد، مجبور شوم فقط آنجا زندگی کنم و فقط آن موضع را برای خودم داشته باشم و هیچکس نپذیرد، امّا تشخیص من این باشد، من همین موضع را خواهم گرفت…»[۲۰]
برنامهریزی، سازماندهی و نظارت
شالودهٔ مدیریت بر این سه پایه ریخته میشود. امام این عنصر را به شکلی همهجانبه و فراگیر در زندگی فردی خود به کار میگرفت و در زمینه مسایل اجتماعی و سیاسی و حکومتی تا آنجا که به رهبری وی مربوط میشد از این اصول هرگز غفلت نمیورزید.
موضوع برنامهریزی آنچنان در زندگی امام اصیل بود که همهٔ آشنایان وی اقرار کردهاند که امام کارهای خویش را همانند یک ساعت دقیق و منظم به انجام میرساند به طوری که دیگران میتوانستند از حرکت و سکون، و از تلاش و استراحت وی، زمان را حدس بزنند.
امام در کار پیشبرد اهداف و تحقّق آرمآنهای خود بیتردید برنامهای حسابشده را در پیش داشت. مطالعه حرکت مبارزاتی امام از آغاز تا فرجام نشان میدهد که وی به روند جریان نهضت کاملاً احاطه داشت. در آغاز به نقد دولتهای جائر و سپس متوجّه عناصر اصلی رژیم گذشته و حتی عوامل خارجی آنها میشود. به تربیت و تعلیم کادر لازم برای آینده میپردازد و آنان را در صحنهٔ علم و علم کارآزموده میسازد. با تدوین نظریهٔ ولایت فقیه، مبانی نظری برنامه و حرکت خویش را به جامعهٔ علمی و اسلامیارائه میدهد. و در مرحله بعد نیروها و امکانات را شناسایی کرده و با تناسب قدرت و توانشان، مسؤولیت را به آنان واگذار نموده و نیروهای انقلابی را سازمان میبخشد.
در کار گزینش نیروها و تفویض اختیار به آنان دقیقترین ملاکها را به کار میگیرد. او بر خلاف سیرهٔ بسیاری از دیگران که نسبت به اطرافیان خود بیش از دیگران بذل و بخشش دارند تا از اطرافشان پراکنده نشوند، اطرافیان خود را بر دیگران برتری اقتصادی و تمایز اجتماعی نمیداد، تا از این طریق ناخالصان به طمع امکانات گرد او نیایند؛ زیرا او به نیروهایی نیاز داشت که نه از سر تملّق و دنیاپرستی، که به انگیزههای الهی سر در راه اهداف متعالی نهضت داشته باشند؛ از این روی بر اطرافیان خویش شدیدترین نظارتها را به کار میگرفت. اگر اندکی در خرج بیت المال از خواست وی تجاوز میکردند از آنان بازخواست مینمود. هرگز به آنان اجازه نمیداد که برای حمایت از او در قبال بدگویان دهان به بدگویی و غیبت باز کنند. نظارت او بر کار مسؤولان نظام پس از تشکیل حکومت از فردی در شرایط سنی و توان جسمی او کاری شگفت و اعجابانگیز بود.
او علیرغم همه مغرضانی که در شرایط مختلف به بهانههای متفاوت سعی داشتند که وی را به عدم نظارت دقیق بر واقعیتهای سیاسی جاری جامعه متهّم کنند آنچنان در جریان مسائل حضور داشت که بارها و بارها دیگران به هنگام گزارش تازهترین خبرهای خود به ایشان در مییافتند که وی قبلا خبر را دریافت کرده است.
کانالهای ارتباطی امام
رهبری، متکی بر نظارت و نظارت، مبتنی بر کسب اطلاعات صحیح و دقیق و مداوم از جریان امور است.
دقت و صحّت اطلاعات مبتنی بر سلامت و دقت تنوّع کانالهای ارتباطی است که شخص رهبر از طریق آنها اطلاعات را دریافت میدارد.
امام با همان فراست ذاتی و تجربه عملی خود از آغاز دریافته بود که خطر احاطهٔ بیوت توسّط عناصر ناسالم و نفوذی و هواپرست، خطر جدّی است و اجتناب از آن نیز نیازمند تدابیر عمیق و پردامنه است.
او نه تنها در روزگار رهبری و مرجعیّت، بلکه بیشتر از آن نیز در مورد اطرافیان خویش، بهگونهای رفتار میکرد که آنان هرگز طمع نفوذ در او و تحت تأثیر قرار دادن وی را به اندیشه راه ندهند. به تعبیر صحیحتر قادر به کانالیزهکردن وی نباشد.
مثلاً برخوردش با شاگرداناش همه یکسان بود و چنان نبود که رفتارش نسبت به بعضی آنها که بیشتر به ایشان اظهار علاقه میکردند و از سابقه بیشتری برخودار بودند با دیگران تفاوت داشته باشد. حتی در این باره شاگرداناش را بر دیگر طلاب ترجیح نمیداد.[۲۱]
این روشها بود که وی را از مطلق شمردن اطرافیان باز میداشت و به آنان اجازه سلطه بر امورات را نمیداد.
این چنین بود که حتّی با تأیید و ترغیب و اصرار همهٔ یاران خویش نیز به تأیید خط نفاق تن نداد و به اظهارنظرهای اطرافیان بسنده نکرد، بلکه مستقیماً در طول یک ماه به سخنان و آرای آنان گوش فراداد و با تیزنگری مخصوص به خود، آثار انحراف را در راه آنان مشاهده کرد و با کوتاهسخنی بر آمال و دسیسههای آنان خط بطلان کشید.
و بدین ترتیب :
کوششهایی که از اطراف و اکناف چه از طریق مقامات سیاسی و ملّی در داخل و خارج به عمل آمد و فشارهایی که بر امام آمد نتوانستند کوچکترین تزلزلی در این اراده و تصمیم ایشان به وجود بیاورند و این واقعاً میتوان گفت از قهرمانکاریهای امام بود…[۲۲]
در پاریس نیز خطوط مختلف، سعی در احاطه امام و به دست گرفتن امور ایشان داشتند، ولی او بدون کمترین ملاحظه همهٔ کانالها را با یک سخن کنار زده و میگفت همگان میتوانند با من تماس داشته باشند و هیچکس واسطه میان من و مردم نیست.
او همواره سعی داشت تا در میان مردم باشد. از اینکه حتماً شاگردان و دوستانش برای حفظ جان و سلامت او اطراف او حلقه زنند و وی را از هجوم مردم در امان دارند به شدّت جلوگیری میکرد و گاه بر آنان نهیب میرد. در دوران ادارهٔ نظام و رهبری حکومت نیز در شکستن کانالها رشادت مخصوص به خود داشت. او بنا را بر تحقیق گذاشته بود و تسلیم.
او در شرایطی به نقلها نیز اکتفا نمیکرد و باید به مدارک زنده مانند ضبط صدا دسترسی پیدا میکرد تا ترتیب اثر دهد و اطمینان یابد.
امام در شرایط بحرانی و مسایل حساستر، بر فعالیت خود در کسب خبرهای بیشتر و اطلاعات صحیحتر میافزود. در برخی شرایط همه روزنامهها را به دقت مطالعه میکرد و به عناوین درشت اکتفا نمینمود. بیشتر نامههای رسیده را خود مورد مطالعه قرار میداد. به سخن افراد و جناحهای مختلف گوش فرا میداد بدون اینکه سخن آنان را تا پایان نیافته، با اظهار اطلاع، قطع کند؛ زیرا احتمال میداد که در برخی مواضع نقل، تفاوتهایی وجود داشته باشد. به اخبار داخلی و خارجی توجه وافر داشت. اگر همه اینها را در کنار ذکاوت امام بگذاریم خواهیم یافت که چرا امام استعفای دولت موقّت را به آسانی پذیرفت و چرا در تنفیذ رأی مردم نسبت به ریاست جمهوری بنیصدر سخن خود را با این عبارت آغاز کرد:
«من یک کلمه به آقای بنی صدر تذکّر میدهم این کلمه تذکّر برای همه است : حبّ الدنیا رأس کل خطیئه…»[۲۳]
در این سخن عمق شناخت امام از شخصیّت بنیصدر نهفته است. و گویی تمام زندگی سیاسی و ریاست جمهوری او را در یک جمله خلاصه کرده است و از آینده او خبر میدهد. با وجود این شناخت به خاطر پایبندی به رأی ملّت و اصول سیاسی الهی خویش، حکم او را تنفیذ مینماید، تا قانون، حرمت نهاده شود، هر چند مردم در آینده مستبصر شوند و در تشخیص خود تردید کرده و در رأی خویش تجدیدنظر نمایند.
اینگونه حرکت، نه نخستین اقدام حسابشدهٔ وی بود و نه آخرین آن، بلکه نظیر همین برنامه و مهمتر از آن را در مورد تعیین رهبری پس از خویش به کار گرفت.
نکته عبرتآموز در همه این موارد، موضع واحدی است که هر باره برخی از افراد در برابر امام اتّخاذ کردند.
زمانی که دولت موقّت استعفا کرد و امام با شناختی که از افکار و آرمانهای ایشان داشت و میدانست که جناح نهضت ملّی در تکرار همان صحنه که مصدق برای کاشانی به وجود آورد تبحّر دارد. از این روی استعفای او را پذیرفت. نخستین نغمهای که از آنان و همگنان و هوادارانشان شنیده شد این بود که امام را کانالیزهکردهاند و نمیگذارند اطلاعات صحیح به امام برسد!
درست در زمانی که امام در بیمارستان بستری بود این جناح به جای احوالپرسی، اعلامیه کانال انحرافی امام را به دست مردم دادند.
کسانی که برای ملاقاتشان با امام هیچ مانعی در کار نبود و یا هر زمانی که خدمت امام میرسیدند امام را در رابطه با مردم (و یا در حال) مطالعه مییافتند… به خصوص در زمان دولت موقت و حکومت لیبرالها و یا زمان بنیصدر اکثراً وقت امام را به گلهگذاری و شکایت از دیگران و اوضاع میگرفتند .
دور دوّم این اتّهام در زمان بنیصدر سپری شد و آخرین بار این سخن توسّط کسانی به امام نسبت داده شد که خود در همه مراحل قبل، به نادرستی آن معتقد بودند و به حرکت صحیح و آگاهانه امام ایمان داشتند. اینبار فرزند امام را به جعل دستخّط امام متّهم نمودند و چنین وانمود کردند که آن تصمیم سرنوشتساز در تصحیح خط رهبری، معلول نادرستی اطلاعات امام از جریانها، رابطهها، موضعگیریها، اعتصابها و عناصر ناسالم بیتی بوده است و گویا هرگز آن گزارشها را ندیدهاند، که امام دست بر محاسن گرفته و برای خاموشکردن آتشهای افروختهشده، درخواست آرامش و شکستن اعتصاب میکند! امّا کسی به حرف او گوش نمیدهد. و امام در آن مجلس برای خویش آرزوی مرگ میکند!
آری این آخرین اتّهام بود، آخرین تیر از دست خودی. امّا امام، آن قلب بیدار، با نگرانی و دلواپسی برای آینده انقلاب در آخرین لحظههای عمر خویش، راهی را رفت که امکان مخدوش کردن آن با این اتّهامها میسّر نیست.
امام راهی را تشخیص داده بود که بسیاری از دیگران نیز قبلا به حقانیّت آن پی برده بودند، ولی به احترام حرمت نظام و جایگاه رهبری دم فرو میبستند.
نقش پدرانه و هدایتگرانهٔ امام برای همه جناحهای معتقد به نظام در فرایند رهبری و مدیریت نیروهای انسانی آن هم در وسعتی به گستردگی یک جامعه، بلکه یک امّت، ایجاد هماهنگی میان سلیقهها، افکار و منشهای مختلف، کاری بسپیچیده و دشوار است. در واقع اساس رهبری و قوام و پایداری و اقتدار آن به این معنا بستگی دارد.
بزرگترین تمایز رهبری نیروهای انسانی با مدیریت مجموعه بازرگانی و صنعتی در این نکته نهفته است که در بسیاری از مدیریتهای مالی و بازرگانی و… برنامهریزی و کنترل و محاسبه، نقش عمده را ایفا میکند در حالی که رهبری نیروهای انسانی به صِرف این عناصر میسّر نیست؛ چرا که نیروهای انسانی بر اساس طبیعت و خصلتهای ذاتی خویش از آنجا که میاندیشد، تأثیر میگذارند و تأثیر میپذیرند همواره دستخوش تغییرات و تحولاّت روحی و فکری و آرمانی هستند و عوامل درونی و بیرونی بر آنان تأثیر میگذارد و گرایشهای گوناگون و گاه متضاد در آنان رخ مینماید.
در صورتی که رهبری، قادر به مهار این امواج نباشد، تشدید و اصطکاک آنها میتواند طوفانی عظیم بهپا کند و موجودیت نظام و جامعه را تهدید نماید.
در جامعهٔ تحت رهبری امام، اگر از جناحهای مختلف سیاسی که صبغهٔ دینی نداشته و یا از صبغهٔ دینی کممایهای بر خوردار بودهاند بگذریم، همواره دو جناح و دو بینش وجود داشته که هر دو به اصل نظام و رهبری معتقد بودند، ولی به دلایل مختلف که بررسی آن دلایل خود مجالی مستقل میطلبد، دو نوع منش سیاسی رخ مینموده که در برخی شرایط و زمینهها، نوعی اصطکاک میان آنها پدید میآمده است.
امام در این میان، با حفظ استقلال فکری خود، در عین تأثیرناپذیری از سلیقههای مختلف و طیفی خاص، همواره بهگونهای مشی مینمود، که تعادل و موازنه میان این دو جناح مراعات بشود. اگر در صحنهٔ جامعه و میدان سیاست، یک جناح به نوعی ناکامی میرسید، امام در پس آن، با نوعی دلجویی و حمایت، آن جناح را از دلسردی و یأس و قرار گرفتن در جرگهٔ بیتفاوتها و یا مخالفان حفظ مینمود. زمانی که جناح دیگر قدری پا از حریم خویش فراتر مینهاد، امام با تذکّر یا هوشداری، آنان را به خود آورده و از افراط و تفریط بازشان میداشت.
این سیاست موجب میگردید که هر دو جناح خود را تابع رهبری و حامی نظام بدانند و در مواقع حساس و سرنوشتساز به یاری یکدیگر برخیزند.
به نیروهای سنّتی توصیه میکرد که برای اداره جامعه نیاز به بینشی حساستر و دقیقتر دارند و باید عینیّتهای جامعه و نیازهای نظام و شرایط تاریخی را مدّ نظر قرار دهند و به نیروهای جوان و پر حرارت هشدار میداد که مبادا در حلّ مشکلات و ارائه طرحها و برنامهها از اصول بایسته فقهی و ارزشهای مکتب فاصله بگیرید.
از یکسو هشدار میداد:
«اگر در صنف ما اختلاف پیدا بشود، این اختلاف به بازار هم کشیده میشود، به خیابان هم کشیده میشود. برای این که شما هادی مردم هستید، مردم توجه دارند قهراً یک دسته دنبال شما، یک دسته دنبال آن کسی که با شما مخالف است (راه میافتد). یک وقت میبینید که در همه ایران یک اختلافی از ناحیه ما پیدا شده است… من به شما عرض کنم : ما و شما نباید خودمان را بازی بدهیم. اختلاف، ریشهاش از حبّ نفس است…»[۲۴]
و از سوی دیگر نصحیت میکند:
«برادران ! ما امروز گرفتار تمام قدرتهای شیطانی بشر هستیم. ما باید توجه بکنیم به اینکه تکلیف الهی ما در امروز که همه به ما حمله کردند چی است. تمام اقشار ملّت از آنهایی که در سطح کشور کارفرما هستند و دستاندرکاران دولتی هستند، آنهایی که قوهٔ قضایی به آنها محوّل است… و سایر قشرهای ملّت، مکلفاند به این که اسلام را حفظ کنند، مکلّفاند به این که جمهوری اسلامی را حفظ کنند و این تکلیف، تکلیفی است که از بزرگترین تکالیفی است که اسلام دارد و آن حاصل نمیشود، الاّ با تفاهم….»[۲۵]
آری، امام آن رهبر الهی، اکنون در میان ما نیست و در بستر رضوان الهی غنوده است امّا پیاماش آرماناش و راهاش و ارزشهایی که آفرید در دست ما به امانت باقی است.
مجال ما در بررسی مدیریت امام به پایان رسید در حالی که هنوز جرعهای از آن آبشار نور ننوشیدهایم و سخنها و رازهای ناگفته بسیاری واقع است. امید آنکه این نگاه گذرا، سرآغاز نگرشی بایسته در شیوههای مدیریت و رهبری امام باشد و اهل تحقیق با این هدف به شناخت راه و شیوه آن رهبر موفّق تاریخ همّت گمارند.
پینوشتها
[۱] . نهج البلاغه فیض الاسلام نامهٔ ۵۳.
[۲] . همان مدرک ۱۱۱.
[۳] . جلد ۱ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۶۷ تا صفحه ۲۷۲
[۴] . جلد ۱ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۱۷۷ تا صفحه ۱۷۹
[۵] . همان مدرک
[۶] . جلد ۲ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۴۳۷ تا صفحه ۴۳۹
[۷] . جلد ۳ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۰۳ تا صفحه ۲۰۵
[۸] . جلد ۳ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۹۶ تا صفحه ۳۱۰
[۹] . سرگذشت های ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج۱ / ۷۲ – ۷۳، مصاحبه با حجة الاسلام دعائی
[۱۰] . نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر شهید مطهری /۷۶
[۱۱] . سرگذشتهای ویژه حضرت امام خمینی، ج۱ /۵۶ – ۵۷، مصاحبه با حجة الاسلام محتشمی
[۱۲] . مجلّهٔ پاسدار اسلام شماره ۲۸ سال سوم. مصاحبه با حجة الاسلام اسماعیل فردوسی پور
[۱۳] . جلد ۴ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۴۱۰ تا صفحه ۴۱۲
[۱۴] . جلد ۴ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۳۶۱ تا صفحه ۳۶۵
[۱۵] . جلد ۱ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۴۳ تا صفحه ۲۴۸
[۱۶] . سوره نساء، آیه ۱۳۷ و ۱۳۸.
[۱۷] . سورهٔ مائده آیهٔ ۵
[۱۸] . سورهٔ انفال آیهٔ ۶۲
[۱۹] . کشف الاسرار / ۲۲۳ – ۲۲۴
[۲۰] . سرگذشتهای ویژه… ج ۱۷۲، مصاحبه حجة الاسلام دعایی؛
[۲۱] . مجلّه پیام انقلاب، شمارهٔ ۱۵، مصاحبه با حجة الله ابراهیم امینی.
[۲۲] . سرگذشتهای ویژه… ج۱ / ۸۶، مصاحبه حجة الاسلام حمید روحانی.
[۲۳] . همان مدرک، ج۴ / ۱۴۸.
[۲۴] . جلد ۱۸ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۱۲ تا صفحه ۲۰
[۲۵] . جلد ۱۷ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۴۳۰ تا صفحه ۴۳۶