مقاله‌ها و نوشته‌ها

نگاهی دیگر به اجتهاد (۱)

[مجله حوزه، شماره ۴۲، زمستان ۱۳۶۹]

جهاد و اجتهاد یکی از خصیصه‌های بنیادی و بارز مذهب شیعه است.

اجتهاد در فهم عمیق اسلام ناب از قرآن و سنت، جهاد برای حاکمیت و بسط معارف و قوانین اسلامی بر جهان.

اجتهاد، در یافتن پاسخ برای پرسش‌های نو و هدایت ابنای بشر بر سرچشمه معارف اسلام و تکامل‌بخش قرآن با نگاه آل رسول (ص) و جهاد در راستای حاکم‌کردن موازین الهی بر جوامع انسانی و برپایی جامعه‌ای براساس قسط و ارزش‌های اسلام ناب محمدی.

این تلاش علمی و عملی، بر تارک تاریخ، خط سرخی است که از خونرنگ‌شدن محراب کوفه آغاز شد و خون منادی حق و عدالت و باب مدینه علم رسول را با روح عبودیت و نظام عبادی دین آمیخت و در صحرای طفّ با تمام جلوه‌ها وابعاد خود به‌نمایش گذاشت و مکتب جهاد و اجتهاد و طریقهٔ شهود و شهادت را فراراه بشر نهاد.

حاصل این حرکت توفنده و الهی، از طرفی به حفظ اصالتها در جوامع بشری و پاسداری از روح حماسه و حق‌جوئی در مسلمانان بویژه شیعیان انجامید، و از سویی دیگر دست‌آوردهای معرفتی گرانمایه‌ای را به انسان ارزانی داشت.

فتح باب اجتهاد، که همان عرضه آیین زندگی برای فرد و مجتمع در هر عصر و عرصه‌ای است، عامل پیدایی ابواب و مسائلی نو در بستر اجتهاد شد و در این زمینه ذخایر گرانمایه و پربهایی از معارف در فقه و اصول پدید آمد.

امروز که جوامع بشری رشدی شتابنده به‌خود گرفته و هر روز در گستره وسیعی در دو مقوله: نظری و عملی نیازها و نظرها عرضه می‌گردد، نگرشی دیگر بر «اجتهاد» از زاویه پاسخ‌گویی به مسائل نو و عرضه نظامی متناسب با فطرت بشر و جامعه‌ای براساس ارزشهای الهی ضرور می‌نماید. عرضه‌نشدن آیین زندگی دین همگون با مقتضیات زمان، انزوای قطعی دین را از صحنه جهانی در پی خواهد داشت. عالمانی که درد دین دارند در این روزگار، به‌دور از هر نوع گرایشی، همه امکانات خود و حوزه‌های علوم دینی را بسیج کنند. نخست نظامنامه‌ای برای حل مشکلات اجتماعی و فکری بشر امروز عرضه نمایند، سپس به تبیین پاگیری و چگونگی استقرار سیستم‌های اجتماعی براساس ارزش‌های اسلامی بپردازند.

جوامع، در حال حرکت‌اند. نیازها راه‌حل می‌جویند. اگر حوزویان راه‌حل ندهند، به گونهٔ مرئی و نامرئی، خودآگاه و ناخودآگاه، جمهوری اسلامی، به‌جانب پاسخ‌ها و راه‌حل‌های دیگر روی خواهد آورد. از این هنگام، دست‌آوردهایی که به قیمت هزاران فدایی و خون دل و نستوهیدن صدها عالم پاک به‌دست آمده است به فراموشی سپره خواهد شد و ارزشهای اسلامی و انقلابی، در مسلخ حل مشکلات و بازسازی جامعه ذبح خواهند شد. بی‌شک در انجام این مهم و رسیدن به آن فرجام، راهی دراز باید پیمود و عرصه‌های بسیاری را شناخت وارزیابی کرد. نخست باید «سیستم اجتهاد» در حوزه‌های علوم دینی شناسایی و دقیقا کالبدشکافی شود. یک‌یک عناصر دخیل در استنباط احکام را باید از زاویه پاسخ‌گویی به مسائل نو و کارآیی در حل مشکلات ارزیابی کرد. موانع راه، چه در متون آموزشی یا سبک آموزشی یا مقدار علوم مورد آموزش، شناساندن قوت و ضعف، نقص و کمال و منطق استنباط و اجتهاد را یافت و با بهره‌وری از سیره بزرگان خود چونان: شیخین قدیمین، شهیدین، محققین، علامه حلی، مرحوم شیخ انصاری، امام خمینی و دیگر بزرگان طرحی نو درافکند.

ما در این راستا، به قدر توان، محورهای زیر را در این باب پی می‌گیریم. امید آن‌که اساتید مسؤولیت‌شناس، طلاب فاضل دردمند، دانشگاهیان اسلام‌آشنا، با نقدها، پیشنهادها و ارشادهای خود یاری‌مان نمایند.

این محورها جدید نیستند بلکه همان مباحث معهودند که از نگاهی جدید بررسی می‌گردند:

۱. مبادی اجتهاد.

۲. علوم مورد نیاز مجتهد.

۳. منابع اجتهاد.

۴. عوامل موثر در اجتهاد.

۵. سبک‌های استنباط

مبادی اجتهاد

پا نهادن به عرضه هر دانشی آگاهی‌ها و بینش‌های آغازینی می‌طلبد. این بینش‌ها و شناخت‌ها، طالب‌علم را با خاستگاه، سیر تاریخی و تطور علم، پایگاه و روابط آن با دیگر دانش‌های بشری، مکانت و نقش آن در حیات بشر، کاربرد و چگونگی بهره‌وری از آن آشنا می‌کند.

در این راستا، در بخش مبادی اجتهاد مباحثی چون‌: سیرتاریخی واژه اجتهاد، مکانت و پایگاه اجتهاد، فلسفه وجودی و حقیقت اجتهاد، خاستگاه و تطور تاریخی و… عرضه می‌گردد.

شناخت این مباحث ما را بر فهم کارآیی عناصر اجتهاد، جداسازی ابعاد انعطاف‌پذیر از اصول تغییر‌ناپذیر و تکمیل کاستی‌ها توانا می‌سازد و زمینه را برای تکامل دستگاه استنباط در جهت برقراری جامعه و نظامی بر اساس قوانین اسلام و ارزش‌های الهی فراهم می‌کند.

سیرتاریخی واژه اجتهاد

در این مقال، از چگونگی شکل‌گیری اجتهاد و تکامل، متد و پیچیدگی مباحث، بحثی به میان نخواهد آمد (در بحث حقیقت و اجتهاد به آن خواهیم پرداخت) همچنین مبحث علل و عوامل، بستر تطوّر مسائل و ادوار آن، به خاطر گستردگی دامنه بحث، در این‌جا مطرح نخواهد شد.

در این مقال، واژه اجتهاد را در متون و فرهنگ اسلامی و بارِ مفهومی آن را در ادوار و مذاهب مختلف، مورد کندوکاو قرار می‌دهیم

محورهای بحث‌:

۱. واژه اجتهاد در لغت

۲. واژه اجتهاد در قرآن و سنت

۳. اجتهاد به معنای خاص: مرادف با قیاس و استحسان (اجتهاد منبع تشریع)

۴. اجتهاد به معنای راه و رسم استنباط احکام

بی‌شک، درستی و نادرستی این بار معانی در کار این مقال نیست

آن‌چه در این مقال مطرح می‌شود: علل ترک یک تعریف و انتخاب تعریف دیگر است که به‌گونه‌ای گذرا به آن خواهیم پرداخت

واژه اجتهاد در لغت

در فرایند معنای لغوی اجتهاد، از کهن‌ترین کتاب لغت آغاز می‌کنیم و با نگاهی به تفسیر این واژه در دیگر کتاب‌های لغت، معنای آن‌را فرادید شما می‌نهیم.

خلیل بن احمد فراهیدی (متوفی ۱۷۵) در کتاب «العین» می‌نویسد:

«الجهد بلوغک غایة الامر الذی لا تالوا عن الجهد فیه و الجهد شیئی قلیل یعیش به المقل علی جهد العیش»[۱].

جهد، به‌کار گرفتن تمام توان و تلاش برای دست‌یابی به هدف، و جهد، چیز اندکی است که کم‌خواه با آن به زحمت و رنج زندگی کند.

اسماعیل بن حماد جوهری جوهری (متوفی ۳۹۳ه.ق) «الصحاح» می‌نویسد:

«الجهد والجهد: الطاقة و قرء: والذین لایجدون الا جهدهم. و «جهدهم» قال الفراء: الجهد بالضم الطاقة و الجهد بالفتح من قولک: «اجهد جهدک فی هذاالامر» الی ابلغ غایتک و لایقال: «اجهد جهدک» والجهد: المشقة. یقال: «جهد دابته و اجهدها» اذا حمل علیها فی السیر فوق طاقتها و جهد الرجل فی کذا ای جد فیه و بالغ… و الاجتهاد و التجاهد بذل الوسع والمجهود»[۲]

جهد و جهد به معنای« توان» است. کلمه «جهدهم» در آیه «لایجدون الا جهدهم» با فتح و ضمه قرائت شده است. فراء گفته است: جهد به معنای طاقت و توان است و جهد در گفته تو: «اجهد جهدک» گفته نمی‌شود. معنای دیگر« جهد» رنج و مشقت است وقتی مَرکب را بیش از قدرت و نیرویش بار کند عرب گوید: «جهد دابته واجهدها» نیز وقتی کسی در کاری جدی و نستوه باشد. عرب گوید «جهد الرجل فی کذا»… اجتهاد و تجاهد به‌کارگیری همه تلاش و توان است.

بر این اساس، اجتهاد و تجاهد با وجود کاربردهای گوناگون در موارد حسی و غیرحسی به معنای «به‌کارگیری همه توان و تلاش است»

احمد بن فارس بن زکریا متوفی ۳۹۵ در معجم مقاییس اللغه، معنای اصلی مادهٔ «جهد» را رنج و مشقت گرفته و معانی دیگر را پیداشده از مناسبت با این ریشه شمرده است و در این زمینه می‌نویسد:

«الجیم و الهاء و الدال اصله المشقة ثم یحمل علیه ما یقاربه»[۳]

ولی مؤلف کتاب «المصباح المنیر»، وسع و طاقه را اصل در معنای «جهد» دانسته است و این که جُهد (با ضمه) به معنای طاقة و جَهد (با فتحه) به معنای مشقت باشد را، به‌عنوان گفته‌ای ضعیف نقل کرده است. او در همان کتاب، «نهایة و غایة» را از معانی اختصاصی «جَهد» (با فتحه) دانسته و بر این اساس، اجتهاد را چنین معنی کرده است:

«و اجتهد فی الامر: بذل وسعه و طاقته فی طلبه لیبلغ مجهوده و یصل الی نهایته»[۴]

راغب اصفهانی، در مفردات، «جَهد» (با فتحه) را به معنای مشقت و «جُهد» (با ضمه) را به معنای وسع گرفته و اجتهاد را به «اخذ النفس ببذل الطاقة و تحمل المشقة»[۵] معنا کرده است.

بر این اساس، گر چه در اصل معنای حقیقی «جهد» و جهد اختلاف است ولی در معنای «واژه اجتهاد» اختلاف‌نظر چشم‌گیری وجود ندارد؛ زیرا می‌توان گفت: به‌کارگیری همه توان و تلاش در کاری که دست‌یابی به آن سهل و آسان نمی‌باشد و رنج مشقت را برای رسیدن به مطلوب به‌همراه دارد، از مشتقات کلمه« اجتهاد» است.

سعدالدین تفتازانی دراین زمینه می‌نویسد:

«الاجتهاد فی اللغة تحمل الجهد و هوالمشقة فی الامر. یقال: اجتهد فی حمل حجر البزاره و لایقال اجتهد فی حمل النارنجه»[۶]

کاری را اجتهاد گویند که تحمل رنج و مشقت را به همراه داشته باشد؛ زیرا عرب در حمل سنگ آسیاب این واژه را به کار می‌برد نه در حمل یک عدد نارنج.

شاید بتوان گفت: معنای اصلی و اوّلی ماده جهد، به‌کارگیری همه توان و نیرو و برای رسیدن مطلوبی است که دست‌یابی به آن آسان نیست و این تلاش، تحمل رنج را به همراه دارد و این معنی که لازمه معنای اصلی اجتهاد است بعدها در کتاب‌های لغت به عنوان یکی از معانی اجتهاد محسوب شده است.[۷]

واژه اجتهاد در قرآن و سنت

گرچه حقیقت اجتهاد، یعنی: تلاش فکری و نظری دانایان به متون و منابع دینی، برای فهم معارف احکام و مقررات اسلام، از ویژگی‌های جداناپذیر اسلام است و با تعبیرهایی چون: «شناخت حلال و حرام الهی»، «تفقه در دین»، «استنباط احکام» و… به آن توصیه شده است، ولی کلمه «اجتهاد»، به معنای منطق استنباط احکام، که امروز از آن منظور می‌شود، سرگذشتی ویژه دارد.

این کلمه، در قرآن و سنت معصومین، با حفظ همان معنا، نمودها و مصادیق متعددی به خود گرفت که به‌طور گذرا فرادیدتان می‌نهیم:

واژه اجتهاد در قرآن

در قرآن، این ماده با صیغه‌های: جَهد، جُهد، جهاد و مشتقات باب مفاعله آمده است. با صیغه جهد فقط در این مورد به کار رفته است:

«الَّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لا يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»[۸]

آن منافقاتی که بر انفاق مؤمنان مخلص خرده می‌گیرند و مؤمنان ناداری را که تمام توان مالی خود را در راه خدا می‌دهند به مسخره می‌گیرند، خدا آن منافقان را استهزاء می‌کند و عذابی دردناک در انتظار آنهاست.

«جهد» در آیه یادشده، به معنای« طاقت» و نهایت توان است؛ زیرا این گروه مؤمنان، همان اندک‌مال خود را که قوت زندگی‌شان بود، برای رزمندگان، بدون شرم و آز از کمی آن آوردند.

و جَهد (با فتحه) در قالب جمله: «و اقسموا بالله جهد اَیْمانهم» در پنج جای قرآن: (مائده۵۳، انعام۱۰۹، نمل۳۸، نور۵۳، و فاطر ۴۳) آمده است.

زمخشری در معنای جهد می‌نویسد:

«جهد یمینه مستعار من جهد نفسه اذا بلغ اقصی وسعها و ذلک اذا بالغ فی الیمین و بلغ غایه شدتها و رکادتها»[۹]

جهد یمین، کنایه از به‌کارگیری نهایت توان و کوشش و تلاش با شگردهای مختلف، برای باوراندن و راستی سوگند است.

ولی با صیغه جهاد و مشتقات باب مفاعله، در حدود سی مرتبه در قرآن آمده است. در همه این موارد، منظور، هر تلاش و کوشش بی‌دریغی است که همه توان و طاقت در آن برای رسیدن به مقصد به کار رود.

واژه اجتهاد در سخنان پیامبر (ص)

در گفتار پیامبر نیز این واژه با حفظ همان معنای لغوی در موضوع‌های مهمی که در شریعت اسلامی برای فرد و جامعه حیاتی است و کوشش هر چه بیش‌تر در آنها شایسته و بایسته است به کار رفته است از جمله:

«…صلوا عَلیَّ و اجتهدوا فی الدعاء»[۱۰]

ارتباط پیوسته و مدام با خدا، جان‌مایه انسان مسلمان است. گسستن از معبود حقیقی و نداشتن ذکری مدام و نیایش روزانه، غفلت را بر او حاکم می‌کند و از خود‌بیگانگی را در پی می‌آورد؛ از این روی، پیامبر، در این حدیث و احادیث دیگر، با واژه «اجتهد» صرف همه توان و تلاش را در دعا و نیاش به پیروانش توصیه می کند.

«…اذا حکم الحاکم فاجتهد فاصاب فله اجران و اذا حکم فاجتهد فله اجر»[۱۱]

عِرض و آبروی مسلمان، در اندیشه اسلامی، مقامی بلند دارد. شریعت اسلام، برای حراست از آن، مقرّرات حقوقی و اخلاقی ویژه قرار داده است.

قاضی و حاکم، چون از موضع قانون و دین با آبروی مسلمانان سروکار دارد، هر خطایی از او ممکن است زندگی انسان‌هایی را به مخاطره اندازد. پیامبر اسلام، افراد عالِمی را که شرایط قضاوت را دارا هستند به حل نزاع مسلمانان فرا می‌خواند و آنان را در صورت به‌کارگیری همه توان و تلاش خود در جهت تشخیص حق مأجور می‌داند.

«اجتهدوا فکل میسر لما خلق له»[۱۲]

تمام توان و نیروی خود را در عرصه حیات به‌کار گیرید؛ زیرا هر کس بدان‌چه ساختار آفرینش اوست رسد.

در این‌جا نیز واژه اجتهاد در به‌کارگیری همه توان در انجام وظایف دینی که فلسفه آفرینش انسان را تشکیل می دهد استعمال شده است.

واژه اجتهاد در کلام امامان (ع)

کاربرد این واژه در کلام خداوند وحی چونان پیامبر در به‌کارگیری همه توان و قدرت در کارهای مهم و دشوار است کارهایی که رسیدن به آن‌ها رنج و نستوهی می‌طلبد مثل: شب‌زنده‌داری، ترک گناه و کسب پارسایی واضح است که این‌گونه اعمال، درگیری با گرایش‌های حیوانی و نفسانی را به همراه دارد و از مصادیق جهاد اکبر در فرهنگ شیعه به‌شمار می‌رود. روایات رسیده از امامان شیعه در این زمینه بسیار است که ما چند نمونه ذکر می‌کنیم:

امام صادق (ع) می‌فرماید:

«اعْلَموا أنَّهُ لَيس بينَ اللّهِ و بينَ أحَدٍ مِن خَلْقِهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ و لا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ و لا مَن دونَ ذلكَ مِن خَلْقِهِ كُلِّهِم إلاّ طاعَتُهُم لَهُ، فاجْتَهِدوا في طاعةِ اللّهِ»[۱۳]

بدانید جز اطاعت خدا، هیچ آفریده‌ای: نه فرشته مقرب، نه پیامبر مرسل و نه غیر از اینان از مخلوقات‌اش واسطه‌ای نمی‌باشد پس در فرمانبرداری او سخت‌کوش باشید.

علی «ع» می‌فرماید:

«انه لَيسَ عَلَى الإِمامِ إلّا ما حُمِّلَ مِن أمرِ رَبِّهِ : الإِبلاغُ فِي المَوعِظَةِ ، وَالاِجتِهادُ فِي النَّصيحَةِ ، وَالإِحياءُ لِلسُّنَّةِ ، وإِقامَةُ الحُدودِ عَلى مُستَحِقّيها ، وإصدارُ السُّهمانِ عَلى أهلِها»[۱۴]

بر امام نیست جز مسؤولیت‌هایی که خدا بر عهده او نهاده است: کوتاهی‌نکردن در موعظه، نستوهیدن و کوشش بی‌امان در نصحیت، زنده‌کردن سنت، جاری‌ساختن حدود بر مستحقان، رساندن حقوق مالی مردم به آنان.

امام صادق (ع) فرمود:

«وجاهِدوا في طَلَبِ ما لا عُذرَ لَكُم في جَهلِهِ ، فَإِنَّ لِدينِ اللّهِ أركانًا لا يَنفَعُ مَن جَهِلَها شِدَّةُ اجتِهادِهِ في طَلَبِ ظاهِرِ عِبادَتِهِ»[۱۵]

تمام هم و کوشش خودتان را در دست‌یابی به آن‌چه در ترک آن عذری ندارید به‌کار گیرید؛ زیرا دین خدا را اصول کافی و ارکانی است که با جهل به آن‌ها سخت‌کوشیِ انجام ظاهر عبادات، نفعی نخواهد بخشید.

همان‌گونه که امام (ع) در این روایت، اجتهاد در انجام عبادات ظاهری را با جهل به برخی ارکان اسلامی بی‌بها می‌خواند، اجتهاد بدون ورع و پارسایی نیز نزد خدا ارجی ندارد:

«لا ینفع اجتهاد لاورع فیه»[۱۶]

اجتهاد: منبع تشریع

واژه اجتهاد در مدرسه فقهی اهل سنت، معنای جدیدی پیدا کرد. اصحاب رسول الله (ص) و عالمان در دوران نخست خلافت اسلامی، آن‌جاکه نص یا ظاهری برای استنباط حکم الهی در دست نداشتند به راه‌های دیگری برای به‌دست آوردن حکم شرعی پناه بردند. آنان در این راستا، استنباط حکم از راه رأی شخصی را حجت دانستند و با استناد به برخی از سخنان رسول خدا (ص) نام آن را «اجتهاد» نهادند.

اجتهاد در فقه اهل سنت گاهی به عنوان منبع مستقل برای دست‌یابی به حکم شرعی به شمار رفت و گاهی عنوان برای هر تلاش نظری برای دست‌یابی به حکم شرعی در صورت فقدان نص و ظاهر قرار گرفت[۱۷]

اجتهاد با این معنی سرگذشتی ویژه دارد که در بخش منابع اجتهاد به‌گونه‌ای گسترده آورده خواهد شد. در این مقال به‌گونه‌ای گذرا و کوتاه به برخی از علل پیدایی این معنی و پی‌آمدها و مخالفت‌هایی را که با آن شده است اشاره می‌کنیم:

۱. علل پیدایش:

پس از پیامبر (ص) گرایش سیاسی جدیدی در مقابل امامت خاندان وحی و فلسفهٔ مبتنی بر وصایت پدید آمد که بعدها به نام مکتب سنت و خلافت نامیده شد.

این گرایش سیاسی که زمام امور مسلمانان را پس از پیامبر به دست گرفت، در روند حرکت خود، در پی تدوین فلسفه سیاسی برای مشروعیت‌بخشیدن به نظام خلافت و تأسیس شیوه فقهی برای استخراج احکام و مقررات اسلامی بر آمد.

تئوریسین‌های نظام خلافت، با بهره‌وری از مقبولات عامه، استناد به سخنان مشایخ قوم از صحابه و غیرصحابه، اصولی را در این راستا پی ریختند. تعارض این اصول با سیره و سنت رسول (ص) که مایه استناد اصحاب خالص پیامبر علیه دستگاه خلافت بود موجب آن شد که نقل، تدوین و استناد به گفته‌های پیامبر (ص) جدا از کانال دستگاه خلافت ممنوع گردد و با شعار: «حسبنا کتاب الله» استناد صحابه به سخنان پیامبر (ص) بی‌اعتبار گردد.

این خط‌مشی، گرچه در سال‌های نخست در بُعد سیاسی باعث استقرار نظام خلافت گردید ولی در عرصه استنباط احکام و استخراج مقررات و نظامات اسلامی مشکلات بسیار جدی را فراروی سردمداران خلافت نهاد و موجب فقدان منابع و متونی در انجام این مهم شد.

طراحان نظام خلافت، در این زمینه، مکتب فقهی جدیدی را تأسیس کردند. ارکان این مکتب، قرآن و آراء شخصی خلفا و صحابه بود. برداشت‌های شخصی در این مکتب فقهی، اعتباری چنان کلام خدا را یافت و به عنوان منبع تشریع محسوب شد. این آراء، بعدها عنوان «اجتهاد» را به خود گرفت.

عوامل گرایش به این شیوه، افزون بر نبود احادیث مدون از پیامبر و منزوی ساختن راسخون در علم و دانایان به تأویل قرآن، پیدایی پرسش‌های نو و نیازهای علمی و فرهنگی جدید بر اثر گسترش فتوحات اسلامی و تلاقی جامعه اسلامی با فرهنگ‌ها، سنّت‌ها و عادت‌های جدید از یکسو و عدم تسلّط عالمان دربار خلافت به اشارات، اسرار و رموز قرآن از سوی دیگر بود.

اجتهاد بدین معنی در بستر تاریخ خلافت، شکل کلاسیک یافت، در زمینهٔ منبع استنباط، گفتار صحابه، متن و منبع برای تابعین شد و در عرصه شیوه استدلال، قالب مدرسه‌ای پیدا کرد و قلمرو اجتهاد، قیاس، استحسان و… را شامل شد.

۲. مخالفت‌ها و پیامدها

طلایه‌داران و پیروان مکتب وصایت، که در بُعد علمی و نظری، عصر تشریع را با رحلت پیامبر (ص) سپری ندانسته، گفتار و سیرت امامان شیعه را به نصّ پیامبر اسلام در حدیث ثقلین و غیر آن، هم‌وزن سنّت و سیرت رسول دانستند و در قبال معنای نوپیدای اجتهاد موضع گرفتند. این اندیشهٔ نوپیدا را که رأی شخصی را منبع تشریع می‌دانست، انحراف و بدعتی بزرگ در دین شمردند و با آن به مبارزه جدی برخاستند.

امام علی(ع) حامل لوای غدیر و نزدیک‌ترین صحابی پیامبر، با لحنی توبیخ‌آمیز در پی‌آمدهای زیان‌بار این شیوه می‌فرماید:

«تَرِدُ عَلى أحَدِهِمُ القَضِيَّةُ في حُكمٍ مِنَ الأَحكامِ فَيَحكُمُ فيها بِرَأيِهِ ، ثُمَّ تَرِدُ تِلكَ القَضِيَّةُ بِعَينِها عَلى غَيرِهِ فَيَحكُمُ فيها بِخِلافِ قَولِهِ ، ثُمَّ يَجتَمِعُ القُضاةُ بِذلِكَ عِندَ الإِمامِ الَّذِي استَقضاهُم ، فَيُصَوِّبُ آراءَهُم جَميعا وإلهُهُم واحِدٌ ! ونَبِيُّهُم واحِدٌ ! وكِتابُهُم واحِدٌ ! أفَأَمَرَهُمُ اللّهُ سُبحانَهُ بِالاِختِلافِ فَأَطاعوهُ ! أم نَهاهُم عَنهُ فَعَصَوُه ! أم أنزَلَ اللّهُ سُبحانَهُ دينا ناقِصا فَاستَعانَ بِهِم عَلى إتمامِهِ ! أم كانوا شُرَكاءَ لَهُ ، فَلَهُم أن يَقولوا ، وعَلَيهِ أن يَرضى ! أم أنزَلَ اللّهُ سُبحانَهُ دينا تامّا فَقَصَّرَ الرَّسولُ صلى الله عليه و آله عَن تَبليغِهِ وأدائِهِ»[۱۸]

وقتی نزد یکی از قضات و عالمان موضوعی برای حکم نمودن برده می‌شود، بر اساس رأی شخصی خود حکم می‌کند. همان موضوع بر غیر آن قاضی عرضه می‌شود، بر خلاف آن حکم می‌کند. قاضیان، برای فهم صحّت یکی از دو حکم، نزد رهبری که منصوب‌شان کرده می‌روند، او هر دو نظر متضاد را صواب می‌شمرد، با این‌که خدای‌شان یکی است، پیامبرشان یکی است، کتاب‌شان یکی است!

آیا خداوند به آنان فرمان داده است که نظریه‌های مخالف دهند و آنان به فرمان او چنین کنند! یا این‌که آنان را از اختلاف در حکم نهی کرده است، ولی آنان سرپیچی کردند. یا خدا دین‌اش را ناقص فرستاد تا آنان به رأی شخصی خود تکمیل کنند، یا این‌که (معاذ الله) آنان در تشریع با خدا انبازند و هرگونه حکم کنند باید خدا بدان راضی و خوشنود باشد، یا این است که خدای سبحان، دین‌اش را کامل فرستاده ولی پیامبر او (ص) در ابلاغ آن کوتاهی کرده است؟

امام صادق (ع) که در دوره شکوفایی و اوج رواج روش قیاس و رأی‌گیری می‌زیست، مبارزه با این انحراف را در دو زمینه پی گرفت: در بُعد اثباتی، مکتب فقهی و شیوه استنباطی بر پایه قرآن و سنت بنا نهاد و راه و رسم استخراج فروع را از اصول و تطبیق کلیات را بر مصادیق به شاگردان خود آموخت.

در بُعد دیگر، مفاسد، سستی و بی‌پایگی قیاس و رأی‌گرایی را برملا کرد و آن را تلبیسی ابلیسی به‌شمار آورد. امامان دیگر شیعه نیز در هر فرصتی پیامدهای زیان‌بار این شیوه را گوشزد کردند و مردم دوران خود را از افتادن در این مهلکه بر حذر داشتند.

مخالفت با رأی‌گرایی، اختصاص به شیعه نداشت. متعبدان به متون دینی از عالمان اهل سنّت، بویژه ظاهریون نیز با این روش درگیر شدند و اجتهاد را به عنوان منبع تشریع محکوم کردند و در رد آن سخن‌ها گفته و کتاب‌ها نوشته‌اند. البته زاویه و مبانی حمله این گروه از اهل سنت با مبانی مبارزه امامان و عالمان شیعه یکی نبود. آنان به بهره‌وری از رأی و اندیشه در استنباط احکام حساسیت داشته و عقل را در این میدان قاصر می‌دانستند، ولی شیعه، با مبانی دیگر چون: استمرار عصر نص، وجود قواعد و اصول برخاسته از قرآن و سنت برای پاسخگویی به حوادث واقعه، ناهنجاری‌هایی ماهوی این شیوه و… به مخالفت با آن برخاستند. در اندیشهٔ امامان شیعه، جُمودگرایی، تعطیل، فکر و اندیشه، از همان انحرافی برخوردار بود که رأی‌گرایی و قیاس.

آنان خود به شیوه بهره‌وری از اصول منابع برای پاسخ‌گویی به پرسش‌های نوپیدا توصیه می‌کردند و راه و رسم استنباط را به پیروان خود می‌آموختند:

دستور دادند:

«إنّما علَينا أنْ نُلْقيَ إلَيكُمُ الاُصولَ ، و علَيكُم أنْ تُفَرِّعوا»[۱۹]

ما اصول شریعت را بیان می‌نیم تا شما در چهارچوب آن آموزه‌ها، پرسش‌های نو را پاسخ گویید.

تعالیم و آموزه‌های بسیاری، از امامان شیعه، در زمینهٔ تطبیق کلیات بر حوادث واقعه، رد فروع به اصول و شیوه برداشت از آیات قرآن به‌یادگار مانده است که بخشی از آن گفته‌ها در «الاصول الاصیله» مرحوم فیض کاشانی و سیدعبدالله شبّر گرد آمده است.

پس از سپری‌شدن عصر نص با غیبت ولی عصر، عالمان شیعه که مسؤولیت تبیین و پاسداری از دین را بر عهده داشتند، این روش را (رأی شخصی را منبع تشریع دانستن) محکوم کردند و با آن به مبارزه [پرداختند که آثار] گرانقدر و کتاب‌های پرمایه‌ای در این زمینه پدید آمد از جمله:

۱. الاستفادة فی الطعون علی الاوایل و الرّد علی اصحاب الاجتهاد‏‎ ‎‏و القیاس، عبدالله بن عبدالرحمن الزبیری

۲. الرد علی اصحاب الاجتهاد فی الاحکام، ابوالقاسم علی بن احمد کوفی

۳. الرد علی من رد آثار الرسول و اعتمد علی نتائج العقول هلال بن ابراهیم بن ابوالفتح مدنی

پس از غیبت صغری، شیخ طوسی رحمة الله علیه و علمای دیگر، این راه را ادامه دادند. ابن ادریس در قرن ششم در این زمینه ادعای اجماع علمای شیعه کرده است:

«والقیاس و الاستحسان و الاجتهاد باطل عندنا»[۲۰]

این کلمه تا قرن هفتم و آثار و کتاب‌های علمای شیعه، مبغوض بوده است، به‌گونه‌ای که در اجازات خود از آن کلمه بهره نمی‌جستند و در شرایط قاضی، به جای صفت اجتهاد، کلماتی چون: «عالم به کتاب و فقه»، «علم به حق»، «عارف به کتاب، سنت و اجماع»، « عالم به احکام و اهلیت فتوا» می‌آوردند. پس از محقق حلی، و وارد شدن واژه اجتهاد در فرهنگ شیعه، شهید ثانی در کتاب قضاء مسالک، اجتهاد را برای اولین‌بار به عنوان یکی از صفات قاضی بیان می‌کند و در ذیل عبارت شرایع چنین می‌نویسد:

«المراد بالعالم هنا المجتهد فی الاحکام الشرعیه و علی اشتراطه ذلک فی القاضی اجماع علمائنا»[۲۱]

به هر حال، نتایج و پیامدهای این طرز تفکر در باب اجتهاد و درگیری و هرج و مرجی که لازمه این روش بود، نه تنها موجب بیگانگی احکام صادره با اصول و موازین شریعت گردید، بلکه باعث ناخوانی آرای عالمان مکتب قیاس و رأی‌گرایی و آشفتگی در احکام قاضیان این مکتب گردید؛ لذا عالمان دلسوز و رجال دین‌باور، به چاره‌جویی برخاستند، ولی با کمال تأسف، این چاره‌جویی، به‌جای اصلاح این مکتب فقهی و تدوین مدرسه فقهی پرتحرک و به‌دور از افراط و تفریط، به جمود و انسداد باب اجتهاد انجامید و مایه تسلط رخوت و رکود بر بخش عظیمی از فرهنگ مسلمانان گردید.

اجتهاد: راه و رسم استنباط احکام

مخالفت به حجیت رأی شخصی در استنباط احکام، تنها از سوی امامیه نبود، برخی از نحله‌ها و مکتب‌های فقهی اهل سنت نیز با آن موافق نبودند. حمله‌های تندی از سوی پیروان احمد حنبل، علیه این شیوه انجام گرفت و با پیدایی و قدرت‌یافتن «ظاهریون» در مجامع فرهنگی اهل سنت، مبارزه علیه این اندیشه شدت یافت. بسط اشکال‌های بی‌پاسخ بر این شیوه و برخی عوامل دیگر، زمینه تجدید‌نظر و پیدایی معنای عام «اجتهاد» را پدید آورد و از سوی عالمانی مانند: ابو اسحق شیرازی (متوفی ۴۷۱هـ) اجتهاد، عنوان مجموعه عناصر و قواعد استنباط احکام شد.[۲۲]

پس از ابواسحق، ابوحامد محمد غزالی (متوفی ۵۰۵ هـ ) اندیشه‌ور با نفوذ جهان اسلام در این زمینه نوشت:

« الاجتهاد… بذل المجتهد وسعه فی طلب العلم باحکام الشریعه…»[۲۳]

اجتهاد آن است که مجتهد همه توان و تلاش خود را در دست‌یابی به احکام شرع به‌کار گیرد.

تحصیل علم که در این تعریف آمده است با مبانی و ساختار اجتهاد اهل سنت ناسازگار است؛ زیرا بیش‌ترین محصول اجتهاد در آن مکتب مظنونات است نه علوم. در مکتب فقهی اینان، نصی که علم‌آور باشد محدود به روایات چندی است که از پیامبر رسیده است و منابع دیگر آنها چون: قیاس استحسان و… ماهیت و ساختار ظنی دارند.

اشکال دیگر این که: آوردن لفظ مجتهد پیش از روشن‌شدن معنای اجتهاد، اشکالِ دور را به همراه دارد.

شاید برای پرهیز از این اشکال‌ها بود که سیف الدین آمدی (متوفی ۶۳۱ه) از تعریف غزالی عدول کرد و در معنای اصطلاحی اجتهاد چنین نوشت:

«…استفراغ الوسع فی طلب الظن بشیء من الاحکام الشرعیة علی وجه یحس من النفس العجز عن المزید فیه».[۲۴]

این تعریف، نه اشکال دور را به همراه دارد و مهم با مبانی عمومی مکتب فقهی اهل سنت سازگاری دارد.

بر اثر تلاقی اندیشه اهل سنت با افکار بدیع اصولی فقهای متأخر شیعه و رویارویی با مسائل و نیازهای نو، دیدگاه‌های جدیدی در زمینه منابع منطق اجتهادی، فتح باب اجتهاد و تعریف آن در دوره‌های بعد پدید آمد که نقل آن مجال دیگری را می‌طلبد.

عالمان شیعه پس از غیبت صغری نخست احادیث رسیده از پیامبران و امامان معصوم (ع) را تدوین و باب‌بندی کردند و شیوه‌هایی در زمینه شناخت رجال اسناد حدیث برای جداسازی روایات صحیح از ضعیف پی ریختند، سپس اصولی را از متون و نصوص این روایات استخراج کردند و در دوره‌های بعد در پی تدوین دستگاه استنباط احکام به‌گونه‌ای کلاسیک برآمدند.

در همین راستا محمد بن نعمان، ملقب به شیخ مفید، رساله‌ای کوچک در علم اصول نگاشت[۲۵] و پس از آن سید مرتضی «الذریعة الی اصول الشریعة» و شیخ طوسی «عدة الاصول» را به جهان علم عرضه کردند.

در این کتاب‌ها اجتهاد به عنوان منبع تشریع طرح و رد شد و منابع دیگری در صورت نبود حدیث چون: احکام عقلیه پیشنهاد گردید.

در قرن هفتم، تحولی شگرف در واژه اجتهاد نزد شیعه پدید آمد. محقق حلی فقیه وارسته شیعه کلمه «اجتهاد» را عنوان راه و رسم استنباط احکام نهاد:

«اجتهاد در عرف فقها، به‌کارگیری تمام توان برای دست‌یابی به حکم شرعی است؛ بنابراین، استخراج احکام از ادله شرعیه، اجتهاد است؛ چون نیاز به یک سلسله اعتبارات ذهنی و اعمال فکر دارد و به آسانی از ظواهر نصوص در بیش‌تر موارد به دست نمی‌آید. تفاوتی ندارد این دلیل، قیاس باشد یا غیر قیاس. با این معنی، قیاس یکی از ادله اجتهاد خواهد بود نه مساوی و معادل با آن. اگر گفته شود با این تفسیر، علمای امامیه نیز اهل اجتهاد خواهند بود. در پاسخ می‌گوییم: درست است البته باید قیاس را (به معنای عام آن) استثنا کرد. ما نیز در به دست آوردن احکام شرعی راه‌های نظری را طی می‌کنیم».[۲۶]

بر این اساس، واژه اجتهاد که عنوان یکی از منابع و مصدر تشریع احکام محسوب می‌شد و شیعه با آن ستیزی بی‌امان داشت توسط فقیه ژرف‌اندیش شیعه، محقق حلی، صاحب شرایع، در فرهنگ فقهی شیعه عنوان «دستگاه استخراج احکام» شد و پس از او همین معنا شایع و رایج گردید.

پژوهش پیرامون اجتهاد و قواعد استنباط احکام پس از محقق حلی در مکتب شیعه رشدی چشم‌گیر پیدا کرد و در این باب میراث پرمایه‌ای به‌جای ماند. در زمینه تعریف اجتهاد که مورد بحث ما در این مقال است و نیز موشکافی‌ها و دقت‌ها انجام گرفت و انظاری نو و بدیع پدید آمد.

پی‌گیری این تعریف‌ها در کتاب‌های فقهی و اصولی شیعه دلپذیر و شنیدنی است.

چند و چون در این تعریف‌ها و آوردن نقدها و ایرادها بحثی ذهنی و آکادمیک است و با هدف ما در این سلسله گفتار ناسازگار است. ما در این مقال، به‌گونه‌ای گذرا سیر تاریخی برخی از این تعاریف را با اندکی توضیح می‌آوریم.

حکیم کلامی و فقیه اندیشه‌ور، علامه حلی (متوفی ۷۳۶هـ) در کتاب: «نهایه الوصول الی علم الاصول» نویسد:

«…الاجتهاد…استفراغ الوسع فی طلب الظن بشی ء من الاحکام الشرعیه بحیث ینتفی اللوم علیه بسب التقصیر»[۲۷]

اجتهاد، به‌کارگیری همه توان، بدون هیچ کوتاهی، در جهت دست‌یابی به ظن نسبت به احکام شرعی است.

قضاوت‌ها، دیدگاه‌ها و تعریف‌ها را باید در بستر علمی زمانی خود دید و با معیارها و مبانی آن زمان جایگاه و جهت کلام را فهمید.

تعریف اجتهاد در روزگار علامه را نمی‌توان با گسترده‌ای که امروز برای اجتهاد مطرح است سنجید. در زمان علامه، اجتهاد عنوان مجموعه روش‌ها و قواعدی بود که فقیه با نبود نص و ظاهر به سراغ آنها می‌رفت و حکم شرعی را استنباط می‌کرد. با این معنی دست‌یابی به حکم شرعی، هم بذل تمام توان و کوششی بی‌دریغ می‌طلبد و هم محصول آن مظنونات خواهد بود، البته مظنوناتی که با مقدمات مشروع و حجت‌های یقینی به‌دست آمده است.

صاحب معالم[۲۸] (متوفی ۱۰۱۱هـ) و برخی دیگر از فقیهان شیعه همین تعریف را برای اجتهاد انتخاب کرده‌اند.

با گسترش دایره علم اصول و پیدایش و افزایش «قواعد فقهیه» معنای اصطلاحی نیز حوزه فراختری را شامل شد و عناصر دیگری چون: ملکه حجت، وظایف علمیه و… در تعریف اصطلاحی وارد شد. بر این اساس، تغییر تعریف اصطلاحی اجتهاد برخاسته از تحول ابزار دخیل در استنباط بوده است و هر کدام از فقها به عناصر خاصی در استخراج احکام نظر داشته‌اند و به‌گونه‌ای حقیقت اجتهاد را معرفی کرده‌اند.

فقیه ژرف‌اندیش آقاضیاء عراقی در این زمینه می‌نویسد: تعبیرهای فقیهان در شرح معنای اصطلاحی اجتهاد متفاوت است، ولی این تعریف‌های متفاوت، برخاسته از حقیقت اجتهاد نیست؛ زیرا حقیقت اجتهاد نزد همه علماء عبارت است از:

«استفراغ الوسع فی اعمال القواعدالفقهیه لتحصیل المعرفه بالوظیفه الفعلیه من الواقعیه والظاهریه»[۲۹]

صرف تمام نیرو و توان در بهره‌وری از قواعد فقهی (و ابزار دیگر استنباط) برای دست‌یابی به وظایف و مقررات مورد ابتلاء در زندگی.

در این راستا، مرد دین‌شناس شیعه، بهاءالدین عاملی، معروف به شیخ بهایی، واژه ملکه را در تعریف اجتهاد آورده و تعریفی چنین از اجتهاد عرضه کرد:

«الاجتهاد: ملکه یقتدر بها علی استنباط الحکم الشرعی الفرعی من الاصل فعلا او قوة قریبة»[۳۰]

اجتهاد، ملکه و نیرویی است که دارنده آن را، بر استنباط حکم فرعیِ شرعی از اصول القاء‌شده از سوی شارع توانا می‌کند.

با آوردن ملکه به جای «استفراغ وسع» هرگونه تلاشی در تحصیل احکام شریعت اجتهاد اصطلاحی شمرده نمی‌شود، بلکه کوشش و تلاش خُبرهٔ این فن، اجتهاد مشروع است. نیز با عبارت «..من الاصل» می‌رساند که این استنباط باید در چهارچوب اصول عرضه‌شده از جانب شارع باشد.

برخی فقیهان بزرگ شیعه با این‌که اشکالاتی برآوردن «ملکه» در تعریف اجتهاد شده بود، از این واژه در تعریف خود بهره برده و هرکدام برای رفع اشکالی که بر تعریف شیخ بهایی داشتند عناصر دیگر تعریف را تغییر دادند.

آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، واژه «ملکه» را در تعریف خود آورده است و برای این‌که این تعریف، احکام برگرفته‌شده از اصول عقلیه را شامل شود «تحصیل القطع بالوظیفة العملیة» را به جای دیگر عناصر آمده در تعریف شیخ بهایی آورده است.[۳۱]

نیز صاحب «عنایت الاصول» برای لزوم فعلیت در مجتهد، کلمه «استفراغ» را بر ابتدای تعریف افزوده و دو کلمه: «فعلا او قوة قریبة» را حذف کرده است.

فقیهان ژرف‌اندیشی چون علامه محقق، شیخ محمدحسین اصفهانی، معروف به «کمپانی» و محقق متتبع علامه محمدتقی حکیم نیز در تعریف اجتهاد از کلمه ملکه بهره برده و اشکال‌های وارده را مردود دانسته‌اند. علامه محمدتقی حکیم در کتاب سودمند «الاصول العامه المقارن» می‌نویسد:

«و الانسب فیما نری ان یعرف: «ملکة تحصیل الحجج علی الاحکام الشرعیة او الوظایف العملیة شرعیة او عقلیة»[۳۲]

گروهی دیگر از فقیهان شیعه[۳۳]، با انتخاب کلمه «استفراغ وسع» به جای ملکه و آوردن لفظ «حجّت» به جای ظن و علم به احکام شریعت، تعریف‌های متفاوتی را عرضه کردند.

فقیه پارسا، سیدابوالحسن اصفهانی، آوردن لفظ «ملکه» را در تعریف، مورد انتقاد قرار داده و اجتهاد را چنین تعریف می‌کند:

«الاجتهاد عندنا عبارة عن استفراغ الوسع فی استنباط الاحکام الشرعیة عن ادلتها التفصیلیه»[۳۴]

اجتهاد نزد ما آن است که: تمام توان و تلاش در جهت استنباط احکام از منابع و ادله تفصیلی آن به‌کار گرفته شود.

محقق خراسانی، بر آوردن کلمه «حجت» در تعریف اجتهاد پای می‌فشارد و پس از نقل تعریف علامه حلی و شیخ بهائی می‌نویسد:

«لازم است به جای ظن، لفظ حجّت را نهاد تا جایی برای اشکال باقی نماند»[۳۵]

جامع‌ترین تعریفی که از این دسته از فقیهان عرضه شده است از آنِ «صاحب مصباح الاصول» است. وی در این زمینه می‌نویسد:

«والصحیح ان یعرف الاجتهاد باستفراغ الوسع فی تحصیل الحجة علی الاحکام الشرعیة او تعیین الوظیفة عند عدم الوصول الیها»[۳۶]

تعریف درست اجتهاد این است: به‌کارگیری همه توان در جهت به‌دست آوردن حجت بر احکام شرعی یا تعیین وظیفه در صورت دسترسی نداشتن به آن.

سپس در جامعیت این تعریف می‌نویسد:

«اخباری را نیز گزیری از پذیرش این تعریف نیست. تنها می‌تواند با آن‌چه را اصولی حجت بر احکام شرعی قرار داده است مخالفت کند».

در قرآن و سنت، چون «تفقه»، «علم به احکام»، «معرفت به حلال و حرام»، «استنباط» و… در حقیقت اجتهاد استعمال شده است که به چند و چون آن در بحث: «حقیقت اجتهاد» به یاری خدا خواهیم پرداخت.

ادامه دارد

[۱] . العین، خلیل بن احمد فراهیدى، ج ۳/۳۸۶.

[۲] . الافصاح، اسماعیل بن حماد جوهرى، ج۲ / ۴۶۰.

[۳] . معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس بن زکریا، ج۱ / ۴۸۶.

[۴] . المصباح المنیر، احمد بن محمد بن على المقرى الفیومى /۱۱۲.

[۵] . المفردات فى غریب القرآن، راغب اصفهانى، ماده جهد.

[۶] . الاجتهاد فى الاسلام، دکتر نادیه شریف العمرى /۱۸، به نقل از: حاشیه سعد تفتازانى بر مختصر ابن حاجب، ج۲ / ۲۸۹.

[۷] . لسان العرب، ابن منظور، ماده جهد.

[۸] . سوره توبه، آیه ۷۹

[۹] . ۹. الکشاف، محمود بن عمرالزمخشرى، ج ۳ / ۲۵۰.

[۱۰] . مسند احمد حنبل، ج ۱ / ۱۹۹.

[۱۱] . سنن ابن ماجه، ج۲ / ۷۷۲؛  معجم احادیث النبوى، ج ۱ / ۳۹۰.

[۱۲] . فلسفه قانونگذارى در اسلام، صبحى محمصانى، ترجمه احمد گلستانى /۱۷۱؛ به نقل از: الاحکام آمدى، ج۳ / ۱۷۰.

[۱۳] . الکافى، کتاب الروضه /۱۱.

[۱۴] . نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵

[۱۵] . بحارالانوار، ج ۱ / ۲۰۹

[۱۶] . الکافی، ج ۲ / ۷۸

[۱۷] . ر.ک: الاحکام السلطانیه، ابویعلى محمد بن حسین الفراء /۶۲؛ دراسات فى ولایه الفقیه، آیت الله منتظرى، ج۲ / ۷۲.

[۱۸] . نهج البلاغه، خطبه ۱۸

[۱۹] . مستطرفات وسایل الشیعه، ج ۱۸ / ۴۱.

[۲۰] . السرائر، ابن ادریس/۱۹۵

[۲۱]. مسالک، ج۲ / ۳۵۱

[۲۲] . الاجتهاد فى الاسلام، دکتر نادیه شریف العمرى، به نقل از: اللمع/۷۵.

[۲۳] . المستصفى من علم الاصول، ج ۲/۳۵۰.

[۲۴] . الاحکام فى اصول الاحکام، ج۴/۱۶۲.

[۲۵] . این رساله در کتاب کنزالفوائد محمد بن على کراجکى آورده شده است .

[۲۶] . معارج الاصول/۱۷۹.

[۲۷] . نهایة الوصول الى علم الاصول (مخطوط)، المقصدالثالث عشر فى الاجتهاد والتقلید والتعادل والترجیح، المطلب الاول فى ماهیة الاجتهاد.

[۲۸] . معالم الدین و ملاذ المجتهدین، شیخ حسن زین الدین الشهید الثانى .

[۲۹] . نهایة الافکار، قسم دوم از جزء چهارم /۲۱۵

[۳۰] . دررالفوائد، موسسه نشراسلامى، ج۲/۶۹۱.

[۳۱] . عنایة الاصول، سیدمرتضى حسینى فیروزآبادى، ج۶/۱۶۴.

[۳۲] . نهایة الدرایة، ج ۲

[۳۳] . الاصول العامه للفقه المقارن/۵۶۳.

[۳۴] . منتهى الوصول، سیدابوالحسن اصفهانى، مقرر شیخ محمدتقى آملى/۳۳۴.

[۳۵] . کفایة الاصول، ج ۲

[۳۶] . مصباح الاصول، سید ابوالقاسم خوئی، ج ۳/۴۳۷

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا