گفته‌ها و گفتمان‌ها

قداست نظام

در گفت‌گوی اختصاصی با شبکه اجتهاد بیان شد: حکومت اسلامی، زیر خیمه نظام امت و امامت قرار دارد که اساس‌اش محبت است.

 

 اجتهاد: آیا حکومتی که برگرفته از دین مبین اسلام است الزاما مقدس است؟

ایزدپناه:  ما نخست باید ببینیم که تقدس در این حکومتی که دین  پایه آن هست، بر چه معنایی است؟ چون تقدسی که در مسیحیت و ادبیات غرب، مطرح می‌شود، متفاوت با تقدسی است که در دین اسلام مطرح می‌شود؛ همان‌طوری که در بسیاری از مفاهیم دیگر نیز متفاوت است.

تقدس چند معنا دارد. یک معنا، این است که شما در برابر هر امر دینی، نمی‌توانید هیچ پرسشی انجام دهید و اگر پرسشی مطرح کنید با تکفیر روبه‌رو می‌شوید. دستورات و قوانین و مقررات حکومت دینی، به این معنا، تقدس ندارند؛ ولی معنای دیگری که در اسلام برای تقدس وجود دارد، این است که در اسلام، علم و عقل، از جایگاهی بسیار بلند و نوعی تقدس برخوردار است. حتی انجام عبادیات هم بدون علم وشناخت پسندیده نبوده و به مفهوم غربی آن، که به معنای پذیرش با چشم و گوش بسته است، تقدسی ندارد: «المتعبد بغیر علم کالحمار الطاحونه یدور و لا یبرح»: متعبد بدون دانش و تعقل و معرفت، مانند الاغ خراس است.

در قدیم، وقتی می‌خواستند مواد غذایی را بکوبند، دستگاهی به نام خراس داشتند. الاغ را به این دستگاه می‌بستند، چشمش را می‌بستند که احساس نکند دارد دور خودش دارد دور می‌زند؛ بلکه بپندارد که در حال طی کردن راهی طولانی است. حال معنای عبارت این است که متعبد بدون دانش در دین اسلام، مانند الاغی است که به دستگاه آسیاب، بسته ‌شده است.

یک معنای دیگر هم برای تعبد وجود دارد که قداست در حوزه عمل است. به این معنا که شما، نسبت به مسئله، شناخت پیدا می‌کنید. پرسش‌های لازم انجام می‌گیرد، آن‌گاه رفع ابهام می‌شود و استدلال‌های قانع‌کننده می‌آید. وقتی همه این موارد پشت یک دستور و گزاره‌ای هست، در آنجا اطاعت تجویز می‌شود. پس یک نوع قداست، قداستی است که مبنا و خواستگاه آن، تعقل و تفکر و اندیشه و استدلال و پرسش است.

یک نوع تقدس هم در مکتب اهل‌البیت علیهم‌السلام وجود دارد. در این مکتب، مبنا و بستر و ضامن و اجرای همه احکام و برنامه‌ها و دستورات است، تقدسی است که از محبت، برمی‌خیزد؛ یعنی من، امر الهی و امر امام و پیغمبر علیهما سلام را اطاعت می‌کنم برای اینکه عشق به خدا دارم.

در ابتدای انقلاب که هنوز مجلسی تشکیل نشده بود، مرحوم امام صحبت می‌کردند و مردم هم عمل می‌کردند. چون مردم عشق به امام داشتند و این عشق هم بر مبنای توهم نبود؛ بلکه بر مبنای معرفت به صداقت امام بود، اطاعت می‌کردند. مثلاً اگر دستور می‌دادند که حصر آبادان باید شکسته شود، همه می‌رفتند و کسی تردید نمی‌کرد.

معنای اول تقدس، محکوم است و مربوط به دوره کلیسا بوده است که اگر کسی به سمت علم و معرفت می‌رفت، او را مجازات می‌کردند. دومی هم یک امری است که عقلای عالم، به آن عمل می‌کنند. اگر چنانچه، مردمی یک حکومتی را قبول نداشته باشند و از جهت معرفتی قانع نشده باشند، حکومت ازهم‌پاشیده می‌شود و نارضایتی و بحران اجتماعی پیش می‌آید.

اما معنای سوم تقدس که بر اساس محبت برخاسته از معرفت است، در حکومت اسلامی وجود دارد.

 اجتهاد: آیا حکومت مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه، بدین معناست که مسئولین در هر رده‌ای، نماینده خدا و یا امام معصوم بر روی زمین هستند؟

ایزدپناه: ولی‌فقیه، نماینده خدا بر روی زمین نیست. این سؤال، اشکال دارد. فقها، وکیل یا نایب عام امام دردوره غیبت هستند. این غیر از نماینده خدا بودن است، بلکه صرفا تدبیریست برای معطل نماندن احکام الهی در زمان غیبت امام معصوم.

بله، اگر نماینده خدا به معنای خلیفه خدا درزمین درمرحله ثبوت باشد، همه انسان‌ها بالقوه، نماینده خدا هستند و انسان کامل که الآن امام زمان علیه‌السلام است، بالفعل، نماینده خداست. این خلافت در روی زمین، الاقرب فالاقرب، بالله تبارک‌وتعالی است، یعنی کسی که بیشتر توانسته از نفس رها بشود و خودش را از هواهای نفسانی و خودخواهی‌ها و خودشیفتگی‌ها آزاد کند و صفات الهی را در خودش متجلی کرده است و آن چهار سیری که عرفا گفته‌اند، طی کرده باشد، آن شخص می‌تواند مردم را به یک زندگی و نظام برخاسته از دین، فرابخواند و مدیریت و رهبری کند. لذا فرمودند: و اما من کان من الفقها صائناً لنفسه (کسی که توانسته نفس خودش را از هواهای نفسانی حفظ کند و توانسته پا بر هوس خود بگذارد) حافظاً لدینه (هم دین را می‌شناسد و هم آن ارزش‌های دینی را حفظ می‌کند) مخالفاً لهواه (در طول مدیریت جامعه، زیر بار هواهای نفسانی و مکر شیطان نمی‌رود و بر اساس عدل عمل می‌کند) مطیعاً لامر مولاه (کانال تجلی احکام و معارف و تعالیم و قرآن می‌شود) فللعوام أن یقلّدوه.

این کلمه، به معنای این نیست که با چشم و گوش بسته قبول کنید. بلکه اگر چنین کسی را پیدا کنیم، هر عاقل و هر شخصی که داری قلب سلیم باشد، به حرف او گوش می‌دهد. بحث نماینده خدا، در زمان ما مختص به امام زمان علیه‌السلام است و در دوران غیبت، به‌عنوان اینکه باید احکام، معطل نماند، یک‌راه آن، ولایت‌فقیه است.

تقدس به معنای دومی که گفته شد، عقلایی است، بدین معنا که تا جامعه و مردم، چیزی را نپذیرند، آن را اجرا نمی‌کنند. این قداست، ضمانت اجرایی مقررات و قوانین هم هست. حتی حکومت‌های جور نیز برای اینکه بتوانند برنامه‌های خود را پیاده کنند، یک نوع تقدس درست می‌کردند. مثل فرعون که می‌گفت: «انا ربکم الاعلی». این نوع تقدس به معنای پذیرش و اطاعت از قوانین در حوزه عمل، در همه جوامع وجود دارد؛ اما در تشیع، تقدس، بالاتر از اینها است، باید به مرحله محبت برسد. چون حکومت اسلامی، زیر خیمه نظام امت و امامت قرار دارد که اساسش محبت است. در روایات آمده است: «هل الدین الّا الحبّ»؛ آیا دین، به جز محبت است؟

 اجتهاد: یکی از زیرمجموعه‌های فقه حکومتی، فقه‌القضا است. آیا عدالت قُضات، به معنای عادلانه بودنِ تمام احکام آن‌هاست؟

ایزدپناه: عدالت، به معنای عادلانه بودن حکم قاضی نیست. حکم قاضی بر اساس ظواهر است. در ماجرای آن‌کسی که ادعا می‌کند زین اسب امیرالمؤمنین علیه‌السلام، مال اوست، هر دو پیش قاضی می‌روند؛ چون حضرت شاهد نداشتند، بااینکه فی‌الواقع، این شیء مال ایشان بود، اما حضرت به‌حکم قاضی تن دادند بااینکه حکم قضاوت درواقع عادلانه نبود؛ اما تن دادن به‌حکم قاضی بر اساس عادلانه بودن حکم نیست؛ بلکه بر اساس قوانین و قراردادهایی است که در جامعه شکل می‌گیرد و بر اساس این است که قاضی سالم و علمی قضاوت کرده است؛ یعنی دانش و علم قضایی، متفاوت با حوزه عدل است. عدل این است که اعمال سلیقه یا طرفداری ازیک‌طرف نکند. عدل این است که هوای نفس قاضی در قضاوت ورود نکند و الا این‌طور نیست که بگوییم حکم، عادلانه است، بلکه حکم بر اساس ظواهر و بینه و قسم است: «انما اقضی بینکم بالبینات» لذا مقتضای عادل بودن قاضی، عادلانه بودن حکم نیست؛ چون عادلانه بودن، غیر از درست بودن حکم است. ممکن است حکمی، مقبول شرع باشد ولی عادلانه نباشد؛ چون عدل به معنای وضع الشیء فی موضعه بالحقیقه و نفس الامر است.

 اجتهاد: آیا تحمل مجازات در صورت ارتکاب جرم در حکومت اسلامی، آثاری متفاوت با تحمل مجازات در سایر حکومت‌ها دارد؟

ایزدپناه: نوع مجازات‌ها باهم فرق می‌کند. بعضی از گناهان، با مجازات‌های دنیوی و بدنی، پاک می‌شود. بعضی از گناهان هم هست که کیفر آن‌، هم دنیوی و هم اخروی است. در نوع دوم نمی‌توان گفت با مجازات دنیوی، طرف، پاک ‌شده و عقوبت اخروی ندارد. مثلاً در مورد ظلم این‌طور است. گناهی که انجام می‌شود، یک اثراتی بر روح دارد که با مجازات، این اثرهای روحی رفع نمی‌شود؛ پس اگر جرم، عقوبت اخروی داشته باشد، با مجازات دنیوی، مجازات اخروی از بین نمی‌رود.

به بیان دیگر، یک‌وقت من جرمی انجام می‌دهم و این جرم را مخفی می‌کنم و پشیمان هم نیستم، بعد دستگیر و مجازات می‌شوم. در اینجا، نمی‌توان گفت بعد از مجازات، این شخص پاک‌شده است. چون این شخص از کار خود پشیمان نیست. اصلاً در صورتی که انسان پشیمان نباشد، چه گناه کبیره و چه صغیره باشد، آن آثار روحی با مجازات برطرف نمی‌شود تا چه رسد به عقاب اخروی. اما یک‌وقت شخصی گناهی را در خفاء انجام داده و بعد پشیمان شده و خدمت امیرالمومنین علیه‌السلام مشرف شده و می‌گوید حد را بر من جاری کنید تا پاک شوم. در این صورت، بعد از عقاب، شخص پاک می‌شود؛ چون واقعاً پشیمان است؛ یعنی شخص هم از جهت آثار نفسانی، پاک می‌شود و هم از جهت اخروی، موردتوجه خداوند متعال قرار می‌گیرد؛ اما اکثر کسانی که مجازات می‌شوند، دستگیر می‌شوند و معمولاً هم پشیمان نیستند. .

در رابطه با گناهانی که شخص خودش انجام می‌دهد، رفع عقاب آن، کاری به دادگستری ندارد، بلکه وقتی شخص توبه می کند بخشوده می‌شود؛ اما گناهانی که مربوط به مردم و حق‌الناس است و به دادگستری می آید، اگر طرف پشیمان است و مجازات را هم تحمل می‌کند، ممکن است بگوییم آخرت او هم اصلاح‌شده است؛ اما اگر پشیمان نباشد، با مجازات تنها، شخص از عقوبت اخروی، نجات پیدا نمی‌کند.

 اجتهاد:  آیا گره زدن مسؤولین و رفتارهای حکومتی آن‌ها با امور قدسی، امری مطلوب است؟

ایزدپناه: ما باید لایه‌های سؤال را از هم جدا کنیم. یک‌وقت می‌گوییم چون حکومت دینی است، همه مدیران قداست دارند. اگر این مراد باشد هم مرحوم امام و هم رهبری این ادعا را را محکوم کردند. در دهه شصت برخی این حرف را می‌زدند که من رئیس  و مدیرکلّ هستم؛ چون از طرف رهبری گرچه با چند واسطه نصب ‌شده‌ام و رهبری نیز از جانب خدا و امام نصب‌شده است؛ هر کس به من توهین کند، به خدا و امام توهین کرده است. این حرف، باطل است و مرحوم امام و رهبری، این حرف را محکوم کرده‌اند.

بله یک‌وقت می‌گوییم، ای مردم! شرایطی پیش‌آمده که این شرایط منجر به این بحران شده است. اگر ما خطایی هم کرده‌ایم از شما عذر می‌خواهیم ولی شما که این نظام را قبول دارید و حفظ نظام را لازم می‌دانید، برای حفظ نظام، تحمل‌کنید و اجر هم می‌برید؛ چنانکه ما جنگ را تحمل کردیم و پیروز هم شدیم و اجر هم دارد. الآن هم جنگ اقتصادی است.

در جنگ نظامی، چون مشکلات و دردها، همه‌اش نشان داده می‌شود، مردم پای‌کار می‌آیند؛ حتی آن زمان، خانم‌ها النگوی خود را برای جبهه می‌دادند؛ اما الآن در جنگ اقتصادی، مشکل کار اینجاست که همه خائف هستند که فردای آن‌ها چه می‌شود؟ همه می‌خواهند خودشان را نجات دهند و هیچ‌کس به فکر نظام و ملت و کشور نیست. در جنگ اقتصادی، همراه شدن مردم با آن حکومت و مدیریت، خیلی سخت بود. لذا در جنگ اقتصادی، بیشتر لازم است که شناخت و معرفت و آگاهی به مردم داده بشود تا مردم بتوانند پای‌کار باشند.

 

نوشته های مشابه

یک نظر

  1. جناب آقای محمدی عزیز از این که مصاحبه را خوانده اید ونظر دادید سپاسگزارم خواهشمندم مواردی را که از نظر شماغلط است بفرمایید تا بهره مندشوم موفق باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا