دستور العملی از عالم ربانی، فقیه صمدانی، شهید ثانی (ره)

[مجله حوزه، شمارهٔ ۳۴، پاییز ۱۳۶۸]
آه از این درد که تو را به بند کشیدند و بر بستند و هیچکس نبود که از تو حمایت یا شفاعت کند.
تو را که نزد خردمندان، شکوهمندترین و برترین شهریاری، با خود میکشیدند و میبردند.
عجب از کوهستان که از سر خشم بر زمین نمیغرّد و نمیلرزد و از ستارگان که فرو نمیپاشند.
بر درگذشت زیدالدین عجبی نیست اگر کوهها به لرزه درآیند، بلکه عجب از آرامش آنهاست.
(قطعهای از شعر فتال در مرثیه شهید)
در مرثیهٔ قلّهٔ بلند و برافراشتهٔ حوزههای علمی تشیّع و تاریخ زرّین اسلام، بنیانگذار جمهوری اسلامی، احیاگر شریعت در قرن ظلمت، امام خمینی، قدّس سرّه الشّریف، پای سخن قلّهای از این رشته قلل، سر تعظیم نهادن و با گوش جان مواعظ و دستورالعملهای او را نوشیدن چه نیکو و دلانگیزاست.
زینالدین بن علی بن احمد بن محمد بن علی بن جمال الدین بن تقیالدین بن صالح بن شرف، به سال ۹۱۱ هـ. ق در جبل عامل دیده به جهان گشود. روز تولّد او، سیزدهم رجب، مقارن با زادروز مولی و مرادش مولی الموحّدین، حضرت امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب (ع) بود. اجداد او از علماء ربّانی بودند و فرزندان او نیز همچون ستارگانی در آسمان تاریخ اسلام درخشیدند.
دروس مقدّماتی را از پدر بزرگوارش فرا گرفت. این مرد وارسته، همراه با آموزش علوم مقدمات، عشق به علم و معنویات را در جان و قلب خود جای داد و از این روی، او در نوجوانی با اسباب و راههای رشد و کمال آشنا گردید، بهگونهای که بعد از پدر، راه و رسم آموزش و سازندگی را نیک میدانست. آن بزرگوار با کمک از تعلیمات پدر پلکان قرب الهی و تکامل علمی را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد.
اندیشهٔ منسجم و ژرفبین و ذهن وقّاد و نکتهبین او که بعد در کتابها و آثارش خودنمایی کرد، مرهون همین دوران طلایی و شکوفایی اوست. عشق او به فراگیری دانش و کسب کمالات معنوی، او را بیقرار ساخت، بهگونهای که در این راه همهٔ سختیها را به جان خرید و هر مانعی را از پیش روی برداشت.
در این راستا به: میس، کرک، نوح، مصر، مکّه، مدینه، بیت المقدّس، حلب، قسطنطنیه، بعلبک، شهرهای عراق و دیگر اقالیم سفر کرد. دانشها و روشهای موجود آن حوزهها را ازاساتید فن آموخت و سرآمد عالمان زمان خویش گردید.
مرحوم، علّامه امینی در کتاب شهداءالفضیله میگوید:
از گوهران نفیس روزگار و دریای بیکران دانش، زیور دین و آیین، استاد فقیهان، بزرگدانشمندی که در فلسفه و عقیدهشناسی، فقه و اصول، شعر و ادب، علوم طبیعی و ریاضیات دست داشت. شهرت عالمگیرش کافی است که مقاماش را بنماید و ما را از هرگونه تعریف و توصیف بینیاز سازد. خلاصه آن که هر تمجید که از وی بر زبان آید، کوچکتراز مقام اوست و هر توصیف نارساتر از حدودی…
شهید ثانی، قدّس سرّه، تنها به فراگیری علوم نقلی و مرسوم زمان خود بسنده نکرد، بلکه به علوم باطن روی آورد و به سیر و سلوک و ریاضت نفس پرداخت و خود مرشد این علوم گردید. او از این که در حوزههای علوم دینی، معارف شهودی متروک مانده و علوم نقلی و رسمی مایهٔ تفاخر و مباهات گشته است در رنج بود:
دریغا در این دوران، دانشِ پاکسازی قلب و تکاملدهی به آن، نه تنها کهنه و مندرس شده است، بلکه آثار آن محو گردیده است.
با تقوا و پارسا در این زمان به کسانی گویند که از محرّمات ظاهریِ نوشتهشده در کتابهای فقهی اجتناب کنند، ولی بازرسی قلب و پاکسازی آن از صفتهای ناپسند نزد خدای تعالی همچون: حسد، تکبّر، کینهتوزی، دشمنی، ریا، ریاستطلبی، برتریجویی، بداخلاقی، بداندیشی دربارهٔ همنشینها و دوستاران را وانهادهاند؛ حتی بسیاری از این امور را گناه نمیانگارند، با اینکه این خصایص، ریشه و سرچشمهٔ همهٔ گناهان میباشند. . . .
آری، او یگانهٔ دوران و ستارهٔ زمان خویش شد. در این سفرها همراه با تعلّم و فراگیری دانشهای گوناگون، به آموزش و تعلیم در سطح وسیعی پرداخت، تا اینکه بساط هدایت خلق را در شهر بعلبک گسترانید و در آن شهرها هم ملجأ حل مشکلات علمی مذاهب پنجگانه بود و هم ارشادگر سالکان فرزانه.
شاعر گرانمایه، سید عمید نجفی، در مرثیهٔ آن بزرگوار میسراید:
«ستارهٔ رهنمون از آسمان حکمت و دانایی فرو غلطید. دیگر در تاریکیهای شب، راه، از چه توان جست. پیشوایی رخ در پرده خاک کشید که دانش بدانگونهای افشاند که به روز بخشندگی و دهش، نعمت میپراکند. او کعبهٔ فضل بود و دانشپژوهان چونان به گردش گردان، که حاجیان به گرد حرم کعبه در طواف…»
آفاق روحی و مقام اخلاقی شهید:
او از معدود بزرگان و نادر دانشمندانی است که در ابعاد مختلف، استعدادهای گوناگون خود را به فعلیت رساند و ابعاد وجودی و قوای انسانی خود را در کانال فطری خویش هدایت کرده و رشد و تعالی بخشید.
خواستهها و تمایلات نفسانی را قلع و قمع کرد و جاناش را با زیْت اخلاص و فنای در حق روشن کرد. او با مراقبت دقیق و همهجانبهٔ اعمال و رفتار خود، رضای خدا را در تار و پود لحظههای عمر خویش متبلور ساخت و هیچ مقصد و مطلبی را جز «ابتغاء وجه» دنبال نمیکرد. تمام زندگی او تبلور عشق به خدا، عبادت و تلاش در راه حق بود.
در مقدمهٔ اللمعة الدمشقیة در این زمینه آمده است :
«فقد کان الشهید من المعدودین من اولیاء الله المقربین و ممن وفق لتهذیب نفسه و تکملیها والتغلب علی عوامل الشهودة والهوی و الطاغوت فی نفسه و الاخلاص لله تعالی حق الاخلاص فی کل جزء من سلوکه. و کانت لیالیه عائرة بذکرالله واستغفاره والصلاة له و تسبیحه و نهاره عامر بالدراسة والتالیف والتعرض لحاجات الناس و توجیه الناس وارشادهم فکانت حیاته کلها حلقات متصلة من العمل والدراسه والعبادة والجهاد فی سبیل الله…»
در این راستا، شهید بزرگوار در حوزهٔ تفکّر و اندیشه، بر علوم باطنی احاطهای کمنظیر یافت و در این زمینه صاحب رأی و نظر گردید.
چنانکه مرحوم خوانساری پس از ذکر فضایل او میگوید:
«و اما السلوک و التصوف فقد کان له فیه تصرف و ای تصرف…»
در حوزه عمل و سلوک روحی با رسیدن به روح عبادات و ربّانی کردن جان و اندیشهٔ خود به فرا مرز طبیعت و عالم مادّه پای نهاد و با پرواز در آفاق ملکوتی این عالم به مقامات و اسراری دست یافت و باطن عالم را شهود کرد.
این جان پاک و روح الهی، مورد توجه و عنایت حضرت ختمیمرتبت پیامبر اسلام (ص) قرار گرفت و در خواب حضرت رسول (ص) او را به مقاماتی تشرّف داد. با این تشرّف، قلّهٔ قرب فرائض و نوافل را طی کرده و در این زمینه، تالی تلو معصومین، صلوات الله علیهم اجمعین، گردید.
صاحب روضات الجنات در این زمینه میگوید:
«تا این زمان (سال ۱۲۶۳ هـ ق) از دانشمندان بزرگ کسی را به عظمت شأن و علوّ مقام و ظرفیت اخلاقی و خوشفهمی و قدرت اراده و حسن سلیقه و راسترَوی و نظم تحصیلی و کثرت استاد و ظرافت طبع و لطافت هنر و معنویت سخن و کمال تألیف وی نیافتهام؛ حتّی در تخلّق به اخلاق الهی چیزی نمانده بود که به مقام معصومین برسد.»
شهید والامقام، مرزبانی هوشیار و بیدار برای اسلام بود. نه تنها نقطههای کور نفوذ دشمن را شناسایی و سد کرد و مواضع آسیبپذیر را ترمیم نمود، بلکه با نفوذ به درون دشمن، جانمایههای فرهنگ تشیّع را در پیکرهٔ اندیشه و فرهنگ آنان تزریق کرد. انجام این رسالت در بیشتر سفرهای علمی و فرهنگی او متبلور و نمایان است که این مقال را گنجایش بیان آن نیست.
در بُعد اجتماعی، زندگی او سراسر تلاش و کوشش در جهت بسط احکام و معارف تشیّع در آن فضای خفقانآور بود. او در راه ترویج اسلام ناب محمدی از هیچچیز واهمه نکرد. شهید به بهانهٔ تقیه در آن دوران خفقان عافیتطلبی را پیشه نکرد، بلکه چونان کوه استوار، سینهٔ خود را سپر همه حوادث و ابتلائات قرار داد.
خود او دراین زمینه میگوید:
«ان من الالقائات الی التهلکه فعل من یعرض نفسه للقتل فی سبیل الله اذا رأی فی قتله بسبب ذلک عزة للاسلام. ولاشبهة ان ذلک من افعال الکرام دون الئام و من خصال اولیاءالله البررة الاعلام الذین لهم الاسوة الحسنة بالحسین الشهید المظلوم علیه السلام…»
از مصادیق «القاء فی التهلکة» عمل کسی است که در راه خدا جاناش را به خطر میاندازد و با قتل خود به اسلام عزت میبخشد. این نوع «القاء فی التهلکة» بیشک از افعال شایسته و گرانبها و از خصایص اولیاء خدای میباشد؛ خوبان و بزرگانی که شهید کربلا را اسوهای نیکو برای خود قرار دادهاند.
اندیشهٔ نافذ و تلاش بیامان او، خواب را از چشم ستمپیشگان ربود؛ از این روی دانشمندنمایانِ مقامطلب همانند جغدهای شوم بر هر ویرانه نشستند و از هر فرصتی بهره جستند تا او را شهید کردند.
او همانند آقا و مولایش حسین در غربت به شهادت رسید و سه روز بدن مبارکاش بر زمین افتاده بود. شهادت او چنان ولولهای در جهان اسلام بیفکند و چنان ارواح حقطلبان را به خروش و جوش آورد که شاعران با شور خود و سخنوران با سخنان شورانگیز خود و نویسندگان با قلم خود، پرچم خونین رسالت او را به اهتزاز درآوردند و بر بام بشریت برافراشتند.
روحاش شاد و راهاش پر رهرو باد
[متن دستورالعمل]
بسم الله الرحمن الرحیم
ای برادر من! خدای تعالی من و تو را در پیروی و انجام دادن دستورهایش موفق کند. ما را به راهی که خشنودی او در آن است بدارد و بر نیکیها آگاهمان کند تا آنها را بهکار گیریم و صفتهای بد را به ما بشناساند تا از آنها دوری گزینیم. و در همه این امور با توفیق نیکویش یاریمان کند که او صاحب و سرپرست هر یاری و توفیق است.
نخستین توصیهام به تو این است که: در همهٔ کارها چه آنها که انجام میدهی و چه آنها که ترک میکنی، تقوای الهی را پیشه کن؛ زیرا این سفارش پروردگار جهانیان است :
«ولقد وصّینا الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و ایّاکم ان اتقوا الله»[۱]
پیروان ادیان پیش از شما و شما را به «تقوا» سفارش کردیم.
این سخن در عین ایجاز، دربردارندهٔ نیکیهاست؛ به همین جهت آنرا وصیت خود بر همه اهل عالم قرار داد.
اگر در بین خصلتهای نیک، صفتی شایستهتر و فراگیرتر برای بندگان بود، اقتضای لطف و عنایت خداوند، گزینش آن بود و یا آن صفت را نیز به بندگان خود سفارش میکرد. خداوند تعالی در کتاب خود «تقوا» را ستوده است و ویژگیها و فواید و آثار بسیاری را برای تقوا بر شمرده است که اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
آثار و نتایج تقوا
آمرزش گناهان و بهسامان کردن کارها:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیدا یصلح لکم اعمالکم و یغفرلکم ذنوبکم»[۲]
ای مؤمنان! تقوای الهی را پیشه سازید. راست، استوار و پُرمایه سخن گویید تا او کارهایتان را بهسامان کند و گناهانتان را بیامرزد.
رهائی از آتش جهنم :
«ثم ننجی الذین اتقوا»[۳]
زیست جاودانه در بهشت :
«اعدّت للمتّقین»[۴]
یاری و پشتیبانی خدا:
«ان الله مع المتقین»[۵]
حفظ و حراست از دشمنان :
«وان تصبروا و تتقوا لایضرکم کیدهم شیئا»[۶]
برترین و باارزشترین اثر تقوا محبت خدای تعالی به متقین است :
«ان الله یحب المتقین»[۷]
در بارگاه قدس جلال و کبریایی حق، تقواپیشگان بر دیگران مقدّماند.
«ان اکرمکم عندالله اتقاکم»[۸]
برطرف کردن گرفتاریهای سخت و سروسامان دادن به امور زندگی که بزرگترین موهبت برای باتقوایان است. و آنان میتوانند در پرتو آن با خاطر آسوده و فراغت بال خدا را عبادت کنند:
«و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله بالغ امره»[۹]
تبیین مفهومی تقوا
تقوا، عبارت است از سر بر انجام امر خدا نهادن و از آنچه او نهی کرده است، دوری گزیدن. بر این اساس است که همه نیکیها را در بردارد.
از امام صادق (ع) پرسیده شد: تقوا چیست؟ ایشان فرمودند:
«ان لایفقدک حیث امرک و لایراک حیث نهاک»[۱۰]
هرجا خداوند تو را فرمان داده است حضور داشته باشی و در جایی که نهیات کرده دیده نشوی.
بر تو باد برادرم – خدا تو را توفیق دهد – به مراعات این وصیّت جامع، زینت دادن زندگی و رفتار خود بر اساس آن.
از عمر کوتاه خود در دنیا که سرمایهٔ زندگی آن سرا و مایهٔ خوشبختی جاودان و کرامت همیشگی است به نیکی بهره گیر.
شگفتا! با این سرمایهٔ ناچیز به چه سود بزرگی میتوان دست یافت.
آنان که در این معامله کوتاهی کرده و از سرمایهٔ عمرشان بهره نگرفتهاند، به هنگام دیدن جایگاه بلند سابقین، جلوداران در کسب فضیلتها و مقام والای واصلان به حق و نتایج تلاش کوشندگان در عبادت، سخت پشیمان شده و بر کوتاهیکردن خود افسوس میخورند و حال آنکه فرصت از دست رفته و جبران آن ناممکن است. اگر بدانی که بهای سعادت جاودانی آخرت چه چیز است و از سوی دیگر دربارهٔ قدر و ارزش آن سعادت و رستگاری بیپایان بیندیشی، هرگز به خود اجازه نمیدهی با غفلت و سستی و تنبلی، آن خوشبختی جاودانه از کفات برود و به حسرت فقدان آن دچار شوی. با دقّت در این نکته حقایق
زیادی برایت روشن خواهد شد. میدانیم که به چنگ آوردن سعادت جاودانی آخرت تنها در این عمر اندک دنیا میسور است؛ عمری که تازه آنان که آرزوی طولانی شدناش را دارند امید ندارند به صد سال برسد. در این عمر اندک مگر چقدر آن صرف اعمالی میشود که بهای زندگی جاودانی است؟
یک محاسبهٔ ساده، پاسخ این سؤال را روشن میکند: بخش مهمّی از آن به ناچار صرف خواب و استراحت میشود. بخش دیگر آن صرف ضروریات زندگی از قبیل کار و تحصیل معاش نظافت و… میشود. ما بقی عمر که صرف این امور نمیشود (مشروط بر این که درست مواظبت شود تا هرز نرود و در گناه مصرف نشود) ثمن و بهای خوشبختی جاوید است.
حیات جاویدی که بقاء بدون فناء، لذّت بدون مشقّت، خوشحالی بدون ناراحتی، بینیازی بدون فقر، کمال بینقصان، بیذلّت و… است، بالاخره هر چه مطلوب و مرغوب است، بهگونهای که به هیچوجه از آن اندکی کم نگردد و از نامحدودیتاش کاسته نشود.
به این مقال برای روشن شدن حقیقت امر توجّه کنید: اگر فضای این جهان مادّی از اعماق زمین تا آسمان پر از مورچههای ریزه که گفتهاند: وزن صد تای آنها به اندازهٔ یک دانهٔ جو است باشد و پرندهای در هر صد سال بلکه در هر چند صد سال، یکی از آنها را بخورد تا آنها تمام شود، از نامحدود چیزی کاسته نشود. اساساً نمیشود بین محدود و نامحدود مقایسه کرد.
بنا براین سزاوار است در این مدت کوتاه عمر که با هر نفسی از آن گنجهایی بهدست میآید و رسیدن به سعادت آن سرا جز در همین ایام کوتاه امکانپذیر نیست، آستین همّت را بالا زده و تمام توان خود را در جهت کسب سعادت جاودان به کار گیری. چقدر زشت است سستی و کوتاهی در بهدست آوردن آن برای کسی که اعتقاد به وجود آخرت دارد اعتقادی که از ارکان ایمان است و هیچ مکلّفی را گریزی از عقیده به آن نیست؛ زیرا وجود جهان دیگر از اموری است که آیات و روایات بسیاری درباره آن وارد شده است و همه پیامبران الهی بر آن اتّفاق کردهاند و در تمام ادیان و مذاهب بشری با وجود اختلاف در مرام، بدان اذعان دارند. شگفتا! اهل دنیا را میبینیم که تمام توان خود را مصرف رسیدن به سود اندک کوتاهمدّت و همراه با رنج و آلام کرده و در راه رسیدن به آن رنجها کشیده و سختیها را به جان میخرند و از بهرهها و سودهای خود برای رسیدن به آن میگذرند. در حالی که به این سود بهدست آمده بر فرض سلامت آن از آفات نمیشود امید بست که هیچ خردمندی به بقاء آن امید ندارد.
بیشک، دنبال این سعادت نرفتن و در تهیه مقدّمات آن کوتاهی کردن، برخاسته از ضعف ایمان به آخرت است وگرنه، عقل ناقص به انسان حکم میکند که برای رسیدن به این سعادت عظیم آستین همّت بالا زند، چه رسد به عقل کامل.
بدان! ضبط اوقات عمر و باروری لحظههای آن برای رسیدن به خوشبختی و سعادت جاودانه، جز با مراعات پاسداری، محاسبه و مراقبهٔ نفس ممکن نیست.
در صورت سستی و کوتاهی نفس در انجام وظایف، باید آن را تنبیه کرد به آنگونه که در مسائل مادی که سود آن ناچیز و از دست رفتن آن چندان زیانی ندارد، با طرف معامله خود برخورد میکنی.
همچنانکه یک تاجر از شریک خود کمک میگیرد و سرمایه خویش را برای تجارت به او میسپارد و پس از آن مراقبت و حسابگری از آن تاجر را سرلوحه کار خویش کرده و در صورت کوتاهی یا زیان او را سرزنش میکند، عقل هم که تاجر راه آخرت است باید از نفس در این تجارت کمک بگیرد؛ تجارتی که سود آن تزکیهٔ نفس است و تنها با پیراستن جان از بدیها و آراستن آن به نیکیها صورت میگیرد. چنانکه خداوند در قرآن میفرماید:
«قد افلح من زکّیها و قد خاب من دسّیها»[۱۱]
آن که جان خود را تزکیه کرد فلاح یابد و آن که به هوا آلوده گشت نابود گردد.
بله، خرد باید در این تجارت سترگ از نفس کمک بگیرد و از آن در آنچه مایهٔ رفعت و کمال اوست بهره گیرد همانگونه که تاجر از شریک و غلام خود کمک میگیرد.
بیشک همانگونه که تاجر شریک را به منزلهٔ دشمنی در جدال میبیند و در طی چند مرحله با او برخورد میکند: (قرارداد نظارت، محاسبه، سرزنش و مجازات در صورت کوتاهی) عقل انسان نیز باید نخست با نفس قرارداد ببندد و وظایفی را به عهده او بگذارد و بر انجام آن وظایف پیمان ببندد و راه رستگاری و فلاح را به او نشان دهد و پس از آن از نظارت و مراقبت بر نفس خویش غفلت نکند؛ زیرا کسی که نفس خویش را به خود وانَهَد، ارمغانی جز خیانت و تباهی سرمایه از او نخواهد دید، همانطور که غلام خائن، وقتی مال را به او بسپاری و او را به خود واگذاری چنین کند.
در مرحلهٔ بعد لازم است که از او حساب کشد و انجام وظایف و عمل به قراردادها را ازاو بخواهد. چون سود این تجارت بهشت برین و رسیدن به سدرة المنتهی که مقام انبیاء و شهداست میباشد. و زیان آن (پناه به خدا) عذاب جهنّم و همزبانی با فرعونها و بدبختهاست؛ چون آن سرا را دو مقام بیش نیست: بهشت و یا جهنّم. بهشت برای تقواپیشگان آماده شده و جهنّم برای آنان که در بهرهوری ازاستعداد و اوقات خویش کوتاهی کردهاند. پس دقّت و وسوسه در حسابکشی در این زمینه بسیار مهمتر از دقّت در سود بهرههای دنیایی است؛ زیرا سود کوتاه مدّت دنیا در قبال نعمتهای جاودانهٔ عقبی بسیار ناچیز است.
در سود بیدوام خیری نیست، بلکه شر زودگذر بهتر از سودِ گذراست. چه سختیهای زودگذر، شادمانی در پی دارد و سودِ گذرا، تأسف و حسرت به دنبال دارد. به گفته شاعر:
«اشد الغم عندی فی سرور تیقن عنه صاحبه انتقالا»[۱۲]
نزد من سختترین اندوه، خوشیای است که صاحب آن یقین بزوالاش دارد.
بنابراین بر مؤمن دوراندیش است که از حسابگری و سختگیری بر حرکات، سکنات و لغزشهای نفس غفلت نورزد؛ زیرا هر نَفَسی از نَفَسها، عمر گوهر گرانبها و بیهمتایی است که میتوان به آن گنجی از گنجهای بیپایان آن سرا را خرید.
سپری کردن این نَفَسها و لحظههای عمر بدون به چنگ آوردن سود، زیان دهشت انگیزی است که هیچ عاقلی به آن تن ندهد.
در این راستا بایسته است که مؤمن به خدا و آخرت، از پگاه، پس از فراغت از انجام فریضهٔ صبح، همچون یک تاجر تا پایان روز با نفْس خود برخورد کند. ساعتی با نفْس خود خلوت کرده و او را چنین مخاطب قرار دهد: هان ای نفس! مرا جز همین لحظههای زندگی زودگذر سرمایهای نیست. هر نَفَسی که بگذرد بخشی از سرمایه جان من نابود شده و من از تجارت و سود ناامید خواهم شد.
بدان! امروز روز جدیدی است که خدا با لطف و کرم خود به من مهلت داده است و اجل مرا به تأخیر انداخته است. اگر جانم را میگرفت آرزو میکردم برای حتّی یک روز به دنیا برگردم و به جبران خسارتها و انجام کارهای شایسته موفّق شوم.
چنین پندار که مردهای و دوباره به دنیا بازگشتهای؛ پس بترس و اندیشه کن از تضییع اوقات و از دست دادن لحظههای این روز؛ چه، هر نَفَسی از نَفَسهای تو گنجی است بیپایان. آگاه باش ای نفْس، شب و روز را بیست و چهار ساعت است. در حدیث آمده است:
«در قیامت در برابر هر شبانهروز عمر انسان، بیست و چهار صندوق لاک و مهر شده در اختیارش قرار میگیرد و جلو او یکبهیک گشوده میگردد. یکی را میگشایند پر از نور است؛ زیرا این ساعتی است که در آن ساعت در دنیا اعمال نیک انجام داده است. با دیدن این انوار که پلّکان قُرب به فرمانروای جبّار روز قیامت یعنی خدای متعال است، چنان بشارت، خوشحالی و شادمانی به او روی میآورد که اگر این شادمانی و بشارت را بر اهل جهنّم توزیع کنند، بهگونهای واله و شیدای این نور میگردند که درد و رنج آتش جهنّم را درک نمیکنند. چون صندوق دیگری را گشایند، سیاه و تاریک باشد و بوی گند آن پخش گردد و تاریکی آن فراگیر شود، این ساعتی است که در دنیا فرمان خدا را انجام نداده است. در اینجا چنان وحشت و ترس بر او رسد که اگر بر اهل بهشت تقسیم کنند عیش آنها را مکدّر و شادیشان را به اندوه مبدّل کند.
صندوق دیگری را گشایند، تُهی، نه در آن مایه خوشبختی و خشنودی است و نه مایه تیرگی و ظلمت. این انعکاس ساعتهایی است که در آن به غیر ضرورت خوابیده است و یا در غفلت گذرانده و یا به امور مباح دنیا مشغول بوده است.
در این حال بر بهره نگرفتن از این ساعت حسرت و پشیمانی بر وی روی آورد همچون ندامت و غم کسی که فرصت به دست آوردن سود کلانی را داشت ولی بر اثر سهلانگاری و اهمالکاری از آن سود عظیم محروم شده است و او را جز حسرت و تأسّف چارهای نیست. اینچنین، کلیّهٔ صندوقهای اوقات عمر بشر براو عرضه گردد.»[۱۳]
پس باید نفس را مورد خطاب قرار دهد و بگوید: در این چند روز جدید تلاش کن که صندوقهای اوقات عمر را آباد کنی و لحظهلحظههای آنرا بارور سازی. مبادا ساعتهای عمرت از گنجهایی که اسباب قُرب و نزدیکی به خداوند است خالی باشد. به کسالت، استراحت و ولنگاری روی نیاور؛ زیرا از رسیدن به مقامات الهی باز مانی و با حسرت و ندامت طولانی همدم گردی. اگر در بهشت هم مقام کنی بر محرومیت از مقامهای بالاتر حسرت خوری. گر چه درد این حسرت فروتر از درد آتش است ولی باز هم توان تحمّل آن را نداری.
بعضی از بزرگان درباره غَبن و حسرت آخرت گفتهاند:
«بر فرض این که فرد بدکار مورد عفو قرار گیرد با محرومیت از پاداش و مقام خوبان چه خواهد کرد. مگر نه این است که مقام خوبان را از دست داده است.»[۱۴]
خداوند متعال میفرماید:
«یوم یجمعکم لیوم الجمع ذلک یوم التغابن»[۱۵]
آنچه که گفته شد نخستین مقام و قرارداد با نفس است که مربوط به پیش از عمل است و به آن محاسبه گفته میشود.
ارزیابی روزانه
باید در پایان هر روز ساعتی قرار دهد و در آن ساعت همهٔ کارهای روزانهٔ نفس را ارزیابی کند. شگفتا بازرگانان در دنیا از ارزیابی شریک خود غفلت نکرده، در روز یا ماه یا سال، کارهای او را ارزیابی میکنند که مبادا سودی که نبودِ آن بهتراست و بود آن بیدوام و مایهٔ گرفتاری از دست برود. چگونه عاقل وقتی را در روز برای ارزیابی کارهای روزانه که خوشبختی و بدبختی همیشگی او در گرو آن اعمال است قرار ندهد. خداوند دراین زمینه میفرماید:
«اتقوالله ولتنظر نفس ما قدمت لغد»[۱۶]
هان ای مؤمنان از خدا پروا گیرید و بنگرید که نفس شما برای فردایتان چه چیز فرستاده است.
پیامبر خدا در همین زمینه میفرماید:
«حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا»[۱۷]
پیش از آن که اعمالتان را ارزیابی کنند خود، آنها را ارزیابی کنید.
روزی مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد:
ای فرستادهٔ خدا، دستورالعملی عنایت فرمایید.
حضرت پرسیدند:
آیا آن را آویزه گوش میکنی؟
عرض کرد: بلی
حضرت فرمود:
«اذا هممت بامر فتدبر عاقبته فان کان رشدا فامضه وان کان غیا فانته عنه»[۱۸]
وقتی که بر انجام کاری همّت کردی به فرجام آن بیندیش چنانچه رشد و کمال تو در آن است اقدام کن و اگر مایه گمراهی توست ترک کن.
پیامبر (ص) در گفتار دیگر میفرماید:
«ینبغی للعاقل ان یکون له اربع ساعات: ساعة یحاسب فیها نفسه…»[۱۹]
بر خردمند است که اوقات روزانه خود را چهار بخش کند: در ساعتی اعمال روزانهاش را ارزیابی کند….
چنانکه در محاسبه با شریک باید سرمایه سود و زیان را ارزیابی و مشخص کرد تا سود از زیان معلوم گردد، همینسان باید متوجّه بود که سرمایهٔ بنده واجبات دین، سود آن مستحبات و خصایص نیک، و زیان آن گناهان، و زمان این تجارت، گستره شب و روز، مدیرعامل آن نفس امّاره بالسوء است.
دراین راه باید نخست واجبات را از او مطالبه کرد چنانچه انجام داده است خدای را سپاس گفت و او را به انجام دیگر واجبات ترغیب کرد و اگر واجبی را از دست داده است، تدارک او را به انجام دادن قضاء آن واجب از او خواست چنانچه واجبات را ناقص آورده است او را وادار کرد که جبران کند.
اگر مرتکب گناه شده است باید او را عقاب کرد تا به ترمیم و جبران و تدارک آن اقدام کند و همانند یک تاجر که از مدیرعامل خود درخواست غرامت میکند، باید از نفْس، غرامت گرفت. این ارزیابی باید بهطور دقیق انجام گیرد، همانگونه که یک تاجر نسبت به مدیرعامل و یا شریک خود حتّی از درهم و کمتر از درهم هم نمیگذرد تا ضرری متوجه او نگردد، به طریق اولی بر سالک است که از مکر و خُدعهٔ نفْس مکار و حلیهگر، خود را در امان ندانسته و بهطور دقیق و بدون انعطاف و گذشت کارهای او را ارزیابی کند.
نخست، از همهٔ گفتههایی که در طول روز از او سرزده است پاسخ صحیح بخواهد.
سزاوار است بر آنچه روز قیامت از او بازخواست میکنند پس از رسوا شدن فرا دید اهل عالم در آن روز، خود در خلوت از نفس بخواهد.
او که از آشکار شدن عیوباش نزد دوستان و همسایگاناش هراس دارد و به خاطر چشم مردم، ترک اعمال ناشایسته میکند، هراس از رسوایی روز قیامت که همهٔ کارهای انسان در معرض دید همهٔ اهل عالم، اعم از پیامبران، امامان، ستمگران و پیروان آنها از اوّلین و آخرین و… قرار میگیرد، سزاوارتر است.
اینچنین، نفس خود را ارزیابی کند و در تمام عمر نسبت به همه اعضاء باطنی و ظاهری، این روش را اِعمال کند. درباره یکی از بزرگان که همواره حسابگر خویش بوده چنین حکایت شده است.
«در شصتسالگی روزی اعمال خود را ارزیابی میکرد. روزهای زندگیاش را شمرد، دریافت که بیست و یک هزار و پانصد روز از عمر گذشته است. به ناگاه فریاد زد و گفت: ای وای بر من. اگر روزی یک گناه از من سر زده باشد، خداوند عالم را با بیست و یک هزار گناه باید ملاقات کنم. سپس نالهای سر داد و بیهوش شد. وقتی به بالین او رفتند دار فانی را وداع کرده بود. در اینجا شنیدند: گویندهای ندا میدهد: خوشا بهحال او چه بهسرعت به سوی بهشت پرواز کرد»[۲۰]
بله اینچنین باید نفس را برای هر نفَسی و نیز برای عمل قلب و همهٔ اعضاء بدن بازخواست کرد؛ زیرا اگر انسان نافرمانیهای خود را شناسایی و جبران نکند، دو فرشتهٔ موکّل، گناهان او را ثبت میکنند:
«احصاه الله و نسوه»[۲۱]
قلمرو تقوا
بدان تقوا را دو رویه است: رویهٔ کسب و به چنگ آوردن و رویهٔ ترک و دوری. اوّلی انجام طاعات، عبادات و دستورات خداوندی و دومی ترک معاصی و گناهان.
دوری از گناه دشوارتر است و رعایت آن سزاوارتر؛ زیرا انجام واجبات در توان همه است، ولی ترک معاصی تنها در توان مؤمنان راستین و صدّیقین میباشد.
در این راستاست که پیامبر اسلام میفرماید:
«المهاجر من هاجر السوء و المجاهد من جاهد هواه»[۲۲]
مهاجر واقعی کسی است که از سر هوا و هوسهایش برخیزد مجاهد راستین آن است که با هوسهای خود ستیز کند.
حضرت رسول به هنگام بازگشت از جهاد به یاران رزمنده خود میفرماید:
«رجعنا من الجهاد الاصغرالی جهاد الاکبر»[۲۳]
ما از جهاد کوچکتر به سوی جهاد بزرگتر که مبارزه با نفس است بازگشتیم.
باید توجه داست که رویه «پرهیز» در تقوا با وجود اندکی از اطاعات و عبادات رشد میکند، ولی رویهٔ «انجام وظایف» اگر چه فراوان باشد، با اندکی نافرمانی و گناه از رشد خود باز میماند. در همین راستا حضرت ختمیمرتبت (ص) میفرماید:
«به همان اندازه که نمک برای طعام کافی است، دعا، خوبیها را بس است»[۲۴]
و یا در پاسخ کسی که پرسید:
ما درختهای بهشتی زیادی در بهشت داریم؟
میفرماید:
«نعم ولکن ایاکم ان ترسلوا علیها نیرانا فتحرقوها»[۲۵]
و در همینباره میفرماید:
«الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النارالحطب»[۲۶]
حسد، خوبیها را میخورد همانطور که آتش هیزم را.
روایات وارده در این باب بسیار است ما به همین مقدار بسنده میکنیم.
اگر تو موفّق به تحصیل هر دو رویهٔ تقوا شدی، به حقیقت تقوا رسیدهای، ولی چنانچه به واجبات بسنده کنی فریب شیطان را خوردهای و مَثَل تو همانند کشاورزی خواهد بود که به همراه کشتاش علف هرزهایی روییده است که کشتاش را فاسد میکند. او به جای این که علف های هرزه را از بن درآورده، سر آنها را میچیند و ریشه را رها میکند، دراین صورت پیوسته ریشهٔ آنها نیرومندتر میگردد، تا کشت را از بین میبرد. یا مَثَل تو همانند کسی خواهد بود که به بیماری «گَر» مبتلا شده است و برای مداوا هم باید ضدّعفونی کند و هم دارو بخورد: دارو برای خشکاندن ریشهٔ آن و ضدّعفونی برای درمان ظاهر آن، ولی او به ضدّعفونیکردن بسنده کند و علاوه بر چیزهایی که موجب رشد بیماری «گر» میشود مصرف کند. روشن است که عفونت در درون او همچنان رشد کرده و نه تنها مرض او بهبود نمییابد که گسترش هم پیدا میکند.
یا مَثَل تو همانند بنّائی خواهد بود که خانهای را استوار میسازد و در درون آن حشرات گوناگون همچون: مار، عقرب و… میباشد ولی او به جای از بین بردن آنها خانه را زینت داده و با فرشها و پردههای فاخر بیاراید! بیشک، حشرات از باطن به بیرون آمده فرشها را پاره کرده و پوششها را از بین میبرند تا این که خود او نیز از گزند آنها درامان نخواهد ماند.
اگر خِردش را بهکار میگرفت بایسته بود که پیش از فرش و آذین به دفع حشرات بپردازد و خانه را از وجود آنها پاک سازد تا فرشها و نیز خودش از شرّ آنها در امان باشد.
چه میگوییم؟ نیش زهراگین مارهای دنیا کجا و زهر کشنده گناهان و معاصی کجا. درد نیش مار دنیا مدتی اندک از وجود انسان رخت بر میبندد و هر چه باشد بالأخره با مرگ پایان میپذیرد، ولی درد جانگداز افعیهای گناه در آتش جهنم هم باقی است. از آن به خدا پناه میبریم و از او طلب بخشش و رحمت میکنیم.
بیان بُعد دیگر تقوا، یعنی طاعات و عبادات در کتابهای مربوط به عبادت آمده است. گر چه ما در این زمینه نیز به بیان وظایف قلبی و دقایق علمی و علمی فراوانی نیازمندیم که در بسیاری از کتب فقهی نیامده است و تنها کسانی موفق به فهم و انجام این امورند که توفیق خداوندی قلب آنها را به صراط مستقیم هدایت کرده است.
منهیات اخلاقی
رویه دیگر تقوا یعنی آنچه را که باید از او دوری گزید بر حسب موضوع متفاوت است. بخشی از آنها از وظایف قلبیّهاند و بخشی مربوط به عضوهای ظاهر بدن. اعضایی که از آنها گناه سر میزند، هفت تاست، به تعداد درهای جهنّم. هر کس این اعضای هفتگانه را از گناه باز دارد، درهای جهنم بر او بسته خواهد شد انشاءالله. این اعضاء عبارتاند از: چشم، گوش، زبان، شکم، زیر شکم، دست و پا. فلسفه وجود چشم، اهتداء به او در تاریکیها، یاری گرفتن بر رفع نیازها، نگریستن به ملکوت زمین و آسمانها، عبرت از آیات، حوادث و پدیدهها و نظر در کتاب خدا و سنّت رسول الله و مطالعه کتابهای اخلاق و عرفان برای بیداری دل و جان است. مبادا که با آن به روی نامحرم و یا به مسلمانی به دیدهٔ تحقیر بنگری و یا بر عیب مسلمانی چشم بدوزی. باید از همهٔ زوائدی که مورد نیاز نیست چشم برگیری؛ زیرا خداوند بزرگ از نگاههای بیهوده پرسش کند به همانگونه که کلام بیهوده را مورد سؤال قرار خواهد داد.
گوش را باید از شنیدن بدعت، دشنام، غیبت، اباطیل و بدگویی مردمان حفظ کرد؛ زیرا فلسفه وجودی گوش، شنیدن کلام خدای متعال و سنّت رسول و اولیاء خداست. و همچنین گوش فرا دادن به دانشهایی که به وسیله آنها میتوان به نعمت جاودانی بهشت دست یافت.
فلسفه وجودی زبان، گفتن ذکر خدا، تلاوت قرآن، ارشاد بندگان خدا و ابراز خواستههای انسان، اعم از نیازهای دینی و دنیایی است. اگر در غیر مواردی که برای آن آفریده شده است به کار گیری، نعمت خدای سبحان را کفران و ناسپاسی کردهای.
زبان، بر سایر اعضاء آفرینش در انسان غلبه دارد؛ زیرا او را مهاری نیست و بهکارگیری آن معونهای نمیطلبد، ولی از سوی دیگر جنایات بزرگی همچون: غیبت، دروغ، ستایش خود، بدگویی مردم، ستیزهجویی و آفتهای بسیاری دیگر از آن سر میزند؛ زیرا هیچ چیزی همانند نشخوارهای زبان انسان را «بهروی» به جهنم نمیافکند.
پس تمام تلاشها و توان خود را برای غلبه بر او به کار گیر تا تو را بهروی، به جهنم نیفکند.
در حدیثی آمده است :
«ان الرجل لیتکلم بالکلمة فیهوی بها فی جهنم سبعین خیریفا»[۲۷]
گاهی انسان سخنی میگوید که به خاطر آن به مدت هفتاد سال در جهنم سقوط میکند.
و نیز روایت شده است مردی در میدان مبارزه به شهادت رسید یکی گفت : بهشت گوارایش باد. پیامبر (ص) فرمود: چه میدانی شاید او سخنان بیهوده گفته باشد و بیجا بخل ورزیده باشد.[۲۸]
امّا شکم، آنرا همواره از پرخوری بازدار و مواظب باش حتی از حلال سیر نخورد؛ زیرا سیری، قساوت قلب میآورد، ذهن را فاسد، حافطه را کور و حفظیات را باطل کند، شهوات را در انسان قوی نماید، لشکریان شیطان را یاری رساند و اعضاء بدن را از عبادت باز دارد. بهطور خلاصه، آگاه باش پرخوری سرچشمهٔ هر بدی است.
اینچنین بقیه اعضاء را خود بازرسی و وظیفهشناسی کن؛ زیرا فرمانبری و نافرمانیهای آنها پوشیده نیست.
وظایف قلب
وظایف قلب بسیاراست و راه پالایش آن را از پستیها و رساندن آن به رستگاری بسیار طولانی و مشکل است. دریغا! که در این دوران، دانش پاکسازی قلب و تکاملدهی به آن نه تنها کهنه و مندرس شده است بلکه آثار آن هم محو گردیده است.
با تقوا و پارسا در این زمان به کسانی میگویند که از محرّمات ظاهری نوشتهشده در کتابهای فقهی اجتناب کنند، ولی بازرسی قلب و پاکسازی آن از صفتهای ناپسند نزد خدای متعال همچون: حسد، تکبّر، کینهورزی و دشمنی، ریا، ریاستطلبی، برتریجویی، بداخلاقی، بدخواهی نسبت به همنشینها و دوستان را وانهادهاند حتی بسیاری از مردم این امور را گناه نمیشمارند؛ با اینکه این خصایص ریشه و سرچشمهٔ همه گناهان است.
پیامبراکرم (ص) دربارهٔ «ریا» که یکی از مرضهای قلب است میفرماید:
«ادنی الریاء الشرک»[۲۹]
کمترین مرحله ریا شرک محسوب میشود.
دربارهٔ کِبر پیامبر (ص) میفرماید:
«لا یدخل الجنّة من فی قلبه مثقال ذرّة من کبر»[۳۰]
کسی که در قلب او ذرّهای کِبر و خودبزرگبینی باشد وارد بهشت نخواهد شد.
درباره حسد پیامبر (ص) میفرماید:
«الحسد یاکل الحسنا کما تاکل النار الحطب»[۳۱]
حسد کارهای خوب را میخورد همچون آتش، هیزم را.
درباره حب مال پیامبر(ص) میفرماید:
«حب المال والشرف ینبتان النفاق ما ینبت الماءالبقل»[۳۲]
دوستی مال و ریاست، نفاق را در وجود انسان میرویاند، همانگونه که آب سبزی را.
در این باب روایات بسیاری در کتب روایی آمده است.
پیامبر (ص) میفرماید:
«ان الله لاینظرالی صورکم و لا الی اموالکم و انما ینظرالی قلوبکم و اعمالکم.»
خدا به مال و ظاهر شما نظر نمیکند، بلکه او به کارهای شما نظر میکند.
این پرتوی از ابعاد تقواست که خداوند متعال به ما سفارش کرده است. تفصیل و بسط آن را فرصتی فراخ باید. چه زیبا و شایسته است که در پایان شرح وصیت پروردگار متعال (منظور آیه کریمه: «ولقد وصینا الذین…» است که در آغاز دستورالعمل آمده) وصیت حضرت رسالت را به مولی الموحدین علی (ع) بیاوریم :
«یا علی! من تو را درباره خویش به چند چیز سفارش میکنم که یادداشت کن.
راوی میگوید پس از این سخن پیامبر (ص) فرمود:
«اللهم اعنه» خدایا یاریاش کن.
-
-
- راستگویی، مبادا هرگز دروغی از دهانات بیرون آید.
- ورع و پارسایی. مبادا بر خیانتی دلگیر گردی.
- ترس از خدای عزوجل بدانسان که گویا او را ببینی.
- گریستن بسیار از ترس خدا، که به هر اشکریختنی، هزار خانه در بهشت برایات ساخته شود.
- نثار کردن مال و جان خود را برای خدا و دینات.
- پیروی از سنت و روش من در نماز و روزه و صدقه، امّا نماز، پنجاه رکعت و امّا روزه، در هر ماه سه روز: پنجشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه و امّا صدقه تا حدی که به تو بگویند: اسراف و زیادهروی کردی و با این که اسراف نمیکنی.
- بر تو باد به نماز شب و بر تو باد به نماز زوال ظهر و بر تو باد به نماز زوال و بر تو باد به نماز زوال. پیامبر (ص) این جمله را (بر تو باد به نماز زوال) را سه بار تکرار میفرمایند.
- و بر تو باد به خواندن قرآن در هر حالی. و بر تو باد به این که دستهای خود را در نمازت بلند کنی و بگردانی یعنی در حال تکبیر گفتن و برگرداندن آن.
- و بر تو باد به مسواک کردن با هر وضو. و بر تو باد به اخلاق خوب. با مردم با اخلاق خوب رفتار کنی و از اخلاق بد دوری جویی و اگر نکردی جز خویشتن را نباید ملامت و سرزنش کنی.[۳۳]
-
امیر مؤمنان، صلوات الله و سلامه علیه، وصیت ارزشمندی به فرزنداناش امام حسن مجتبی (ع) کرده است که در نهج البلاغه[۳۴] و جز آن[۳۵] نقل شده است. مطالعه و تأمّل در آن که شامل پندها و حکمتهای فراوانی است لازم و ضروری است.
روایت شده است که شخصی از پیامبر، صلی الله علیه و آله، طلب کرد که: یا رسول خدا! مرا پندی ده.
حضرت فرمود: هرگز غضبناک مشو و در هیچ واقعه و حادثه غضب به خود راه مده؛ زیرا که هیجان غضب، عنان اختیار از دست آدمی میرباید و گاه باشد که در حین استیلای غضب، حرف چند بگوید که موجب خسران دنیا و آخرت باشد.
آن شخص گفت: یا حضرت! زیاد کن. حضرت فرمود: کاری مکن که محتاج عذر شوی؛ یعنی باید کار تو در ظاهر و پنهان یکسان باشد و کاری نباشد که هرگاه ظاهر شود محتاج به عذر شوی؛ چه، هر چه محتاج به عذراست البته خالص نیست. هر چه خالص نیست شرک خفی است و شرک خفی مانند شرک جلی اجتناب از او لازم است. و فرق میان شرک جلیّ و خفیّ آن است که شرک جلیّ، العیاذبالله، اعتقاد به شریک برای ذات اقدس الهی است؛ مانند نصاری که به الوهیت عیسی و مریم علیهما السلام قائلاند و شرک خفیّ، غیر خدا را در عمل خیر داخل کردن است و به مضمون: «و جعل الهه هواه» عمل نمودن و از مضمون بلاغت مشحون: «و لایشرک بعبادة ربه احدا» انحراف ورزیدن.
آن شخص گفت: یا حضرت! زیاد کن. حضرت فرمود: در نماز بسیار با خضوع و خشوع باش. در هر نماز که میگزاری بنا را بر این بگذار که آخرین نماز است که میگزاری و به نماز دیگری نخواهی رسید. آن شخص گفت: یا حضرت! زیاد کن. حضرت فرمود: از خداوند عالم شرم کن چنانکه از همسایه ملاحظه میکنی و از ارتکاب بعضی از قبایح اجتناب مینمایی. حضرت باری جمع کرده است کل وصیتها را در یک خصلت: «تقوی». خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«لقد وصینا الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و ایاکم ان اتقواالله»[۳۶]
تقوی جمع کرده است تمام عبادات را. به سبب تقوی انسان به درجات عالیه و مرتبههای بلند میرسد. به سبب تقوا زندگی خود را با خداوند میگذارند زندگی پاک و پاکیزه. یار و مونس متقی نیست مگر حضرت باری عزّاسمه.[۳۷]
قال الله تعالی:
«ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»[۳۸]
آنچه تا اینجا ذکر شد در فرصتی اندک و خاطری پریشان فراهم آمد. و افزون بر آنچه آمد توفیق دست نداد. شاید انشاءالله همین مقدار هم که گفته آمد اگر به دقّت مراعات شود، سالک طریق حق را کافی باشد. خداوند ما و شما را در گفتار و کردار به آنچه میپسندد توفیق دهد و این چند روز باقیماندهٔ عمر را وقف طاعت خود کند و از آنچه مایه دوری از آن ذات اقدس است باز دارد. تنها او ولی این امر است و اعتماد ما در هر جا بر اوست.
هو حسبنا و نعم الوکیل
پینوشتها
[۱] . سوره نساء، آیه ۱۳۱
[۲] . سوره احزاب آیه ۷۱
[۳] . سوره مریم، آیهٔ ۷۲
[۴] . سوره آل عمران، آیه ۱۳۳
[۵] . سوره بقره، آیه ۱۹۴؛ سوره توبه، آیهٔ ۳۶
[۶] . سوره آل عمران، آیه ۱۲۰
[۷] . سوره توبه، آیهٔ ۴ و ۷
[۸] . سوره حجرات، آیهٔ ۱۳
[۹] . سوره طلاق ، آیه ۲ – ۳
[۱۰] . عدّة / ۲۸۴ – ۲۸۵
[۱۱] . سوره شمس، آیه ۹ – ۱۰
[۱۲] . احیاء علوم دین ، ج ۴ / ۳۹۴
[۱۳] . همان مدرک، ج ۴ / ۳۹۴
[۱۴] . همان مدرک
[۱۵] . سوره تغابن ، آیه ۹
[۱۶] . سوره حشر، آیه ۱۸
[۱۷] . محاسبه النفس لابن طاووس/ ۱۳
[۱۸] . احیاء علوم دین، ج ۴ / ۴۰۴
[۱۹] . همان مدرک
[۲۰] . همان مدرک، ج ۴ / ۴۰۶؛ سفینة البحار، ج ۱ / ۴۸۸ – ۴۸۹
[۲۱] . سوره مجادله، آیه ۶
[۲۲]. الکافی، ج ۵ / ۱۲؛ احیاء علوم الدین، ج ۳ / ۶۶؛ تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ج ۱ / ۹۷
[۲۳] . مثنوی، دفتر اول / ۶۸، تصحیح نیکلسون.
[۲۴] . عدة الداعی / ۲۸۴
[۲۵] . همان مدرک / ۲۴۸ – ۲۹۳
[۲۶] . الترغیب و الترهیب، ج ۳ / ۵۴۷؛ الجامع الصغیر، ج ۱ / ۱۵۱؛ روضة الواعظین، ج ۲ / ۴۲۴؛ بحارالانوار، ج ۷۳ / ۲۵۵
[۲۷] . الجامع الصغیر، ج ۱، حرف الهمزه و شرحه؛ فیض القدیر، ج ۲ / ۳۳۶، حدیث ۱۹۸۳.
[۲۸] . احیاء علوم الدین، ج ۳ / ۱۱۲.
[۲۹] . المستدرک علی الصحیحین، ج ۳ / ۲۷۰
[۳۰] . صحیح مسلم، ج ۱ / ۹۴
[۳۱] . الترغیب والترهیب، ج ۳ / ۵۴۷؛ المجازات النبویه / ۲۲۱؛ الجامع الصغیر، ج ۱ / ۱۵۱؛ روضة الواعظین، ج ۲ / ۴۲۴؛ عدة الداعی؛ الکافی، ج ۲ / ۳۰۴
[۳۲] . تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ج ۱ / ۱۵۵ و ۲۵۶
[۳۳] . روضهٔ کافی، ج ۱۲ / ۱۲۲ – ۱۳۳، ترجمه رسولی محلاتی
[۳۴] . نهج البلاغه صبحی صالح / ۳۹۱ – ۴۰۶، نامه ۳۱.
[۳۵] . تحف العقول / ۶۸؛ سفینة البحار، ج ۲ / ۶۶۱، ماده وصی.
[۳۶] . سوره نساء، آیه ۱۳۱
[۳۷] . مصباح الشریعه / ۴۰۲ – ۴۰۵، تحقیق محدث ارموی.
[۳۸] . سوره قمر، آیهٔ ۵۴ – ۵۵



