سیمای فقاهت در منشور ولایت
[مجله فقه اهل بیت، شماره ۳، پاییز ۱۳۷۴]
پیشرفت و رکود، چگونگی و چِسانی، حضور و انزوا، کارآمدی و ناکارآمدی فکری، فرهنگی و اجتماعی حوزههای علوم دینی، دغدغه همیشگی اندیشهوران و اسلامشناسانِ روشناندیش جهان اسلام در درازای تاریخ بوده است.
مصلحان دینی، در همه حال، دلنگران ترقی، تکامل و بالندگی حوزهها بودهاند و از خمود و جمودی که در برههای از زمان، دامنگیر حوزویان میشد، به جدّ نگران میشدند و در زدودن ناهنجاریها ناآرام بودند، تلاش میکردند و با نستوهی، رنج این راه مقدس را به جان میخریدند.
تلاشهای برخی از قبیلهٔ احیاگران دینی، در عصر خود به فرجام رسید و به بار نشست و کام بنیادگذاران آنرا شیرین کرد و رنج این تلاش طاقتسوز را از تن آنان زدود.
گروهی بذر بالندگی و تحوّل را پاشیدند و در درازمدّت، جوامع اسلامی ثمرهٔ تلاش آنان را چیدند و شماری از آن بزرگمردان با نامهربانیها، اخمها و تیرهای تکفیر بستهذهنان ناآگاه و آگاهان عوامزده، دست و پنجه نرم کردند و از سکوت و سکون قاعدین خون گریستند که خود سرگذشت شنیدنی و درسآموز دارد. درسهایی که نسل نو، پس از انقلاب ما، از هر زمانی به آن نیازمندتر است و تبیین آنها ضامن سلامت روند انقلاب.
رهبر معظم انقلاب، که از جوانی، منادی فریاد علیه جمود بود و از پرچمداران نهضت پانزده خرداد، سکون و سکوت شماری از این بزرگان حوزهها را در پانزدهم خرداد تجربه کرده بود، پیش و پس از انقلاب، تلاش و همّ خویش را دَمیدن روح آزاداندیشی، جامعنگری و پویایی در حوزهها کرد. او، این مهمّ را پس از رهبری پیگرفت و به حرکت جدید امام را در گشودن افقهای نو فراروی حوزویان، شتاب داد.
از هر فرصتی، برای بالندگی، توانمندی و کارآمدی حوزهها، بهره برد و از حرکتهایی که در این راستا بود، پشتیبانی جدّی کرد.
به بهانه شروع درس خارج در هر سال، آفاقی جدید بر حوزویان نمود. در کنفرانسها و سمینارهای مرتبط با حوزه، زاویههای تازه از رسالتها و وظیفهبانی حوزهها را گوشزد کرد.
افزون بر توصیهها، رهنمودها و پیامها، در عمل، به ساماندادن حوزهها پرداخت و در انجام و پیادهکردن این مهم، به طور رسمی به حوزه بزرگ شیعه، حوزه علمیه قم، دو سفر کرد.
برکات و دستاوردهای سفر نخست آن فرزانه، گرچه مطلوب و به کمال نبود، ولی نسیم تحوّل را در حوزهها وزاند. متولیان حوزه را تشکیلاتپذیر کرد و به فاضلان نوگرا و عالمان نواَندیش روحیه، شجاعت و میدان داد. درد و دغدغه بهسازی علوم حوزه و کار آمدی آن عام شد و نسیم اندیشه تحوّل در حوزه وزیدن گرفت و این خود، زمینهساز حرکت بزرگ ایشان در سفر اخیرشان گردید.
او، در این سفر مبارک، طرحی جامع، واقعبینانه و ژرف در انداخت و خطابهای جاودان در جمع نخبگان حوزه ایراد کرد. منشوری بلند که حوزویان، مکانت والای آن را چنانکه باید نشناختند، ابعاد گسترده آنرا به کمال نفهمیدند و معنای فخیم و رفیع آن را نوش نکردند و یا بر نتابیدند.
فریادی از سر درد و دغدغه، با ابعادی والا و توصیههایی سرنوشتساز. خطابهای که هر فصلی از آن تفسیری مستقل و گسترده میطلبد.
در این نوشتار، بر گلبوتههای رهنمودهای او، در بِسامانی فقاهت مینشینیم و از شهد گوارای گهرکلماتاش، حیات و شادابی میگیریم و درخور فهم خویش، تذکارهایی عرضه میداریم که: «انّ الذّکری تنفع المؤمنین».
گرچه روح و جان این خطابهٔ پُرمایه، بازسازی حوزهای سرفراز، توانا و برتر در عصر تکنیک، صنعت و ارتباطات است، ولی در فقه و فقاهت نیز رهنمودهایی شیرین، شنیدنی و درخور درنگ و مطالعه دارد. ژرفکاوی، بسط و بررسی آن رهنمودها مجال و مقالی دیگر میطلبد. در این مقال، پرتوی از انوار آن گفتار بر میگیریم در زمینه فقه و فقاهت، به شرح زیر:
۱. تفسیر و بازفهمی حقیقت فقاهت.
۲. عقبماندگی فقه مصطلح.
۳. تکاملپذیری فقه و فقاهت.
۴. بالندهسازی فقاهت.
تفسیر فقاهت
فقاهت، مانند ولایت، فلاحت و کتابت، درونمایهای عملی دارد، پیشهای است علمی و عملی.
نویسنده، با قلم، حروف را در خدمت میگیرد و معانی و اندیشهها را بر صفحهها و صحیفهها جاودان میکند.
فقیه، با ابزار استنباط، از احکام، قوانین و تکالیف الهی، پرده برمیدارد. کشاورز، با تلاش، سینه زمین را میشکافد و در آن بذر میکارد. فقیه، با اجتهاد در بوستان همیشهبهارِ منابع دینی به تفرّج میپردازد و گلبوتههای احکام را به انسانها هدیه میکند. ولیّ، با مدیریتی خداگونه، اهل ولایات را نظم و انضباط میدهد و جامعه الهی را بسامان میکند.
فقیه، با شمّ فقاهت خود، اصول و قواعد فقاهت را با سیاق و نظامی خاصّ در خدمت فهم احکام، مقرّرات و نظامات دین قرار میدهد.
این است که فقاهت، آهنگی عملی و ابزاری دارد و فقه، رنگِ نظری. فقه، پذیرنده فزونی کمّی است، حکمی بر احکام از راه اجتهاد افزوده میشود و فرعی بر فروع اضافه میگردد، ولی فقاهت را اصول و ارکانی است انعطافپذیر و پذیرندهٔ تغییرات و دگرگونیها. فقاهت، باغبانی وحی است و فقه میوهٔ باغ و بوستان اجتهاد. بالندگی فقه، به افزودن مسائل جدید است و تکامل فقاهت به نوشدن راههای استنباط و تغییر در چگونگی آن. بیتردید، رشدِ کمّی فقه، در گرو رشدِ کیفی فقاهت است. در سیر فقاهت، فراوردههای فقهی سلف، ثابت است و زمینهٔ کار برای فقیهان، ولی شیوهٔ عملیاتی آن و دستگاه استنباط و اجتهاد، در تکامل است. ابزارهای پژوهش نو میشوند و همراه با نیازهای نو، روشهای جدیدی فراراه مجتهد مینهد. شریعت، ثابت است و اصول تشریع جاودانهاند، ولی قالبهای تفریع و تشریع، ابزارهای پژوهش و تحقیق، همپای نیازهای زمان نو میشوند. روش استنباط برومند میگردد و قواعد جدید رخ مینماید.
در پرتو این بالندگی و چهرهنمایی قواعد و مبانی نو، نظام حلال و حرام، مناسب با هر جامعه، در پرتو زلال کوثر وَحی و کلمات مفسرانِ آن استنباط میشود. در نتیجه، هم اسلام بر فراز و حاکم بر جوامع مسلمان میشود و هم حلال و حرام محمد(ص) ابدی، جاودانه و همهگیر.
همین نکته باریکتر از مو است که فقیه بصیر و ژرفاندیش، مقام معظم رهبری، حضرت آیة اللّه خامنهای، نخبگان حوزه را به تعبیری مجدّد از فقاهت فرا میخواند:
«فقاهت، یک شیوه و روش برای استنباط آن چیزی است که ما اسماش را «فقه» میگذاریم، همان چیزی است که تا این درس را نخوانید، یاد نمیگیرید که چگونه باید از کتاب و سنّت استنباط کرد. فقاهت، یعنی شیوهٔ استنباط. خودِ دین هم، به پیشرفت احتیاج دارد… نمیشود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قله فقاهت رسیدهایم و اینشیوه، دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه، از کجا معلوم است؟ شیخ طوسی، ملاّی به آن عظمت، فقاهت داشت. فتاوای ایشان را در یک مسأله فقهی ببینید. امروز کدام مجتهد حاضر است آنگونه بحث بکند؟ آن فتاوا، ساده و سطحی است. مجتهد امروز، هرگز، راضی نمیشود آنطور کار کند و استنباط نماید.»
واپس ماندگی در فقاهت
دو نگاه به کارکرد دانش فقه و قلمرو آن، وجود دارد:
۱. نگاه فردگرایانه: این نگاه، فقه را دانش تنظیم ارتباط انسان با خدا میداند و حلال و حرام را به حوزه اعمال فردی انسان محدود میکند.
در این نگاه، فرد، دو روی دارد؛ رویی به خدا که علمِ احکام سامانبخش آن است و رویی به مردم و جامعه که کار عقلای جامعه است.
اهل نظر، در هر جامعهای با بهرهگیری از فراوردههای دانشهای اجتماعی، نظامات را شکل میبخشند و جامعه را نظام میدهند. با این نگاه، مدیریت جامعه و موضوعهای بسیاری مرتبط با زندگی بشر، از قلمرو دانش فقه بیرون است.
این دیدگاه، نگاهی مجرّد به فقه است، نگاهی نه همسو با بیان وحی. در این نگاه، انسانی محور است که به تنهایی و به دور از اجتماع، زندگی چادرنشینی خویش را ادامه میدهد، عبادتاش را میکند، اخلاقیات را پاس میدارد و شیخ قبیله هم، حلّ دعاوی میکند.
با این نگاه، امامت و ولایت، تنها عامل گشایش مشکلات و دردهای فردی انسان هستند. در این اندیشه، ولایت در محبّت امام و مأموم، مقتدا و پیرو خلاصه میشود. حجج الهی، تنها قدرتی فوق بشری دارند که در کائنات تصرّف میکنند، وجود آسمان و زمین به برکت وجود آنهاست، باران و رحمتهای الهی با واسطه آنان بر ما میبارد، عدل، در چهارچوب حکم قاضی، امام جماعت، رابطه زن و مرد، پدرو مادر و بچهها و عکس آن، محدود میشود. امّا چرا باید امامان از چنین قدرتی برخوردار باشند، چرا باید آخرین آنان غایب باشد و انتظار فرج آن عزیز عبادت، چرا عدل از اصول مذهب ماست، آن همه جنگهای پیامبر، فریادهای امام علی(ع) خونهای شهیدان کربلا، آوارگی، تبعید و قربانی هزاران علوی، درگیری عالمان غیور و شهیدان فضیلت در درازنای تاریخ و… پاسخی درخور ندارند. با این نگاه، نه «فقه» توانایی اداره جامعه دارد و نه قدرت اجرای عدالت.
۲. نگاه جمعگرایانه: در این نگاه، فرد در درون امّت، معنی پیدا میکند و امّت بدون امام، مفهومی ندارد. انسان در جمع و جامعه بالنده میشود. در درگیری و برخوردهای اجتماعی آبدیده میگردد، تا آزمایشی که آفرینش مرگ و زندگی برای آن است، لباس وجود پوشد:
«تَبارَکَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً…»[۱]
با این نگاه، بسیاری از مفاهیم، بارِ معنایی جدید پیدا میکند و اصول قواعد و تعبیر از آیات و روایات چهرهای دیگر مینماید؛ مثلاً مواد مخدّر در بینش فردگرایانه، چندان قبیح نمینماید، ولی در نگاه جامعهنگر و جامعاندیش مصداق و موضوع گسترش فساد در برّ و بحر و تباهیگری میگردد.
افزایش جمعیت، در بینش فردگرایانه، کاری روا مینماید، ولی در نگاه جمعگرایانه، با توجه به امکانات موجود و گنجایش طبیعت، تعلیم و تربیت، بازار کار، محیط زیست و بسیاری مقولههایی دیگر، با اصول و ارزشهای مورد نظر جامعهٔ نمونهٔ اسلامی برخورد میکند.
بسیاری از مقولههای مالی، احکام اقتصادی، داد و ستدهای تجاری، بزهکاریهای اجتماعی، نگاه به ارزشها و تفسیر فرهنگها، بارِ حکمی متفاوت با نگاه فرداَندیشی دارد. با این نگاه است که دین باید همه زوایای زندگی بشر را پوشش دهد، تا جامعهای راستقامت، سربلند، عزّتمدار، بزرگمنش و در قلّه، سر بر آورد.
نبود چنین نگاهی در دوره غیبتِ کبرا و نبود حکومتی اسلامی، فقهِ فردی را میداندار و سالار کرد. فقیهان بزرگ تلاشهایی شگفتانگیز کردند، آثاری چشمنواز بر میرات فقهی شیعه افزودند، موشکافیها و ژرفکاویهای شگفتانگیزی از خود بروز دادند و در نگاهبانی میرات شریعت، حماسهها آفریدند و…. امّا این تلاش و تپش، آهنگی فردمدارانه داشت. مجتهدان، مرجع شدند در پرسشهای فردی. پژوهشهای عمیق نظری و فارغ از واقعیتهای بیرونی انجام گرفت. جامعه، بویژه در صد سال اخیر، دگرگونیهای پر شتاب داشت، روابط، نهادهای اجتماعی، نیازها و پرسشهای فکری دگرسان شدند، ولی فقه در گوشه حوزهها و در شعاع رفتارهای فردی باید و نباید میکرد. حوزه و جامعه در دو سمت و سوی جدای از هم، به پیش میرفتند. گرچه گَهگاهی مصلحانی بینش ناب شیعی را تبیین میکردند و حاکمان جور را به وحشت میافکندند، یا در برخی برههها حاکمانی، دینداری را شعار خویش میکردند و فقیهان، مجال طرح اندیشههای سیاسی – اجتماعی اسلام را مییافتند، ولی آنچه رخ داد در یک سو، حرکت پُرشتاب جوامع به سوی همبستگی و همگونی و آمیخته با ابزار و وسائل نوظهور، تکنیک و صنعت بود، و در سوی دیگر، حرکت عرضی و دایرهای نظری فقیهان در گوشه حوزهها.
این است خاستگاه جدایی عمیق میان نمودها و بودهای اجتماعی با ابزار و دستگاههای استخراج بایدها و نبایدهای دینی.
در اینباره، رهبر فرزانه دردمندانه میگوید:
«امروز، حوزه علمیه از زمان خودش خیلی عقب است. حسابِ یک ذرّه و دو ذرّه نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب در وادیای، همراه یکدیگر بروند و یکی اسباش از دیگری تندروتر باشد و آن که اسباش کُندروتر است، بعدها به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعی است آن که اسباش تندروتر است، به گَردِ او هم نمیرسد. الآن وضعیت اینگونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق، دنیا را فرا گرفته است. ما وقتی به خودمان نگاه میکنیم، میبینیم با زمان خیلی فاصله داریم.»
آیا میشود حرکت و پیشرَوی در اندیشهٔ فقهی آغاز کرد؟ دستگاه فقاهت حاکم بر حوزهها، پیشرفت را برمیتابد؟ آیا میتواند در دستگاهِ خویش پرسشهای پیچیدهٔ امروز را هضم کند؟ در یک کلام، آیا دستگاه اجتهاد و فقاهت تکاملپذیر است.
تکاملپذیری فقاهت
تکاملپذیری فقاهت، قطعی و انکارناشدنی است. افزایش فراوردههای فقهی و بایستهبودن تولیدات جدید فقهی مسلّم است. در چِسانی، چگونگی، قلمرو، عرصه، محدوده و زوایای آن پرسش و درنگ است.
اصل بازبودن باب اجتهاد، فلسفه وجودی تفقّه، تقلید از مرجع زنده، خاتمبودن دین اسلام، جهانیبودن رسالت اسلام، عزتّمندی جامعهٔ اسلامی، حکومت موعود جهانی، ولایت فقیه عادل و دینشناس در غیبت کبرا، و دهها اصل و نصّ دیگر، گواهان گویایی بر تکامل و تحولپذیری دستگاه فقاهت و دانش فقهاند.
بیگمان، دگرگونی، در رسالتها و اصول رسیده از معصومان، یا برداشتشده از قرآن نیست. در گستره فقه نیز، تغییر و تکامل در عبادات نیست؛ زیرا شکل عبادات، ارکان، ذکرها، اوقات و حتی جزئیات آن، در غرضِ جَعلِ شارع نقش داشته است. اصل در عبادات، دامنگرفتن از افزودن شطری و کلمهای بر عبادات است، مگر به اذن خود شارع.
«أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ…»[۲]
چگونگی عمل در عبادات با تمام جزئیات از سوی شارع تبیین شده است؛ چه، فکر عُرف و عقلا آنرا درک نمیکند.
البته منظور، عبادات ویژه است که همان نیایش و چگونگی رابطه انسان با خداست، نه عبادات مصطلح در زبان فقها. آنچه هم در عرصهٔ فقاهت و هم فراورده تکاملپذیر است و دگرگونشونده، احکامِ مربوط به روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تجاری و در برخی موارد، استنباط احکام جزایی و قضایی است.
در این بخش، آنچه ثابت است و چراغِ راه فقیه، اهداف آفرینش انسان، اصول و تنظیم جوامع و خطوط کلّی شریعت و حفظ ارزشها و حدود الهی است. فقیه در این قلمرو باید تکلیف نهادهای اجتماعی و فرهنگی، روابط درونی و بیرون نظام را ترسیم کند و از این راه، انسانهایی نمونه و پارسا، جامعهای سالم، سَرزِنده و خداگرا تربیت کند. این مهم، جز با تحول دستگاه فقاهت و منطق استنباط امکانپذیر نیست.
اجتهاد، در درون خود، محرّکهای دارد پویاییپذیر و رو به کمال. نگاهی به تاریخ فقاهت و تطوّر شیوه فقیهان در درازای تاریخ، گواه این مهم است؛ چه، نوپیدایی شیوهٔ اجتهاد مصطلح و تطوّر آن، مطلبی است همهپذیر. مجتهد امروز، نمیتواند شیوهٔ بسیط فقهای قدیم را بپذیرد، گرچه دیدگاههای آنان را باید بداند:
«فقاهت، در دورههای متعدّد، تکامل پیدا کرده است… من تصورم این است که زمانِ شیخ، یک مقطع است و زمان علامه مقطع دیگری است… بعد، یک دوره تقریباً ۲۵۰ ساله میگذرد. زمان محقّق کَرَکی، باز یک مقطع دیگر است و بهطور واضح، انسان میفهمد که کیفیت استنباط محقّق کرکی، با کیفیت استنباط علاّمه فرق میکند. همان فقاهت است، ولی کامل شده است. بعد به مقطع بعدی میرسد که مقطع تلامذه وحید بهبهانی است که آن، دوره شکوفایی فقاهت اصولی است. صاحب ریاض و صاحب قوانین و شیخ جعفر کاشف الغطاء و سید بحر العلوم و… در این مقطع هستند. بعد به زمان شیخ انصاری و صاحب جواهر میرسد… امّا بعد از شیخ انصاری، به گمان قاصر این حقیر، اگر بخواهیم از مقطعی اسم بیاوریم و بگوییم تحولی در فقاهت انجام شده است، آن مقطع، مقطع مرحوم آیت اللّه بروجردی است که یک مقطع و باب جدیدی است که آن بزرگوار در کار فقاهت باز کرد…»
بر این اساس، فقاهت تکاملپذیر است، پویایی فقه، عرضی نیست، طولی است. خلع و لبس نیست، لُبس بعد اللبس است. پوششی بر پوشش اوّل. شریعت، گوشهای دیگر از جمال خویش مینماید و وحی گوشهای دیگر از توانایی خویش را در اداره زندگی بشر و بهسازی و بهروزی مسلمانان و امّت اسلامی را به معرض میگذارد.
تلاش برای دیدن آن جمال و نمودن این توانایی، فریضه است، نه بدعت. رسالت اصولی و کارِ متنی حوزههای فقاهت است، نه فضل و کاری اضافی و جانبی، ادامه رسالت و مسؤولیت و وظیفهبانی فقهای بزرگوار گذشته است و عامل حیات و بقای حوزهها:
«چه دلیلی دارد که فضلاء و بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آنرا کامل کنند؟ ای بسا، خیلی از مسائل، مسائل دیگری را در بر بگیرد و خیلی از نتایج عوض گردد و خیلی از روشها دگرگون شود. روشها که عوض شد، جوابهای مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه طور دیگری میشود. این از جمله کارهایی است که باید بشود.»
بنا بر این، باید روشهای فقاهت را شناخت، راه و رسم بالندگی فقه را یافت و در کار بالندهسازی فقاهت در دو عرصه: شیوه و فراورده فقاهت، اقدامی جدّی کرد.
بالندگی فقه و فقاهت
چارهٔ کار چیست. اگر دستگاه اجتهاد، پرسشهای امروز را بر نمیتابد، چه باید کرد؟
اگر بار مفاهیم فرهنگ رایج در حوزههای فقاهت، توان هضم اَشکال و فرمهای پیچیدهٔ زندگی امروز را ندارد، چه کنیم؟ راه و راز بر فراز داشتن فقه و فقاهت چیست؟ چه سازیم که دانش فقه ما، دانشیان دگراندیش، روشها و فراوردههای آنان را کمسو کند. از چه راهی و با چه دستگاه استنباطی تعالیم فطرتپذیر شریعت خاتم را از درون منابع دینی: قرآن و سنت، در آوریم.
رهبر انقلاب، چارهٔ عقبماندگی حوزههای فقاهت و جلودارشدن شریعت را در بالندهسازی فقه و فقاهت میداند:
«از آن (ترمیم) مهمتر، مسأله بالندگی است. بالندگی به معنای پیشرفت و یک قدم جلو رفتن…»
سپس روشهای بالندگی فقاهت و پلکان رساندن فقاهت به قلّه توانمندی و آقایی بر قوانین و دستگاه قانونگذاری بشری را بر میشمارد:
الف. گشودن آفاق نو فراراه فقهپژوهان.
ب. کشف مقولهها و مفاهیم نو و عرضهٔ تعبیرهای رسا و درخور فرهنگ امروز.
ج. مبناسازی برای مایهوری، تکمیل و تکامل شیوه فقاهت.
رسیدن به آفاق نو
فقه و حقوق، در رستهٔ علوم انسانی، متطوّرترین دانشهایند.
مهبط این دو علم، رفتار، سبک زندگی، چگونگی معیشت، تنظیم ارتباطات فردی، اجتماعی و خانوادگی است و اینها ساختاری زمانی دارند و زودبهزود، نو میشوند، چهره عوض میکنند و تغییر میپذیرند.
فقه و حقوق، در صورتی، به درستی ایفای نقش و رسالت خویش را کنند که حضوری طبیعی در جامعه و زندگی مردم داشته باشند.
این رسالت، هنگامی به نیکویی انجام میگیرد که فقیهان و حقوقدانان، همپای حرکت جامعه و بلکه چند قدم جلوتر باشند. نبض جامعه را در دست داشته باشند و هر تغییری را ثبت، محاسبه، ارزیابی و چارهسازی کنند.
آنان، باید در متن زندگی، حکومت، اقتصاد، تربیت و مدیریت جامعه بشری باشند، تا واقعیتها را لمس کنند و قانون و برنامه دهند.
با هر خورشیدی برآیند و آنگاه که روز به محاق رود، همنشین ماه گردند و منتظر خورشید فردا. فقیهان، اگر چنین حال و هوایی پیدا نکنند، حوزههای فقاهت رکود پیدا میکنند و مرگ تدریجی خویش را میآغازند. این است که باید همیشه آفاق جدید فراروی حوزههای فقاهت باز باشد، تا با رهیافت به فرهنگ، زبان، فراوردههای دانش بشری، ذهنیت فقیهان مایهور گردد و با شناخت زبان و فرهنگ و منطق زمان، تئوریهای ادارهٔ جوامع را از متون ناب وّحی برآورند و از این راه، قواعد و اسلوب نوی را پی بریزند و فقه را به زمینههایی نوظهور گسترش دهند. این است بایستهترین و فوریترین کار، برای بالندگی حوزههای فقاهت، در روزگار ما:
«فقه که کار اصلی ماست، به زمینههای نوظهور گسترش پیدا نکرده، یا خیلی کم گسترش پیدا کرده است. امروز، خیلی از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را معلوم کند، ولی معلوم نکرده است. فقه، توانایی دارد، لیکن روال کار طوری بوده که فاضلِ محقّق کارآمد، به این قضیه نپرداخته است. مثل قضیهٔ پول. اصلاً پول چیست؟ دِرهَم و دینار که این همه در ابواب مختلف فقهی، مثل: زکات، دیات و مضاربه، اسم آنها آمده، چیست؟ باید به موضوع دِرهَم و دینار پرداخت و باید تکلیف آن روشن شود. خیلی راحت است که ما عملیات بانکی (غیر از مسأله پول و ودیعهگذاریها) را تحت عنوان قرض و آن هم قرض رَبَوی بگذاریم و دورش را خطّ بکشیم. آیا جای این نیست که قدری بیشتر در عمقاش فرو برویم و ببینیم که آیا واقعاً قرض است یا خیر؟ ما در بانک پول میگذاریم و به بانک قرض میدهیم، بانک از ما قرض میگیرد، چه کسی این را قبول دارد؟ شما در بانک ودیعه میگذارید، قرض که به او نمیدهید. از این قبیل مسائل زیاد است…»
در روزگار ما، دهها موضوع نو، رخ نموده است که هر کدام خاستگاههای جدید دارد و در شعاع روابط با موضوعها و میدانهای دیگر، معنی میدهند بهگونهایکه بازنگری در همهٔ بابهای فقه را میطلبد. این است که رهبر معظّم انقلاب میگوید:
«بسیاری از مباحث حکومتی: مبحث دیات، مبحث حدود و دیگر مسائل قضا برای دستگاه با عظمت قضاوت ما، حلّ فقهی نشده… امروز، جهادِ مورد ابتلای ماست. خود همین مسألهٔ جهاد، در فقه ما روشن نیست. بسیاری از مسائل امر به معروف و نهی از منکر، مسائل حکومتی و بسیاری از مباحث مربوط به زندگی مردم، همین مسأله پیوندها و تشریحها، مباحثی هستند که فقه باید وارد این میدانها بشود. نمیشود با نظر سریعی به آنها نگاه کرد و خیال کنیم که حل خواهند شد…»
بیتردید، پاسخ به این پرسشهای نوپیدا، بهگونهای نیکو، با فقاهتی که رشدی افقی کرده است و به دور از رخدادهای نوظهور زندگی بشر امروز، به راه خویش ادامه داده و مبنای تغذیه و فربهیاش را قضایای شرطی تجریدی و فرضها و پیشفرضهای ذهنی قرار داده، نشاید. باید با صلابت و شجاعت مسؤولانه، آفاق و گسترههای نوی را در عرصهٔ فقاهت گشود؛ چه، لازمهٔ حیات فقه، بهرهوری از کارآمدترین شیوهها و کشف میدانها و ابزارهای بایسته برای استنباط و اجتهادی درخور و شایسته است:
«محقق، باید آفاق جدیدی کشف کند، این کار، در گذشته هم شده است… گشودن آفاق و گسترههای جدید در امر فقاهت، لازم است. چه دلیلی دارد که بزرگان و فقها و محقّقان ما نتوانند این کار را بکنند؟ حقیقتاً بعضی از بزرگان این زمان و نزدیک به زمان ما، از لحاظ قوّت علمی و دقّت نظر، از آن اسلاف کمتر نیستند، منتهی باید این اراده در حوزه به حرکت درآید، باید این گستاخی و شجاعت پیدا شود و حوزه آن را بپذیرد…»
کشف مقولهها و مفاهیم نو
مفاهیم، بیانگر اندیشهها و دیدگاههایند. هر مفهومی، در بستر و میدان ویژهای، توان ارائه فکر و نظر گوینده را دارد.
یک تعبیر در علوم گونهگون، مفاهیم متفاوت دارد. بار معنایی که از تفکر، اندیشه و مکتب ویژهای بر میخیزند، حتی یک مقوله از یک علم در روند تاریخ، بار معنایش سعه و ضیق مییابد و یا یک مفهوم، تعبیرهای پرشماری پیدا میکند. این تطوّر و تجدد مقولهها و تعبیرها، شیوه استدلال، متون و دیگر زوایای علوم را فرا میگیرد.
دانش فقه نیز، در بستر تاریخی خود، تطوّر و تکاملی چشمگیر، داشته است. اساس و جانمایه این بالندگی، همان تجدّد مفاهیم و مقولههاست. هر فقیهی در عصر خویش، برای ایفای رسالت خود، تعبیرهای مناسب برای عرضه انظار خود استخدام کرد. چهبسا در این حرکت، برخی مفاهیم منسوخ شد و مفهومی دیگر جای آن را گرفت و اندکاندک بنای عظیم دانش فقه، استوار شد و میراث فقهی فخیم روزگار ما، دست داد.
رهنمود راهگشای رهبر فرزانه انقلاب را ببینید:
«… مفاهیم، کهنه میشوند و نشاط و شادابی را به تدریج و با مرور زمان، از دست میدهند. بعد از آن که فکری، به خاطر ورود انظار و دقتهای گوناگون بر آن، به مرور زمان، دچار خدشه شد و از آن استحکام اولیه افتاد، باید جای آن مفاهیم نویی گذاشته شود. این کفایت نمیکند که ما، فرضاً در علم اصول، کتاب فصول یا قوانین را نگاه کنیم و بسیاری از مباحث آنها را منسوخ به حساب بیاوریم همچنان که اینگونه هم هست… پس مفاهیم منسوخ میشوند. در همه علوم، چنین چیزهایی هست. برای پرکردن خلأ حرفها و مباحث و مسائل منسوخ، باید مباحث جدیدی مطرح شود و فضای ذهنی در هر علمی، از لحاظ حجم مفاهیم ذهنی لازم، به کمال برسد.»
بر این اساس، دیدگاهها و افکار، صبغهٔ زمانی دارند. تصلّب و جمود بر افکار و انظار گذشتگان و در درون نوشتههای آنان گردیدن، ره به جایی نمیبرد. باید اصول، قواعد و روشها را گرفت، رسالت دانش فقه را پیشِ دید داشت و برای ایفای مناسب و درخور زمانِ علم فقه، به منابع و دیدگاهها سر زد، درنگ کرد و پرسشهای نوپیدا را پاسخ گفت. این مهم، نشاید جز آنکه آخرین متون و دیدگاه فقهی را با بهرهوری از جدیدترین دستاوردها در زبان، منطق و شیوه استدلال زیر ذرهبین نقد و نظر قرار داد، تا به ابتکار و نوآوری دستیافت.
ماندن در متون و غرقشدن در کتابهای فقهی، محصول و فراوردهای جز چند «الأحوط»، «الأقوی» و تدوین حاشیههای عروهای مکرّر، در پی نخواهد داشت.
برای رساندن علم فقه به حجم لازمی از مفاهیم که ذهنیتی نوپدید آورد، گام آغازین، پالایش و بالندهسازی متون درسی و ساماندهی به نظام آموزشی حوزههای فقاهت است.
قضاوت رهبر را در متون رایج حوزه ببینیم:
«چه لزومی دارد که ما کتاب «معالم» را بخوانیم که بر اساس اوّلین کتاب اصولی متعلّق به چندین قرن پیش است و…»
برای سامانبخشی متون حوزه چنین رهنمود میدهد:
«باید لجنهای از فضلای بزرگ حوزه علمیه بنشینند و یک دوره فقه از طهارت تا دیات، به زبان ساده بنویسند که کار «شرح لمعه» را بکند و کیفیت استدلال را نشان دهد.»
درباره بازسازی روش تعلیم و آموزش میگوید:
«امروز دنیا دارند تمرین میکنند که مشکلترین مطالب را به آسانترین زبانها، بیان و فرموله کنند، رمز میگذارند تا با گفتن یک کلمه، مخاطب ده کلمه را بفهمد…»
در تدوین کتابهای درسی، فرمولهکردن حرفهای گذشتگان مراد رهبر نیست، بلکه فقه را باید از مباحث، موضوعات و افکاری که در حال، مورد نیاز نیست، پیراست و مباحث کاربردی را با دستهبندی منظّم و آسانیاب با بیانی نو و ساده، همراه با تعبیراتی عصری، پیش دید طالبان فقه نهاد و دانشها و آگاهیهایی را که برای فقهپژوهی بایسته است به فقهپژوهان، آموخت:
«… باید در کتب درسی، تغییر جدّی صورت گیرد؛ چون تحول از پایه باید شروعبشود و در خود کتب درسی باید کار شود و در درس خارج فقه هم، مباحث کاربردی و مورد استفاده باید مطرح گردد و بعضی از مباحث، مخصوصاً در اصول و در فقه وجود دارد که واقعاً مورد احتیاج نیست، ولی در این اصول و فقه، این مباحث را میخوانند، در حالی که یک فقیه، در تمام طول بیست سال هم که استنباط کند، ممکن است یک بار حاجتاش به چنین بحثی و یا به مبنای معانی حروف، یا در حقیقت و مجاز و یا مبانی دیگر بیفتد. چه لزومی دارد این همه در مباحث غیرلازم اصول، معطّل بشویم.»
سپس کتاب «حلقات اصول» و روش اصولی شهید صدر را نمونه میآورد و اسوهای نیکو در کار تدوین کتابهای درسی حوزه، میشمارد:
«در این زمینه، مرحوم شهید صدر، رضوان اللّه علیه، کار خوبی کردهاند. آن کاری که ایشان در باب اصول کردهاند و آن پیشنهادی که در زمینه درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبی است.»
رهبر نازکبین انقلاب، برای بالندگی فقاهت و توانایی حوزه در ساختن مفاهیم و مقولههای نو، رهنمود دقیق دیگری به حوزهها داد و آن، آشنایی طالبعلمان با زبانهای بیگانه و بازشدن روی حوزه به حجم عظیمی از مفاهیم، دانشها، روشها و تجربههای درست دنیاست:
«… اگر کسی بخواهد به طور کامل مفید باشد، باید زبان خارجی بداند…»
چه، حیات فقاهت، جلوداری و جهتبخشی علم احکام، به ساختن حوزهٔ زنده و پویای فقاهتی است که خودبهخود مفاهیم و مباحث منسوخ را کنار بزند، مفاهیم ذهنی لازم را تولید کند و در نتیجه، فرهنگ و نگاهی درخور کار و وظیفه عصری فقه به فقهپژوهان بدهد. در این صورت، همگام با بازشدن آفاق نو و تولید مفاهیم و تعبیرات جدید در عرصه فقاهت، دانش فقه هم در گسترهٔ فقاهت و هم در فراوردههای فقهی بالنده خواهد شد و در فضای فرهنگی و حقوقی جهان امروز خواهد درخشید.
مبناسازی
در کار بالندهسازی فقه، رفورم، رجوع به قانون عُسر و حرج و مصلحت و قوانین ثانوی، کارساز نیست. طرح مبانی، روشهای نو و شناخت شیوههای جدید، علم فقه را شاداب خواهد کرد و دستگاه اجتهاد را زنده، فعّال و مولّد کرده و هر دَم، بَر و باری نو را در تاریخ فقاهت گشودند که توان ساختن مبانی درخور پرسشهای زمان را داشتند.
شیخ طوسی، علاّمه، محقّق کرکی، شاگردان وحید بهبهانی، صاحب جواهر، شیخ انصاری، آیت اللّه بروجردی، امام خمینی، قدّس سرّه که مقام معظّم رهبری آنانرا، بنیادگذار شیوهٔ فقاهتی دانستهاند، هنرشان در پیریزی دهها مبانی نو در اصول، فقه، یا آفریدن اصول و قواعد جدید یا عرضه روشی نو در اجتهاد بوده است.
برای بالندگی فقاهت، امروز نیز باید آن سیره را چراغ راه کرد. رهبر انقلاب نیز، در بَرشماری موضوعهای فقهی بایستهٔ پژوهش، به گشودن بابهای جدید در علم فقه توصیه کردند.
بیتردید، گشودن چنین بابهایی بدون ساختن مبانی جدید در عرصه فقاهت، امکانپذیر نیست:
«باید برای این کارها، مبنی درست کرد. البته انسان میتواند کار خودش را به اطلاقات و عمومات آسان کند؛ اما مسائل اینگونه حلّ نمیشود …»
چگونگی روشهای بازسازی نظام فقاهت و تربیت فقهپژوهانی در این راستا، کاوشی پُردامنه میطلبد.
ختام این مقال را با اشارت به برخی عناوین آن پایان میدهیم تا اگر توفیق یار شد، در نوشتاری دیگر گسترش یابد.
ختام
این عرصه نه جولانگه ناپختگان در کوران فقاهت و ناآشنایان به مبانی ژرف شریعت است که کار فقیهان بصیر به روح و رسالت جهانی اسلام، ژرفکاوان و غوّاصان در منابع و متون اقیانوسوَش شریعت،آگاه به روابط پیچیده زمان، برخوردار از بینشی توحیدی است که با گردآوری فنشناسان حوزوی و بهرهوری از انظار نخبگان حوزه فقاهت، طرحی شجاعانه در این زمینه دراندازند.
گامهای آغازین آن، تصفیه و تکمیل متون درسی حوزه، بازسازی نظام آموزشی حوزه، بهرهوری از روشهای جدید در تفهیم، تبین و انتقال مطالب، توسعه دانشهای حوزوی، گنجانیدن پیشدرسهایی در علوم اسلامی و انسانی لازم برای استنباط و مبنیسازی، ایجاد فضای بازِ ردّ و نقد و طرح مطالب،آوردن موضوعهای جدید و نوپیدا در درسهای خارج و پژوهشهای فقهی، مقایسه منطق استنباط با روشهای پژوهشی در علوم مشابه در آغاز درسهای خارج فقه، مقارنه میان مبانی، شیوهها و فراوردههای فقهی مذاهب دیگر برای چِسانی حل پرسشهای اجتماعی و اقتصادی،گشایش کرسیهای بحث و بررسی حقوقی ـ فقهی برای ادیان الهی و حتی بالندهسازی بینش دینی فقهپژوهان و … است.
تشکیل نشستهای جمعی و کارشناسانه برای شناخت کاستیها در جهت بالندهسازی فقاهت، بررسی روشها برای زدودن کاستیها و اجرای بایستهها، دومین گام این حرکت مبارک است .
ایجاد فضای باز فرهنگی و فکری، بهادادن به پژوهشها و راهحلهای فاضلان دلسوز، گردهمآییهای علمی در زوایای گوناگون فقاهت، بانک شبههشناسی فقهی و گردآوری اشکالها و نقدهای دگراندیشان، مخالفان و حتّی دشمنان، میتواند بستری نیکو و کارآ، برای زدودن صیغه فردگرایی از سیمای فقاهت شیعی و کشف توانمندیهای شریعت خاتم باشد، تا فقهپژوهان مستعد ببالند و تعالیم شریعت محمدی (ص) جهانگستر شود.
إن شاء اللّه.
[۱] . سوره ملک، آیه ۱ و ۲
[۲] . سوره شوری، آیه ۲۱